جلسه ششم: بررسى حوزههاى تبعیت از عقل و وحى| ۴
سیرهی عقلا ملاك تقلید از فقیه
در زمان غیبت معصوم و زمانى كه ما دسترسى به پیامبر و جانشین معصوم ایشان نداریم، مسأله تقلید از مراجع تقلید مطرح مىشود و در اینجا برخى تقلید از آن بزرگواران را مخالف عقل و كار میمون مىشمارند. پاسخ ما این است كه اگر چه تقلید از مراجع تقلید مبتنى بر دلیل و برهان عقلى نیست و برهان عقلى قائم بر تأسّى از معصوم است كه از هر خطا و اشتباهى مصون است و برگزیده خداوند مىباشد، در حالى كه مراجع تقلید معصوم نیستند و دلیل بر عدم عصمت آنان اختلافهایى است كه در آرا و فتاواى آنها وجود دارد. اما این تقلید امرى گزافه و فاقد دلیل منطقى نیست، بلكه مبتنى بر بنا و سیرهی عقلایى است كه بر رجوع جاهل به عالم جارى گشته است و بىتردید این بناى عقلا داراى پشتوانه عقلى نیز هست. وقتى انسان تخصصى را فرا نگرفته و به چیزى آشنایى ندارد و عقل او نیز راهى براى اثبات آن ندارد، اگر بداند كه كسى در آن زمینه تحصیل كرده و به تخصص لازم رسیده، به سراغ او مىرود و از این طریق نیازش را به آن مطلب ناشناخته برآورده مىكند. او گرچه مىداند كسى كه به او مراجعه مىكند معصوم از خطا نیست و احتمال خطا و اشتباه در كارش وجود دارد، اما وقتى خود در آن زمینه هیچ گونه شناخت و آگاهى ندارد و درصد خطا و اشتباهش بیشتر از خطا و اشتباهى است كه در كار متخصصِ آن فن محتمل است، چارهاى جز مراجعه به آن عالم و متخصص ندارد. آیا كسى كه در بیابان راه را گم كرده و به كسى بر مىخورد كه ادعا مىكند راه را مىشناسد و از علایم و ظواهر بر مىآید که دروغ نمىگوید، نظر و تشخیص او را بر تشخیص خود مقدم نمىدارد؟ آیا وقتى مىنگرد كه اگر راهى را خود برگزید، احتمال اندكى وجود دارد كه او را به مقصد برساند و در راهى كه آن راهنما به او معرفى مىكند احتمال بیشترى براى رسیدن به مقصد است، به راهنمایى آن راهنما عمل نمىكند؟
بر اساس سیره و بناى عقلایى است كه وقتى كسى بیمار مىشود به پزشك مراجعه مىكند. البته او این احتمال را مىدهد كه ممكن است آن پزشك در تشخیص و معالجهاش اشتباه كند، اما احتمال اشتباه پزشكى كه از تخصص كافى برخوردار است بسیار كمتر از احتمال اشتباه كسى است كه در آن زمینه تخصص ندارد. به هر روى، در همه زمینهها بناى عقلا بر رجوع به خبره و متخصص است: كسى كه مىخواهد خانه بخرد به سراغ كارشناس و ارزیاب مسكن مىرود، كسى كه مىخواهد خانه بسازد به سراغ معمار و مهندس ساختمان مىرود و همچنین كسى كه مسایل دینش را نمىشناسد، به سراغ فقیه و متخصص در دین مىرود. البته چون انسان به دنبال حقیقت است وقتى چند فقیه وجود داشتند كه یكى اعلم و آشناتر به فقه است، روش عقلا ترجیح اعلم است؛ چون احتمال اینكه نظر و رأى او به واقع نزدیكتر باشد بیشتر است. چنانكه مردم پزشكى را كه از دیگران حاذقتر و با تجربهتر است، بر سایرین ترجیح مىدهند و اگر كسى دسترسى به چنین پزشكى داشته باشد و او را بر دیگران ترجیح ندهد او را مذمت مىكنند. بله اگر كسى دسترسى به پزشك حاذقتر و با تجربهتر نداشت و یا باید مسافتى طولانى براى رسیدن به او طى كند و یا باید هزینه گزافى را متحمل گردد به جهت وجود چنین موانع و مشكلاتى نوعاً افراد از مراجعه به او صرف نظر مىكنند، و در این صورت، مراجعه به كسى كه از دانش پزشكى كمترى برخوردار است منطقى و عقلایى مىباشد.
بنابراین، مراجعه به اعلم در فقه، صرف تعبد نیست، بلكه مبتنى بر روش و بنای عقلایى است و عقلا وقتى كسى را حاذقتر و اعلم بدانند به او مراجعه مىكنند و تنها در صورت عدم دسترسى به نظریات چنین كسى، به دیگران مراجعه خواهند كرد.
بنابراین، ما در تقلید از مجتهد نه از روى تعصب و نه از روى هوس عمل مىكنیم، بلكه ملاك ما داشتن علم و تقوا و عدالت است و وقتى كسى را اعلم از دیگران یافتیم، او را بر سایرین ترجیح مىدهیم و در اینجا عمل و تقلید ما مبتنى بر عقل و روش عقلاست. و به جز ملاكهاى عقلى و شرعى مانند علم و تقوى، ملاكهاى دیگرى چون همشهرى بودن و همزبان بودن براى ما معتبر نیست.
نسبت منطق دگراندیشان با فرعونیان
در مقابل، عدهاى مىگویند كه ما باید ببینیم دنیا چه مىپسندد و امروزه ملاك، تبعیت از افكار جهانى و فرهنگ پیشرفته غرب است و چون غرب داراى تمدن و فرهنگ پیشرفته و دستآوردهاى شگفتآور علمى است، ما باید دنبالهرو آنها باشیم. طبق این منطق، نباید پیامبر اكرم(ص) در زمانى كه مردم بتپرست بودند، با خواست مردم مخالفت مىكرد و نداى توحید سر مىداد و مردم را به مخالفت با مرام نیاكان خویش فرا مىخواند. همچنین نباید حضرت موسى(ع) به مخالفت با فرعون بر مىخاست. بلكه چون فرعون ثروت و قدرت داشت و برخوردار از عالىترین تمدن عصر خود بود و بر سرزمینى حكومت مىكرد كه به دستآوردهاى بزرگ علمى رسیده بود، همه باید از فرعون اطاعت و پیروى مىكردند! مگر نه این است كه در زمان فراعنه، مردم مصر به پیشرفتهاى بزرگ و خارقالعاده علمى رسیده بودند كه نمونه آن، اهرام مصر است كه با اینكه بیش از چند هزار سال از ساخت آنها گذشته، هنوز رموز و اسرار آنها كشف نشده است و این خود گویاى این است كه دانش و دستآوردهاى علمى آن زمان از جهاتى پیشرفتهتر از دانش امروز بوده است. در آن زمان، فرعون از مردم مىخواست كه از او پیروى كنند، چون او داراى سرزمین حاصلخیز و پهناور و برخوردار از قدرت و ثروت بود.
در زمانى كه فرعون خود را مالك كشور پهناور مصر، با آن پیشرفت علمى و تمدن كهن، مىدید و براى او و اطرافیانش امكانات فراوان و وسایل خوش گذرانى و مجالس عیش و نوش فراهم بود، موسى(ع) كه از قوم و سرزمین كنعان بود و مردمش كه از سرزمین خود آواره شده و به بیگارى گرفته شده بودند، با لباس ساده و پشمینه و چوب دستى خود در برابر كاخ فرعون آمد و گفت: من پیغمبر خدا هستم و فرعون باید از من پیروى كند. در آن شرایط، مردم وقتى موسى را مىدیدند كه در برابر كاخ فرعون مىآمد و ادعاى پیغمبرى مىكرد، به او مىخندیدند. مدتها حضرت موسى به جلو كاخ فرعون مىرفت، اما او را به درون كاخ راه نمىدادند كه برود و با فرعون حرف بزند و هر روز دلقكى نزد فرعون مىآمد و اداى حضرت موسى را در مىآورد و فرعون و سایرین مىخندیدند. یك روز فرعون گفت خود موسى را بیاورید تا او را ببینیم و اینجا بود كه حضرت موسى به كاخ فرعون راه یافت و توانست حرفش را در برابر فرعون بزند.
فرعون به كسانى كه به حضرت موسى گرویدند مىگفت: مگر حكومت و سلطنت سرزمین پهناور و حاصلخیز مصر در دست من نیست و مگر من برخوردار از قدرت و ثروت فراوان نیستم؟ حال چگونه شما با توجه به اقتدار من و صنعت و پیشرفت و امكانات فراوانى كه فراهم ساختهام به فرد ضعیف و ناتوانى ایمان مىآورید كه حتى نمىتواند به درستى سخن بگوید؟ (معروف است كه حضرت موسى لكنت زبان داشته است.) چطور شما آن همه زرق و برق خیره كننده را مىنگرید و به كسى مىگروید كه هیچ قدرت و ثروتى ندارد؟ خداوند در این باره مىفرماید:
وَ نادى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ. أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لا یَكادُ یُبِینُ. فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَب أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِینَ؛[1]
فرعون در [میان] قوم خود ندا در داد [و] گفت: اى مردم [كشور] من، آیا پادشاهى مصر و این نهرها كه از زیر [كاخهاى] من روان است از آن من نیست؟ پس مگر نمىبینید؟ آیا [جز این است كه] من از این شخص بىمقدار كه نمىتواند درست [مقصود خود را] بیان كند بهتر نیستم؟ پس چرا بر او دستبندهایى زرّین آویخته نشده؟ یا با او فرشتگانى همراه نیامدهاند؟
پیروى از قوانین اسلام و نفى پیروى از قوانین غرب
حال اگر كسى بر اساس منطق فرعونى از دیگران تقلید كرد و چون غربىها در صنعت و علوم از دیگران پیشى گرفتهاند و چون ثروت، امكانات و زرق و برق آنها بیشتر است، به پیروى و دنباله روى از آنها پرداخت، تقلید او بىمنطق و كوركورانه و به واقع تقلید میمون است. چون صِرف اینكه مردمى پول و ثروت و امكانات دارند و در صنایع و علوم مادى پیشرفتهاند، دلیل نمىشود كه آنها در زمینه معنویات و شناخت مصالح واقعى و كمالات انسانى، از دیگران پیشى گرفتهاند و قوانین بهترى را مىتوانند وضع كنند. ما تنها مىتوانیم از دانش و دستآوردهاى علمى آنها استفاده كنیم و چنان نیست كه قوانینى كه آنها مىگذارند از قوانین اسلام بهتر باشد. مسلماً با توجه به برترى قوانین اسلام، تقلید از قوانین دیار غربْ مذموم و فاقد اعتبار عقلى و عقلایى است. ما قوانین خدا و آنچه را توسط پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) به ما رسیده بر قوانینى كه سایرین وضع مىكنند برتر مىدانیم و بدان جهت كه آن بزرگواران معصوم و از هر خطا و نقصى مصون هستند، الگوهاى ایدهآلى براى ما مىباشند. و اكنون كه دسترسى به ایشان نداریم، از مراجع تقلید تبعیت مىكنیم؛ چون آنها شباهت بیشترى به امامان معصوم دارند و در زمینه فهم دین و قوانین اسلام تخصص دارند و به همان دلیل كه هر كسى بیمار مىشود به پزشك مراجعه مىكند و یا هر كس در هر زمینهاى به متخصص در فن مورد نظر مراجعه مىكند، ما نیز به متخصص در فقه مراجعه مىكنیم. پس تقلید ما كوركورانه و میمونوار نیست بلكه كاملاً عقلایى است. تقلید كسانى كوركورانه و میمونوار است كه با مشاهده دستآوردهاى علمى غرب فریفته آنها مىگردند و در هر زمینهاى از آنها تقلید مىكنند. آن هم غربى كه منطقش فریب و نیرنگ است و به اسم حقوق بشر و دموكراسى، از هیچ جنایتى در حق ملتها فروگذار نیست.
در انتخابات ریاست جمهورى اخیر آمریكا، بوش كه اكثریت آراء را به دست نیاورد معروف شد كه در انتخابات تقلب شده است سرانجام كار را به محكمه و دیوان عالى قضایى آمریكا مىسپرند تا رئیس جمهور را معین كند و در محكمهاى كه هفت نفر قاضى در آن حضور داشتهاند، بالاخره چهار نفر كه از حزب جمهورىخواه بودند به كسى كه از حزب خودشان بود رأى مىدادند و این گونه حكومت آمریكا اعتبار یافت! آیا شایسته است كه ما چنین رئیس جمهور و حكومتى را برتر بدانیم یا حكومت و رهبرىِ كسى كه اعتبارش به برترى در علم، تقوا و مدیریت است و دلسوزترین افراد براى مردم مىباشد و چیزى براى خودش نمىخواهد و زندگىاى در نهایت سادگى دارد و از دیگران به انبیا و اولیاى الهى شبیهتر است؟ كسانى كه این همه از حقوق بشر دم مىزنند، چه بر سر مردم فلسطین آوردهاند، تا آنجا كه اروپایىها هم به ستوه آمدهاند و آمریكایىها هم به دولتشان به جهت حمایت بىچون و چرا از رژیم اشغالگر قدس اعتراض مىكنند و به جهت رفتار دولتشان احساس بىآبرویى مىكنند و از اینكه آمریكایى هستند خجالت مىكشند! آیا با این وصف ما باید از اینها تقلید كنیم؟
آیا تقلید و پیروى از انبیا و اولیاى خدا و كسانى را كه شبیهترین افراد به آنها هستند و نقطه تاریكى در زندگىشان نیست كنار بگذاریم و از كسانى تقلید كنیم كه سر تا پا به آلودگىهاى جنسى، اختلاس و دزدى و تقلب در انتخابات آلودهاند؟ مگر رئیس جمهور سابق آمریكا پرونده فساد جنسى نداشت؟ مگر رئیس جمهور فعلى آمریكا پرونده اختلاس ندارد و به جهت قدرت و نفوذ و مقام ریاست جمهورى كه دارد فعلاً مسكوت مانده است؟ آیا شایسته است كه گفته شود حكومت و دموكراسى آمریكا بدیل ندارد؟ آیا حكومت ولایت فقیه قابل مقایسه با دموكراسى غربى است؟ آیا كسى مىتواند ثابت كند كه از آغاز انقلاب تاكنون، چه در زندگى حضرت امام و چه در زندگى جانشین صالح ایشان، نقطه سیاه سیاسى و اخلاقى وجود داشته است؟ آیا كسى ادعا كرده است كه آن دو بزرگوار سوء استفاده مالى و رانتخوارى داشتهاند و براى فرزندان و بستگان خود امتیازى قائل شدهاند؟ آیا كفران نعمت نیست كه ما چنین رهبرى را با دیگران مقایسه كنیم و بلكه دیگران را برتر بدانیم و آرزو كنیم كه حكومت ولایت فقیه برچیده شود و به جاى آن دموكراسى غربى حاكم شود و رئیس جمهور جایگزین رهبر شود، تا اصلاحات تحقق یابد و دموكراسى ما مورد پذیرش غرب قرار گیرد و حتى سلمان رشدى هم از ما حمایت كند؟ بنده در روزنامه خواندم كه سلمان رشدى مرتد در مقالهاى در روزنامه نیویورك تایمز اظهار تأسف كرده بود از حكمى كه در ایران درباره همپالگىاش، آغاجرى، صادر شده است!
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ؛[2] آیا به كسانى كه [شكر] نعمت خدا را به كفر تبدیل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت در آوردند ننگریستى؟!
خودآزمایی
1- به چه دلیل در زمان غیبت معصوم(ع)، تقلید از مراجع تقلید صورت میگیرد؟
2- ملاک ما در تقلید از مجتهد چیست؟
3- در کدام زمینهها و قوانین میتوانیم از غرب تقلید کنیم و در چه زمینههایی نباید از غرب تبعیت کنیم؟
پینوشتها
[1]. زخرف، ۵۱ ـ ۵۳.
[2]. ابراهیم، ۲۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی