کد مطلب: ۵۳۱۷
تعداد بازدید: ۸۶۵
تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۶:۱۷
پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان | ۴۷
او آفتابى است پرفروغ و بى‌انتها، بى آن که نیازى داشته باشد نورافشانى مى‌کند تا همگان از نور وجود او بهره‌مند شوند؛ این اقتضاى ذات بى‌انتها و پرفیض اوست که دست موجودات را گرفته و در مسیر تکامل به پیش مى‌برد.

ده درس معادشناسی | ۷


 
درس هفتم؛ معاد و فلسفه‌ی آفرینش


بسیاری سؤال مى‌کنند خداوند ما را براى چه آفریده؟
و گاه از این فراتر مى‌روند مى‌گویند: اصلاً فلسفه‌ی آفرینش این جهان بزرگ چیست؟
باغبان درخت را براى میوه مى‌کارد، و زمین را براى محصولى شخم کرده و بذرافشانى مى‌کند، باغبان آفرینش براى چه منظور ما را آفریده است؟
آیا خدا کمبود داشت که با آفرینش ما جبران مى‌شد؟ در این صورت باید نیازمند باشد، نیاز داشتن با مقام پروردگار و بى‌نهایت بودن وجود او سازگار نیست.
در پاسخ این سؤال سخن بسیار است ولى در چند جمله مى‌توان پاسخ روشنى را خلاصه کرد و آن این که:
اشتباه بزرگ این است که ما صفات خدا را با خودمان مقایسه کنیم.
ما چون موجود محدودى هستیم هر کارى را براى رفع کمبود مى‌کنیم؛ درس مى‌خوانیم، کمبود علم ما برطرف شود. کار مى‌کنیم که کمبود مالى نداشته باشیم. به سراغ بهداشت و درمان مى‌رویم تا سلامت ما تأمین شود.
اما در مورد خداوند که وجودى است بى‌نهایت از هر نظر، اگر کارى انجام دهد باید هدف او را در بیرون وجود او جستجو کنیم؛ او خلق نمى‌کند تا سودى کند، بلکه هدف او این است «تا بر بندگان جودى کند.»
او آفتابى است پرفروغ و بى‌انتها، بى آن که نیازى داشته باشد نورافشانى مى‌کند تا همگان از نور وجود او بهره‌مند شوند؛ این اقتضاى ذات بى‌انتها و پرفیض اوست که دست موجودات را گرفته و در مسیر تکامل به پیش مى‌برد.
آفرینش ما از عدم، خود یک گام برجسته‌ی تکاملى بود؛ فرستادن پیامبران و نزول کتب آسمانى و تعیین قوانین و برنامه‌ها، هر یک پایه‌اى براى این تکامل محسوب مى‌شود.
ـ این جهان دانشگاه بزرگى است و ما دانشجویان این دانشگاه.[1]
ـ این جهان مزرعه‌ی آماده‌اى است و ما کشاورزان این مزرعه.[2]
ـ این جهان تجارتخانه‌ی پرسودى است و ما تاجران این بازار.[3]
ما چگونه مى‌توانیم براى آفرینش بشر هدفى قائل نشویم در حالى که وقتى درست به اطراف خود نگاه مى‌کنیم و ذره ذره موجودات را مى‌نگریم هر کدام داراى هدفى است!
در کارگاه عجیب بدن ما هیچ دستگاهى بى‌هدف نیست حتى مژه‌هاى چشمان ما و گودى کف پا!
چگونه ممکن است ساختمان وجود ما هر ذره‌اش هدفى داشته باشد، اما مجموع وجود ما بى‌هدف باشد!
از وجود خودمان بیرون مى‌آییم، و به جهان بزرگ مى‌نگریم، هر دستگاهى را جداگانه داراى هدفی مى‌بینیم؛ هدف از تابش آفتاب؛ هدف از بارش باران؛ هدف از ترکیب مخصوص هوا؛ ولى آیا ممکن است مجموع این جهان بى‌هدف باشد!
حقیقت این است که در دل این عالم پهناور گوئى تابلوى بزرگى براى نشان دادن هدف نهایى نصب شده که گاه بر اثر عظمتش نمى‌توانیم آن را در لحظات نخستین ببینیم، و روى آن نوشته شده است «تربیت و تکامل».
***
اکنون که به هدف آفرینش خود اجمالاً آشنا شدیم، سخن در اینجاست که آیا زندگى چند روزه‌ی دنیا با تمام مشکلات و گرفتاریها و ناکامیهایش مى‌تواند هدف آفرینش ما باشد؟
فرض کنید من شصت سال در این دنیا زندگى کنم، همه روز از صبح تا شام براى به دست آوردن روزى تلاش نمایم، و شب خسته و وامانده به منزل بازگردم، و نتیجه‌اش این باشد که در طول عمرم چندین تُن غذا و آب مصرف کنم، و با زحمت و دردسر، خانه‌اى فراهم سازم، و بعد بگذارم و از این جهان بروم؛ آیا این هدف ارزش آن را دارد که مرا به این زندگى پر درد و رنج بخواند!
راستى اگر مهندسى، ساختمان عظیمى را در وسط بیابانى برپا کند و سالیان دراز در تکمیل و تنظیم آن بکوشد و تمام وسایل را در آن فراهم سازد و هنگامى که از او سؤال کنند منظورت چیست؟ بگوید: «هدفم این است که در تمام عمر این ساختمان، رهگذرى از این راه بگذرد و یک ساعت در آن بیاساید!» آیا همه تعجب نخواهیم کرد و نخواهیم گفت: یک ساعت آسودن یک رهگذر، اینهمه تشکیلات و مقدمات و ذى‌المقدمات نمى‌خواهد!
***
به همین دلیل، آنها که عقیده به رستاخیز و زندگى پس از مرگ ندارند، زندگى این جهان را پوچ مى‌دانند؛ و این سخن در کلمات مادّیها زیاد به چشم مى‌خورد که زندگى این جهان بى‌هدف است، حتى گاه افرادى از آنها دست به انتحار مى‌زنند، چرا که از این زندگى مادّى تکرارى و بى هدف خسته شده‌اند.
چیزى که به زندگى هدف مى‌دهد و آن را معقول و حکیمانه مى‌کند، این است که مقدمه‌ی جهان دیگرى باشد، و تحمل مشکلات این زندگى و چیدن اینهمه مقدمات براى آن، به خاطر استفاده در مسیر یک زندگى جاودان باشد.
در اینجا مثال جالبى سابقاً داشتیم و آن این که اگر جنینى که در شکم مادر است عقل و هوش کافى مى‌داشت و به او مى‌گفتند: بعد از این زندگى که تو در اینجا دارى، خبرى نیست؛ حتماً او به زندگی‌اش اعتراض می‌کرد و مى‌گفت: «این چه معنى دارد من در این محیط زندانى باشم! خون بخورم و دست و پا بسته در گوشه‌اى بیفتم و بعد هیچ! آفریدگار چه هدفى از این آفرینش داشت!» اما اگر به او اطمینان دهند که این چند ماه یک مرحله‌ی زودگذر و دوران آمادگى براى یک زندگى نسبتاً طولانى در دنیاست؛ جهانى که نسبت به محیط جنین وسیع و پرنور و پرشکوه است؛ و نسبت به آن مواهب گوناگون دارد؛ در این موقع او قانع مى‌شد که دوران جنینى مفهوم و هدف قابل ملاحظه‌اى دارد و به همین دلیل قابل تحمل است.
قرآن مجید مى‌گوید:
«وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَی فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ[4]
شما زندگى این جهان را دانستید، چگونه متذکر نمى‌شوید (که بعد از آن جهان دیگرى وجود دارد)!»
خلاصه این که: این جهان با تمام وجودش فریاد مى‌زند که بعد از آن، جهان دیگرى است وگرنه لغو و بیهوده و بى‌معنى بود.
این سخن را از زبان قرآن مجید بشنوید، مى‌فرماید:
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَینَا لاَ تُرْجَعُونَ[5]
آیا شما گمان کردید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوى ما باز نمى‌گردید!»
اشاره به این که اگر «معاد» ـ که در قرآن از آن تعبیر به بازگشت به سوى خدا شده ـ در کار نبود، آفرینش انسان با بیهودگى مساوى بود.
نتیجه این که: فلسفه‌ی آفرینش مى‌گوید: بعد از این جهان باید جهان دیگرى وجود داشته باشد.


فکر کنید و پاسخ دهید


1ـ چرا نمى‌توان صفات خدا را با صفات خلق مقایسه کرد؟
2ـ هدف از آفرینش ما چه بوده است؟
3ـ آیا زندگى این جهان مى‌تواند هدف آفرینش این انسان باشد؟
4ـ مقایسه‌ی زندگى دوران جنینى با زندگى این جهان، چه چیزها به ما مى‌آموزد؟
5ـ قرآن چگونه از آفرینش این جهان بر وجود آخرت استدلال مى‌کند؟

 

پی‌نوشت‌ها

 

[1]. مضمون کلمات قصار على(ع) در نهج‌البلاغه و حدیث معروف «الدّنیا مزرعة الآخرة».
[2]. همان.
[3]. همان.
[4]. سوره‌ی واقعه، آیه‌ی ۶۲.
[5]. سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی ۱۱۵.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: