بخش نخست: شخصیّت و فضایل امام حسین (ع) | ۱۴
با آن همه مهربانی و محبّتها و نوازشهای فوقالعادهی پیغمبر اعظم(ص) نسبت به حسین(ع)، و با آن همه احادیثی که در مناقب و فضایل او از رسول خدا(ص) شنیده شده، و در میان مسلمین منتشر و نقل مجالس و محافل و گوشزد خواص و عوام بود، و با اینکه کسی نزدیکتر از او، و برادرش حسن(ع) به پیغمبر(ص) نبود، و خلاصه بااینکه تمام کمالات و خصایصی که یک فرد را، دوست داشتنی و مقبول همه میسازد به نحو کامل در حسین(ع) جمع بوده، معلوم است که علاقه و محبّت مسلمانان به آن حضرت کامل و بینظیر بوده است.
آن چیزی که بعد از رحلت پیغمبر اکرم(ص) باعث امیدواری و شکیبایی مسلمین در مصیبت نبّی اعظم بود، وجود علی و فاطمهی زهرا و حسنین(ع) بود. ازاین جهت این چهار نفر، طرف علاقه و محبّت و مهر، و محل تمرکز احساسات و عواطف مسلمانان بودند.
برای دلهایی که از مرگ پیغمبر(ص) داغدار، و به هجران و فراق رسول خدا(ص) گرفتار شده بودند یگانه مایه آرامش و تخفیف حزن و اندوه وجود این بازماندگان عزیز و گرامی بود.
اما چنانکه میدانیم فاطمه زهرا(س) بعد از پیغمبر(ص) چیزی در دنیا زیست نکرد، و به زودی به پدر بزرگوار ملحق شد، و از آن امواج غم و اندوه و مصائب راحت و آسوده گشت.
بعد از وفات فاطمهی زهرا(س) مرکز تجلّی احساسات مسلمین علی و فرزندان عزیزش بودند.
هرکس پیغمبر(ص) را دوست میداشت دلش از دوستی حسنین(ع) پر بود. آنها یادگار پیغمبر بودند، احترام و محبّت آنها، احترام و محبّت پیغمبر شناخته میشد. مسلمانها از دیدارشان شاد، و دلشان روشن و گرم نشاط و امید میگردید.
اگر بگوییم این دو کودک خردسال بعد از پیغمبر اعظم(ص) مالک دلهای زن و مرد مسلمان شده بودند و شهر مدینه از وجودشان همان سنگینی و موقعیت روحانی عصر پیغمبر(ص) را داشت، مبالغه نکردهایم.
وقتی آنها در کوچههای مدینه در مسجد پیغمبر(ص) در هر مجمع و مجلس دیگر میآمدند مثل آن بود که پیغمبر آمده و شوق و شوری مخصوص در مردم پدید میآمد، خاطرات زمان پیغمبر(ص) برایشان تجدید میشد. تماشای جمال آنها همه را سرزنده و خرسند میساخت و روحانیت و معنویتشان، عموم را تحت نفوذ قرار داده بود.
آنها که درک خدمت پیغمبر(ص) نکرده بودند، خوشدل و مفتخر بودند که از محضر این دو یادگار عزیز پیغمبر(ص)، درک فیض نمودهاند. هرکس میتوانست در مجلس آنها بنشیند و سخنشان را بشنود، دل هیچ مسلمانی جز اهل نفاق در شرق و غرب جهان اسلام از دوستی حسن و حسین(ع) خالی نبود. بلکه بعضی از اهل نفاق و مبغضین اهل بیت، نیز برای عوامفریبی و مصالح سیاسی خود به آنها اظهار ارادت مینمودند. آنقدر مسلمانان به حسنین(ع) اظهار دوستی میکردند که بعضی گمان میکردند مردم آنها را حتی از پدرشان علی هم بیشتر دوست میدارند.
احنف بن قیس در مجلسی که معاویه در دمشق برای فراهم ساختن زمینه بیعت یزید تشکیل داده بود و کمتر کسی در مثل آن مجلس جرئت حقگویی دارد، سخنانی گفت که باید با طلا نوشته شود و کسانی که برای تقرب به زمامداران و امرا از هر تملّق و گزافگویی و مدح و ستایش بیجا خودداری نمیکنند باید آن سخنان و آن مجلس را نصبالعین قرار دهند.
احنف، معاویه را از شکستن عهد و پیمانی که با حضرت امام حسن(ع) در موضوع ولایتعهدی بسته بود بیم داد، و او را به احترام از افکار عامه مسلمانان سفارش نمود و از محبّت و دوستی مردم عراق نسبت به علی و حسن(ع) شرحی را بیان داشت، سپس گفت:
معاویه! بدان که تو هیچ حجت و عذری در نزد خدا نداری، اگر یزید را بر حسن و حسین مقدّم بداری درحالی که تو میدانی حسن و حسین کیستند، و به سوی چه مقصد و هدفی هستند ـ و درضمن این بیانات گفت ـ به خدا اهل عراق حسن(ع) را از علی(ع) بیشتر دوست میدارند.[1]
شاید هم همینطور بوده خواص صحابه مانند عمار و قیس بن سعد انصاری و کسانی که عهد پیغمبر(ص) را درک کرده و فداکاریها و مقامات مشهوره علی(ع) را دیده بودند به علی(ع) بیشتر ارادت میورزیدند؛ اما محبّت حسن و حسین(ع) به ملاحظه آنکه فرزندان پیغمبر(ص) و میوههای دل زهرا(س) بودند همه دلها را فرا گرفته بود و زن و مرد آنها را دوست میداشتند و منبع کرامات و برکات میشمردند. آنها یادگار پیغمبر(ص) بودند و هر مسلمانی بالطّبع یادگار پیغمبر(ص) را دوست میدارد.
عقّاد میگوید: حسین(ع) پنجاه وهفت سال زندگی کرد با اینکه دشمنانی داشت که از دروغ پرهیز نداشتند، هیچ یک از آنها او را به عیبی یاد نکرد، و یک نفر از آنان نتوانست فضایل او را انکار کند حتی معاویه وقتی نامه عتابآمیز حسین(ع) را دریافت نمود، و مشاورانش به او پیشنهاد کردند در جواب حسین(ع) نامه اهانتآمیزی بنویسد، متحیر شد چه بنویسد، و چگونه جلالت و پاکدامنی و عظمت حسین(ع) را تحقیر نماید، گفت: من در علی چیزی یافتم که بگویم، ولی در حسین چیزی نیافتهام که بگویم.[2]
بعد از رحلت امام حسن(ع) شور محبّت امام حسین(ع) در دلها زیادتر شد و شوق آنها به زیارت و دیدار او بیشتر، و بیمبالغه تمام محبّتهایشان به پیغمبر(ص) و علی و فاطمه و حسن(ع) بر محبّتشان به حسین(ع) افزوده شد.
مثل آنکه کسی پنج فرزند نخبه، نابغه و برازنده داشته باشد و به داغ فراق و مرگ چهار نفر از آنها یکی پس از دیگری گرفتار شود، چنین شخصی نسبت به پنجمین فرزندی که برایش باقی مانده بینهایت اظهار عاطفه میکند و ترسش از اینکه گزندی به او برسد فوقالعاده میشود. این پدر یا مادر همواره در اندیشه پسر است، از بیماریش ناراحت میشود و از درمانش شاد میشود. اگر این پدر و مادر به داغ این فرزند عزیز مبتلا شوند، مصیبت او برایشان بزرگتر از مصیبت آن چهار تن میشود.
عقّاد میگوید: حسین(ع) به سبب مزیت شرف نَسَبی که داشت از هرکسی نزد مسلمانها محبوبیتش بیشتر بود و سزاوارتر کسی بود که دلها به سویش مایل باشد.[3]
روحانیترین مجلس علم و تفسیر در مسجد پیغمبر(ص) که همه کس حضور در آن مجلس را غنیمت و افتخار میدانست چنانچه معاویه هم میگفت: مجلس حسین(ع) بود.
ابن کثیر میگوید: وقتی حسین و ابن زبیر وارد مکه شدند و در آنجا اقامت گزیدند مردم ملازم حسین شدند، و از او جدا نمیشدند، و گروه گروه بر او وارد میشدند و در اطرافش مینشستند و سخنش را میشنیدند.[4]
واقدی[5] و ذهبی در تاریخ اسلام[6] در اخبار مقتل حسین(ع) حدیثی از ابیعون که نظیر آن در تاریخ پیغمبر اعظم(ص) هم روایت شده نقل کردهاند که دلالت بر ایمان و اعتقاد عظیم مردم به مقام روحی و الهی حسین(ع) دارد، و اینکه او را مظهر کمالات جدش میدانستهاند.
این حدیث این است که: حسین(ع) از مدینه خارج شد به ابن مطیع برخورد که چاهی میکند. ابن مطیع گفت: کجا میروی پدر و مادرم به فدای تو، ما را از فیض خودت بهرهمند ساز و مرو!
حسین(ع) نپذیرفت.
ابن مطیع عرض کرد: چاهی کندهام و امروز آبش با دلو بیرون آمده و توقّع آن است که برای ما دعا کنید تا برکت داشته باشد.
حسین(ع) فرمود: از آب آن بیاور!
دلو را آورد، حضرت از آب آن نوشید، و مضمضه کرد و در چاه ریخت.
ابن عساکر این خبر را نقل کرده[7] و میگوید: ابنمطیع چاهی را که حفر میکرد آبش شور بود، و چون امام از آن نوشید و مضمضه فرمود خوشگوار شد.[8]
علایلی میگوید: اختلافی نیست در اینکه حسین محبوب هرکس و برگزیده و پسندیده تمام قبایل و طبقات مردم بود. جاذبه او آنچنان در مردم نفوذ داشت که او را تقدیس میکردند و با دیدهای بالاتر از آنکه به دیگران مینگرند به او نگاه میکردند.[9]
یکی از نشانههای خضوع مردم نسبت به شخصیت روحانی حسین(ع) تواضع ابن عبّاس در برابر آن حضرت است.
ابن عبّاس از بنیهاشم و عموزاده پیغمبر(ص) و از رجال سرشناس اسلام و از حسین(ع) به سال بزرگتر بود. در بین مردم به علم و دانش مشهور، و از راویان معروف احادیث پیغمبر(ص) است، و ابوبکر و عمر در زمان خلافتشان به اواحترام میکردند، و عمر با او مشورت مینمود و در زمان امیرالمؤمنین(ع) از بزرگان صحابه و شاگردان آن حضرت بود.
معذلک ابن سعد در طبقات مینویسد: ابن عبّاس رکاب حسن و حسین را میگرفت تا سوار شوند، و میگفت:
هُمَا إِبْنَا رَسُولِ اللهِ.[10]
عمر بن خطاب پاس عظمت و جلالت مقام حسین(ع) را نگه میداشت و به آن حضرت میگفت:
إِنَّمَا أَنْبَتَ مَا تَرَی فِی رُؤُسِنَا اللهُ ثُمَّ أَنْتُمْ؛[11]
آنچه را در سر ما میبینی خدا رویانیده است، و سپس شما.
یعنی، این همه اعتبار و عزّت، و هرچه از دین و دنیا داریم از خدا و شما داریم.
پسرش عبدالله بن عمر در سایه کعبه معظمه نشسته بود حسین(ع) را دید تشریف میآورد گفت:
هَذَا أَحَبُّ أَهْلِ الْأَرْضِ إِلَی أَهْلِ السَّمَاءِ الْیَوْمَ؛[12]
این! امروز محبوبترین اهل زمین نزد اهل آسمان است.
ابوبکر برای اینکه به پیغمبر(ص) تشبّه بجوید، حسن و حسین(ع) را بر گردن خود سوار میکرد.[13]
ابوهریره از حسین(ع) تقاضا میکرد پیراهن خود را بلند کند تا موضعی را که پیغمبر(ص) میبوسید، ببوسد پس ناف آن حضرت را میبوسید.[14]
حسن بصری میگفت: حسین، آقا و زاهد و صالح و خیرخواه مسلمین و نیک خلق بود.[15]
عبدالله بن زبیر در خطبهای که در مسجدالحرام راجع به شهادت حسین(ع) خواند گفت:
حسین، مرگ با کرامت و بزرگواری را بر زندگی با ذلت و پستی برگزید، خدا او را رحمت کند، و کشنده او را خوار سازد، و کسی را که فرمان به قتل او داد لعنت کند. به خدا سوگند حسین بسیار روزهدار و شب زندهدار بود و سزاوارتر به پیغمبر بود از فاجر پسر فاجر. به خدا قسم او کسی نبود که قرائت قرآن را به غنا، و گریه از ترس خدا را به آوازهخوانی، و روزه را به میگساری، و نماز شب را به اشتغال به آلات لهو و طرب، و مجالس ذکر خدا را به شکار و بازی با بوزینگان تبدیل کند (در این سخنان، غرض اشاره به خصال نکوهیده و اعمال زشت یزید بود).
قَتَلُوهُ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً أَلَا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ.[16]
او را کشتند به زودی به گمراهی و گناه بزرگی گرفتار میشوند آگاه باش لعنت خدا بر ستمکاران است.
1- چرا علی و فاطمهی زهرا و حسنین(ع) طرف علاقه و محبّت و مهر و محل تمرکز احساسات و عواطف مسلمانان بودند؟
2- احنف بن قیس در مجلسی که معاویه در دمشق برای فراهم ساختن زمینه بیعت یزید تشکیل داده بود به او چه گفت؟
3- روحانیترین مجلس علم و تفسیر در مسجد پیغمبر(ص) مجلس چه کسی بود؟
[1]. محمد رضا، الحسن و الحسین سبطا رسول الله، ص48 ـ 50.
[2]. عقّاد، ابوالشّهداء، ص146 ـ 80. غرض معاویه این بود که در مورد علی(ع) راهی برای گمراه کردن مردم و افترا به آن حضرت به مناسبت قتل عثمان، یافتم و او را به شرکت در قتل عثمان یا رضایت به قتل او متهم ساختم، بااینکه علی(ع) از آن اتهام مبرّا بوده و خود معاویه و کسان دیگر که به اسم خونخواهی عثمان، فتنهها برپا کردند، مانند عایشه و طلحه و زبیر جزو محرکین قتل و انقلاب علیه عثمان بودند ولی در مورد حسین(ع)، معاویه سیّاس و نیرنگ باز از اینگونه افترا و تهمتها نیز عاجز بود.
[3]. عقّاد، ابوالشّهداء، ص131.
[4]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص139.
[5]. ابن سعد، الطبقاتالکبری، ج5، ص110.
[6]. ذهبی، تاریخالاسلام، ج5، ص8.
[7]. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج14، ص182.
[8]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص140.
[9]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص139.
[10]. سبط ابن جوزی، تذکرةالخواص، ص212.
[11]. ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج2، ص69.
[12]. ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج2، ص69؛ صبان، اسعافالراغبین، ص155.
[13]. خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج1، ص93، فصل6.
[14]. خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج1، ص147، فصل7.
[15]. خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، ج1، ص153، فصل7.
[16]. سبط ابن جوزی، تذکرةالخواص، ص241. در فصل انعکاس شهادت، از تاریخ طبری مختصری از ترجمه خطبه ابن زبیر نقل شد در اینجا هم از تذکره به مناسبت اضافات و ارتباطی که با این فصل داشت نقل گردید.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی