کد مطلب: ۴۸۷۱
تعداد بازدید: ۲۷۵۲
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۰۶ شهريور ۱۴۰۰ - ۲۲:۰۰
پرچمدار نینوا| ۱۱
حضرت عباس(ع) زندگی درخشان خود را در عصر پدر، با کمال درایت، صلابت و وفاداری به پدر به پایان رسانید. در کنار بستر پدر، وصیت او را شنید و به خاطر سپرد و تصمیم گرفت، همچون زمان پدر، یار باوفا و راستین برای امام بعد از او، یعنی امام حسن مجتبی(ع) باشد و تا آخرین توان خود از حریم اسلام و امامت دفاع کند.

فصل اوّل: حضرت عباس(ع) در عصر پدرش امام علی(ع)| ۱۱


 
به هر حال دو واقعه عجیب در رابطه با شجاعت حضرت عباس(ع) در جنگ صفین نقل شده که هر کدام در این جنگ نمونه‌ای روشن بر شجاعت و دلاوری‌های ممتاز آن بزرگ‌مرد الهی در دوران نوجوانی است. حال به بررسی آن دو حادثه می‌پردازیم:


۱. حضرت عباس(ع) در نخستین فتح صفین


معاویه همراه هشتاد و پنج هزار نفر سپاه خود، وارد سرزمین صفین شد و در تصرف شریعه فرات پیش دستی کرد. پس از تصرف آن، ابوالاعور اسلمی را با چهل هزار نفر، نگهبان شریعه کرد. هنگامی که سپاهیان حضرت علی(ع) به سرزمین صفین رسیدند، تشنه بودند و از طرفی آب به روی آنها بسته شده بود.
براساس برخی از روایات، چندین گردان از سپاه علی(ع) برای گشودن آبراه فرات حرکت کردند؛ ولی به گشایش آن توفیق نیافتند. در این هنگام، امام حسین(ع) پس از مشورت با پدر و طلب اجازه همراه جمعی از سواران و دلاوران مخلص و بی‌بدیل (مانند مالک اشتر) به سوی قرارگاه ابوالاعور اسلمی حمله کردند، حمله آنها آن چنان محکم و شدید بود که طولی نکشید آبراه فرات توسط حسین(ع) و همراهان گشوده شد. سپاه نگهبان معاویه از اطراف شریعه پراکنده شده و بعضی به هلاکت رسیدند. این نخستین فتحی بود که در جنگ بزرگ صفین نصیب سپاه علی(ع) گردید.[1]
علاّمه بیرجندی براساس نقل بعضی از کتب معتبر، در گشایش آبراه صفین می‌نویسد که حضرت عباس(ع) همراه برادرش امام حسین(ع) و دوش به دوش هم رکاب زدند و با یورش‌های قهرمانانه خود، شریعه فرات را از چنگ دشمن خارج ساختند.[2]


۲. نقابداری که هشت نفر قهرمان را به خاک هلاکت افکند


دومین حادثه عجیب اینکه: حضرت عباس(ع) در یکی از روزهای جنگ، نزد پدر آمد و اجازه گرفت تا به میدان جنگ برود، حضرت علی(ع) با نقابی صورت او را پوشانید و عباس که در آن وقت نوجوان بود، به عنوان یک رزمنده ناشناس به میدان تاخت، او آن چنان در میدان جولان داد که گویا همه میدان در قبضه آن نوجوان است و عرصه میدان، چون گوی در چنبره چشم نافذ و توان بی‌بدیل او است.
سپاه شام از حرکت‌های پرصلابت او دریافت که جوانی شجاع، قوی‌دل و باجرئت، به میدان آمده است. مشاوران نظامی معاویه به مشورت پرداختند تا هماورد رشیدی را به میدان او بفرستند؛ ولی بر اثر رعب و وحشت عجیبی که بر آنها چیره شده بود، نتوانستند تصمیم بگیرند. سرانجام معاویه به یکی از سرداران شجاع لشکرش به نام ابن الشّعثاء (یا ابوالشعثاء که می‌گفتند توان رزمیدن با هزاران نفر جنگجوی سواره را دارد) را به حضور طلبید و به او گفت: به میدان این جوان ناشناس برو و با او جنگ کن.
ابن شعثاء گفت: ای امیر! مردم مرا به عنوان قهرمان در برابر ده هزار جنگجو می‌شناسند، چگونه شایسته است که مرا به جنگ با این کودک روانه سازی؟
معاویه گفت: پس چه کنم؟
ابن شعثاء پاسخ داد: من هفت پسر دارم، یکی از آنها را به جنگ او می‌فرستم، تا او را بکشد.
معاویه گفت: چنین کن.
ابن شعثاء یکی از فرزندانش را به میدان آن نوجوان فرستاد، طولی نکشید که به دست او کشته شد.
ابن شعثاء فرزند دومش را به میدان فرستاد، باز به دست او کشته شد. او فرزند سوم و چهارم تا هفتمش را فرستاد، همه آنها به دست آن نوجوان ناشناس به هلاکت رسیدند.
در این هنگام خود ابن شعثاء به میدان تاخت و فریاد زد: «ایها الشاب قتلت جمیع اولادی و الله لاثکلنّ اباک و امّک؛ ای جوان! تو همه پسرانم را کشتی، سوگند به خدا! قطعاً پدر و مادرت را به عزایت می‌نشانم».
ابن شعثاء به آن نوجوان حمله کرد و بین آن دو، چند ضربه رد و بدل شد. در این هنگام، آن جوان چنان ضربه بر ابن شعثاء زد که او را دو نصف کرد و به پسرانش ملحق ساخت. حاضران از شجاعت او تعجب کردند، در این هنگام امیرمؤمنان علی(ع) فریاد زد: ای فرزندم! برگرد، ترس دارم دشمنان تو را چشم زخم بزنند.
او بازگشت، امیرمؤمنان(ع) به استقبال او رفت و نقاب را از چهره او برداشت و بین دو چشمانش را بوسید.
حاضران نگاه کردند دیدند او قمر بنی هاشم، حضرت عباس(ع) است.[3]
این ماجرا به روشنی، سیمای حضرت عباس(ع) را نشان می‌دهد که در همان سنین نوجوانی شجاعت بسیار بالایی داشته، به راستی که شجاعت را از پدر و مادر به ارث برده است؛ از این رو، مادرش ام‌ّالبنین(س) در مدینه پس از شنیدن خبر شهادت عباس(ع) در کربلا، در فرازی در مورد سوگ عباس(ع) خطاب به او می‌گوید:
لو کان سیفک فی یدیک
لما دنی منک احد
اگر دست در بدن داشتی و شمشیر در دستت بود،
هیچ کس جرأت نزدیک شدن به تو را نداشت.
و در همین اشعار، در فرازی از عباس(ع) به عنوان «شیرزاد» یاد کرده و می‌گوید:
وَیلی عَلی شَبلِی اَمال بِرأسِه ضَرب العَمدِ
ای وای که عمود آهنین بر سر شیر بچه‌ام وارد شد.[4]


نمای دیگری از جنگ صفین


مرحوم محدّث و عالم بزرگ، ملا حبیب الله کاشانی روایت می‌کند: در روز عاشورا حضرت عباس(ع) نزد برادرش امام حسین(ع) آمد و اصرار بسیار کرد که امام به او اجازه رفتن به میدان بدهد، ولی امام حسین(ع) اجازه نمی‌داد. عباس(ع) عرض کرد که در جنگ صفین، روزی به میدان جنگ رفتم و تلاش بسیار کردم، هنگامی که با صورت غبار آلوده و لب‌های خشک نزد پدر بازگشتم، مرا نزد خود طلبید و غبار از چهره‌ام پاک کرد و به من فرمود: «هنگامی که ماجرای کربلا رخ داد، برادرت حسین(ع) در صحرای کربلا یار و یاور می‌طلبد، دست از یاری‌اش بر مدار و جان در قدمش نثار کن.» اکنون آماده جان نثاری هستم.
عمری بود ای ستوده ی روز الست
جامی ز می نثار دارم در دست
خواهم که شوم فدایت ای جان جهان
سر در ره تو سپارم و روح و روان
بنابراین، ای فرزند رسول خدا! به من اجازه رزم با این ظالمان را بده.
چرا به خدمت جدّ تو سرخ رو نروم
چرا به نزد پیمبر به آبرو نروم
چرا ز کرب و بلا جانب جنان نشوم
چرا فدای تو، ای شاه انس و جان نشوم
چرا که لعل شهادت طراز افسر تو است
کرم نمای که عباس(ع) هم برادر تو است[5]
وصیت مخصوص حضرت علی(ع) به عباس(ع)
براساس بعضی از روایات، در آن هنگام که حضرت علی(ع) در بستر شهادت آرمیده بود (روز 19 تا شب 21 سال 40 ق) عباس(ع) را به حضور طلبید و او را به سینه‌اش چسبانید و فرمود: پسرم! به زودی در روز قیامت به وسیله تو چشمم روشن می‌شود. «اِذَا کَان یَوم عاشُورا وَ دَخلَت المشرعَة، ایَّاکَ اَن تَشربَ الماء وَ اَخُوکَ الحُسَین عَطشَان؛ هرگاه روز عاشورا فرارسید و بر شریعه آب وارد شدی، مبادا از آب بنوشی؛ در حالی که برادرت تشنه است».[6]
حضرت عباس(ع) به این وصیت عمل کرد، تا آنجا که فرمود: «وَ الله لَا اَذوقَ المَاء وَ سَیدی الحُسَین عَطشاناً؛ سوگند به خدا! از آب نمی‌چشم، در حالی که آقایم حسین(ع) تشنه است».[7]
به این ترتیب، حضرت عباس(ع) زندگی درخشان خود را در عصر پدر، با کمال درایت، صلابت و وفاداری به پدر به پایان رسانید. در کنار بستر پدر، وصیت او را شنید و به خاطر سپرد و تصمیم گرفت، همچون زمان پدر، یار باوفا و راستین برای امام بعد از او، یعنی امام حسن مجتبی(ع) باشد و تا آخرین توان خود از حریم اسلام و امامت دفاع کند.


خودآزمایی


1- مختصری درباره آزادسازی آبراه صفین توضیح دهید.
2- وصیت مخصوص حضرت علی(ع) به عباس(ع) چه بود؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]. ابالقاسم بن محمد علی سدهی اصفهانی، نفایس الاخبار، ص 418؛ معالی السبطین، ج 2، ص 437.
[2]. کبریت الاحمر، ج 3، ص 24؛ فرسان الهیجاء، ج 1، ص 193.
[3]. معالی السبطین، ج 1، ص 438؛ الکبریت الاحمر، ج 3، ص 24.
[4]. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۵۱۰ (واژه رثی).
[5]. تذکرة الشهداء، ص 255.
[6]. ابومخنف لوط بن یحیی، ترجمه مقتل الحسین ابی مخنف، ص 97.
[7]. معالی السبطین، ج 1، ص 454؛ عبدالحسین حلی، النقد النّزیه لرسالة التنزیه، ج 1، ص 100.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۳:۵۴ - ۱۴۰۲/۰۸/۲۷
0
0
درود بر شما و بسیار عالی و با تشکرات
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: