فصل سوّم: امام علی(ع)، مظهر اعلای فضیلتها | ۱
اعلان برائت از مشركین
از جمله فضائل مولای ما، امام امیرالمؤمنین(ع) مربوط به سورهی برائت است؛ چون وقتی این سوره نازل شد تا در موسم حجّ به مشركین اعلان برائت بشود، طبیعی است كه این، مأموریتی سنگین بود، چون آنها جمعیتی قدرتمند بودند، حالا اگر كسی میرفت كه روز عید قربان اعلان برائت كند، به طور مسلم در میان آنها آشوبی برپا میشد و احتمال خطراتی میرفت.
اینجا رسول اكرم(ص) اوّل ابوبكر را برای بردن سوره و اعلان برائت مأمور كرد! گاهی عجیب است كه خدا میخواهد فضیلت مولا(ع) را خیلی پر سر و صدا مطرح كند، مقدّماتی را طرح میكند كه آن فضیلت، صدادار باشد. چنانكه در مسألهی غدیرخم نیز مطلب چنین بود. چرا رسول اكرم(ص) در منی ولایت مولا را اعلام نكرد، با اینكه در منی همهی حجّاج اجتماع داشتند و این امكان وجود داشت كه آنجا اعلام كند؟ قبلاً هم به رسول اكرم(ص) دستور داده شده بود كه این كار را بكن، پس چرا در منی، در عرفات، یا در مسجد الحرام كه همه جمع بودند، نكرد؟
اگر آنجاها میگفت، عادی تلقّی میشد؛ چون اجتماع مردم در منی و عرفات، طبیعی و عادی است و سؤال برانگیز نیست. صبر كردند تا مراسم حج تمام شود و حجّاج به سمت اَوطانشان حركت كنند، آنگاه در وسط بیابان، زیر آفتاب سوزان وقتی كه سر دوراهی رسیدند و میخواستند متفرّق شوند، ناگهان منادی رسولالله (ص) ندا سر داد: ایهاالنّاس، همه جمع شوید، رفتهها بازگردند، نرسیدهها برسند؛ و در آنجا با آن شرایط ولایت مولا اعلام شد.
این كار باید پر سر و صدا و چشمگیر و جالب باشد تا همه از هم بپرسند كه چه شده؟! چه مطلبی است كه ما را در وسط بیابان زیر آفتاب سوزان نگه داشتند؟! آری؛ خدا و رسول خواستند اعلام ولایت مولا چشمگیر و پر سر و صدا انجام شود.
در این مورد هم از اوّل بنا بود كه امیرالمؤمنین(ع) متصدّی اعلان برائت باشد تا این فضیلت ممتاز نیز برای آن حضرت ثابت گردد ولی برای این كه این فضیلت هم جالب و چشمگیر انجام پذیرد، مقدمهای طرح شد و آن اینكه اوّل ابوبكر را فرستادند تا او برود و سپس او را از بین راه برگردانند تا هم خودش و هم دیگران بفهمند كه او صلاحیت این كار را ندارد و این جریان، خیلی جالب است. اوّل ابوبكر را احضار كردند و فرمودند: این سورهی برائت را ببر و در روز (حجّ اكبر) و عید قربان، برائت از مشركین را اعلام كن.
ما یك روحیم اندر دو بدن
نقل میكنند در آن سال ابوبكر هم امیرالحاجّ(مدیر كاروان) حجّ شد و هم مأمور ابلاغ برائت از مشركین. او كه با كاروان حجّ از مدینه به سمت مكه خارج شد، جبرئیل بر پیغمبر(ص) نازل شد و به حضرت عرض كرد یا رسول الله، دستور خدا این است كه:
لَنْ یؤَدِّی إلاّ أنْتَ أوْ رَجُلٌ مِنْكَ.
«كسی حق ندارد این برائت را ابلاغ كند مگر خود تو یا مردی كه از خود توست».
تمام فضیلت در همین جملهی «رَجُلٌ مِنْكَ» است؛ مردی كه از خودِ تو حساب میشود و تفاوتی با تو ندارد و بودن او عین بودن تو میباشد؛ یا عبارت دیگری خود پیامبر(ص) دارد كه فرمود:
لا یذْهَبُ بِها إلاّ رَجُلٌ مِنِّی وَ أنَا مِنْهُ.
«باید كسی این سوره را ببرد و ابلاغ كند كه از من باشد و من از او باشم».
من كیاَم؟ لیلی، و لیلی، كیست؟ من / ما یكی روحیم اندر دو بدن
لذا وقتی این وحی نازل شد، رسول اكرم(ص) امیرالمؤمنین(ع) را احضار كرد و فرمود: دستور خدا این است كه تو باید مأمور ابلاغ برائت باشی، برو و در بین راه، سورهی برائت را از ابوبكر بگیر و خودت ببر و در مكّه ابلاغ كن.
امیرالمؤمنین(ع) به دستور رسول اكرم(ص) شتر مخصوص آن حضرت را سوار شد و رفت. ابوبكر با همراهان تقریباً به مسجد شجره رسیده و در خیمه نشسته بود كه ناگهان صدای شتر مخصوص پیامبر به گوشش رسید. تعجّب كرد كه شتر پیامبر اینجا چه میكند! بنا نبود كه ایشان به مكّه بیایند. از خیمه كه بیرون آمد دید امیرالمؤمنین علی(ع) است! خیلی ناراحت شد كه چه جریانی پیش آمده؟ آیا آیهای دربارهی من نازل شده؟ سؤال كرد: شما برای چه آمدهاید؟ فرمود: من مأموریت دارم سورهی برائت را ببرم و ابلاغ كنم. او هم با كمال ناراحتی این موقعیت را تحویل امیرالمؤمنین(ع) داد و به مدینه برگشت و گفت: یا رسول الله، آیا دربارهی من آیهای نازل شده؟ فرمود: نه؛ دستور این است كه یا باید خودم ببرم یا مردی از خودم ببرد و ابلاغ كند. لذا علی از طرف خدا مأمور این كار شده است.
تا اینجا را خود اهل تسنّن نیز قبول دارند كه این جریان پیش آمده و حضرت امیرالمؤمنین(ع) مأمور شده كه برود و سورهی برائت را از ابوبكر بگیرد و ببرد در مكّه اعلام كند. منتهی آنها تلاش میكنند كه اثبات كنند منصب امارت حج از او گرفته نشده و او در آن سال امیرالحاجّ بوده است ولی علی(ع) مأمور ابلاغ برائت.
ما شیعیان نیز معتقدیم كه هر دو كار را به علی(ع) واگذار كردند و آن سال ابوبكر به مدینه برگشت و به حج هم نرفت. علی(ع) هم امیرالحاجّ بود و هم مأمور ابلاغ برائت. از نظر اعتبار عادی هم مطلب همین است. چون وقتی خود پیامبر اكرم(ص) در میان آنها بود آیا درست بود كه امیرالحاجّ دیگری باشد؟ معلوم است كه وقتی میفرماید:
رَجُلٌ مِنِّی وَ أنا مِنْهُ. «علی از من است و من از علی».
با بودن پیامبر(ص) نوبت به ابوبكر نمیرسد، پس علی(ع) كه خود پیامبر است هم امیرالحاجّ میشود و هم مأمور ابلاغ برائت. تازه، برگشتن ابوبكر به مدینه به او آبرو میدهد! زیرا گفته میشود پیامبر در حج نبود و ابوبكر هم نبود؛ اما اگر همراه حجّاج باشد و مأذون در اعلام برائت نباشد موجب شكست اوست. پیروانش به زعم خودشان میخواهند به او آبرو بدهند در حالی كه این به بیآبرویی او تمام میشود كه با بودن او در حج، علی(ع) مأمور ابلاغ پیام بوده است.
به هر حال آنها تلاش میكنند كه اثبات كنند امیرالحاجّ، ابوبكر بوده است و مأمور اعلان برائت، علی(ع).
بر فرض كه چنین باشد؛ امیرالحاجّ بودن خیلی مهمّ نیست؛ آنچه بسیار مهمّ است و دارای فضیلت ممتاز، این است كه رسول اكرم(ص) فرمود: «رَجُلٌ مِنّی وَ أنَا مِنْهُ»؛ این مردی كه سورهی برائت را ابلاغ میكند یا باید خودم باشم یا كسیاز خودم كه در كمالات معنوی تفاوتی با من ندارد. همانگونه كه در آیهی شریفهی مباهله هم نفس پیامبر تعبیر شده است: (...أنْفُسَنا وَ أنْفُسَكُمْ...).[1]
یعنی، در بیان خدا، از علی(ع) تعبیر به نفس پیامبر (یعنی خود پیامبر) شده است، البتّه نه در مسألهی تشریع و نبوّت كه آن حساب جداگانهای دارد ولی در همهی كمالات علی(ع) خود پیامبر است.
حال، آیا وقتی خود پیامبر در میان مردم باشد، دیگر كسی حق دارد جای او بنشیند و حكومت و زمامداری امّت را متصدّی گردد، یا امیرالحاجّ و قافلهسالار حجّاج شود؟!! آنها از این دست و پا زدنها، برای شكستن شخصیت امیرالمؤمنین(ع) فراوان دارند.
از یكی از محدّثین آنها نقل میكنند كه وقتی جمعی برای شنیدن حدیث از او، در صحن خانهاش اجتماع كرده بودند، خادمش را صدا زد و با قرار قبلی، مرغی را به او داد كه: ببر و به كسی بده كه سر آن را بِبُرَد و بیاور. او رفت و پس از ساعتی با مرغ زنده برگشت و گفت: كسی را نیافتم كه دلش بیاید این مرغ را سر ببرد. او مرغ را گرفت و روی دستش بلند كرد و به مردم گفت: شما ببینید، توی این شهر كسی دلش نیامده مرغی را سر ببرد! امّا علی بن أبیطالب در یك نیمروز بیست هزار آدم كشت.
یریدُونَ لِیطْفِؤُوا نُورَ اللهِ بِأفْواهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ؛[2]
زهد امام امیرالمؤمنین(ع)
حدیث دیگر اینكه رسول اكرم(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
یا عَلِی اِنَّ اللهَ زَینَكَ بِزینَةٍ لَمْ یزَینِ الْعِبادَ بِزینَةٍ اَحَبَّ اِلَی اللهِ مِنْها.[3]
«ای علی، خدا تو را مزین به زینتی كرده كه بندگان را به زینتی محبوبتر از آن در نزد خودش مزین ننموده است».
حال آن زینت كدام است؟ «هِی الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا»؛ تو نسبت به دنیا زاهد هستی و همین زهد در دنیا، محبوبترین زینت در نزد خداست. البتّه توجّه داریم زهد كه از فضایل انسانهای مؤمن متّقی است، به معنای فقر و تهیدستی از مال دنیا نیست، بلكه به معنای بیرغبتی و دلبستگی نداشتن به شئون دنیوی است.
ممكن است كسی اموال فراوان و جاه و مقام چشمگیری داشته باشد، ولی هیچگونه دلبستگی به آنها نداشته باشد و تمام همّش این باشد كه آن مال و جاه را در مورد رضای خدا و طبق دستور خدا به كار بیفكند، این آدم زاهد به معنای واقعی است.
از آن طرف هم ممكن است كسی فقیر و تهیدست از مال و جاه دنیا باشد، ولی حبّ دنیا و عشق به مال و مقام، سراپای وجود او را گرفته است و پیوسته در فكر و سعی و تلاش برای رسیدن به مال و جاه است، این آدم «دنیادار» به معنای واقعی است اگرچه دستش خالی از دنیاست، ولی دلش مملوّ از دنیاست، پس زهد، تهیدستی از دنیا نیست، بلكه زهد تهی قلبی از دنیاست و لذا فرمودهاند:
لَیسَ الزُّهْدُ اَنْ لا تَمْلِكَ شَیئاً بَلِ الزُّهْدُ اَنْ لا یمْلِكَكَ شَیءٌ.
«زهد آن نیست كه تو مالك چیزی نباشی، بلكه زهد آن است كه چیزی مالك تو نباشد».
از امام امیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده كه فرموده است:
الزُّهْدُ كُلُّهُ بَینَ كَلِمَتَینِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللهُ سُبْحَانَهُ: لِكَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ، وَ مَنْ لَمْ یأسَ عَلَی الْمَاضِی وَ لَمْ یفْرَحْ بِالْآتِی فَقَدْ أخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیهِ.[4]
«تمام زهد در میان دو جمله از قرآن است كه خداوند پاك و منزّه فرموده است: به خاطر آنچه از دست دادهاید غمگین نشوید و به آنچه خدا به شما داده است دلبسته و مغرور نباشید و بنابراین هر كس، بر گذشته تأسّف نخورد و به آنچه در دست دارد دلبسته نباشد، زهد را از هر دو جانب به دست آورده است».
آدم عاقل وقتی خود را و آنچه را كه در دست دارد مِلْك خدا دانست و دارا و نادار بودن را مقدّر به تقدیر حكیمانهی خدا معتقد شد، طبیعی است كه نه به خاطر داشتن آنچه كه دارد طغیان میكند و مست و مغرور میشود و نه به خاطر از دست دادن آنچه كه داشته است افسرده و غمگین میگردد. همانند كارمند بانك كه متصدّی گرفتن پول از مردم و دادن پول به مردم است، نه به خاطر گرفتن میلیونها تومان از مردم مغرور و مسرور میشود و نه به خاطر دادن میلیونها تومان به مردم، محزون و غمگین میگردد؛ زیرا خود را مالك آن پولها نمیداند. در مسألهی جاه و مقام نیز مطلب همین است كه جز انجام وظیفه و تحمّل بار سنگین مسئولیت، توقّع دیگری از خود نشان نمیدهد.
تجّلی معنای واقعی زهد
امام امیرالمؤمنین(ع) در خطبهی شقشقیه در مجمع عمومی مردم كه بعد از كشته شدن عثمان برای بیعت با حضرتش هجوم آورده بودند فرموده است:
أمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأ النَّسَمَةَ لَولا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ....لَألْقَیتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیتُ آخِرَهَا بِكَأسِ أوَّلِهَا وَ لَألْفَیتُمْ دُنْیاكُمْ هَذِهِ أزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ.[5]
«آگاه باشید! سوگند به خدایی كه دانه در دل خاك را شكافته و انسان را آفریده است اگر نه این بود كه انبوه جمعیت مردم برای بیعت با من ازدحام كردند و حجّت را بر من تمام نمودند كه باید حكومت را بپذیرم.... من باز ریسمان و مهار شتر خلافت را بر كوهان آن میانداختم تا به هر جا كه میخواهد برود و به در هر خانهای كه میخواهد بخوابد و آخر خلافت را هم با همان كاسهی اوّلش آب میدادم همانگونه كه در اوّل كار كنار رفتم، اكنون نیز كنار میرفتم و باورتان میشد كه دنیا در نظر من از عطسهی بز ماده هم پستتر است».
امام(ع) با این بیان نشان داد كه در هر زمان اگر مردم به نصرت و كمك رسانی به امام برنخاستند، امام موظّف نمیباشد كه شخصاً بدون یار و یاور به مبارزهی با جبّاران زمان برخیزد، زیرا در آن صورت جنگ داخلی پیش میآید و زمینه برای نفوذ دشمنان در كمین نشستهی اسلام فراهم میگردد و لذا میبینیم بعد از رحلت رسول اكرم(ص) و تشكیل سقیفهی بنیساعده و كنار زدن امام امیرالمؤمنین(ع) از مسند خلافت در طول 25 سال كه یار و یاور مردمی نداشت، اقدامی برای استنقاذ حقّ مسلّم خویش از دست جائران نكرد. با اینكه هم جوان بود و هم قوّت بازو و شجاعت و شهامتش زبانزد دوست و دشمن بود. آن مردی كه میدانهای جنگ زمان پیامبراكرم(ص) بر محور مردانگی او میچرخید و شَجْعان عرب از شنیدن نام علی بن ابیطالب(ع) كه به میدان آمده است بر خود میلرزیدند. حال آنچنان سكوت كرده و دست روی دست گذاشته كه روبهصفتان بر در خانهاش ریختهاند و شیر را به ریسمان كشیده برای بیعت با ناكسان به مسجد میبرند. در آن حال فریاد همسر عزیزتر از جانش را از میان در و دیوار شنید و دم نزد.
خودآزمایی
1- چرا رسول اكرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع) را مأمور ابلاغ سوره برائت کردند؟
2- تفاوت روایت شیعه و سنی در مورد منصب «امیرالحاجّ» و مأمور «ابلاغ برائت» چیست؟ ادله شیعه در این باره را بیان کنید.
3- امام(ع) در خطبهی شقشقیه با بیان دلایل قبول بیعت مردم چه چیزی را نشان دادند؟
پینوشتها
[1]ـ سورهی آل عمران، آیهی ۶۱.
[2]ـ سورهی صف، آیهی ۸.
[3]ـ بحارالانوار، جلد۳۹، صفحهی ۲۹۷.
[4]ـ نهجالبلاغهی فیض، حکمت ۴۳۹.
[5]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی