گفتار دوّم:حرکت امام رضا(ع) از مدینه به طوس و... | ۱
توطئهی شوم مأمون عباسی
این جمله از حضرت امام ابوالحسن الرّضا(ع) مشهور است كه وقتی در مسیرشان به خراسان، به نیشابور رسیدند حدیث معروف توحید را القاء فرموده و در قسمت پایانی آن به نحو جالبی تذكّر دادند كه:
(بِشُرُوطِها وَ أنَا مِنْ شُرُوطِها).
یعنی، این عقیدهی توحیدی كه تنها ملاك نجات انسان است شرطهایی دارد و من از آن شرطها هستم. مقصود این كه مسألهی ولایت و امامت، شرط تحقّق توحید است. این سخن در آن مجمع عظیمی القاء شد كه اجمالاً میدانیم به چه كیفیت تشكیل شد.
مأمون، خلیفهی عبّاسی، امام(ع) را در ظاهر به صورت دعوت و در باطن به گونهی اكراه و اجبار از مدینه حركت داد و به طوس آورد. او منظورش این بود كه با بودن امام(ع) در دستگاه خلافت، حكومت خویش را در میان مردم مشروع جلوه دهد كه: اگر حكومت من شرعی نبود امام رضا(ع) در دستگاه خلافت دخالت نمیكرد و ناظر بر كار ما نمیشد. هر چند امام(ع) با رفتار و گفتارش چنان كرد كه تیر او به سنگ خورد و به هدف شیطانیاش نرسید!
به هر حال، امام(ع) را با تجلیل و تكریم آوردند تا به نیشابور رسیدند، مردم باخبر شدند و با شور و غوغایی عجیب به استقبال امام(ع) شتافتند. نیشابور آن روز یكی از شهرهای پرجمعیت خراسان بود. امام(ع) در حالی كه میان كجاوهای بر روی استری نشسته بودند وقتی به وسط شهر رسیدند، دو نفر از بزرگانِ علمای شهر به نام «اَبُوذَرْعِهی رازی» و «محمّد بْن اَسْلَم طوسی» به نمایندگی از طرف علما و سایر طبقات مردم، خدمت امام(ع) شرفیاب شده و گفتند: مردم میخواهند جمال شما را زیارت كنند و صدا و كلام شما را بشنوند.
امام(ع) مركب را متوقّف كردند و پردهی كجاوه را كنار زدند. وقتی طلعت مباركشان مقابل دیدگان پراشتیاق مردم ظاهر شد، شور و غوغای عجیبی به وجود آمد. جمعی از شدّت شوق و شَعَف گریه میكردند و برخی جامه بر تن میدریدند. آنهایی كه نزدیكتر بودند به خاك میافتادند و دست و پا و ركاب میبوسیدند. به قول شاعر:
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود كه ملامت كنی زلیخا را
بعد از اینكه علما و بزرگان با نداهای پی در پی، مردم را وادار به سكوت كردند، امام(ع) چند جملهی بسیار كوتاه فرمودند.
حال اگر در آن مجمع بزرگ، ما میخواستیم سخنرانی كنیم، دو ساعت حرف میزدیم و آسمان و ریسمان را به هم میبافتیم و نفعی هم به حال مردم نداشت. امام رضا(ع) فقط چند جمله به قول آقایان اهل منبر، به قید سه میم: «مفت» و «مفید» و «مختصر» سخن گفتند كه شاید ده دقیقه هم وقت نگرفته باشد؛ از طرفی هم بدیهی است كه در آن مجمع عظیم باید سخنی بگویند كه تاریخی باشد و در سینهی تاریخ و قلبهای صاحبدلان بماند و تا روز قیامت برنامهی سعادتبار زندگی را به دست جامعهی بشری بدهد. آن روز كه بلندگو نبود، امام(ع) جملات را كلمه به كلمه میفرمود و چند نفر از علماء هم با فاصلههای مختلف در وسط جمعیت ایستاده بودند و كلمات را از امام(ع) میگرفتند و به یكدیگر منتقل میكردند تا به اقصی نقاط جمعیت برسد. نقل شده كه بیست و چهار هزار قلمدان برای نوشتن كلام امام(ع) آماده شدند.
حدیث طلایی و ظرائف آن
نخست امام(ع)، سند حدیث را بیان فرمودند. جالب اینكه در سند این حدیث، اَحَدی جز معصوم دخالت ندارد. احادیث دیگر را افراد عادی موثّق نقل میكنند تا به امام میرسد، امّا اینجا راویان حدیث تماماً معصومین(ع) هستند و شاید به همین جهت «سلسلة الذّهب» نامیده شده است كه همانند زنجیری است كه متشكّل از حلقههای طلایی است و میگویند: بعضی از اُمَرا آن را با آب طلا نوشتهاند و برخی از اهل ایمان آن را بر كفن خود مینویسند. خلاصه، این سند طلایی این است كه فرمود:
(سَمِعْتُ أبی، مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ یقُولُ: سَمِعْتُ أبی، جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یقُولُ:...).
همین طور آباءشان را ذكر فرمودند تا رسیدند به:
(سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(ص) یقُولُ: سَمِعْتُ جَبْرَئِیلَ یقُولُ: سَمِعْتُ اللهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ: لا إلهَ إلاّ اللهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أمِنَ مِنْ عَذابِی).
از پدرم، موسی بن جعفر شنیدم كه میفرمود: از پدرم، جعفر بن محمّد شنیدم كه میفرمود: ... شنیدم از رسول خدا كه میفرمود: از جبرئیل شنیدم كه میفرمود: شنیدم از خدا كه فرمود: لاإلهإلاّالله قلعهی محكم من است، هر كه در آن داخل شود از عذاب من در امان خواهد بود.
بعد مَركبشان را حركت دادند و چند قدمی كه رفتند دوباره توقّف نمودند و پردهی كجاوه را بالا زدند و جملهی بعد را فرمودند. این، برای آن بود كه مستمعین جملهی بعدی را با توجّه بیشتری بشنوند و لذا به نقل از مرحوم شیخ صدوق(ره):
(فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادی).
وقتی مركب حركت كرد [دوباره] صدا زدند:
(بِشُرُوطِها وَ أنَا مِنْ شُرُوطِها).[1]
اینكه گفتم: توحید و كلمهی «لاإلهإلاّ الله» تنها قلعهی امن و امان خدا و ملاك نجات انسان است، بدانید كه چند شرط دارد. حالا در برخی از نُسَخ دارد:«بِشَرْطِها وَ شُرُوطِها»؛ و در بعضی فقط: «بِشُروطِها» دارد. اگر نسخهی اوّلی باشد «بِشَرْطِها»، احتمالاً، مقصود اعتقاد به نبوّت است و «بِشُرُوطِها»، دوازده امام(ع) هستند كه فرمود: «وَ أنَا مِنْ شُرُوطِها»؛ من از آن شرطهای دوازدهگانه هستم.
ولایت، شرط قبولی توحید
حاصل آنكه امام(ع) از این طریق، خاطرنشان ساخت كه توحید بدون ولایت و اعتقاد به امامت باطل است، چون به فرمودهی آقایان علما:
(إذَا انْتَفَی الشَّرْطُ اِنْتَفَی الْمَشْرُوطُ).
هر چه كه مشروط به شرطی باشد، اگر شرطش از بین برود، آن مشروط هم از بین رفته است.
مثلاً نماز، مشروط به طهارت است؛ شرط صحّت نماز، داشتن وضو و یا غسل است. اگر وضو یا غسل نباشد، نماز باطل است؛ هر چقدر هم نماز خوبی بخوانید، با قرائت صحیح و ركوع و سجدههای طولانی و حضور قلب كامل، ولی بیوضو، باطل است. نشان میدهد كه توحید با همهی حقایقی كه دارد توأم با اسرار فلسفی و عرفانی و ... تا مقرون به نور ولایت و امامت نگردد و از آن مسیر به دست نیاید، باطل است. نماز بیوضو، باطل؛ توحید بیامامت و ولایت هم باطل است، تا برسد به سایر معارف از قبیل: نبوّت و معاد و احكام و... همه در صورت انحراف از مسیر اعتقاد به امامت، باطل است. لذا ما مسلمانان و بخصوص شیعیان ناچاریم روی این مطلب خیلی تكیه كنیم.
رستگاری فقط با ولایت
این گفتار قاطع خودشان است كه با كمال صراحت به یكی از اصحاب فرمودهاند:
(یا خَیثَمَةُ أبْلِغْ مَوالِینَا أنَّا لا نُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللهِ شَیئاً إلاّ بِعَمَلٍ وَ أنَّهُمْ لَنْ ینَالُوا وِلایتَنَا إلاّ بِالْوَرَعِ).[2]
ای خیثمه، دوستداران ما را آگاه گردان و به آنها بفهمان كه ما نمیتوانیم چیزی از عذاب خدا را از آنان دور سازیم و آنها را از كیفر خدا برهانیم مگر از طریق عمل به وظایف دینی و هرگز آنها به ولایت ما نائل نخواهند شد مگر از طریق ورع و پرهیز از محرّمات الهی.
ضمن روایت دیگری فرمودند:
(وَ یحَكُم لا تَغْتَرُّوا وَیحَكُمْ لا تَغْتَرُّوا).[3]
وای بر شما فریب مخورید وای بر شما فریب مخورید كه به دلگرمی ادّعای تولّی و تبرّی لفظی خود را آلوده به گناهان نموده و سرانجام به آتش قهر خدا بسوزید نه تنها گفتن ای علی دوستت دارم و در عزایت میگریم و قبرت را میبوسم و... تولّی واقعی است و نه تنها گفتن صدهزار لعنت و نفرت بر شمر و سنان و خولی و آل زیاد و آل ابیسفیان، تبرّی حقیقی است بلكه تولّی واقعی آن است كه از نظر اخلاقی و عملی خود را به علی و آل علی(ع) كه منبع تمام نیكیها هستند نزدیك گردانیم و تبرّی حقیقی آن است كه از نظر اخلاقی و عملی خود را از آل زیاد و آل ابی سفیان كه سرچشمهی تمام زشتیها هستند دور نگه داریم. البتّه اهل بیت رسول(ع) خاندان كرم و رحمت و رأفتند كه در زیارت جامعه میخوانیم:
(عَادَتُكُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیتُكُمُ الْكَرَمُ).
عادت شما دودمان رسالت احسان و خُلق و خوی شما كرم است.
اندك ارادت مخلصانه از ما ببینند، درهای لطف و عنایت خود را به روی ما میگشایند.
خودآزمایی
1- منظور امام ابوالحسن الرّضا(ع) را از تذکر « بِشُرُوطِها وَ أنَا مِنْ شُرُوطِها» در حدیث معروف توحید شرح دهید؟
2- هدف خلیفهی عبّاسی از دعوت ظاهری و حرکت امام رضا(ع) از مدینه به طوس چه بود؟
3- شرط قبول توحید چیست؟
پینوشتها
[1]ـ ثواب الاعمال، صفحهی 21.
[2]ـ كافی، جلد2، صفحهی176.
[3]ـ كافی، جلد2، صفحهی76.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی