بخش نخست: شخصیّت و فضایل امام حسین (ع) | ۱۹
حسین(ع) در آداب اجتماعی و حسن معاشرت با دور و نزدیک بلندپایه و بینظیر بود. عفو و گذشت از خصال آن حضرت بود.
جمالالدین محمد زرندی حنفی مدنی روایت کرده از علی بن حسین زینالعابدین از پدرش حسین(ع) که گفت: شنیدم میفرمود: اگر مردی به من دشنام دهد در این گوش و به گوش راستش اشاره فرمود و عذر بیاورد در گوش دیگرم عذر او را میپذیرم برای اینکه امیرالمؤمنین(ع) حدیث کرد مرا که شنید، جدّم پیغمبر(ص) فرمود:
«لا یَرِدُ الْحَوْضَ مَنْ لَمْ یَقْبَلِ الْعُذْرَ مِنْ مُحِقٍّ أَو مُبْطِلٍ»؛[1]
«وارد حوض (کوثر) نمیشود کسی که عذر را نپذیرد، خواه عذرآور حقّ بگوید یا باطل».
حسین(ع) با فرزندان و بانوان و با کسان و اهل بیت خود در نهایت ادب، محبّت، رحمت، مهربانی و انس و مودّت زندگی میکرد.
ابن قتیبه روایت کرده: مردی خدمت حضرت امام حسن(ع) آمد، و از آن حضرت درخواست چیزی کرد. حضرت فرمود: «سؤال شایسته نیست مگر برای وام سنگین یا فقر خوارکننده یا دیه و تاوانی که ادانکردن آن سبب رسوایی شود». عرض کرد: نیامدم به خدمت شما مگر برای یکی از آنها. حضرت فرمان داد صد دینار به او دادند. سپس آن مرد خدمت حسین(ع) رفت و از آن حضرت نیز سؤال کرد، حسین(ع) هم همان سخن برادرش را به او فرمود و همان پاسخ را شنید، سپس پرسید، برادرم به تو چقدر داد؟ عرض کرد. صد دینار. حسین(ع) نودونه دینار به او عطا کرد؛ زیرا نخواست با برادرش برابری کرده باشد.[2]
یاقوت مستعصمی از انس روایت کرده که گفت: در خدمت حسین(ع) بودم، کنیزکی دسته گلی برای آن حضرت آورد، حسین(ع) فرمود:
«أَنْتِ حُرّةٌ لِوَجْهِ اللهِ تَعَالَی»؛
«تو برای خدا آزادی».
گفتم: کنیزکی یک دسته گل برایت آورده او را آزاد میکنی؟ فرمود: اینچنین خدا به ما ادب آموخته است که فرمود:
وَ إِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْرُدُّوهَا؛[3]
و نیکوتر از این دسته گل آزاد ساختن او بود.[4]
عقّاد بعد از آنکه این شعر را از آن حضرت نقل کرده است:
لَعَمْرُکَ إِنَّنِی لأَحَبُّ دَاراً / تَکُونُ بِهَا سَکَیْنَةُ وَالرُّبَابُ
اُحِبُّهُمَا وَأَبْذُلُ جُلَّ مَالِی / وَلَیْسَ لِعَاتِبٍ عِنْدِی عِتَابُ
«به جان تو سوگند! آن خانهای را که سکینه و رباب در آن باشند دوست دارم. آن دو را دوست دارم و بیشتر مالم را نثار آنان میکنم و کسی نمیتواند مرا بر این دوستی ملامت کند».
میگوید: حسین(ع) از آن کسان بود که به فرزندان خود محکمترین علائق مهر و محبّت را دارا هستند، و عواطف آنها نسبت به همسرانشان بهترین و نیرومندترین عواطف است.
سپس میگوید: از وفای همسرانش بعد از شهادت آن حضرت این است که: رباب (همان بانویی که نامش در این دو شعر برده شده) ازطرف رجال و بزرگان قریش خواستگاری شد، نپذیرفت، و گفت:
مَا کُنْتُ لِأَتَّخِذَ حَماً بَعْدَ رَسُولِ اللهِ؛
پس از این شرافت و افتخار بزرگ که پدر شوهری چون رسول خدا یافتم، کسی را به پدر شوهری انتخاب نمیکنم.
و تا یک سال در زیر سقفی منزل نکرد، و تا وفات کرد گریه و اندوه او کم نشد.
خاندان علی(ع) به عدالت و حمایت از مظلوم همانندی در عالم ندارند. حکومتشان حکومت حقّ و عدالت و سیره و رفتارشان دادگری و دادخواهی برای مظلومین بود. اگر میشنیدند به کسی ستمی شده ناراحت میشدند و تا برای او دادخواهی نمیکردند آسوده نمیگشتند.
حکایاتی که از عدل علی(ع) در کتابهای تاریخ است نشان میدهد که او دلباخته حقّ و فانی در عدالت بود. او به فرزندانش وصیت کرد:
«کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً، وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً»؛[5]
«دشمن ستمگر و یار ستمدیده باشید».
حسین(ع) فرزند آن پدر و وارث همان صفات بود. از ستمهایی که بنیامیه و عمّال آنها به مردم مینمودند بیش از همه کس رنج میکشید، و به شدّت ناراحت میشد.
قیام او، قیام علیه ظلم و بیداد و ستمگری، و نهضت او نهضت نجاتبخش ستمدیدگان و مظلومین بود.
در برنامههای امام حسین(ع) مانند جد و پدر و برادرش هیچ چیزی مانند مناظر خداپرستی و عدالت و دادگری لذّتبخش و شیرین نبود، و هیچ چیز مثل صحنههای غمانگیز کفر و ظلم و بیداد ستمگران تلخ و ناگوار نبود؛ تا آنجا که ممکن بوده و به هر نحو میسر میشد از شرافت، آبرو، ناموس و جان و مال مسلمانها دفاع میکرد.
یکی از داستانهایی که از آن شدّت علاقه حسین(ع) به دفاع از مظلومین و حمایت از بیچارگان بیپناه ظاهر میشود، داستان اُرینب دختر اسحاق و همسر عبدالله بن سلام است.
این داستان معروف، پرده از انحطاط، سقوط اخلاقی، پستی بنیامیه و رذالت معاویه و یزید برمیدارد و نشان میدهد که چگونه غاصبان مسند خلافت و حکومت مسلمین، آلوده دامان و بیبهره از شرف انسانی بودند.
این داستان را ابن قتیبه، شبراوی، علایلی، نویری، ابنبدرون و دیگران نقل نمودهاند[6] و علاوه بر آن به عنوان یک کتاب، به طور مستقلّ نیز تألیف شده است؛[7] و چون داستانی مشهور و طولانی ا ست خوانندگان را به مطالعه مصادر عربی آن، و کتابهای فارسی مانند قمقام زخار حواله میدهیم، و در اینجا بهطور خلاصه به آن اشاره میکنیم:
اجمال این داستان این است که: یزید که به اصطلاح شاهزاده و ولیعهد معاویه بود، و تمام وسایل شهوترانی مانند پول و مقام و زور و کنیزکان ماهرو وزنهای رقّاصه و خواننده خودفروش در اختیارش بود با همه اینها باز چشم طمع به بانوی شوهرداری که باید خود و پدرش پاسدار عصمت و عفت او باشند دوخت، و به شیوه اراذل و شهوتپرستانی که در وفور عیش و نوش حکومت تربیت میشوند ناآرام شد، و چون آن زن، نجیبه و پاکدامن و باعفّت بود و دسترسی به او از راه فریب و منحرف ساختن او ازطریق پارسایی محال مینمود، معاویه ناپاک و بیغیرت که خود را امیرالمؤمنین میخواند برای خواهش نفس و شهوت یزید دست به نیرنگ بسیار عجیب و بیسابقهای زد و مرد بدبخت را از زن عفیفه و زیبایش جدا کرد و مقدّمات کامیابی یزید را از آن زن فراهم ساخت.
ولی حسین(ع) با غیرت و جوانمردی و فتوّت مقابل این تصمیم زشت شیطانی معاویه ایستاد، و نقشه او را نقش برآب کرد، و غیرت و حمیّت هاشمی و علاقه خود را به حفظ نوامیس مسلمین نشان داد و مانع از رسیدن یزید به هوس ناپاک و شریرش گردید، و افتراقی را که معاویه با نیرنگ و وسایلی که در دست داشت ایجاد کرد مبدّل به اتصال نمود، و آن ستم بزرگ را از عبدالله بن سلام و همسرش دفع کرد و این داستان را در تاریخ مفاخر آل علی(ع) و مظالم بنیامیّه جاودان باقی گذارد.[8]
1- چرا امام حسین(ع) عذر افراد را میپذیرفت؟
2- به چه دلیل، امام حسین(ع) نودونه دینار به آن مرد عطا کرد؟ این عمل بیان کننده چیست؟
3- یکی از داستانهایی که شدّت علاقه حسین(ع) به دفاع از مظلومین و حمایت از بیچارگان بیپناه را نشان میدهد، کدام است؟
[1]. زرندی، نظم دررالسمطین، ص209.
[2]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص152.
[3]. نساء، 86. «هرگاه کسی شما را ستایش کند، شما نیز باید در مقابل به ستایشی بهتر از آن، یا مانند آن، پاسخ دهید».
[4]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص159؛ عقّاد، ابوالشّهداء، ص145.
[5]. نهجالبلاغه، نامه47 (ج3، ص76).
[6]. ر.ک: ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسه، ص203 ـ 212؛ شبراوی، الاتحاف، ص201 ـ 210؛ علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص156 ـ 159؛ عقّاد، ابوالشّهداء، ص108 ـ 115.
[7]. کتاب ارینب قصّة تاریخیه، نوشته عبدالله حسون العلی.
[8]. در بعضی از خصوصیات این داستان مانند بعضی اعلام اختلافاتی بین مصادر آن دیده میشود. آنچه که ما اجمال آن را نقل کردیم موافق است با نقل شبراوی در الاتحاف، و ابن قتیبه دینوری، در الامامة و السیاسه.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی