استقلال و اعتماد به نفس
همهی زندگی، مبارزه، پیکار، تلاش و کوشش است. هر انسانی در طول عمر، با صدها و بلکه هزارها مشکل مواجه میشود و برای اینکه زنده بماند و زندگی کند، ناچار است با قوای طبیعی عالم بجنگد و مهار آنها را به دست بگیرد، با بیماریها و عوامل آنها پیکار نماید و با تجاوزها و تعدیها و عوامل مزاحم آسایش و آزادی مبارزه کند. در صحنهی نبرد زندگی، کسی پیروز است که نفسی بزرگ و همتی عالی و ارادهای نیرومند داشته باشد. ریشهی خوشبختی یا بدبختی هر انسانی، در وجودش نهفته است. پیروزیهای درخشانی که نصیب مردان بزرگ جهان گشته، مرهون اتکا به نفس و ارادهی قوی و کوششهای مداوم آنان بوده است. مردان نیرومند و با شخصیت، از مشکلات زندگی نمیهراسند و با استقلال نفس و اعتماد به خدا، به جنگ آنها میروند و با پشتکار و فعالیت، آنها را مغلوب خود میسازند. همت و ارادهی عالی هر دشواری را آسان، و بلکه محالات را نیز ممکن میگرداند. انسان با اراده، در دریای ژرف زندگی، مانند پرکاهی نیست که با موج دریا بازی کند و این طرف و آن طرف برود. بلکه شناگر ماهری است که با بازوهای نیرومند و ارادهی آهنین و توکل بر خدا، به هر طرف خواست شنا میکند و حتی حوادث جهان را از مسیرشان منحرف میسازد. هرکس به مقدار استقلال وجودی و شخصیت نفسانی و اراده و کوششهای خود در زندگی موفقیت دارد. آیین مقدس اسلام نیز سعادت و شقاوت دنیوی و اخروی انسانها را در نتیجهی اعمال و سعی و کوشش میداند.
خدا در قرآن میفرماید:
انسان جز نتیجهی سعی و کوشش خود چیزی ندارد و نتیجهی کوشش خود را خواهد دید.[1]
حضرت علی(ع) میفرماید:
ارزش هر کس، به مقدار همت اوست.[2]
کسی که استقلال و اعتماد به نفس داشته باشد، برای حل مشکلات در انتظار دیگران نمینشیند، بلکه با همت عالی و اراده آهنین، وارد میدان عمل میشود و تا به هدف نرسد، دست از کوشش و فعالیت بر نمیدارد.
امام سجاد(ع) فرمود:
تمام خوبیها در این جمع است که انسان به دیگران چشم طمع نداشته باشد.[3]
حضرت صادق(ع) فرمود:
عزت و بزرگی مؤمن در این است که از آن چه در دست مردم است، ناامید باشد.[4]
اما مردمان بیاستقلال و ضعیف النفس که به خویشتن اعتماد ندارند و خود را کوچک و ناتوان میشمارند، در برابر مشکلات زندگی، خود را میبازند و جرئت مبارزه و کوشش ندارند. آنها از کارهای دشوار و قبول مسئولیتها فرار میکنند و با منفی بافی و یأس، کارهای ممکن را محال جلوه میدهند و عمری را با محرومیت و گوشهگیری به سر میبرند.
اکنون که ارزش استقلال و اعتماد به نفس روشن شد، لازم به یادآوری است که ریشهی این کمال انسانی، در وجود هر فردی نهفته است، اما به پرورش و تکامل نیازمند است و بهترین و حساسترین دوران پرورش آن، زمان کودکی است. اساس استقلال و اعتماد به نفس و پشتکار، از دوران کودکی در روح افراد پیریزی میشود. چنانکه عدم اعتماد به نفس، بیارادگی و در انتظار دیگران نشستن نیز از تربیتهای غلط دوران کودکی سرچشمه میگیرد.
پدران و مادرانی که به فرزندان خود علاقه دارند و احساس مسئولیت میکنند، باید فرزندان را بسازند و برای زندگی آینده آماده نمایند. در این صورت، هم به وظیفهی خود عمل کردهاند و هم اسباب سرافرازی خود را فراهم ساختهاند.
حضرت سجاد(ع) فرمود:
فرزندت را آنچنان تربیت کن که مایهی آبرو و سربلندی تو باشد.[5]
از چهار تا هفت سالگی، بهترین دوران پرورش شخصیت و ایجاد استقلال و اعتماد به نفس است. کودک در این دوران، به استقلال تمایل پیدا میکند و خود را برای رو به روشدن با مشکلات، آماده میگرداند. کودک خردسال، در عین حال که احساس ناتوانی مینماید و میل دارد در پناه نیروی برتری آرامش یابد و به او تعلق داشته باشد، اما تمایل به استقلال نیز در باطن ذاتش نهفته است. دوست دارد از احتیاجات خویش بکاهد و استقلال وجودی پیدا کند. از کارهای تازه و نوآوریهای خود بسیار خوشنود میشود و آنها را به رخ دیگران میکشد. شما این جملهها را از کودکان خیلی میشنوید: ببین چه میکنم؟ دیدی تا کجا پریدم؟ خودم میتوانم لباس بپوشم. خودم میخواهم کفش بپوشم. میخواهم با لیوان آب بخورم، میخواهم خودم غذا بخورم. نمیخواهم شما برایم چای بریزید. ببین چه خوب نقاشی میکنم؟ میخواهم بالای درخت بروم. اصرار دارد پول تو جیبیاش را مطابق میل خودش خرج کند. اسباببازیهایش را به میل خودش مرتب کند. گاهی در مقابل دستور پدر و مادر مقاومت میکند. گاهی میخواهد به پدر و مادر کمک نماید. دختر کوچک به کمک مادرش ظرف و لباس میشوید و میخواهد در پختن غذا و انداختن سفره و تمیز کردن منزل به مادرش کمک کند. پسربچه میخواهد باغچه را بیل بزند، نقاشی بکشد، خط بنویسد، در خریدن اجناس به پدرش کمک کند. اصرار دارد لباس و کفشهایش را خودش انتخاب کند. در راه رفتن از پدر و مادر فاصله میگیرد و جلوتر یا عقبتر حرکت میکند. در امور خانهداری و تنظیم اثاث منزل دخالت میکند. از خوردن بعضی غذاها پرهیز میکند.
کودک بهوسیله این کارها و صدها مانند اینها اعلام استقلال میکند و میخواهد شخصیت خویش را ابراز کند و به تکامل برساند. میخواهد خودش را نیرومند سازد و ارادهاش را به کار بندد. میخواهد تا حد توان وابستگی خود را کمتر و استقلالش را بیشتر گرداند. اما شخصیت کودک تا حدود زیادی به رفتار پدر و مادر بستگی دارد.
پدر و مادر میتوانند بچه را آزاد بگذارند تا مستقل و طبق ارادهی خود کار کند. از موفقیتها و ابتکارات او اظهار شادمانی کنند و او را تحسین و تشویق نمایند. هماهنگ با ذوق و استعدادش، کارهای سودمندی را بر عهدهاش بگذارند و بهوسیلهی راهنمایی و تشویق، به کار و کوشش وادارش کنند. در این صورت، کودک کم کم شخصیت و استقلال خویش را تکامل میبخشد. آثار وجودی خود را آشکارا میبیند و به نفس خویش اعتماد و ارادهاش را تقویت میکند. در این دست از کودکان، از همان ابتدا آثار نبوغ و استقلال نفس هویداست.
شخصی ماهیگیر خردسالی را دید که با مهارت تمام مشغول گرفتن ماهی است و ماهیهای درشتی را صید میکند. تعجب کرد و مهارت او را تبریک گفت. ماهی گیر خردسال تشکر کرد و گفت: مهارت من چندان تعجبی ندارد، زیرا از کودکی ماهیگیری میکنم. پرسید مگر شما چند سال دارید؟ جواب داد: شش سال.[6]
اگر پدر و مادر این کودک او را تشویق نکرده و بلکه اسباب دلسردی او را فراهم ساخته بودند، هرگز نمیتوانست چنین مهارت و اعتماد به نفسی را به دست آورد. بعضی از پدران و مادران از جهت کثرت محبّتی که به فرزندان خویش دارند، سعی میکنند آنها را وجود طفیلی بار بیاورند. به آنها اجازهی کار نمیدهند. همهی کارهایشان را خود انجام میدهند و برای آنها تصمیم میگیرند و انتخاب میکنند.
بسیاری از پدران و مادران، نه تنها به پرورش استقلال و اعتماد به نفس فرزندان خویش کمک نمیکنند، بلکه بهواسطهی سرزنشها و عیب جوییهای خود، روح استقلالطلبی را در آنان خفه میکنند. از ابتکارات کودک جلوگیری میکنند و برایش مانع میتراشند. از کارش انتقاد و بدگویی میکنند. بهوسیلهی عیب جویی او را شرمنده و دلسرد میگردانند.
ای پدران و ای مادران عزیز! کودکان ما خواهناخواه بزرگ میشوند و سرانجام، از ما جدا و در زندگی آینده با حوادث و دشواریهای زندگی رو به رو خواهند شد. شما هم با آهنگ طبیعت همگام شوید و به ندای استقلالطلبی آنان پاسخ دهید. استقلالطلبی عیب نیست تا با آن مبارزه کنید، بلکه یک استعداد و کمال وجودی است. سعی کنید از راه صحیح از آن بهرهبرداری نمایید و آنان را برای زندگی آینده آماده سازید. اصرار نداشته باشید به جای فرزندانتان تصمیم بگیرید، بلکه آنها را روشن سازید و سپس مسئولیت تصمیم و اراده را برعهدهی خودشان بگذارید.
اگر کودک کاری را شروع کرد و میل نداشت شما در آن دخالت کنید، با دخالتهای بیجا او را آزردهخاطر نسازید. بگذارید هماهنگ با سلیقهی خودش کار با به اتمام برساند و از ابتکار خود لذت ببرد. از کارش انتقاد نکنید، مگر اینکه خودش مایل باشد.
اگر دخترخانم شما میل داشت که مستقل غذا تهیه کند، او را راهنمایی کنید و سپس کار را بر عهدهاش بگذارید و در آن دخالت نکنید. چه مانع دارد یک مرتبه هم غذای معیوب تناول کنید؟ از غذا پختن او عیبجویی نکنید. آیا میدانید که عیبجویی و سرزنشهای شما چه ضربهی بزرگی بر روح او وارد میسازد و چگونه او را به خویشتن بیاعتماد میگرداند؟
... در ضمن نامهاش مینویسد:
در کوچکی هر کاری که میخواستم بکنم میگفتند: تو بلد نیستی، عرضه نداری، این ظرف را شکستی، غذایت شور بود، آبش زیاد بود، خراب کردی، به کارد دست نزن دستت را میبری، جارو نکن تو که جارو کردن بلد نیستی، پیش مهمانها حرف نزن و صدها از این قبیل حرفها. وقتی غذا میپختم، چندین مرتبه میچشیدم مبادا نمکش کم شود، دقت میکردم آبش زیاد نشود، اما باز هم مورد سرزنش قرار میگرفتم. به همین جهت اعتماد به نفس ندارم و خودم را ناتوان و بیعرضه میدانم. احساس ناتوانی و عدم اعتماد به نفس مرا رنج میدهد. این حالت هنوز هم در من باقی است. اکنون جلسه دارم. هر هفته که میخواهم برای ادارهی جلسه بروم، اضطراب و دلهره دارم و میگویم شاید نتوانم جلسه را خوب اداره کنم. شاید نتوانم خوب صحبت کنم. در صورتی که مطالب به قدر کافی دارم و گاهی همین مطالب را در چندین جلسه گفتهام، اما باز هم وحشت و اضطراب دارم و دلم میخواهد از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنم. در هر کاری وارد میشوم، این قدر به خودم تلقین منفی میکنم تا نیمه راه پشیمان شوم. هر چه میخواهم حالت بیاعتمادی را از خودم برطرف سازم نمیتوانم.
... در ضمن نامهاش مینویسد:
از کودکی مادرم سعی داشت در کارها مرا یاری دهد و اجازه نمی داد به تنهایی کاری را انجام دهم. کم کم عادت کردم و متکی به غیر بار آمدم. در انجام کارها و حل مشکلات از نیروی خودم استفاده نمیکردم، بلکه از مادرم یا دیگران مدد میگرفتم. حالت بیاعتمادی چنان در من رسوخ کرده که با کوچکترین مشکل به جای اینکه خودم در فکر چاره باشم، از دیگران کمک میگیرم و خود را ناتوان میپندارم.
این را هم بگوییم که ممکن است بعضی از کودکان برای ابراز وجود، دست به کارهای خلاف بزنند؛ مثلاً گلها را بکنند، شاخهی درختها را بشکنند، به پرندگان و سگ و گربه آزار برسانند، همبازیهایشان را اذیت کنند، به دیگران لطمه وارد سازند و موهای خواهرشان را بکشند. البته پدر و مادر در این قبیل موارد، نمیتوانند ساکت بمانند و کار آنها را تأیید کنند، اما باید توجه داشته باشند که کودک قصد خصومت و طغیان ندارد، بلکه هدفش ابراز وجود است. بهترین راه جلوگیری این است که نظر او را به کارهای سودمند دیگری جلب کنند و او را به بازیهای آموزنده و کسب مهارتها سرگرم سازند تا دست از خلافکاریها بردارد.
خودآزمایی
1- در صحنهی نبرد زندگی، چه کسی پیروز است؟
2- والدین چگونه میتوانند حس استقلالطلبی فرزندانشان را در مسیر درست قرار داده و تربیت کنند؟
3- عزت و بزرگی مؤمن در چیست؟
پینوشتها
[1]. نجم(53) آیهی 39: «وأنْ لیس للإنسانِ إلّا ما سَعى».
[2]. نهج البلاغه، حكمت 44: «قدْرُ الرَجُلِ على قدر هِمَّتِهِ ...».
[3]. الكافى، ج 2، ص 148، باب الاستغناء عن الناس، ح 3: عن الزُهری، عن علی بن الحسین(ع) قال: «رأیتُ الخیرَ كُلَّهُ قد اجْتَمَعَ فی قَطْعِ الطمعَ عمّا فی أیدی الناس ...».
[4]. همان، باب الاستغناء عن الناس، ح 1: عن عبدالله بن سنان، عن أبیعبدالله(ع) قال: «... وعِزُّهُ استغناؤُهُ عن الناس».
[5]. تحف العقول، ص 269، رسالة الحقوق: قال علی بن الحسین(ع): «وأمّا حقُّ ولدك ـ إلى أن قال ـ فاعمل فی امره عمل المتدین بحسن أثره علیه عاجل الدنیا».
[6]. ج. آ. هادفیلد، روانشناسى كودك و بالغ، ترجمهی مشفق همدانى، ص 246.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت