فصل دوّم: فریادهایی از حرمین شریفین |۴
اکنون با روشن شدن این مقدّمات به سراغ فشردهای از اصل کتاب میرویم.
حسن بن فرحان مالکی وهّابی نویسندهی توانای این کتاب که اثر خود را به نام «او اصلاحطلب بود نه پیامبر!» نامیده، عمدتاً به نقد سخنان و عقاید پیشوای وهّابیان در زمینهی تکفیر مسلمین و نسبت دادن شرک و کفر به همهی کسانی که وهّابی نیستند و سخنان او را نپذیرفته، پرداخته و در پنج فصل گفتنیها را گفته است.
در فصل اول به سراغ نقد کتاب کشف الشبهات که از مشهورترین و مهمترین کتابهای محمّد بن عبدالوهّاب است میرود، و به صورت کاملاً روشنی آن را نقد میکند. در فصل دوم به نقد سایر کتب او در مسألهی شرک و توحید میپردازد.
در فصل سوم به سراغ این مهم میرود که آیا او از مسألهی تکفیر مسلمین عدول کرده است یا نه؟ سپس بخش عظیمی از تناقضات او را به صورت علمی آشکار میسازد.
در فصل چهارم از موضوع مهمّ دیگری بحث میکند که آیا پیروان او چشم و گوش بسته همان مسیر تکفیر مسلمین را دنبال کردند و بر اشتباهات او صحّه نهادند یا به نقد نظرات شیخ پرداختند؟
و سرانجام در فصل پنجم به نقد نظرات دشمنان شیخ میپردازد و تندروان را از معتدلان جدا میسازد و خود در صف معتدلان وهّابی قرار میگیرد.
جالب این که در پایان میگوید: «خلاصه تمام بحثها این است که شیخ در مسألهی تکفیر راه خطا پیموده»، سپس میافزاید:
«اعتراف به این مسأله برای افراد منصف با توجّه به استدلالات روشنی که داریم کار آسانی است، نه دین اسلام با این اعتراف از بین میرود و نه خورشید از مغرب طلوع میکند (و نه آسمان به زمین میآید! فقط انسان جایز الخطایی خطا کرده است)».[1]
و ما میافزاییم: بلکه به عکس این نقدها باعث رونق دین و پیراستن آیین اسلام از خشونتهای وحشتناک و غیر انسانی است، و حدّاقل وهّابیّون معتدل را به جای وهّابیون متعصّب تندرو مینشاند.
با این توضیح به سراغ فشردهای از هر یک از فصول کتاب مزبور میرویم:
با این که کتاب کشف الشبهات که از معروفترین کتب شیخ است، کتاب بسیار کوچکی است (در حدود 70 صفحه)، ابن فرحان در نقد خود سی و سه ایراد قابل ملاحظه بر او میگیرد و سخنان پیشوای وهّابیون را به خصوص در مسألهی «تکفیر» به نقد میکشد و قبلاً ابراز تعجّب میکند که چگونه علمای وهّابی این همه خطا و اشتباه را در کلمات شیخ نادیده گرفته و به سادگی از آن گذشتهاند.
سپس میافزاید: اگر بعضی از آنان، حتّی چند مورد از خطاهای وی را یادآور شده بودند، من ضرورتی برای نوشتن این کتاب نمیدیدم، ولی چه کنم که همه سکوت کردند.
بد نیست در اینجا به اولین و آخرین ایراد او (از 33 مورد) اشاره کنم.
محمّد بن عبدالوهّاب در آغاز کتاب «کشف الشبهات» میگوید: «توحید، دین پیامبرانی است که خدا آنها را به سوی بندگانش فرستاده است، اول آنها نوح(ع) است، خداوند او را به سوی قومش فرستاد در زمانی که آنها دربارهی «صالحان» غلو کرده بودند».
سپس «ابن فرحان» میگوید: آغاز این سخن صحیح است ولی پایانش ناصواب و مقدّمهای است برای تکفیر!
زیرا خداوند نوح را برای دعوت به سوی خداوند یگانه و ترک شرک فرستاد، چون آنها بتهایی را به نام ودّ و سواع و... میپرستیدند؛ مشکل آنها تنها غلوّ دربارهی صالحان نبود، غلو و زیاده روی ممکن است گاهی سبب شرک شود، ولی هر زیاده روی شرک نیست که به بهانهی آن خون مسلمین ریخته شود.
سپس میافزاید: من هرگز نمیگویم زیادهرویهایی که دربارهی صالحان و بزرگان دین میشود یا بعضی مراسم خرافی صحیح است، من میگویم خطاست ولی کفر نیست.
گویا شیخ میخواسته است با این سخن خود به ایراد مهمّی که بر او میکردند پاسخ گوید. به شیخ ایراد میکردند کسانی را که تو تکفیر میکنی و با آنها میجنگی و به قتل میرسانی، مسلمانانی هستند که نماز میخوانند و روزه میگیرند و حج بجا میآورند. او میخواست بگوید چون دربارهی بزرگان دین زیادهروی میکنند، پس همگی کافرند حتّی از مشرکان عصر جاهلیّت بدترند![2]
کوتاه سخن این که تهمت شرک و آن هم «شرک اکبر» یعنی شرکی که سبب اباحهی اموال و نفوس گردد، تهمت کوچکی نیست که به هر کس که اندک زیادهروی دربارهی یکی از بزرگان دین کند، بزنند و جان و مال او را مباح دانند.
«ابن فرحان» از این تعجّب میکند که این مخالفان غلو، خودشان دربارهی شیخ محمّد بن عبدالوهّاب چنان مرتکب غلو شدهاند که او را از هر خطا مبرّا میپندارند، حتّی یکی از آنها از او تعبیر به «شیخ الوجود» میکند.[3] تعبیری که حتّی دربارهی پیغمبر اکرم(ص)آن را جایز نمیشمرند!
و در آخرین ایراد (ایراد سی و سوم) به شیخ میگوید او در صفحهی 70، از کتاب خود تنها گروهی را که از مسألهی کفر استثنا کرده همان «مکره» است یعنی کسی که او را مجبور کنند که سخن کفرآمیزی بر زبان جاری سازد و به آیهی (إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ...) استناد جسته، سپس ابن فرحان گروه دیگری را میشمرد که بر اثر جهل و نادانی یا اشتباه در فهم معانی آیات و روایات به انکار بعضی از مسائل دین برخاستهاند (در حالی که اصول اسلام را قبول دارند) اینها نیز به مقتضای آیات قرآن و روایات معذورند و کافر نیستند.
سپس میافزاید: یکی از عیوب روش شیخ آن است که یک آیه یا یک حدیث را میگیرد و بقیّهی آیات و احادیث را رها میسازد و این اشتباه بزرگی است.
***
در فصل دوم کتاب به سراغ نقد آرای شیخ در کتاب «الدرر السنیّة» میرود و 40 مورد از خطاهای او را متذکّر میشود، از جمله این که طبق آنچه در این کتاب آمده[4] علمای نجد و قضات آن منطقه هیچ یک معنی لا إله إلاّ الله را نمیدانند و میان دین محمّد(ص) و دین «عمرو بن لحی» (بتپرست معروف عصر جاهلیّت) تفاوتی قائل نیستند، بلکه دین عمروبن لحی را بهتر میشمرند و دین صحیح میدانند!!
به این ترتیب تمام علما و فقها و قضات منطقه را مشرک و کافر قلمداد میکند. آنگاه به ذکر کتابهایی که دربارهی علما و فقهای این سرزمین نوشته شده، میپردازد و میگوید این یک نمونهی روشن است که شیخ محمّد راه خطا را در تکفیر مسلمین میپیمود.
از جمله مواردی که به عنوان غلوّ در تکفیر از سوی این گروه تندرو وهّابی میشمرد، دو مورد زیر است:
1ـ تکفیر شیعه: شیخ محمّد بن عبدالوهّاب در این زمینه میگوید کسی که در کفر شیعه شک کند، کافر است![5]
ابن فرحان میافزاید: در حالی که ابن تیمیه با آن همه غلوّ و عداوات نسبت به شیعه، آنها را مسلمان ـ هر چند اهل بدعت! ـ میشمرد و با صراحت میگوید، کافر نیستند.[6]
نگارنده میگوید: به دنبال این فتاوای غیر انسانی و غیر اسلامی بود که ریختن خون شیعیان که پیشروترین مکتب توحید را در اسلام بنا نهادهاند و غارت اموال آنها در مناطق مختلف آغاز شد و هنوز ادامه دارد.
2ـ شیخ میگوید: هر کس یک فرد صحابی از صحابهی پیامبر(ص) را (هر کس باشد) لعن کند کافر است![7] در حالی که به گفتهی ابن فرحان مالکی معاویه طبق صریح «صحیح مسلم»[8] دستور سبّ حضرت علی(ع) را صادر کرد (و دهها سال آن حضرت را بر فراز منابر به امر معاویه سب میکردند) آیا با این حال معاویه مسلمان بود؟[9]
نکتهی جالب این که: این عالم سنّی مالکی میگوید: بسیار دیده شده که شیخ محمّد در مقام دفاع از خود میگوید: «دشمنان میگویند من به مجرّد سوء ظن، افراد را تکفیر میکنم یا افراد جاهل راکه اقامهی حجّت بر آنها نشده، کافر میشمرم. این بهتان عظیمی است، آنها میخواهند مردم را از دین خدا و رسولش دور سازند!»[10]
ابن فرحان میگوید: همین تعبیر شیخ خود یک تکفیر ضمنی است، نسبت به تمام کسانی که مذهب وهّابیّت را نپذیرفتهاند، زیرا منظورش از دین خدا و رسول که میخواهند مردم را از آن دور کنند همان آیین وهّابیّت است، بنابراین، مخالفان وهّابیّت کافر به دین خدا و رسولند![11]
ابن فرحان به دنبال این سخن به تناقضهای صریح دیگری در کلام پیشوای وهّابیان اشاره کرده، میگوید: اشتباهات و خطاهای فراوانی به شیخ نسبت دادهاند و او آنها را از خود دفع میکند، در حالی که غالب آنها در کلماتش وجود دارد!
سپس او 25 مورد از این نسبتها را با ذکر مأخذ و مدرک بر میشمرد، از جمله، این که شیخ انکار میکند که:
1ـ کتب مذاهب چهارگانهی اهل سنّت را باطل میداند!
2ـ کسی که به صالحان توسّل جوید، کافر است!
3ـ اگر توانایی پیدا کند گنبد و بارگاه پیغمبر اکرم(ص) را ویران میکند! (و مانند قبور ائمّهی اهل بیت(ع) و سایر بزرگان بقیع با زمین یکسان میسازد).
4ـ او زیارت قبر پیامبر را حرام میشمرد!
5ـ او همهی مردم، جز کسانی را که از او پیروی میکنند، کافر میداند!
و امثال اینها را انکار کرده، در حالی که صریحاً یا به طور ضمنی در سخنان او، در کتابهایش دیده میشود و این تناقض شگفتآوری است.
1- حسن بن فرحان مالکی وهّابی نویسندهی کتاب «او اصلاحطلب بود نه پیامبر» عمدتاً به نقد سخنان و عقاید پیشوای وهّابیان در کدام زمینهها پرداخته است؟
2- ابن فرحان در نقد خود نسبت به کتاب «کشف الشبهات» چند ایراد بر آن میگیرد؟
3- ابن فرحان یکی از عیوب روش پیشوای وهّابیان را چه چیزی عنوان میکند؟
[1]. داعیة و لیس نبیاً، صفحهی 28 و 29.
[2]. داعیة و لیس نبیاً، صفحهی 33 (با تلخیص).
[3]. داعیة و لیس نبیاً، صفحهی 14.
[4]. الدرر السنیة، جلد 10، صفحهی 51.
[5]. همان مدرک، صفحهی 369.
[6]. داعیة و لیس نبیاً، صفحهی 86.
[7]. الدرر السنیة، جلد 10، صفحهی 369.
[8]. او از سعد بن ابی وقّاص پرسید چرا (با این که دستور دادم) علی را سبّ نمیکنی؟ سعد پاسخ داد: به خاطر سه جملهای که از رسول خدا(ص) در عظمت علی(ع) شنیدم (آنگاه آنها را نقل کرد؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضایل علی بن ابی طالب، حدیث سوّم). برای آگاهی از ترویج سبّ و ناسزاگویی معاویه نسبت به علی(ع) رجوع کنید به: تاریخ طبری، جلد 4، صفحهی 52 و 188؛ کامل ابن اثیر، جلد 3، صفحهی 472 و جلد 5، صفحهی 42؛ شرح نهجالبلاغهی ابن ابی الحدید معتزلی، جلد 4، صفحهی 56 و عقد الفرید، جلد 4، صفحهی 366.
[9]. داعیة و لیس نبیاً، صفحهی 86.
[10]. الدرر السنیة، جلد 10، صفحهی 113.
[11]. داعیة و لیس نبیاً، صفحهی 107.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت