زهد عبارت است از عدم تمایل و رغبت نسبت به چیزی که در آن جاذبهی میل و رغبت طبعاً وجود داشته باشد و انسان در اثر عواملی اختیاری نسبت به آن بیرغبتی نشان دهد و زیبایی و ارزشهای آن را ناچیز بشمارد. قرآن کریم آنگاه که برادران یوسف او را به عنوان برده و غلام به بهایی اندک و ثمنی بخس بفروختند میفرماید:
... وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزّاهِدینَ.[1]
یعنی آنها دربارهی برادرشان یوسف زهد ورزیدند که او را با قیمت ناچیزی مبادله کردند. آنها در اثر حسد نخواستند یوسف را در میان خود ببینند و پدر را سالها به فراقش مبتلا کردند.
این مفهوم در واژهی زهد تعبیری عرفی و لغوی است که در گفتار معمولی به کار میرود. اما زهد به عنوان یک فضیلت اخلاقی و معنوی مفهوم والایی دارد که در لسان عرفا یکی از منازل عبودیت است. به تعبیر دیگر، زهد عبارت است از دل کندن از دنیا و حرکت به سوی منازل آخرت، و تفسیر این مفهوم دقیق و ظریف در یک جمله و یک کتاب نمیگنجد و به همین جهت در کلمات عرفا و علمای اخلاق دربارهی آن تعابیر گوناگون و متشابهی دیده میشود که هر کدام به بُعدی از ابعاد آن اشاره دارد، ولی با توجه به این که این واژه حاکی از یک معنی و مفهوم ظریف عرفان دینی است بهتر آن است که در تعریف آن از زبان وحی و پیشوایان مذهب و عرفان دینی الهام بگیریم و حدود و ثغور آن را در همان محدوده تبیین و تحدید نماییم.
قرآن کریم در دو جملهی کوتاه تعریفی جامع و شامل آورده که مشتمل است بر یک دنیا حکمت و معرفت. میفرماید:
...لِکَیْلا تَأْسَوا عَلی مافاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما اتیاکُمْ...[2]
یعنی، اگر اقبال و ادبار دنیا و بود و نبودش نزد شما یکسان باشد بطوریکه با از دست دادن آن متأثر و متأسف و اندوهگین نشوید و با به دست آوردنش خوشحالی و وابستگی در خود احساس نکنید، آنگاه به مقام زهد نائل شدهاید.
از این جمله کاملاً استفاده میگردد که زهد یک امر قلبی است که با این دو خصیصه (عدم تأسف نسبت به از دست رفتهها و عدم خوشحالی نسبت به دادهها) شناخته میشود. بنابراین، زاهد واقعی کسی است که مظاهر زیبا و فریبندهی دنیا او فریفته و دلباخته نسازد و توجهش از مادّیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته عبور کند و متوجه هدفهای والاتری گردد.
از اینجا میتوان حدس زد که زهد واقعی مشروط به سه شرط است:
- شرط اول آنکه در انسان بالطبع غریزهی میل و رغبت وجود داشته باشد. بیماری که در اثر بیماری نسبت به غذا و میوه و سایر مأکولات و مشروبات مطبوع میلی در خود احساس نمیکند، این بی میلی ربطی به زهد ندارد.
- شرط دوم آنکه امکان دسترسی به وسایل مادّی برای انسان وجود داشته باشد. پس اگر ترک دنیا به علت عجز و ناتوانی باشد این ترک نیز از مصادیق زهد به شمار نمیآید.
- شرط سوم آنکه وجود تمام جاذبهها و امکانات مادّی و شهوانی، انسان به خاطر هدفهای عالیتر و مقاصدی والا نسبت به دنیا بیرغبت شده و خود را از وابستگی به مظاهر فریبنده و زیبای دنیا رها سازد. در چنین شرایطی زهد واقعاً مصداق پیدا میکند.
با این توضیح معلوم میشود که اساس زهد بر رها شدن از وابستگیها و علقههای مادّی است نه فاقد بودن آن. بنابراین، چنانچه کسی بتواند خود را از این دلباختگی نسبت به دنیا رها سازد زاهد است، هرچند تا حدودی از امکانات مادّی برخوردار باشد. پس اگر ترک دنیا و فقدان آن در اثر عجز و ناتوانی یا به خاطر تظاهر و ریا باشد از مقولهی زهد بیرون است و چنین فقر و فقدانی مذموم است و در شرع انور مورد مذمّت و نکوهش واقع شده زیرا چنین فقر و فقدان موجب کفر و الحاد و اینگونه تظاهر و اعلان از مصادیق شرک به شمار میرود و هیچگونه ارزش اخلاقی ندارد.
خلاصه، زاهد واقعی کسی است که قلباً دنیا را طلاق داده باشد نه آنکه دنیا او را به بازی نگرفته و از روی ناچاری و یا به منظور خودنمایی و تظاهر تارک دنیا شده باشد. به قول شاعر:
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود / ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
در اینجا مناسب است به کلامی از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلم گوش فرا دهیم که میفرماید:
يا اُسامَةَ تَرَكَ الْقَوْمُ الْحَلالَ مِنَ الطّعامِ وَالشَّراب طَلَباً لِلْفَضْلِ وَ الْاخِرَةَ وَ لَمْ يَتَكالَبُوا عَلَي الدُّنْيا كَتَكالُبِ الْكِلابِ عَلَي الْجِيَفِ أكَلُوا الْعَقَلَ وَ لَبِسُوا الْخَلَقَ شُعثاً غُبْراً إذا نَظَرَ النّاسُ إلَيْهِمْ ظَنُّوا اَنَّ بِهِمْ داءً وَ ما بِهِمْ مِن داءٍ وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ خولِطُوا وَما خُولِطُوا وَلكِن خالَطَ الْقَوْمَ حُزْنٌ عَظيمٌ تَخَيَّلَ النّاسُ أنَّهُ ذَهَبَ عُقُولُهُمْ وَما ذَهَبَ عُقُولُهُمْ وَلكِنْ نَظَرُوا بِقُلُوبِهِمْ إلي أمْرٍ ذَهَبَتْ بِعُقُولِهِمْ عَنِ الدُّنْيا فَهُمْ فِي الدُّنْيا عِنْدَ أهْلِها يَمُشُونَ بِلا عُقُولٍ يا اُسامَةُ عَقَلُوا حينَ ذَهَبَتْ عُقُولُ النّاسِ لَهُمُ الشَّرَفُ الْاَعْلي وَالْمَحَلُّ الْأسْني وَ الْأسْمي.[3]
ای اسامه! این گروه [:زاهدان] از خوردنیها و نوشیدنیهای حلال به خاطر هدفهای برتر و حیات ابدی آخرت چشم پوشیدند و همانند گرگان و سگان درنده که با حرص و آز برای خوردن مردارها از سر و کلّهی یکدیگر بالا میروند و با هم دست و پنجه نرم میکنند به دنیا روی نکردند. آنها به غذای اندک و لباس کهنه بسنده کرده و به ظاهرسازی و آرایش جسمشان نپرداختند. وقتی مردم آنها را ببینند گمان میکنند که آنان بیمارند ولی بیمار نیستند، مردم آنها را دیوانه میپندارند ولی دیوانه نیستند؛ لکن اینان در باطن خویش با غم و اندوه بزرگی دست به گریبانند که مردم خیال میکنند اینها عقلشان را از دست دادهاند و حال آنکه عقلشان سالم و پابرجاست. حقیقت آن است که آنان با چشم بصیرت چیزی را میبینند که عقل آنها را ربوده و سرمستشان ساخته که از همه چیز دنیا دل بریدهاند. در چنین وضعی آنها از دیدگاه مردم افرادی غیرعادی و رفتارشان غیرعقلایی مینماید. ای اسامه! [بدان و آگاه باش] آنگاه که مردم عقلهای خود را از دست دادند اینان دارای عقل و بصیرت بودند و در واقع عاقلان واقعی تنها اینها هستند و بالاترین شرف و رفیعترین جایگاه مخصوص آنها است.
امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره سخن بسیار دارد که قسمتی از آنها در نهجالبلاغه نقل شده است و اگر بخواهیم در کلمات آن حضرت سیری داشته باشیم و موضوع را در تمام ابعاد از دیدگاه حضرتش مورد برسی قرار دهیم باید رسالهی جداگانهای بنویسیم. پس در اینجا به چند جمله و نکته اکتفا میکنیم و طالبان تفصیل را به نوشتههای اساتید فن بهویژه رسالهی سیری در نهجالبلاغه نوشتهی مرحوم استاد شهید مطهّری قدّس سرّه ارجاع میدهیم.[4]
امیرالمؤمنین علیه السلام در یک جا دنیا را مخاطب قرار میدهد و میگوید:
یا دُنْیا یا دُنْیا إلَیْکِ عَنّی أبی تَعَرَّضْتِ أمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ لا حانَ حینُکَ، هَیْهاتَ غُرّی غَیْری لا حاجَةَ لی فیکَ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاثاً لا رَجْعَةَ فیها فَعَیْشُکِ قَصیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسیرٌ وَأَمَلُکِ حَقیرٌ.[5]
ای دنیا، ای دنیا! از من دور شو. آیا میخواهی خودت را به من عرضه کنی یا به من اظهار تمایل و رغبت نمایی؟ دیگر وقت آن نیست که تو پیش من خودآرایی کنی، هرگز [برو این دام بر مرغ دیگر نه / که عنقا را بلند است آشیانه]. من هیچگونه نیازی به تو ندارم و تو را سه طلاقه کردم که در آن رجوعی نیست. ایام زندگی تو کوتاه و ارزش تو ناچیز و امید به تو پست و حقیر است.
و در جای دیگر میگوید:
وَ لَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَیْتُ الطَّریقَ إلی مُصَفّی هذَا الْعَسَلِ وَ لُبابِ هذَا القَمْحِ وَ نَسائِجِ هذَا الْقَزِّ وَلکِنْ هَیْهاتَ أنْ یَغْلِبَنی هَوای وَ یَقُودَنی جَشَعی إِلی تَخَیُّرِ الْأطْعِمَةِ.... فَما خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنی أَکْلُ الطَّیِّباتِ کَالْبَهیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّها عَلَفُها....[6]
اگر میخواستم، میتوانستم از عسل خالص و مغز گندم و لباس حریر استفاده کنم، اما دور است از من که هوای نفس بر من چیره شود و حرص و آز مرا به شکمبارگی وادار کند... من برای این آفریده نشدم که به خوردن غذاهای خوب و لذیذ مشغول شوم مانند چارپایی که آن را پروار بسته باشند که جز خوردن مقصد و مقصودی ندارد.
امام صادق علیه السلام میفرماید:
لَیْسَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا بِاِضاعَةِ الْمالِ وَ لاتَحْریمِ الْحَلال بَلِ الزُّهْدَ فِی الدُّنیا أنْ لا تَکُونَ بِما فی یَدِکَ أَوثَقَ مِنْکَ بِما عِنْدَاللهِ عَزَّوَجَلَّ.[7]
زهد آن نیست که مالت را ضایع، و حلال خدا را حرام کنی بلکه زهد در دنیا آن است که نسبت به آنچه خود داری وابستهتر از آنچه که در ید قدرت خداوند عزوجل است نباشی.
یعنی، اگر تکیه گاهت تنها خداوند باشد و به چیزی جز او متکی نباشی زاهد هستی.
زهد را آثار و نشانههایی است که عرفا و بزرگان سیر و سلوک هر یک به مقتضای ذوق و سلیقهی خود آن را با آن آثار تعریف کردهاند، ولی بهتر است در این باره نیز به کلام پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم و اولیای دین و ائمهی معصومین علیهم السلام رجوع کنیم که پس از قرآن بهترین و زیباترین کلام و رساترین بیان، کلام رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلم و امیرالمؤمنین و رئیس الزاهدین علی علیه السلام است.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم میفرماید:
مَنْ زَهَدَ فِی الدُّنْیا أَدْخَلَ اللهُ الْحِکْمَةَ فی قَلْبِهِ فَأَنْطَقَ بِها لِسانَهُ وَ عَرَّفَهُ داءَ الدُّنْیا وَ دَوائَها وَ أَخْرَجَهُ مِنْها سالِماً إلی دارِالسَّلامِ.[8]
هر کس در دنیا زهد پیشه کند خداوند حکمت و بصیرت را در قلبش وارد سازد و زبانش را به حکمت گویا نماید و درد و درمانش را به او بشناساند و او را از دنیا سالم به دارالسّلام [: بهشت برین] بیرون برد.
در این کلام، زهد با حکمت و شناخت و سلامت قلب درهم آمیخته و با آن اثار معرفی شده است.
در حدیث دیگری از آن حضرت آمده است:
مَنِ اشْتاقَ إلَى الْجَنَّةِ سارَعَ إلَى الْخَيْراتِ وَ مَنْ خافَ مِنَ النّارِ لَهى عَنِ الشَّهَواتِ وَ مَنْ تَرَقَّبَ الْمَوْتَ تَرَکَ اللَّذّاتِ وَ مَنْ زَهَدَ فِى الدُّنْيا هانَتْ عَلَيْهِ الْمُصيباتُ.[9]
هرکس که مشتاق بهشت باشد به سوی خیرات بشتابد، و آنکه از دوزخ بیم دارد از شهوات بپرهیزد، و هر که در انتظار مرگ باشد لذتها را ترک گوید، و آنکه در دنیا زهد ورزد مصیبتها بر او آسان گردد.
از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که فرمود:
أَیُّهَا النّاسُ الزَّهادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ و التَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحارِمِ فَإنْ عَزَبَ ذلِکَ عَنْکُمْ فَلا یَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَکُمْ وَلا تَنْسَوْا عِنْدَ النِّعَمِ شُکْرَکُمْ فَقَدْ أَعْذَرَ اللهُ إلَیْکُمْ بِحُجَجٍ مُسْفِرَةٍ ظاهِرَةٍ وَ کُتُبٍ بارِزَهِ الْعُذرِ واضِحَةٍ.[10]
ای مردم! زهد کوتاه کردن آروزها و شکر و سپاس در هنگام نعمتها و پرهیزکاری از گناهان است. پس اگر نتوانستید همهی این صفات را فراهم آورید مبادا حرام بر صبر شما چیره شود و هنگام نعمت، شکر خدا را فراموش کنید، که خداوند با دلایل واضح و کتابهای قاطع و دندان شکن حجت را بر شما تمام کرده و عذری برایتان باقی نگذاشته است.
و در جای دیگر میفرماید:
إنَّ الزّاهِدینَ فِی الدُّنیا تَبْکی قُلُوبُهُمْ وَ إنْ ضَحِکُوا وَ یَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إنْ فَرِحُوا وَ یَکْثُرُ مَقْتُهُمْ أنْفُسَهُمْ وَ إنِ اغْتَبِطُوا بِما رُزِقُوا....[11]
به راستی زاهدان دلهایشان میگرید هر چند در ظاهر بخندند، و سخت اندوهناکند گرچه به ظاهر خوشحال باشند و با نفْس خویش همیشه در ستیزند هر چند دیگران به حال آنها و نعمتهایی که خدا به آنها داده است رشک میبرند...
از امام صادق علیه السلام آمده است:
إِنَّ شیعَةَ عَلِیٍّ کانُوا خُمْصَ الْبُطُونِ، ذُبْلَ الشِّفاهِ أَهْلَ رَأْفَةٍ وَ عِلْمٍ وَ حِلْمٍ، یُعْرَفُونَ بِالرَّهْبانِیَّةِ فَأَعینُوا عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِالْوَرَعِ وَ الْاِجْتِهادِ.[12]
شیعیان علی [علیهالسلام] همواره با شکم گرسنه و لبهای رنگپریده زندگی میکردند و دلهای آنها سرشار از مهر و محبت و علم و بردباری بود و با رهبانیت و ترک دنیا شناخته میشدند. پس شما برای استقامت و پایداری در عقیده از ورع و جدّ و جهد کمک بگیرید.
در اینجا ذکر این نکته خالی از فایده نیست که طبق توضیح و تفسیری که برای زهد گفته شد با کنارهگیری و پرهیز از لذات مادّی ملازمت ندارد، اما بی رغبتی و بی میلی نسبت به مظاهر دنیا بالطبع با قناعت و مناعت طبع و عفّت نفس همراه است. یعنی همانطور که قبلاً گفته شد ممکن است زهد با وجود مال و منال و مقام و منصب تحقّق پذیرد (چنانکه پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم و سلیمان و داوود و حضرت علی و خدیجه علیهم السلام و بسیاری از اولیاء الله با داشتن ملک و حکومت و با در اختیار داشتن مال و ثروت زاهدترین بندگان خدا بودهاند) ولی معمولاً روحیهی زهد انسان را به حدّ کفاف و عفاف قانع میسازد و زاهدان به بیش از آن خود را گرفتار نمیکنند و اگر هم چیزی داشته باشند در مصرف قناعت ورزیده و شخصاً کمتر آن را مورد استفاده قرار میدهند بلکه آن را در راه خدا و رفع نیاز مردم به کار میگیرند و دیگران را بر خویش مقدم میدارند، که قرآن میفرماید:
... وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ....[13]
...دیگران را بر خود مقدم میدارند هرچند خود شدیداً فقیر باشند...
و در واقع، قناعت یکی از مراتب زهد است و پس از آن نوبت به مرتبهی احسان و ایثار میرسد و آخرین منزل ترک ما سوی الله است.
خداوندا! ما را به این مراتب و منازل هدایت فرما. آمین.
1- زهد را تعریف کنید.
2- زهد واقعی مشروط به کدام شروط است؟
3- دو نمونه از آثار زهد را بیان کنید.
[1]. یوسف/۲۰.
[2]. حدید/۲۳.
[3]. بحرالمعارف ملا عبدالصمد همدانی به نقل از کتاب التحصین، ص ۳۵.
[4]. مرحوم شهید مطهری در این رساله فصلی جالب و مشبّع دربارهی زهد اسلامی و رهبانیت مسیحی و وجوه اشتراک و افتراق آندو به رشتهی تحریر آورده است با این عناوین و سر فصلها: سه اصل یا سه پایهی زهد اسلامی، زاهد و راهب، زهد، ایثار و همدردی، زهد و آزادگی، زهد و معنویت، زهد و عشق و پرستش، عبارت بوعلی سینا، تضاد دنیا و آخرت، و زهد برداشت کم برای بازدهی زیاد.
[5]. نهج البلاغهی فیض الاسلام، حکمت 74.
[6]. همان، نامهی ۴۵.
[7]. فروع کافی، ج 5 / ص 70.
[8]. محجّة البیضاء، ج 7 / ص 353؛ بحارالانوار، چاپ بیروت، ج 74 / ص 80؛ اصول کافی، ج 2 / ص 128.
[9]. محجّة البیضاء، ج 7 / ص 35۶؛ بحارالانوار، چاپ بیروت، ج 74 / ص ۹۴ با اندکی تفاوت.
[10]. نهج البلاغهی صبحی صالح، خطبهی ۸۱.
[11]. همان، خطبهی ۱۱۳.
[12]. بحارالانوار، چاپ بیروت، ج ۶۵ / ص ۱۸۸.
[13]. حشر/۹.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت