جلسه ششم: بررسى حوزههاى تبعیت از عقل و وحى| ۳
ملاك پیروى از پیامبر و اهلبیت(ع)
اینكه ما مىگوییم باید از پیغمبر(ص) پیروى و تبعیت كرد، بدان جهت نیست كه او انسان و عاقل است و فردى مصلح، متفكر، خیر اندیش و دل سوز براى جامعه است؛ چون هیچ یك از این ویژگىها باعث نمىگردد كه كلام و رفتار او براى ما حجت باشد. بلكه اطاعت و پیروى او از آن جهت است كه او متصل به خداوند و دریافت كننده وحى اوست و از این جهت كه نبوت او با معجزهی الهى براى ما ثابت شده و نیز ثابت شده كه آنچه او مىگوید منبعث از وحى الهى است، عقل ما را ملزم مىكند كه به كلام او متعبد گردیم و در جایى كه خود عقل قضاوت و تشخیص ندارد، به ما حكم مىكند كه به پیروى و عمل به سخنان كسى تن دهیم كه پیام آور خداست و این امتیاز اصلى آن حضرت از دیگران است كه خداوند نیز بدان اشاره دارد:
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ؛[1] بگو: من هم مثل شما بشرى هستم ولى به من وحى مىشود كه خداى شما خدایى یگانه است.
چنانكه پیشتر گفتیم برخى در تقلید شبهه كردهاند و این شبهه را حتى به تقلید و پیروى از پیامبر خدا نیز سرایت دادهاند و ما در رد این شبهه، ابتدا به عقلانى و ضرورى بودن پیروى از مقام نبوت پرداختیم و گفتیم با توجه به اینكه پیامبر معصوم و برگزیده خداوند و گیرندهی وحىِ اوست، عقلْ ما را ملزم به تبعیت و پیروى او مىداند و از این جهت ما باید همه سخنان و رفتار او را بپذیریم و الگوى خویش قرار دهیم. امّا آن بخش از سخنان پیامبر كه به صورت وحى و در قالب قرآن به ما معرفى شده، از آن جهت كه در واقع، كلام خداست و توسط پیامبر به ما ارائه شده، باید مورد اطاعت قرار گیرد و تبعیت از آن، تبعیت از سخن خداوند است. همچنین ما باید به سنت پیامبر و سخنانى كه به عنوان وحى نبوّت توسط پیامبر(ص) به ما ابلاغ نشده نیز تعبد داشته باشیم و آنها را بپذیریم، چون سنت پیامبر نیز حاكى از احكام واقعى الهى است و با توجه به اینكه پیامبر در مجموعه گفتار و رفتارش معصوم از خطا و اشتباه است، سنت و سخنان او نیز حق و مطابق با واقع و حجت است و به علاوه، خداوند به صراحت پیروى از مجموعه رفتار و گفتار پیامبر را لازم شمرده است:
وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛[2] و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، باز ایستید.
افزون بر این، ما شیعیان معتقدیم كه سخنان اهلبیت(ع) مثل سخنان پیامبر(ص) براى ما حجت است و همانطور كه اطاعت و تقلید از پیامبر واجب است، پیروى و تقلید از آنها نیز واجب است و گرچه عقل مستقلاً در اینجا حكمى ندارد و از پیش خود حكم نمىكند كه سخنان و رفتار اهلبیت براى ما حجت و قابل پیروى است، اما پس از دلالت قرآن و سخنان پیامبر بر لزوم تبعیت و پیروى از ایشان و حجیت سخنان و رفتارشان، عقل نیز ما را ملزم به تعبد به گفتار و رفتار ایشان مىكند. از جمله آیاتى كه دلالت بر لزوم اطاعت و پیروى از اهلبیت دارد، آیهاى است كه خداوند در آن مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ...؛[3] اى كسانى كه ایمان آوردهاید، خدا و رسول خدا را اطاعت كنید و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت كنید.
بىتردید این آیه دلالت بر لزوم پیروى و تبعیت از هر كسى كه به حكومت و سلطنت رسیده ندارد و چنان نیست كه اطاعت از همه حاكمان، حتى یاغیان ستمگر، مشمول آیه فوق باشد و در عصر پیامبر(ص) نیز چنین برداشتى نداشتند. از این جهت، چنان كه در روایت جابر بن عبدالله انصارى آمده، اصحاب پیامبر چون نمىدانستند كه منظور از «اولى الامر» كیست، در این باره از رسول خدا(ص) سؤال كردند و حضرت در پاسخ فرمودند: «آنان جانشینان من و امامان معصوم براى مسلمانان پس از من هستند»، پس از آن، حضرت اسامى دوازده امام را برشمردند كه اولین آنها حضرت على(ع) و آخرین آنها حضرت حجت، عجل الله تعالى فرجه الشریف، مىباشند.[4]
در زمان امام صادق(ع) كه خلفا به جاى حكومت و اجراى عدالت، به شیوه سلاطین رفتار مىكردند و مردم و بخصوص شیعیان اهلبیت را تحت فشار و ستم خود قرار داده بودند؛ برخى از وابستگان دربار، براى مشروع جلوه دادن رفتار خلفا و توجیه آنها، به آیات قرآن تمسك مىكردند و حتى ابایى از جعل حدیث در تایید خلفا نداشتند. از جمله به مردم مىگفتند كه منظور از «اولى الامر» همهی خلفا و حكام هستند و از این جهت بر مردم واجب است كه از آنان اطاعت كنند. در مقابل، اهلبیت(ع) با استناد به روایاتى كه از پیامبر(ص) وارد شده بود، امامان معصوم(ع) را به عنوان «اولىالامر» معرفى مىكردند. از جمله در روایتى ابوبصیر از حضرت امام باقر(ع) نقل مىكند كه حضرت فرمود: «آیه «أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ...»[5] در شأن امیرالمؤمنین(ع) نازل شده است». ابوبصیر مىگوید: مردم به ما مىگویند: چه چیز مانع شد كه خداوند اسم على و اهلبیت (ع) را در قرآن ذكر نكند؟ حضرت فرمود: به آنها بگو: خداوند نماز را بر رسولش فرستاد و نامى از سه یا چهار ركعتى بودن آن نبرد تا آنكه پیامبر(ص) آن را تفسیر كرد. حج را خداوند فرستاد و نفرمود هفت بار طواف كنید، تا آنكه پیامبر آن را تفسیر فرمود؛ و خداوند آیهی «أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ» را در حق على و حسن و حسین(ع) نازل فرمود و پیغمبر(ص) دربارهی على(ع) فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ؛ هر كه من مولاى او هستم على نیز مولاى اوست.»[6]
پس وقتى خداوند در قرآن از اولىالامر یاد مىكند، گرچه ما مىدانیم كه منظور خداوند هر حاكم قلدر و زورگویى نیست، اما مصداق اولىالامر را نیز نمىشناسیم و براى شناخت مصادیق اولىالامر كه خداوند اطاعتشان را واجب شمرده باید به كلمات پیامبر(ص) مراجعه كنیم. چون آن حضرت علاوه بر آن كه گیرنده وحى هستند، مبیّن و مفسّر وحى نیز هستند و سخنان ایشان و ائمه اطهار، در باب تفسیر و تاویل آیات قرآن، براى ما حجت و قابل تعبّد است و به جز ایشان سخن هیچ كسى چنین محبّت و اعتبارى ندارد. بله مفسران مىتوانند، با استفاده از قراین و شواهد قرآنى و همچنین شواهد تاریخى و همچنین با استفاده از كلمات پیامبر و ائمه اطهار، به توضیح و تفسیر قرآن بپردازند. در هر حال، در مواردى كه جنبه تعبدى دارد و معنا و تفسیر آیات قرآن براى ما آشكار نیست، ما تنها مىتوانیم به كلام معصوم تعبد داشته باشیم و حق نداریم كلام غیر معصوم را براى خویش حجت قرار دهیم. در این صورت، وقتى پیامبر مصادیق اولى الامر را براى ما مشخص فرمود، كلام ائمه اطهار(ع) كه مصادیق اولى الامر هستند براى ما حجت و قابل تبعیت و پیروى است و دلیل تعبد به كلام آنها و پیروى از آن حضرات فرمودهی پیامبر است، چه اینكه پیروى از پیامبر نیز ناشى از دستور خداوند به اطاعت از پیامبر است و اطاعت از خداوند به حكم عقلْ واجب است. پس در نهایت اطاعت از امامان معصوم نیز مستند به حكم عقل و داراى پشتوانه عقلى است.
در مقابل، برخى ملاك پذیرش رأى و نظر را پذیرش اكثریت جامعه قرار مىدهند و مىگویند وقتى اكثریت جامعه نظرى داشت باید بدان تن در داد. حتى اگر نظر اكثریت مردم بر خلاف حكم عقل و نظر خداوند باشد! در صورتى كه نظر اكثریت جامعه و بلكه نظر همه مردم در صورتى معتبر و قابل پذیرش است كه هماهنگ با نظر خداوند و حكم عقل باشد. از این جهت است كه نظر اكثریت مردم، در زمان پیامبران الهى كه بر كفر و شرك و بتپرستى بود، اعتبارى نداشت، وگرنه پیامبر خدا حق نداشت كه مردم را به توحید دعوت كند. اگر رأى اكثریت به نحو مطلق معتبر است، حضرت ابراهیم(ع) چه حقى داشت كه على رغم اتفاق مردم زمان خویش بر آیین بتپرستى و نفى توحید تبر به دست گیرد و در غیاب مردم بتها را بشكند و نظر و خواست همه مردم را زیر پاى خویش نهد؟ یا وقتى اكثر مردم حجاز بت پرست بودند، چرا رسول خدا(ص) به مخالفت با آیین و مرام آنها برخاست و به ترویج آیین توحیدى پرداخت؟ پس معلوم مىگردد كه اصل، برهان و دلیل عقلى است و اگر عقلْ دلیل و برهانى نداشت، باید به دنبال دلیل شرعى بود كه آن نیز داراى پشتوانه عقلى است و آنچه شرع و پیامبران و امامان معصوم فرمودهاند، فراتر و بهتر از تشخیص دیگران و مطابق با واقع و حقیقت است و از این جهت بهترین گزینهاى است كه مىتواند مورد پذیرش و تبعیت قرار گیرد.
چنانكه قبلاً گفتیم گرچه تقلید اصطلاحاً به معناى تقلید از مراجع تقلید و عمل به فتاواى فقهى آنان است، اما مفهوم تقلید گستردهتر از تقلید در فقه است و شامل تأسّى از رفتار، آراء و عقاید نیز مىشود و دامنه آن به امور تعبدى نیز كشیده مىشود. از این جهت، تعبد به سخنان پیامبر و امامان معصوم نیز در قلمرو تقلید جاى مىگیرد و تقلید از آن حضرات و تعبد به سخنان و گفتارشان مبتنى بر دلیل عقلى است. بر این اساس، در پاسخ كسانى كه در تعبد به سخنان پیامبر و امامان معصوم شبهه مىكنند و ما را از تأسّى به ایشان باز مىدارند، گفتیم كه اگر در موضوعى عقل ما قضاوت و تشخیصى داشت، به آن عمل مىكنیم و بىتردید حكم واقعى عقل مخالف با حكم شرع و پیامبر نیست؛ اما اگر عقل حكمى نداشت، ما را ملزم به تبعیت و پیروى از پیامبر مىكند؛ چون پیامبر علاوه بر اینكه معصوم است از دانش بى كرانى برخوردار گشته كه ما از آن محروم هستیم و او مىتواند ما را به مصالح واقعى خویش رهنمون سازد و از این جهت تعبد به سخنان او، تعبدى خشك و بى منطق نیست؛ بلكه تعبدى است مبتنى بر دلیل عقلى و تعبد و تأسّى از كسى است كه مصالح و راههاى ناشناخته را فرا روى ما مىنهد:
كَما أَرْسَلْنا فِیكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ یَتْلُوا عَلَیْكُمْ آیاتِنا وَ یُزَكِّیكُمْ وَ یُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ یُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛[7] همان طورى كه در میان شما فرستادهاى از خودتان روانه كردیم، [كه] آیات ما را بر شما مىخواند و شما را پاك مىگرداند و به شما كتاب و حكمت مىآموزد و آنچه را نمىدانستید به شما یاد مىدهد.
خودآزمایی
1- اطاعت و پیروى از پیامبر(ص) و امامان(ع) به چه دلیل است؟
2- به چه دلیل باید از اهل بیت(ع) اطاعت و پیروی کرد و یکی از آیاتى كه دلالت بر لزوم اطاعت و پیروى از اهلبیت دارد را بیان کنید.
3- در چه صورتى نظر اكثریت جامعه و بلكه نظر همه مردم، معتبر و قابل پذیرش است؟
پینوشتها
[1]. کهف، ۱۱۰.
[2]. حشر، ۷.
[3]. نساء، ۵۹.
[4]. بحارالانوار، ج 3، باب 41، روایت 67، ص 25.
[5]. نساء، ۵۹.
[6]. عَنْ أَبِى بَصِیرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ(ع) [ فِى قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ] فَقالَ: نَزَلَتْ فِى عَلِىِّ بْنِ أَبِى طالِبٍ(ع) قُلْتُ لَهُ: اِنَّ النّاسَ یَقُولُونَ لَنا فَما مَنَعَهُ أَنْ یُسَمَّى عَلِیًّا وَ أَهْلَ بَیْتِهِ فِى كِتابِهِ؟ فَقالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع)؛ قُولُوا لَهُمْ: اِنَّ اللهَ أَنْزَلَ عَلى رَسُولِهِ الصَّلاةَ وَ لَمْ یُسَمَّ ثَلاثاً وَ لا أَرْبَعاً حَتّى كانَ رَسُولُ اللهِ(ص) هُوَ الَّذِى فَسَّرَ ذلِكَ لَهُمْ وَ أَنْزَلَ الْحَجَّ فَلَمْ یُنَزِّلْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتّى فَسَّرَ ذلِكَ لَهُمْ رَسُولُ اللهِ(ص) وَ أَنْزَلَ «أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ» فَنَزَلَتْ فِى عَلِىٍّ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ قالَ فِى عَلِىٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ. (تفسیر عیاشى، ج 1، بیروت: مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ص 276.)
[7]. بقره، ۱۵۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی