احتمال وجود دو خدا یا بیشتر و تفاهم آنها در اداره جهان
اگر ما فرض کنیم که دو خدا یا بیشتر- نعوذ بالله الحکیم- در جهان است و این دو با هم تفاهم مطلق و کامل دارند و جهان را به نحو احسن اداره میکنند طوری که هیچ برخورد فکری نداشته باشند و کاملاً با هم همکاری دارند، چه جوابی در این مورد است؟
اوّلاً مسئله اثبات توحید و یگانگی الله و صانع و خالق فقط مبتنی بر این نیست که اگر دو خدا و دو صانع و خالق یا بیشتر وجود داشته باشد در اداره امور کاینات عالم خلقت اختلال پیش میآید و به نحو احسن اداره آنها امکان پذیر نیست و تالی فاسدی که در آیه کریمه: *لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا[1]* به آن اشاره شده پیش میآید بلکه قبل از این مرحله بر حسب دلائل محکم عقلی اصل تعدّد الله و مبدأ عالم و واجب الوجود بالذات، محال و ممتنع و غیر ممکن است که به طور اشاره به این بیان بسنده میکنیم:
اگر خالق عالم و واجب الوجود متعدد فرض گردد و یا با اتحاد در کنه و حقیقت تعدد آنها فرض شود، در این صورت بدون ممیز و ما به الامتیاز تشخص و تعدّد آنها قابل تصور نیست و با وجود ممیز و ما به الامتیاز لازم میشود ترکیب آنها از مابه الامتیاز و ما به الاشتراک و احتیاج آنها به جزء خود و خلاصه خلف و خروج واجب از وجوب و امکان ذات بذاته و باجزائها.
اگر فرض شود عدم اتحاد آنها در کنه و حقیقت، که دو حقیقت بسیطة مجهولة الکنه مختلفة الحقیقة مشخصة بالذات فرض شود، جواب این است که بنا بر قول به اصالة الوجود هر چه در دار تحقق فرض شود کنه و حقیقتش وجود است، و حقیقت وجود مشکک و ذو مراتب است و صدق وجود بر هر یک از مراتب بالاولیة و الاوّلویة است و به عبارة اخری تمیز وجودات به همین صدق وجود بر آنها بالاولیة و الاولویة است و با عدم تمیز به طور مطلق تعدد صادق نمیشود و دوئیت و اختلاف تصور و مفهوم نمییابد.
و اگر قائل به اصالة المهیة باشند یک جواب این است که فرض دو واجب الوجود مختلف الحقیقة و مجهول الکنه با اتصاف هر دو به صفات ثبوتیه و سلبیه واجب الوجود نیز معقول نیست زیرا اتصاف دو شیء متباین الحقیقة و المتخالف بالذات بصفات واحدة و متساوی الحقیقة بدون سنخیت بین علت و معلول موجه نیست و مخالف وجدان و فطرت است و در عالم وجود و کاینات هر چه هست عین ارتباط را ثابت میکند مثلاً از دو درخت متفق الحقیقة که میو آن مثلاً سیب است دو نوع میوه مختلف الحقیقة به وجود نمیآید.
در این بحث اگر بیشتر خواستید مطالعه نمایید میتوانید به کتاب «الهیات در نهجالبلاغه» نوشته حقیر فصل سوم مراجعه فرمایید.
اما از نظر رفع توالی فاسد شرکت و تعدد اله که فساد عالم و هرج و مرج و بی نظمی و بلکه عدم وجود عالم امکان باشد آنچه که جنابعالی در دفع آن مطرح کردهاید به الفاظ مختلف مطرح شده است که در جواب این تالی فاسد که اگر خدا دو یا بیشتر باشد طبعاً و غالباً با هم تفاهم نمییابند و اصلاً پیدایش جهان با عدم توافق آلهه مورد اشکال میشود و به فرض وجود هم اداره آن طبق حکمت و مصلحت به اشکال بر میخورد. همین بیان شما گفته میشود این دو الهه هر دو حکیم و عالم و صاحب اسماء الحسنی هستند و با همکاری و تفاهم با یکدیگر بدون تمانع و تخالف به قول شما به نحو احسن جهان را اداره میکنند و بنابراین لازم لاینفک تعدد اله فساد عالم نیست. یعنی تمانع و تخالف بین الهین ضروری نیست. لذا بعضی گفتهاند حجّت مورد اشاره در آیه اقناعیه و ملازمه عادیه است.
فان العادة جاریة بوقوع التمانع و التغالب.
جواب این است که تمانع و تخالف الهین اگر خارجاً فعلیت نیابد و توافق و تفاهم تحقق و فعلیت داشته باشد بالذات ممکن الوقوع است هر چند بالغیر و حفظاً لحکمة و المصلحة و دفعاً للمفسدة ممتنع الوقوع باشد. در این صورت که تمانع ممکن الوقوع باشد به فرض وقوع یا مراد هر دو و یا هر یک واقع میشود مثل اینکه احدِهما اراده وجود شیء را داشته باشد و دیگری خلاف آن را بخواهد بدیهی است وقوع مراد هر دو محال و اجتماع ضدین و عدم و وجود است و اگر مراد آنکه وجود را میخواهد موجود شود لازم آن عجز دیگری و خدا نبودن اوست و اگر عدم شیء استمرار یابد لازم شود عجز دیگری.
صاحب مجمع البیان در تقریر این دلیل و جواب از آنچه شما مرقوم داشتهاید میفرماید: اگر با خدای متعال خدای دیگری باشد باید هر دو قدیم باشند که از اخص صفات است و لازم اتصاف به آن اتصاف به دیگر صفات از قدرت و علم و غیرهما است. بنابراین واجب است که هر دو قادر و عالم و حی باشند و مقتضای اینکه هر دو عالم و قادر باشند این است که به آنچه دیگری بر آن عالم است عالم باشد و به آنچه دیگری بر آن و ضد آن قادر است مثل اماته و احیا و تحریک و تسکین قادر باشد. بنابراین حصول مراد هر دو که فرض این است که ضد مراد دیگر است محال است و عدم حصول مراد هر دو منافی با قادریت هر کدام است و یا مراد یکی از آنها واقع میشود و دیگری مرادش واقع نمیشود پس آنکه مرادش واقع نشده قدرتش منقوض و مسلوب میگردد و فرض الهین قدیمین قادرین باطل میشود. بنابراین لا یجوز ان یکون الله الا واحداً، غیر از وحدت اله، تعدد و تکثر معقول نیست. [2]
و اگر گفته شود که بین آن دو تمانع و تخالف واقع نمیشود و به تفاهم و توافق عمل مینمایند، جواب این است که کلام در صحت تمانع است نه در وقوع تمانع و صحت تمانع برای اثبات توحید کافی است. زیرا با صحت تمانع لابد باید احدهما متناهی القدرة باشد پس آنکه غیر متناهی القدرة است الله است.
در خاتمه مخفی نماند که ادله بر توحید متعدد است و حتی به مثل وحدت عالم به وحدت صانع نیز استدلال شده است و اگر باز هم کسی مثل همان اشکال دلیل تمانع را مطرح کرد که اگرچه وحدت عالم دلیل بر وحدت خالق عالم است ولی با آن نفی وجود قادر دیگر بر خلق که از اعمال قدرت کناره گیری کرده باشد نیست و چه مانع دارد که خالق و رازق و فاعل و مرید و محئی و ممیت یکی باشد ولی دیگری که قادر بر این افعال نیز باشد، همه را ترک کرده باشد جوابش همان است در مرحلة اولی و من حیث الذات این تعدد محال است و این گونه تعطیل نسبت به ذات واجب الوجود له الاسماء الحسنی معقول نیست و اختصاص احدهما به امر خلق و رزق و انزوای دیگر از قبیل ترجیح بلامرجح است و بطلان این احتمالات به خودی خود واضح است.
*وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ[3]*.
همانطور که معلول و مصنوع و مخلوق دلیل علت و صانع و خالق است عدم معلول نیز دلیل عدم علت است اگر چه ما ربط حادث را به قدیم مثل ربط معلول نمیدانیم ولی صدور فیض خلقت و ظهور همه اسماء و صفات جمالیه و جلالیه و خلاصه کمالیه ذاتیه همه از واجب الوجود واجب الظهور میباشند و عدم ظهور آن از غیر الله دلیل بر عدم غیر الله است.
[1] سوره انبیاء، آیه 22
[2] تفسیر مجمع البیان، 4/ 43 چاپ مکتبه العلمیه الاسلامیه.
[3] سوره مؤمنون، آیه 117
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت