با توجه به نیروهاى مختلف ادراكى و تحریكى و چگونگىِ تأثیر و تأثر آنها روشن مىشود كه چگونه مبادىِ اراده در نفس پدید مىآید و فعل ارادى انجام مىگیرد؛ یعنى انسان ابتدا نوعى كمبود را در خود مىیابد و از آن، احساس رنج و ناراحتى مىكند، یا لذت شناخته شدهاى را در خود نمىیابد و به جستجوى آن مىپردازد و احساس رنج یا انتظار لذت، او را وادار به كوشش و تلاش مىكند تا با انجام كارى مناسب، رنج خود را برطرف و لذت منظور را تأمین كند و نیاز بدنى یا روحى خود را مرتفع سازد.
پس كارهاى انسان فطرتاً در جهت رفع نقص و تحصیل كمال است و انگیزهی انجام آنها، رفع رنج یا به دست آوردن لذت مورد آرزو است، خواه كارى كه انجام مىدهد یك فعالیت روانى یا ذهنىِ محض باشد، مانند توجه قلب و تفكر، و خواه متوقف بر تحریك عضلات و اندامهاى بدن باشد، با تصرف در مواد خارجى یا بدون آن. حتى در موردى كه كار را به نفع دیگران انجام مىدهد، انگیزهی اصلى، رفع رنج یا دستیافتن به لذت خویش است. گو اینكه این رنج، در اثر ناراحتى دیگران حاصل شده است یا لذت، در اثر خوشىِ دیگران دست مىدهد. البته انسان در همهی كارها به منظور خود نایل نمىشود و موفقیت او علاوه بر فراهمبودن شرایط خارجى، به سلامت قواى ادراكى و صحت تشخیص آنها بستگى دارد و همچنین شناخت صحیح كیفیت رفع كمبود و چگونگىِ كاربرد نیروها و تصرف در مواد خارجى.
توجه انسان به نیاز خویش گاهى به طور طبیعى و در اثر فعل و انفعالات داخل بدن حاصل مىشود؛ مانند احساس نیاز به آب و غذا. و گاهى در اثر تماس با خارج؛ مانند مشاهدهی وضع خطرناكى كه موجب فرار یا آمادگى براى دفاع مىشود یا دیدن منظرهی رقتانگیزى كه انسان با عاطفه را متأثر مىسازد تا از محرومیت دیگران رنج ببرد و میل كمك به ایشان در او بیدار شود.
در مورد اول نیز گاهى عوامل خارجى به طور تداعى، موجب بیدار شدن میل خفته مىگردند؛ چنان كه توضیح آن گذشت. همچنین عوامل بیرونى مىتوانند نقش بیداركننده را در مورد امیال فطرى و كششهاى روانى محض، بازى كنند؛ چنان كه دعوت انبیا فطرت خداپرستى را بیدار مىكند و دیدن و شنیدن آثار ایشان نیز همین اثر را دارد.
اگر در یك لحظه، تنها یك غریزه بیدار باشد و میل واحدى در نفس وجود داشته باشد، انسان بىدرنگ در صدد ارضاى آن برمىآید و در صورت وجود شرایط و نبودن موانع خارجى، كار مناسب آن را انجام مىدهد؛ ولى در صورتى كه امیال متعددى موجود باشد و ارضاى همهی آنها در آن واحد میسر نباشد، طبعاً بین آنها تزاحم واقع مىشود و جاذبهی هر كدام نیرومندتر باشد، توجه نفس را به خود جلب مىكند و به ارضاى آن مبادرت مىورزد؛ چنان كه بعضى از بچهها بازى را بر خوراك،ترجیح مىدهند یا مادر گرسنه، غذاى خود را به طفلش مىدهد یا جوان محصل مطالعه را و مرد پارسا عبادت را بر خواب ترجیح مىدهد یا سرباز مجاهد، فداكارى در راه خدا را بر آسایش خود و خانوادهاش اختیار مىكند. در چنین مواردى است كه ارزش انسان ظاهر و استعدادهاى نهفته شكوفا مىشود و سعادت یا شقاوت به فعلیت مىرسد. اساساً حكمت آفرینش انسان در سراى تزاحمات و تضادها همین است؛ چنان كه مكرراً اشاره شده است.
در اینجا این مسأله مطرح مىشود كه آیا انسان در صحنهی تزاحم امیال باید تماشاچى باشد و هر وقت به اقتضاى عوامل طبیعى و اجتماعى، یك میل غالب شد، به دنبال آن راه بیفتد یا باید خود با فعالیت فكرى و ارادىاش نقش تعیینكننده و ترجیح دهنده را به عهده بگیرد و حتى گاهى از ارضاى خواستهاى نیرومند طبیعىاش خوددارى كند؟ در صورت اول، تسلیم غرایز كور و كر شده و همچون كاهى خود را به دست طوفان یا سیل سپرده و در واقع، از انسانیت استعفا داده است و به عبارت دیگر، نیروهاى ویژهی انسان را مهمل گذاشته است. این حالت، در زبان قرآن، «غفلت» نامیده مىشود، غفلتى كه آدمى را از چهارپایان هم كمارزشتر و گمراهتر مىسازد:
اُوْلئِکَ کَالْاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُوْلئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ.[1]
ایشان مانند چارپایان، بلكه گمراهتر از آنهایند، ایشانند غافلان.
در صورت دوم، مسألهی دیگرى پیش مىآید و آن اینكه انسان بر اساس چه معیارى باید بعضى از خواستهاى خود را بر بعض دیگرترجیح دهد؟ و چون سؤال شامل خود دین هم مىشود، از این رو، باید صرف نظر از راههاى تبعدى، به آن پاسخ داد. به این پرسش، به سه صورت مىتوان پاسخ داد:
نخست آن كه: بر اساس میل فطرى بهترجیح لذیذتر، كارها را به نسبت لذتى كه مىبخشند، بسنجیم و هنگام تزاحم بین چند كار، لذتبخشترین آنها را انتخاب كنیم. البته در این ارزیابى نمىتوان لذت فعلى را ملاك قرار داد؛ زیرا ممكن است كارى كه لذت آنى دارد، در آینده رنجهاى فراوانى به بار آورد. به علاوه ممكن است ما هنوز لذت بعضى از كارها را نچشیده باشیم تا بتوانیم آن را با كارهاى دیگر مقایسه كنیم. پس راه صحیح براى تشخیص لذیذتر، این است كه حقیقت لذت و ملاك آن را بشناسیم و از روى محاسبهی عقلى دریابیم كه چه لذتى ارزنده و پایندهتر است. و ما قبلاً این محاسبه را انجام دادیم و به این نتیجه رسیدیم كه لذت قرب به خدا از همه چیز بیشتر و پایدارتر است: «وَاللهُ خَیرٌ وَ اَبْقى.»
دوم آنكه: غرایز را بر اساس غایاتشان مقایسه كنیم و در مقامترجیح، آن را كه غایتش افضل است، مقدم بداریم. قبلاً گفته شد كه غرایز، داراى دو شاخهی اصلى هستند: یكى شاخهی حفظ موجودیت فرد و نوع، و دیگرى شاخهی تحصیل كمال. غایت شاخهی اول، بقاى انسان، در این جهان است تا دوران تكامل خود را بپیماید؛ مثلاً غایت خوردن و آشامیدن، تأمین نیازمندىهاى بدن براى بقاى زندگىِ دنیوى است و غایت غریزهی دفاع، مصونیت از خطر براى ادامهی زندگى و غایت غریزهی جنسى و عواطف خانوادگى و اجتماعى، بقاى نوع انسان است؛ ولى غایت شاخهی دوم، نامتناهى و جاودانى است و روشن است كه این غایت، برتر و پایدارتر است: «وَالاخِرَةُ خَیْرٌ وَ اَبْقى.»
سوم آنكه: غرایز شاخهی اول، طبعاً جنبهی مقدمه دارند؛ زیرا نقش آنها، فراهمكردن زمینه و امكانات تكامل است و شاخهی دوم، نسبت به آنها اصالت دارد و روشن است كه ارزش مقدمه، تابع ارزش ذى المقدمه است و هیچگاه نمىتواند با آن معارضه كند. به عبارت دیگر، غرایز شاخهی اول هیچكدام نسبت به یكدیگر و نسبت به غرایز شاخهی دوم، جنبهی حاكمیت ندارند، بلكه هر كدام، مقتضىِ حركت خاصى هستند؛ ولى غریزهی كمالجویى، ناظر و حاكم بر دیگر غرایز است؛ زیرا مقتضاى آن، بسیجكردن همهی نیروها در راه تكامل است. پس عملاً هم باید آن را حاكم شمرد و خواست آن را معیار تحدید و توجیه دیگر خواستها قرار داد. و از بحثهاى سابق به ثبوت رسید كه كمال نهایىِ انسان، كه باید همهی نیروها در راه رسیدن به آن بسیج شود، قرب خداى متعال است: «وَ اِنَّ اِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى.»
دانستیم كه انسان نباید در برابر عوامل طبیعى و اجتماعى و تضاد و كشمكش آنها ناظر بىطرف باشد، بلكه باید با به كارگرفتن نیروهاى ویژهی انسانى، نقش تعیینكننده و مؤثرى را ایفا كند و با فعالیت ارادى و آگاهانهی خود، همهی نیروها را در مسیر صحیحى به كار بیندازد و آنها را به سوى هدف اصلى و كمال نهایى بسیج كند.
تردیدى نیست كه یكى از نیروهاى انسانى كه مىتواند در راهنمایىِ بشر، براى انجام این تلاش جهتبخش كمك كند، نیروى عقل است و تقویت آن، اثر مهمى در سیر تكاملىِ انسان دارد. حتى سقراط، اصل فضیلت را عقل و علم و حكمت (طبق تعبیرات مختلفى كه از او نقل شده است) مىدانست؛ ولى ارسطو بر او خرده گرفت كه بسا انسان با داشتن علم و حكمت آن را به كار نمىبندد و واجد فضایل اخلاقى نمىشود. از این رو نمىتوان آن را ریشهی همهی فضایل دانست. ما با پذیرش این نقد، اضافه مىكنیم كه اساساً كار نیروهاى ادراكى، تحریك و انگیزش نیست. حتى هدایتهاى آسمانى و انوار فوق عقلانى نیز خود به خود، اراده آفرین نیستند و رسیدن انسان را به كمال مطلوب تضمین نمىكنند:
...اَلَّذى آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها... وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ اَخْلَدَ اِلَى الاَرْضِ وَاتَّبَعَ هَواهُ...[2]
... آن كه آیات خودمان را به او دادیم و او از آنها بیرون رفت... و اگر مىخواستیم بالا مىبردیم او را به آنها، ولى او در زمین دوام جست (و به آن رغبت داشت) و از هواى نفس پیروى كرد...
و شرط كافى براى سعادت، غالب شدن خواست رفعتجوى خداپرستى و مغلوبكردن هواهاى سقوطآور نفسانى و شیطانى است؛ اما در همین حال، تأكید مىكنیم كه نیروى اندیشهی انسان، نقش بسیار مهمى را در توجیه اراده به عهده دارد و همین نیرو است كه ما را در فراهم كردن مقدمات انتخاب و كیفیت تنظیم و توجیه آنها مدد مىكند و همین بحثها نمونهاى از آثار آن است. بنابراین، ما باید همواره در پرتو راهنمایىِ عقل، راه خود را مشخص سازیم و خود را براى دریافت انوار الهى آماده كنیم.
نیروى عقل براى تشخیص هدف و شناخت مسیر اصلى، اهمیت به سزایى دارد؛ ولى براى شناخت جزئیات راه و طرحهاى دقیق، كافى نیست و ناچار باید دست به سوى وحى دراز و از برنامههاى همه جانبهی دین استفاده كرد. پس تقویت بینش دینى و توسعهی آگاهى از مآخذ و مصادر علوم دینى نیز ضرورت دارد؛ چنان كه تقویت درك فطرى به وسیلهی توجهات قلبى و تمرین براى متمركز ساختن آنها، در اَشكال مختلف عبادات، عامل بسیار مهم، بلكه اصیلترین عامل براى تكامل حقیقى به شمار مىرود. و شناخت این حقایق، همگى به بركت عقل و اندیشههاى عقلانى حاصل مىشود.
ولى آنچه در بخش اخیر از این بحث، براى ما اهمیت فوقالعاده دارد، این است كه بدانیم چگونه مىتوانیم مقدماتى براى انگیزش خواست عالىِ انسانى و میل به وصول به مقام قرب الهى، فراهم كنیم و چگونه مىتوانیم این خواست را تقویت و بر خواستهاى دیگر غالب كنیم.
قبلاً گفته شد كه بیدار شدن و برانگیختهشدن یك میل، گاهى در اثر فعل و انفعالات درونىِ بدن است و گاهى در اثر تماس با مواد خارجى، و گاهى در اثر فعالیت روانى كه به نوبهی خود، به وسیلهی انگیزندههاى خارجى، تحریك مىشود. معمولاً غرایز شاخهی حفظ موجودیت، به طور طبیعى و به وسیلهی دو عامل اول بیدار مىگردند. و حكمت این كه انگیزش آنها منوط به فعالیت آگاهانهی خود انسان، قرار داده نشده است. از این رو، حیات فردى و اجتماعى انسان در این جهان، مستقیماً بستگى به فعالیت این غرایز دارد و اگر كار آنها منوط به اراده و انتخاب خود انسان بود، در اثر غفلت یا افكار نادرست، تعطیل مىشد و زمینهاى براى سیر تكامل باقى نمىماند؛ ولى بعد از فراهم شدن زمینهی تكامل، نوبت به فعالیت ارادىِ انسان در جهت كمال مىرسد و چون تكامل حقیقىِ انسان، ارادى است، هر قدر دامنهی انتخاب آزاد، وسیعتر باشد، امكان بیشترى براى تكامل ارادى فراهم خواهد بود. از این رو، فعالیت شاخهی دوم غرایز و حتى بیداركردن و تعیین مسیر ارضاى آنها تا حدود زیادى به عهدهی خود انسان گذاشته شده است تا از فراهم ساختن مقدمات نیز نتیجهی تكاملى بگیرد.
هنگامى كه خواستهاى در انسان فعلیت یافت و با ارضاى آن، لذتى حاصل و یا المى مرتفع گردید، نفس، توجه بیشترى به آن پیدا مىكند و در مرتبهی دوم، آن خواست به صورت شدیدترى ظاهر مىشود و سرانجام، در اثر تكرار، نفس به آن انس مىگیرد. همچنین به موضوع خارجى كه مورد تعلق فعل و به نحوهی وسیلهی ارضاى خواست است، علاقهمند مىشود. در این حالت است كه مىگوییم: فلان كار یا فلان چیز یا فلان شخص را دوست داریم و لازمهی دوستداشتن، توجه مستمر نفس به محبوب و انجام كارهاى متناسب با آن است.
پس اگر بخواهیم به سیر خود، جهت خاصى ببخشیم و نیروهاى خود را در راه رسیدن به هدف معینى بسیج كنیم، باید بكوشیم كه توجه نفس به هدف و جهت آن، استمرار یابد و با آن مأنوس شود و محبت و علاقهی شدیدى به آن پیدا كند. استمرار توجه نفس و تمركز در یك خط، مشروط است به اینكه از توجه به جهت خلاف باز داشته شود و هیچ خواست دیگرى را استقلالاً مورد نظر قرار ندهد، بلكه همهی غرایز را به عنوان خادمى براى خواست عالى و كمالجوىِ خود، قرار دهد و ارضاى آنها را طفیل ارضاى این خواست بشمارد. موفقیت در این كار، در گرو برنامهی عملى است كه مشتمل بر كوششهاى مثبت و منفىِ خاصى در جهت تقویت خواست كمالجویى و خداپرستى باشد. مهمترین مواد مثبت این برنامه، به این شرح است:
۱. عبادت، به ویژه نمازهاى واجب را به موقع و با حضور قلب و اخلاص كامل انجام دهیم:
قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فى صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ.[3]
تحقیقاً رستگار شدند مؤمنان كه در نمازشان خشوع دارند.
و در صورت امكان، مقدارى از وقت خود را به توجه قلبى، اختصاص دهیم و براى آن، وقت و جاى مناسبى را در نظر بگیریم:
وَاذْكُرْ رَبَّکَ فى نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً.[4]
پروردگارت را به زارى وترس در (دل) خود یاد كن.
ادامهی این كار، موجب انس دل به خدا و چشیدن لذت مناجات با او و بىاعتناشدن به لذتهاى مادى مىشود. همچنین انفاق و ایثار را كه بهترین وسیله براى دل كندن از لذایذ مادى و تطهیر نفس، از آلودگى به دنیا است فراموش نكنیم:
وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُوْلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.[5]
كسانى كه از بخل نگه داشته شوند، ایشانند رستگاران.
لَنْ تَنالُوا البِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ.[6]
هرگز به نیكى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید، انفاق كنید.
خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّیهِمْ بِها.[7]
از اموالشان صدقهاى بگیر كه به وسیلهی آن ایشان را تطهیر و تزكیه كنى.
نماز و انفاق، اثر یكدیگر را كامل مىكنند و شاید به همین مناسبت باشد كه در قرآن شریف غالباً با هم ذكر شدهاند:
وَ اَوْصانى بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ما دُمْتُ حَیّاً.[8]
و (خدا) مرا سفارش به نماز و زكات كرد مادام كه زندهام.
۲. همه روزه مقدارى از وقت خود را به فكركردن، اختصاص دهیم، فكركردن دربارهی صفات و آیات الهى، و هدف آفرینش، و نعمتها و احسانهاى بىپایان او، و همچنین دربارهی تشخیص راه صحیح، و طولانىبودن مسیر، و كمبودن وقت و نیرو، و كثرت موانع، و بىارزشىِ اهداف دنیوى، و محدود و مشوببودن لذتهاى آن، و مسبوق و ملحوقبودن آنها به آلام و رنجها و مصیبتها و دربارهی دیگر چیزهایى كه انسان را در پیمودن راه بندگى تشویق مىكند و از خودپرستى و دنیاپرستى باز مىدارد:
اِنَّ فى ذلِکَ لایاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.[9]
در آن نشانههایى است براى مردمى كه مىاندیشند.
۳. یك برنامهی روزانه بگذاریم براى قرائت قرآن شریف با توجه و تدبیر و همچنین مطالعهی روایات و مواعظ و كلمات حكمتآمیز و احكام فقهى و دستورات اخلاقى تا همواره هدف و راه صحیح آن در خاطرمان بماند و آگاهنده و مذكرى براى خواست كمالجویى ما باشد.
وَ لَقَدْ یَسَّرْنا الْقُرْانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ؟[10]
تحقیقاً قرآن را براى ذكر (پند و آگاهى میسر ساختیم). پس آیا پندگیرندهاى هست؟
و مهمترین مواد منفىِ این برنامه به قرار ذیل است:
۱. در التذاذات مادى، زیادهروى نكنیم كه موجب انس نفس به لذتهاى حیوانى بشود، بلكه سعى كنیم انگیزهی ما در استفاده از نعمتهاى دنیوى، تهیهی مقدمات سیر، یعنى سلامت و قوّت و نشاط بدن براى عبادت و شكرگزارى باشد. روزهگرفتن و پرنخوردن و كم گفتن و كم خفتن با رعایت اعتدال و حفظ سلامت، جزء این ماده مىباشد.
«وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ.»[11] كسانى كه از یاوه روگردانند.
«وَ اَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَكُمْ.»[12] و اینكه روزه بگیرید براى شما خیر است.
۲. قواى حسى و خیالى را كه مىتوانند به طور تداعى، منشأ انگیزش امیال حیوانى شوند، كنترل كنیم، به ویژه چشم و گوش را از دیدن مناظر شهوتانگیز و شنیدن سخنان و اصوات باطل و سرگرمكننده حفظ كنیم و به طور كلى، از آنچه توجه ما را به چیزهاى غیر مَرْضىِ خدا جلب مىكند، خوددارى نماییم:
اِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالفُؤادَ كُلُّ اُوْلئِکَ كانَ عَنْهُ مَسئُوْلاً.[13]
همانا گوش و چشم و دل، دربارهی همگىِ آنها سؤال خواهد شد.
۳. اندیشهی خود را از لغزشگاههاى فكرى دور بداریم، مخصوصاً از مطالعه و بحث دربارهی شبهاتى كه قدرت پاسخگویى به آنها را نداریم، خوددارى كنیم و اگر احیاناً اینگونه شبهات به ذهنمان راه یافت یا به گوشمان خورد، فوراً در صدد پیداكردن پاسخ قانعكنندهی آنها برآییم:
وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِى الْكِتابِ اَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللهِ یُكْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فى حَدیثٍ غَیْرِهِ اِنَّكُمْ اِذاً مِثْلُهُمْ اِنَّ اللهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَالْكافِرِینَ فى جَهَنَّمَ جَمِیعاً.[14]
تحقیقاً در كتاب نازل كرده است كه هرگاه شنیدید آیات الهى مورد انكار و استهزا قرار مىگیرد، با ایشان ننشینید تا در سخن دیگر وارد شوند (اگر نشستید) شما هم مثل ایشان خواهید بود. همانا خدا كافران و منافقان را همگى در دوزخ جمع خواهد كرد.
مَنْ اَصْغى اِلى ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَاِنْ كانَ النّاطِقُ یُؤَدّى عَنِ اللهِ فَقَدْ عَبَدَ اللهَ وَ اِنْ كانَ النّاطِقَ یُؤَدّى عَنِ الشَّیْطانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطانَ.[15]
كسى كه به گویندهاى گوش فرا دهد، او را پرستش كرده است. پس اگر گوینده از طرف خدا باشد، خدا را پرستش كرده و اگر از طرف شیطان باشد، شیطان را پرستش كرده است.
نكتهاى را كه نباید در تنظیم و اجراى برنامه، از نظر دور داشت، رعایت اصل تدریج و اعتدال است؛ یعنى هیچ گاه نباید فشار طاقتفرسایى را بر خود تحمیل كنیم؛ زیرا علاوه بر اینكه موجب عصیان و سركشىِ نفس مىشود؛ ممكن است زیانهاى بدنى یا روانىِ جبرانناپذیرى را به بار آورد. بنابراین، خوب است در طرح برنامه، با شخص آگاه و قابل اعتمادى مشورت كنیم. نیز از طرف دیگر، نباید در اجراى برنامههاى حساب شده، سستى رواداریم و براىترك آنها بهانهجویى كنیم؛ زیرا تأثیر قابل توجه این برنامهها در ادامهی آنها است. و در هر حال، باید اعتمادمان به خدا باشد و توفیق خود را از او بخواهیم.
وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمینَ.
پایان
1- انگیزهی انجام کارهای انسان چیست؟
2- انسان بر اساس چه معیارى باید بعضى از خواستهاى خود را بر بعض دیگر ترجیح دهد؟
3- مهمترین موارد مثبت و منفىِ خاصى که در جهت تقویت خواست كمالجویى و خداپرستى باید رعایت شود را بیان کنید.
[1]ـ اعراف/۱۷۹.
[2]ـ اعراف/۱۷۵ ـ ۱۷۶.
[3]ـ مؤمنون/۱ ـ ۲.
[4]ـ اعراف/۲۰۵.
[5]ـ حشر/ 9؛ تقابن/ 16.
[6]ـ آل عمران/۹۲.
[7]ـ توبه/۱۰۳.
[8]ـ مریم/۳۱.
[9]ـ رعد/۳.
[10]ـ قمر/ 17، 22، 32 و 40.
[11]ـ مؤمنون/۳.
[12]ـ بقره/۱۸۴.
[13]ـ اسراء/۳۶.
[14]ـ نساء/۱۴۰.[15]ـ وسائل الشیعه، ابواب صفات قاضی، باب 10، ح 9 و 13.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت