فصل اوّل: امامت و ولایت، روح دیانت | ۱۱
بهشتی شدن در پرتو نور ولایت
سیداسماعیل حِمْیری از شیعیان مخلص و مدّاحان بسیار بزرگوار امام امیرالمؤمنین(ع) و خاندان عصمت(ع) بوده است. راوی گفته: در ساعت آخر عمرش كنار بسترش بودم. جمعی از شیعه و جمعی دیگر از سنّیان، آنجا حضور داشتند. ناگهان دیدم نقطهی سیاهی در صورتش پیدا شد و آن نقطه رو به گسترش گذاشت و تمام صورتش سیاه شد.[1]
ما جمع شیعه از این واقعه بسیار ناراحت شدیم و سنّیان خوشحال كه پایان كار این مدّاح علی(ع) اینچنین شد! در این اثنا كه سخت محزون و غمگین بودیم، دیدیم در همان قسمت از صورت سید كه آن نقطهی سیاه حادث شده بود؛ نقطهی سفیدی پیدا شد و رو به گسترش گذاشت و تمام صورت درخشان و منوّر شد! در آن حال سید چشم باز كرد و با لبی متبسّم و خندان این ابیات را گفت:
كَذَبَ الزّاعِمُونَ اَنَّ عَلیاً / لَنْ ینَجِّی مُحِبَّهُ مِنْ هَنَآتِ
قَدْ وَ رَبّی دَخَلْتُ جَنَّةَ عَدْنٍ / وَ عَفالِی الْاِلهُ عَنْ سَیئاتِی
فَاَبْشِرُوا الْیوْمَ اَوْلِیاءَ عَلِی / وَ تَوَلَّوا عَلِیاً حَتّی الْمَماتِ[2]
«دروغ گفتند آنان كه پنداشتند علی دوستان خود را از تنگناها نجات نخواهد داد. به خدا قسم من [در پرتو نور حبّ علی(ع)] داخل بهشت شدم [بهشت برزخی منظور است كه انسان مؤمن به محض خروج از دنیا داخل آن میشود] و خدا تمام گناهانم را مورد عفو قرار داد. حال ای دوستان علی(ع) بشارت باد بر شما! تا دم جان دادن دست از دامن ولای علی(ع) بر ندارید».
در عین حال این هشدار علی را هیچگاه از یاد نبریم كه فرموده است:
أعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد.[3]
«ای دوستدارانم! مرا كمك كنید با ورع و پرهیز از گناهان و كوشش در امر بندگی و عفّت و پاكدامنی و استواری در صراط مستقیم دین».
كمكم كنید تا بتوانم مشمول شفاعت قرارتان بدهم. همهاش با آرزو زندگی نكنید. دیندار به معنای واقعی باشید تا در پرتو نور ولای علی(ع) به مدارج اعلای سعادت نائل گردید. اِن شاءالله.
بهشت و جهنّم، مطیع فرمان امام علی(ع)
ما الان مشغول رشتن و كاشتن هستیم. بنگریم كه چه میكاریم تا آن جا چه برداشت كنیم. آنچه مایهی دلگرمی ماست، حبّ امام امیرالمؤمنین(ع) است كه قسیمالجنّة والنّار است. مأمون عباسی از امام ابوالحسن الرّضا(ع) پرسید: این كه شما میگویید:
(عَلِی قَسِیمُ الْجَنَّة وَ النّارِ). «علی تقسیم كنندهی بهشت و جهنّم است».
یعنی چه؟ امام رضا(ع) به او فرمود: مگر این روایت را خود شما نقل نمیكنید كه عبدالله بن عبّاس، جدّ شما، از رسول خدا(ص) نقل كرده است كه:
حُبُّ عَلِی ایمانٌ و بُغْضُ عَلِی كُفْرٌ.
«حبّ علی ایمان و بغض علی كفر است».
آیا این حدیث از نظر شما صحیح است؟ گفت: بله. فرمود: وقتی بنا شد حبّ و بغض علی(ع) ملاك بهشتی و جهنّمی شدن باشد، پس صحیح است كه بگوییم: علی تقسیم كنندهی بهشت و جهنّم است. مأمون از این جواب خوشحال شد و گفت:
لا اَبْقانِی اللهُ بَعْدَكَ یا اَبَاالْحَسَن. «خدا مرا بعد از تو زنده نگه ندارد».
یعنی، خدا آن روزی را نیاورد كه من باشم و تو نباشی.
اَشْهَدُ اَنَّكَ وارِثُ عِلْمِ رَسوُلِ اللهِ.
«من شهادت میدهم كه وارث علم پیامبر تو هستی».
بعد، وقتی امام از مجلس مأمون بیرون آمد، ابوالصّلت هروی، كه خدمت امام بود، عرض كرد: آقا، چه جواب خوبی به مأمون دادی. فرمود: من به قدر فهم او جواب دادم؛ حقیقت مطلب از این بالاتر است؛ پدرم از آباء كرامش از امیرالمؤمنین(ع) نقل كرده كه فرموده است، رسول خدا(ص) به من فرمود:
یا عَلِی اَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّة وَ النّارِ یوْمَ الْقِیامَةِ تَقُولُ لِلنّارِ هذا لِی وَ هذا لَكِ.[4]
«ای علی، تو تقسیم كنندهی بهشت و جهنّم هستی در روز قیامت، به جهنّم میگویی این از آنِ من و این از آنِ توست».
یعنی، در روز قیامت، جهنّم مطیع فرمان علی(ع) است و طعمهی خود را كه كافران و منافقان هستند، از دست علی(ع) میگیرد و به فرمان او، آنها را در كام خود فرو میكشد و به دوستان علی(ع) جرأت نزدیك شدن ندارد، مگر این كه باز به فرمان علی(ع) برخی از گنهكاران شیعه نیاز به گوشمالی موقّت داشته باشند.
انصراف از ترور امام علی(ع)
در جریان غصب فدك، امیرالمؤمنین(ع) با ابوبكر و عمر در حضور جمعی از مهاجرین و انصار محاجّهی مفصّلی داشت. آن دو نفر وقتی نتوانستند در مقابل امیرالمؤمنین اقامهی حجّتی كنند، پس از انقضای مجلس با هم خلوت كردند. ابوبكر به عمر گفت: دیدی امروز علی ما را در میان جمع مردم چگونه محكوم نشان داد؟ اگر این چنین مجلسی تكرار شود، ترس این دارم كه مردم به او بگروند و كار ما مختل شود. در این باره باید چارهای اندیشید. عمر گفت: تنها فرد مناسب برای این كار، خالد بن ولید است. او را احضار كردند و گفتند، تو را برای كار بزرگی در نظر گرفتهایم. او گفت، برای هر كاری آمادهام؛ اگرچه كشتن علی بن ابیطالب باشد. گفتند: ما تو را برای همین كار احضار كردهایم. تصمیم گرفتند در صف جماعت وقتی علی آمد در صف اوّل نشست، خالد در كنار او بنشیند. ابوبكر گفت: من وقتی سلام نماز را دادم و گفتم، السّلام علیكم، تو برخیز و او را بكُش!
فردای آن روز خالد در حالی كه شمشیر در زیر لباسش بسته بود به مسجد آمد و در صف اوّل كنار امیرالمؤمنین نشست و ابوبكر به نماز ایستاد تا به آخر تشهّد رسید. در آن هنگام از تصمیم خود پشیمان شد كه این كار خطرناكی است و ممكن است فتنهای ایجاد شود و آنها نتوانند از كار خود نتیجهای بگیرند. در حال تشهّد، توقّف كرد و متحیر بود كه چه كند، تا جایی كه نمازگزاران تصوّر كردند ابوبكر در نماز به سهو و اشتباه افتاده است. عاقبت پس از لحظاتی تحیر و تردید گفت:
یا خالِدُ لا تَفْعَلَنَّ ما اَمَرْتُكَ بِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَةُ الله.[5]
«ای خالد! كاری را كه گفته بودم نكن، السّلام علیكم و رحمة الله».
همه تعجّب كردند كه چه شد و این جمله چه معنایی داشت. در آن حال امیرالمؤمنین رو به خالد كه در كنارش نشسته بود كرد و فرمود: ای خالد! تو را به چه كاری امر كرده بود؟ گفت: از من خواسته بود تو را بكشم. حضرت فرمود: آیا تو این كار را میكردی؟ گفت: بله، به خدا قسم اگر این جمله را نگفته بود، الان تو را كشته بودم. امیرالمؤمنین(ع) دست دور گردن او پیچید و او را به زمین انداخت. مردم از همه طرف جمع شدند و امیرالمؤمنین را قسم به حقّ رسول الله دادند تا رهایش كرد.
ایمن به خاطر محبّت علی(ع)
این داستان شگفتانگیز را در گفتار یكی از صاحبان معرفت دیدم. هر چند ایشان سند آن را ارائه نكردهاند، ولی اجمالاً از كتابی نقل كردهاند كه مؤلّف آن مورد وثوقشان بوده است و آن داستان این است:
روزی جناب سلمان(ره) و جمعی از اصحاب در محضر رسول اكرم(ص) مشرّف بودند. پیامبراكرم(صل) برای این كه آنان را به گوشهای از فضیلت امام امیرالمؤمنین(ع) متوجّه كند، به سلمان فرمود: هم اكنون برخیز و همراه این جمع حاضر به گورستان یهود برو و آنجا یكی از اموات به نام «بندار» را صدا كن و با او سخن بگو. سلمان به دستور آن حضرت با آن جمع به گورستان یهود آمد و ندا كرد یا بندار، از قبری جواب داده شد. سلمان به او گفت: تو كیستی و بر چه دینی مردهای و اكنون در چه حالی؟ او گفت: من از قوم یهود بودم و بر دین یهود مردهام و اكنون در زمرهی یهودانم ولی مانند دیگر هم كیشانم محكوم به عذاب نیستم. جناب سلمان پرسید: تو چرا در عذاب نیستی؟ جواب داد: چون من علی را دوست میداشتم و آنچنان در محبّت علی بیقرار بودم كه هرگاه او را از دور میدیدم، میدویدم و خودم را روی پاهای او میانداختم و پاهایش را میبوسیدم. بارها هم كیشان من سرزنشم میكردند و میگفتند: آخر، تو را با علی چه كار كه اینچنین به او محبّت میورزی؟ میگفتم: چه كنم، من مجذوب علی هستم و در محبّتش بیاختیار؛ و اینك كه مردهام، بر اثر همان حبّ علی از عذاب در امانم. البتّه، كافر بهشتی نمیشود امّا به خاطر حبّ علی(ع) از عذاب جهنّم در امان است.
شافعی، رئیس فرقهی شافعیه از مذاهب چهارگانهی اهل تسنّن، میگوید:
اِلَی مَ، اِلی مَ وَ حَتَّی مَتَی / اُعاتَبُ فِی حُبِّ هَذَا الْفَتَی
«من علی را دوست دارم.آخر تا كی باید به خاطر محبّت به او مورد عتاب و سرزنش دیگران قرار بگیرم»؟
وَ هَلْ زُوِّجَتْ فاطِمُ غَیرَهُ / وَ فِی غَیرِهِ هَلْ اَتَی هَلْ اَتَی
«آیا غیر علی كسی هست كه شایستگی همسری فاطمه را به او داده باشند؟ آیا غیر علی كسی هست كه سورهی هَل اَتی از سوی خدا در شأن او نازل شده باشد»؟
یعنی، من كسی را دوست میدارم كه خدا با سورهی «هَل اَتی» مدحش كرده و او را به همسری فاطمهی زهرا(س) پسندیده است.این دو از افتخارات بزرگ علی امیرالمؤمنین(ع) است: ممدوح خدا و همسر زهرا بودن.
...ذلِكَ فَضْلُ اللهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشاءُ...[6]
«این فضل خداست كه به هر كس بخواهد عنایت میكند».
خودآزمایی
1- کدام عامل باعث شد که سیداسماعیل حِمْیری وارد بهشت شود؟
2- امام ابوالحسن الرّضا(ع) در جواب مأمون عباسی که پرسید: این كه شما میگویید:«علی تقسیم كنندهی بهشت و جهنّم است»، چه پاسخی فرمودند؟
3- چرا «بندار» مانند دیگر هم كیشانش محكوم به عذاب نبود؟
پینوشتها
[1]ـ ظاهراً در خلوت، گاهی شرب خمر میکرده است.
[2]ـ بحارالانوار، جلد۶، صفحهی ۱۹۳.
[3]ـ نهجالبلاغهی فیض، نامهی ۴۵.
[4]ـ بحارالانوار، جلد۳۹، صفحهی ۱۹۳.
[5]ـ تفسیر القمی، جلد۲، صفحهی ۱۵۸.
[6]ـ سورهی مائده، آیهی ۵۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی