فصل اوّل: امامت و ولایت، روح دیانت | ۱۲
دل دردمند امام امیرالمؤمنین(ع)
مولا و پیشوای ما امام امیرالمؤمنین علی(ع) كه از مردم زمان خود دل پرخونی داشت، دست كمیل را میگرفت و میان صحرا میبرد و در دل شب، آه سرد از دل پر درد میكشید. در حالی كه با دست، اشاره به سینهی خود میكرد، میفرمود:
ها اِنَّ هیهُنا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ اَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً.[1]
«آه كه اینجا منبع علوم فراوان است؛ ای كاش انسانهای صالح لایقی مییافتم و آن را با آنها در میان میگذاشتم».
در یكی از روزهای ماه رمضان آخر عمر شریفش كه شاید یك هفته پیش از شهادتش بود، روی منبر مسجد كوفه به یاد یاران گذشتهاش افتاد و اسامی چند نفر از آنها را برد و سخت گریست و گفت:
اَینَ اِخوانِی الَّذِینَ رَكَبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوا اِلَی الْحَقِّ.
«كجایند آن برادران من كه سوار بر مركب حقّ شدند و رفتند».
أینَ عَمّار؟ أینَ ابْنُ التّیهانِ؟ أینَ ذُوالشَّهادَتَین.[2]
«كجاست عمّار؟ كجاست ابن تیهان؟ كجاست ذوشهادتین»؟
گاهی میفرمود:
اَلا یا اَیها الْمَوْتُ الَّذِی لَسْتَ تارِكِی اَرِحْنِی فَقَدْ اَفْنَیتَ كُلَّ خَلِیلِی.[3]
«ای مرگی كه سرانجام مرا خواهی گرفت؛ بیا راحتم كن؛ تو كه تمام دوستانم را بردی».
عاقبت روی منبر، دست به محاسنش كشید و فرمود: كجاست آن شقیترین مردم كه بیاید و این محاسنم را با خون سرم رنگین سازد؟
صبوری مولای متّقیان علی(ع)
رسول خدا(ص) فرمود:
اَنَا مَدینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بابُها.[4] «من شهر علمم و علی درِ آن شهر است».
پس آنها كه پس از رحلت رسول خدا(ص) آن در را به روی امّت اسلامی بستند و خودشان از دیواری كه «سقیفهی بنیساعده» ساخته بود، بالا رفته، وارد شهر شده، خود را خلیفه و جانشین پیامبر معرّفی كردند، طبق بیان امام امیرالمؤمنین(ع) «دزد» نامیده میشوند. در خطبهی شِقْشِقیه هم با قلبی دردمند از نقشههای خائنانهی آن دزدان فرموده است:
أمَا وَ اللهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَ إِنَّهُ لَیعْلَمُ أنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی.
«آگاه باشید كه سوگند به خدا، فلانی خلافت را مانند پیراهنی به تن كرد و حال آن كه میدانست موقعیت من نسبت به خلافت، موقعیت قطب وسط سنگ آسیاب است برای آسیاب».
فَرَأیتُ أنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَینِ قَذی وَ فِی الْحَلْقِ شَجی أرَی تُرَاثِی نَهْباً.[5]
«من در شرایطی قرار گرفتم كه دیدم صبر كردن در آن شرایط، عاقلانهتر است؛ پس صبر كردم؛ در حالی كه چشمانم را خاشاك و گلویم را استخوان گرفته بود[و] میدیدم میراثم را به تاراج میبرند».
خوشحالی به هنگام احتضار
از حضرت امام صادق(ع) منقول است كه فرمود:
قَدِ اسْتَحْییتُ مِمّا اُكَرِّرُ هذَا الْكَلامَ عَلَیكُمْ.
«من بس كه این سخن را برای شما تكرار كردهام، از تكرارش شرمنده میشوم».
اِنَّما بَینَ اَحَدِكُمْ وَ بَینَ اَنْ یغْتَبَطَ اَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ ههُنا وَ اَهْوَی بِیدِهِ اِلَی حَنْجَرَتِهِ.
«میان شما و بهشت، این مقدار فاصله است كه جان به اینجا برسد، با دست خود اشاره به حلقومشان فرمودند؛ [یعنی، انسان محبّ علی همین قدر كه جان از بدنش جدا شد، خود را در بهشت برزخی میبیند]».
یأْتِیهِ رَسُولُ اللهِ وَ عَلِی.
«[دم جان دادن] رسول خدا(ص) و علی(ع) كنار محتضر میآیند».
فَیقُولانِ لَهُ اَمّا ما كُنْتَ تَخافُ فَقَدْ آمَنَكَ اللهُ مِنْهُ وَ اَمّا ما كُنْتَ تَرْجُوا فَاَمامَكَ فَاَبْشِرُوا.[6]
«به محتضر [كه در حال جان دادن است] میگویند، از آنچه میترسیدی خدا امانت داد و آنچه به آن امیدوار بودی برایت آماده است».
آنگاه امام فرمود: شاد باشید ای دوستان علی.
یكی از دوستانشان در حال احتضار بود. راوی میگوید: من رفتم و كنار او نشستم. در لحظات آخرش دیدم دستش را باز كرد و گفت:
بَسَطْتُ اِلَیكَ یدی یا عَلِی. «یا علی، دستم را به سوی تو دراز كردم».
یعنی، حالا دیگر دستم از دنیا منقطع شد. اینك دست من است و دامان تو یا علی؛ دست خالی آمدهام و جز حبّ تو هیچ چیز ندارم؛ به دادم برس ای مولای من.
غریب و خسته به درگاهت آمدم رحمی / كه جز ولای توام هیچ نیست دستاویز
راوی میگوید: آن محتضر این جمله را كه گفت، جان داد. پس از آن من خدمت امام صادق(ع) رفتم و ماجرا را گفتم. بعد برخاستم؛ چند قدم كه دور شدم، خادمشان آمد و گفت: بیا، آقا با تو كار دارد. برگشتم. فرمود: دوباره آن جمله را كه از آن محتضر شنیدی بگو. عرض كردم: در لحظات آخر دست خود را دراز كرد و گفت: «بَسَطْتُ اِلَیكَ یدِی یا عَلِی»؛ امام صادق(ع) دو بار فرمود:
رَآهُ وَاللهِ، رَآهُ وَ اللهِ.[7] «به خدا علی را دیده، به خدا علی را دیده».
ما هم تمام آرزویمان همین است كه دم جان دادن، دست به دامن مولای خود جان بدهیم. ما خدا را شاكریم كه قلب ما كانون حبّ علی(ع) است و همین سرمایهی اصلی ماست؛ البتّه، به علاوهی بغض دشمنانشان كه هیچ وقت یادمان نرود. دشمنی با دشمنانشان در كنار دوستی خودشان سرمایهی اصلی ماست.
مردودیّت عبادت بدون ولایت
با نقل حدیثی روشن در این باب، به گفتار خود در این زمینه پایان میدهیم. مرحوم علاّمهی مجلسی(ره) ضمن حدیثی از امام صادق(ع) آورده است كه حضرت به نقل از آباء گرامیاش میفرماید كه حضرت امام امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: رسول خدا(ص) به من فرمود:
یا عَلِی! اَنْتَ مَوْلَی الْمُؤمِنینَ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِی عَلَی النّاسِ اَجْمَعینَ. اِسْتَوْجَبَ الْجَنَّةَ مَنْ تَوَلاّكَ وَ اسْتَوْجَبَ دُخُولَ النّارِ مَنْ عاداكَ.
یا عَلِی! وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّةِ وَ اصْطَفانِی عَلَی جَمیعِ الْبَرِیةِ لَوْ اَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللهَ اَلْفَ عامٍ ما قُبِلَ ذلِكَ مِنْهُ اِلاّ بِوِلایتِكَ وَ وِلایةِ الْاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ وَ اِنَّ وِلایتَكَ لا تُقْبَلُ اِلاّ بِالْبَراءَةِ مِنْ اَعْدائِكَ وَ اَعْداءِ الْاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ. بِذلِكَ اَخْبَرَنِی جَبْرَئیلُ. فَمَنْ شاءَ فَلْیؤمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیكْفُرْ.[8]
«ای علی، تو پس از من مولا [و سرپرست] مؤمنان و حجّت بر تمام مردم هستی؛ هر كس تن به ولای تو در دهد، استحقاق بهشت مییابد و هر كس با تو دشمنی ورزد، مستوجب رفتن به آتش میشود.
ای علی، قسم به كسی كه مرا به پیامبری برانگیخته و از میان جمیع خلقم برگزیده است، اگر بندهای خدا را هزار سال بندگی كند، از او پذیرفته نمیشود مگر آن كه [آن عبادتش] بر اساس ولایت تو و ولایت امامان از فرزندان تو انجام پذیرد و حقیقت آن كه، ولایت تو هم مقبول [درگاه خدا] واقع نمیشود مگر آن كه با برائت از دشمنان تو و دشمنان امامان از فرزندان تو همراه و قرین گردد. این مطلبی است كه جبرئیل [از سوی خدا] به من خبر داده است؛ حال، هر كه میخواهد آن را بپذیرد و ایمان بیاورد و هر كه میخواهد آن را نپذیرد و كافر گردد [و سرانجام هر یك در روز جزا به پاداش یا كیفر كردار خویش نائل شوند]».
اینك به زبان حال و قال و كلّ وجود خویش عرضه میدارم: ای مولا و ای امام و مقتدای من، یا امیرالمؤمنین:
بِأَبِی اَنْتُمْ وَ اُمِّی وَ اَهْلِی وَ مالِی وَ اُسْرَتی! اُشْهِدُاللهَ وَ اُشْهِدُكُمْ اِنّی مُؤمِنٌ بِكُمْ وَ بِما آمَنْتُمْ بِهِ. كافِرٌ بِعَدُوِّكُمْ وَ بِما كَفَرْتُمْ بِهِ. مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِكُمْ وَ بِضَلالَةِ مَنْ خالَفَكُمْ. مُوالٍ لَكُمْ وَ لِاَولِیائِكُمْ. مُبْغِضٌ لِاَعْدائِكُمْ وَ مُعادٍ لَهُمْ.[9]
و امام امیرالمؤمنین(ع) نیز میفرماید:
حَتَّی إِذَا قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ(ص) رَجَعَ قَوْمٌ عَلَی الْأعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَی الْوَلائِجِ وَ وَصَلُوا غَیرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِی اُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِی غَیرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِیئَةٍ وَ أبْوابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِی غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِی الْحَیرَةِ وَ ذَهَلُوا فِی السَّكْرَةِ عَلَی سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَی الدُّنْیا رَاكِنٍ أوْ مُفَارِقٍ لِلدِّینِ مُبَاینٍ.[10]
«زمانی كه خداوند رسول خود را قبض روح فرمود، گروهی به قهقرا و عقب برگشتند [پشت به دستورهای خدا و رسولش كردند و بار دیگر رو به ضلالت و گمراهی نهادند] و راهها [ی شیطانی] آنها را به هلاكت انداخت. بر آراء و افكار نادرست خویش اعتماد كردند و به غیر رَحِم و خویش [رسول مكرّم] پیوستند. [امام منصوب از سوی خدا را خانه نشین كردند و بیگانگان نالایق را بر مسند امامت نشاندند] و از سبب [و وسیلهی رستگاری، یعنی اهل بیت رسول(ع)] كه [به فرمان خدا: بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیكنم جز دوست داشتن نزدیكانم][11] موظّف و مأمور به دوست داشتن آن بودند، دوری گزیدند و ساختمان [دین و ایمان] را از پایه و اساس محكمش انتقال دادند و آن را در جایی كه شایسته و سزاوار آن نبود تأسیس كردند [مقام و مسند خلافت را از دست اهلش گرفتند و به نااهلان سپردند] همانان كه معادن [و اصل و ریشهی] هرگونه خطا و گناهانند و درهای هر وارد شونده در گرداب جهالت و گمراهیاند [یعنی تمام فتنهها و فسادها كه در عالم اسلام پدید آمد، از آنان نشأت گرفت] در حیرت و سرگردانی [چون موج دریا] پس و پیش و رفتوآمد داشتند و در بیهوشی [جهل و نادانی] به روش پیروان فرعون [از سرنوشت شوم و كیفر اعمال خویش] غافل بودند. جمعی [چون خلفا] چشم از آخرت پوشیدند و یكسر رو به دنیا آوردند و گروهی [چون دنبالهروهای آنان] دست از دین كشیدند و [ از خدا و سعادت ابدی] جدا گشتند».
خودآزمایی
1- امام امیرالمؤمنین(ع) چه کسانی را «دزد» نامیدند؟ چرا؟
2- «[دم جان دادن] رسول خدا(ص) و علی(ع) که به كنار محتضر میآیند، چه میگویند؟
3- شروط پذیرش عبادت و بندگی چیست؟
پینوشتها
[1]ـ غررالحکم، صفحهی ۱۱۸.
[2]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۱۸۳.
[3]ـ بحارالانوار، جلد۳۶، صفحهی ۳۲۸.
[4]ـ همان، جلد۱۰، صفحهی ۱۱۹.
[5]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۷.
[6]ـ بحارالانوار، جلد۲۷، صفحهی ۱۶۳.
[7]ـ بحارالانوار، جلد۲۷، صفحهی ۱۶۵.
[8]ـ بحارالانوار، جلد۲۷، صفحهی ۶۳.
[9]ـ قسمتی از زیارت جامعهی کبیره.
[10]ـ شرح نهجالبلاغهی فیض، قسمت دوّم از خطبهی ۱۵۰.
[11]ـ سورهی شوری، آیهی ۲۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی