تمام اسباب و وسايل حياتی كه در دسترس انسان است، از اعضا و جوارح بدن و قوای ظاهری و باطنی و آب و هوا و آفتاب و علم و قدرت و ثروت و فرزند و زن، از نظر قرآن تا زمانی نعمت است و موجب آسايش و آرامش واقعی انسان میشود كه آدمی را در رسيدن به هدف که تقرّب الی الله است كمک كند و انسان هم آنها را در همين راه مصرف كرده از آنها طوری بهرهبرداری کند که قرب به خدا و نیل به رضای خدا نصیبش شود؛ امّا همین که از این مسير منحرف شد و در راهی كه راه رسيدن به هدف خلقت انسان نيست افتاد و آدمی هم آنها را در همان راه كج مصرف كرد و از آنها طوری بهرهبرداری كرد كه قرب به خدا و نيل به رضای خدا نصيبش نشد، بلكه ـ العياذ بالله ـ همين چشم و گوش و عقل و هوش و آب و هوا و آفتاب و علم و قدرت و ثروت را طوری مصرف كرد كه دوری از خدا و منفوریّت و مبغوضیّت* در پيشگاه خدا نصيبش شد، تمام اين اسباب و وسايل بلا و نقمت محسوب میشود و موجب محرومیّت و هلاک ابدی است.
و از اين نظر است كه خداوند در قرآن دنيا و شؤون دنيايی را لهو و لعب و بازيچهی كودكانهی بیاساس میداند و میفرماید:
مَتاعٌ قَلِیلٌ...؛[1]
... کَسَرابٍ بِقِیعَة یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً...؛[2]
... کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ...؛[3]
قرآن كريم وقتی اين چشم و گوش و عقل و هوش را نعمت میداند كه انسان از طريق اينها به تدبرّ و تفکّر در آيات الهی بپردازد و بر ميزان معرفت و محبتّش به خالق چشم و گوش و آفريدگار عقل و هوش بيفزايد.
به فرمودهی امام سیّدالشّهدا(ع) در دعای عرفه:
وَ مَتِّعْنِی بِجَوارِحِی وَ اجْعَل سَمْعی وَ بَصَری الوارِثَیْنِ مِنّی؛
«خدایا، موفّقم كن كه از اعضا و جوارح خود بهرهبرداری كنم و چشم و گوش و قوای ظاهر و باطنم پس از مرگ من وارث من باشند».
وارث سعادتمند آن كسی است كه از مورّثش ثروت فراوانی باقی بماند كه در سايهی آن به آسايش برسد. چشم و گوش انسان پس از مردن در صورتی میتوانند وارث خوشبختی باشند كه مورّثشان ماتركی* از خود گذاشته باشد و از دريچهی اين چشم و گوش ديدنیها و شنيدنیهايی ذخيره كرده و باقيات صالحاتی فراهم كرده باشد. در اين صورت است كه چشم و گوش و دست و پا و دل و مغز انسان، وارث خوشبختی خواهند بود و در پرتو آن باقيات صالحات، به سعادت و آسايش جاودانه خواهند رسيد.
امّا بدبخت و بينوا آن چشم و گوش و دست و پا و دل و مغزی که مورّثشان در ایّام حياتش، جز آتش قهر و غضب خدا، چيزی از رهگذر اعضا و جوارح و قوای ظاهر و باطنش ذخيره نكرده است.
بیبهرگی از چشم و گوش؟
به فرمودهی امام سیّدالشّهدا(ع) در دعای عرفه:
عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها قیباً و خَسِرَتْ صَفْقَة عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیباً؛
وای بر بدبختی و كوری و نابينايی آن چشمی كه در دنيا تو را ای خدا حاضر و ناظر بر حركات و سكناتش نديده و همچنان بیپروا و بیاعتنا به فرمانت به همه جا خود را كشيده و در هر منظر و چشمانداز نامرضّی تو، بیپروا از آتش قهرت چريده و سرانجام با دست خالی از سود جاودانیِ معرفت و محبتّت به خانهی قبرش خزیده است.
وا اسفاه از اين زيان و خسران! اين بندهی بیچارهای كه یک عمر در اين بازار دنيا دويده و سرمايهی عمر عزيز از كف داده و عاقبت، محروم از سود جاودان و بیحظّ و نصیب از مایهی حیات اَبدی در كفن پيچيده شده و رفته است.
گوشی که در این ایّام مهلت، هر صدای آتشافروزی را در خود جا داده و اعتنایی به ندای حياتبخش انبياء و اولياء نكرده است، فرداست كه شَهیق* لرزانندهی جهنّم را در خود جا خواهد داد كه:
إذا اُلْقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ؛[4]
اگر بنا شود كه هر چشم و گوش ناپاک و هر دل و مغز هوسبازی به بهشت خدا راه بيابد، بهشت عين صحنهی دنيا خواهد شد كه پاک و ناپاک و خبیث و طيّب با هم بياميزند؛ در حالی كه اين نشدنی است:
فِی جَنَّة عالِیَة * لا تَسْمَعُ فِیها لا غِیَة؛[5]
لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأثِیماً؛[6]
بهشتيان هيچ لغو و گناهی به گوششان نمیرسد؛ زيرا آنها در دنيا كسانی بودند كه:
وَ إذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أعْمالُنا وَ لَکُمْ أعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلینَ؛[7]
چشمی كه در اين دنيا از هر منظرهی شيطانی خود را پر كرده و هرگز نظری به آیات بيّنات الهی نيفكنده است، فرداست كه:
(فَلَمَّا رَأوْهُ زُلْفَة سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ؛[8]
از ديدن منظرهی وحشتبار جهنّم كه مظهر قهر خداست، چهرهها در هم كشيده میشود و قيافهها در هم میرود. آن روز میفهمند كه اين چشم و گوش و اين دست و پا و زبان، اين علم و دانش و اين ثروت و قدرت، به جای اینکه برای آنها نعمتی باشند و آسايش و آرامششان را تأمين كنند، بلا و نقمت بودهاند و بدبختی و عذاب ابدی برای آنها به وجود آوردهاند. میبينند آن ثروت و قدرتی كه خيال میكردند مايهی سعادت و خوشبختی آنها خواهد شد، مايهی بدبختی و شقاوت آنها گرديده است. فريادشان بلند میشود:
یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَة * ما أغْنَی عَنِّی مالِیَهْ * هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ؛[9]
«ای كاش من خودم نيز دنبال ثروت و قدرتم محو و نابود میشدم و از بين میرفتم. واويلا! آن همه ثروت و مکنت دردی از من دوا نمیكند؛ آن همه قدرت و شوكت دفع بلايی از من نمیكند».
پس بالاترين نعمت برای انسان، آن نيرو و آن وسيلهای است كه تمام اين اسباب و وسايل حياتی را، از بدن و اعضای بدن و قوای جسمی و روحی و ساير شرايط زندگی، همه را در راه تأمين هدف اساسی از خلقت انسان كه تقرّب جستن به خالق سبحان است، بيفكند و آدمی را وادار كند كه تمام شؤون حياتی خود را در همان راه به كار ببرد و به منظور نيل به آن هدف اصلی فعّاليّت كند و آن نيرو و آن وسيله همان نيروی دین است كه در همه جا و در همه حال و در هر مرحلهای از مراحل زندگی، خدا و قرب به خدا را به انسان نشان میدهد و خاطرنشان میسازد كه هر هدفی جز خدا و رضای خدا را در نظر گرفتن، سبب ابطال عمر و تضييع حيات است و عاقبت، افتادن در آتش حسرت و ندامت و محرومیّت بیپایان.
بنابراين، نعمت بزرگ خدا بر بشر همان نعمت دين است كه تمام اسباب و وسايل حياتی را در راه تأمين هدف میافكند و در نتيجهی هدايتها و راهنمايیهای دین است که چشم و گوش، دست و پا و زبان، عقل و هوش و ساير قوا و شرايط برای انسان نعمت میشوند و در طريق نيل به هدف، آدمی را كمک میكنند و سعادت ابدی او را فراهم میسازند و اگر نعمت دين از بشر گرفته شود، تمام قوا و شرايط زندگی انسان از راه هدف اصلی خلقت منحرف گشته تمام نعمتها تبديل به نقمت و بلا میگردد و آدمی را به وادیهای سوزان بدبختی و هلاک ابدی میكشاند. آن وقت بايد ديد نعمت دين در پناه چه نيرويی بايد محفوظ بماند تا بتواند حيات بشر را تدبير كند و در صراط مستقيم به سوی هدف پيش ببرد. چون بديهی است كه دين و قانون آسمانی، هر چقدر هم كه جامع و كامل باشد، از خود قدرت تدبير ندارد؛ بلكه نياز به یک مدّبر معصوم الهی دارد كه با تدبير عادلانه و حكيمانهی او به مرحلهی اجرا گذاشته شود تا حيات بشر را منظّم کند و دنیا را برای او نعمت گرداند.
و آن مدبّر معصوم الهی همان است كه ما او را امام و ولیّ امر میناميم و تدبير و ادارهی حكيمانهی او را ولايت معرّفی میکنیم. ولايت يعنی اداره و رهبری جمعیّت در راه هدف و تدبير شؤون حياتی ملّت به منظور رساندن به مقصد.
ولیّ امر، در درجهی اوّل، خدا و خالق مهربان انسان است كه با وضع قوانين و جعل شرايع* آسمانی، هدايت و تدبير حيات بشر را به عهده گرفته است.
اللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ...؛[10]
ذَلِكَ بِأَنَّ اللهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلَى لَهُمْ؛[11]
مردم منحرف از راه خدا، مدبّر امر ندارند و عاقبت سر از هلاک ابدی در میآورند. در درجهی دوّم، ولیّ امر بشر رسول عظیمالشّأن خداست که آورندهی دین است و شریعت.
فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛[12]
«تا تو را [ای رسول] حاكم مطلق بر خود ندانند و تبعیّت بیچون و چرا از اوامرت نكنند، به راه اصلی خود نيفتادهاند و به مقصد نهايی خود نخواهند رسيد».
در درجهی سوّم، ولیّ امر آن كسی است كه خدا و رسول خدا او را به عنوان حافظ و مجری ديانت و هادی و مدبّر امور جمعيّت تعيين كرده باشند كه میفرماید:
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاة وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛[13]
...أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاُولِي الْاَمْرِ مِنْكُمْ...؛[14]
پس نتيجهی مطلب اين شد كه تمام وسايل و اسباب و شرايط حياتی بشر، كه از داخل وجودش يا خارج از وجودش، از آب و هوا و زمين و آسمان و زمان و مكان، اطراف او را گرفته و دست به دست دادهاند تا حيات و زندگی او را منظّم كنند و جلو ببرند،تا وقتی نعمت برای او شمرده میشوند كه او را در راه رسيدن به هدف اصلی خلقتش، كه تحصيل رضای خدا و مقرّب گشتن در پيشگاه خداست، كمک كنند و اين معنی حاصل نمیشود، مگر در سايهی ولايت خدا؛ يعنی در سايهی تدبير و اداره و رهبری و هدايت خدا. تدبير و هدايت خدا هم برای بشر ممكن نيست، مگر از راه تشريع شريعت و انزال كتاب. دين و شريعت خدا هم به دست بشر نمیرسد، مگر از طريق وحی و نبوّت و آمدن پيامبر. ولايت و هدايت پيامبر هم به نتيجه نمیرسد و بقايی پيدا نمیكند، مگر با نصب امام و تعیین ولیّ امر که اجراکنندهی ديانت و شريعت است و تدبيركنندهی امور جمعیّت.
1- به چه دلیل خداوند در قرآن دنيا و شؤون دنيايی را لهو و لعب و بازيچهی كودكانهی بیاساس میداند؟
2- در چه صورت است كه چشم و گوش و دست و پا و دل و مغز انسان، وارث خوشبختی خواهند بود؟
3- ولیّ امر، در درجه اول و دوم چه کسانی هستند؟
[1]ـ سورهی نحل، آیهی 117.
[2]ـ سورهی نور، آیهی 39.
[3]ـ سورهی ابراهیم، آیهی 18.
* ما تَرَک: چیزی که میّت به جا میگذارد و ترک میکند، ارث.
* شَهیق: بانگ.
[4]. سورهی ملک، آیهی 7.
[5]ـ سورهی غاشیه، آیات 10 و 11.
[6]ـ سورهی واقعه، آیهی 25.
[7]ـ سورهی قصص، آیهی 55.
[8]ـ سورهی ملک، آیهی 27.
[9]ـ سورهی حاقّه، آیات 27 تا 29.
* شرایع: شریعتها، دینها.
[10]ـ سورهی بقره، آیهی 257.
[11]ـ سورهی محمّد، آیهی 11.
[12]ـ سورهی نساء، آیهی 65.
[13]ـ سورهی مائده، آیهی 55.
[14]ـ سورهی نساء، آیهی 59.
* مُنْعَزِل: عزل شده.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی