کد مطلب: ۵۹۳۶
تعداد بازدید: ۳۸۶
تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۴۰۱ - ۲۰:۵۵
پیدایش مذاهب | ۳
اگر اعمال انسان‌ها را از دایره‌ی قضا و قدر تکوینی خارج بدانیم، نتیجه‌اش آن می‌شود که افراد انسان خالق مستقلّی برای اعمال خود باشند، و این موضوع مستلزم اعتقاد به خدایان متعدّد می‌باشد، یک خدای بزرگ که خالق تمام هستی است و یک سلسله خدایان کوچک که قلمرو و حکومتشان تنها اعمال آنها است و این با عقیده‌ی یکتاپرستان سازگار نیست...

بخش اوّل: فرضیه عوامل اقتصادی | ۲


معنای دوّم قضا و قدر


قضا و قدر تشریعی است که به معنای فرمان الهی در تعیین وظایف فردی و اجتماعی انسان‌ها و مقدار و حدود این وظایف است، مثلاً می‌گوییم نماز واجب است یک فرمان الهی و قضای تشریعی است، سپس می‌گوییم مقدار نماز در هر شبانه‌روز هفده رکعت است که یک قدر الهی و تشریعی است، می‌گوییم زکات و پرداختن حقوق نیازمندان واجب است که قضاست، سپس می‌گوییم مقدار آن، ده درصد، گاهی پنج درصد و گاهی دو و نیم درصد است که قدر است.
در قرآن مجید قضا و قدر به معنای دوّم نیز آمده است، می‌فرماید:
وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ؛ هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد».[1]
و نیز می‌فرماید:
وَ قَضَی رَبُّکَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلَّآ إِیَّاهُ وَ بِالوَالِدَیْنِ إِحْساناً؛ خداوند دستور داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید».[2]
و در مورد «قدر» می‌فرماید:
قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً؛ خداوند برای هر چیزی (از تکالیف و وظایف) قدر و اندازه‌ای قرار داده است».[3]
البتّه این یکی از تفاسیر آیه است و طبق تفسیر دیگری قدر در این آیه به معنای «قدر تکوینی» است).
آیا ایمان و اعتقاد به این واقعیّت که هر کار انسان باید طبق دستور و فرمان بوده باشد و حتّی مقدار و کیفیّت و اندازه‌گیری آن نیز مطابق برنامه انجام گیرد، می‌تواند جنبه‌ی تخدیرکننده داشته باشد؟ و یا خیر، یک جمعیّت پیشرو و پیروز، جمعیّتی است که در تمام شئون خود قضا و قدر را به این معنا رعایت کند، یعنی همواره پیرو برنامه و دستور و فرمان بوده باشد.
جالب توجّه این که در حدیث معروفی که در منابع معتبر حدیث از علی(ع) نقل شده، قضا و قدر به صراحت به معنای دوّم تفسیر گردیده و به تمام کسانی که به معانی خرافی، شبیه آن چه جبریّون می‌گویند و یا در میان بعضی عوام معروف است قائلند، حمله شده است. متن حدیث چنین است:
لمّا انْصَرَفَ عَلِیٌّ(ع) مِنْ صِفّیِن فَإنَّهُ قَامَ إلَیْهِ شَیْخٌ، فَقَالَ: أخْبِرْنَا یَا أمِیرَالمُؤمِنِینَ عَنْ مَسِیرنَا إلَی الشَّامِ أَکَانَ بِقَضَاءِ اللهِ تَعَالَی وَ قَدَرَهِ؟ فَقَالَ أمِیرُالْمُؤمِنِینَ(ع) وَ الَّذِی فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرِءَ النَسِمَةَ مَا وَطَأنَا مَوْطِئاً وَ لَاهَبَطْنَا وَادِیاً وَ لَاعَلَوْنَا قَلْعَةً إلّا بِقَضَائِهِ وَ قَدَرِهِ. فَقَالَ لَهُ الشَّیْخُ عِنْدَ اللهَ احتسَبَ عَنَائِی، مَا ارَائِی مِنَ الأجْر شَیْئاً. فَقَالَ لَهُ مَهْ! أیُّهَا الشَّیْخُ بَلْ عَظَّمَ الله أَجْرَکُمْ فِی مَسِیِرکُمْ وَ أَنْتُم سَائِرُونَ، وَ فِی مُنْصَرَفَکُمْ وَ أَنْتُمْ مَنْصَرِفُونَ، وَ لَمْ تَکُونُوا فِی شَیءٍ مِنْ حَالَاتِکُم وَ لَاإلَیْهَا مُضْطَرِّینَ، فَقَالَ الشَیْخُ: کَیْفَ وَ القَضَاء و القدر سَاقَانَا؟!
فَقَالَ: وَیْحَکَ لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَرَاً حَتْماً لَوْ کَانَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ العِقَابُ وَ الوَعْدُ وَ الوَعِیدُ وَ الأمْرُ وَ النَّهْیُ وَ لَمْ تَأْتَ لَائِمَةٌ مِنَ اللهِ لِمُذْنِبٍ وَ لَامَحْمَدَةٍ لِمَسِیئٍ وَ لَمْ یَکُنِ الْمُحْسِنُ أولَی بِالْمَدْحِ مِنَ المُسِییءٌ لَاالمُسِییءُ أوْلَی بالذَّمِّ مِنَ الْمُحْسِنِ، تِلْکَ مَقَالَةٌ عَبَدَهِ الأوْثَانِ وَ جُنُودِ الشَّیْطَانِ وَ شُهُودِ الزُّورِ و أهْلِ الْعَمَی عَنِ الصَّوَابِ وَ هَمْ قَدَرِیَّةُ هَذِهِ الأُمَةِ وَ مَجُوسِهَا إنَّ اللهَ تَعالَی أَمَرَ تَخْیِیِراً وَ کَلَّفَ یَسِیرَاً وَ لَمْ یَعْصِ مَغْلُوباً وَ لَمْ یُطِعْ مُکْرَهاً وَ لَمْ یُرْسِلْ الرُّسُلَ عَبَثَاً وَ لَمْ یَخْلُقِ السَّمَوَاتِ وَ الأرْضَ وَ مَا بَیْنَهُما بَاطِلاً، ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَّ النَّارِ، فَقَالَ الشَّیْخُ: وَ مَا القَضَاءُ وَ القَدَرُ اللَّذَانِ مَا صِرْنَا إلّا بِهِمَا، فَقَالَ: هُوَ الأمْرُ مِنَ اللهِ تَعَالَی وَ الْحُکْمُ وَ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَی «وَ قَضی رَبُّکَ ألّا تَعْبُدُوا إلَّاإیّاه ...»؛

هنگامی که علی(ع) از «صفّین» مراجعت نمود، پیرمردی برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! می‌خواستم از حرکت به سوی شام (و شامیان) سؤال کنم: آیا این جریانات به قضا و قدر الهی بود؟!
امیر مؤمنان(ع) فرمود: سوگند به آن کس که دانه را (در نخستین جنبش حیات) در زیر زمین شکافته و آدمیان را آفریده، هیچ گامی برنداشتیم و به هیچ درّه‌ای فرود نیامدیم و از هیچ نقطه‌ای بالا نرفتیم مگر این که به «قضا و قدر» الهی بود!.
پیرمرد گفت: بنابراین رنج ما بی‌حاصل بود و این مصیبت را باید به حساب پروردگار بگذاریم، زیرا هیچ پاداشی نخواهیم داشت! علی(ع) فرمود: آرام باش ای پیرمرد! خداوند پاداش بزرگی به هنگام رفتن و بازگشت برای شما مقرّر داشته و هیچ گاه و در هیچ حالی مجبور نبوده‌اید. پیرمرد گفت: چگونه؟ با این که قضا و قدر، ما را در این راه سیر داده؟! فرمود: وای بر تو گویا گمان کردی قضا لازم و قدر حتمی، در کار است (و ما مجبوریم؟)، اگر چنین باشد، «ثواب» و «عقاب» باطل می‌گردد و «وعد» و «وعید» مفهوم نخواهد داشت، «نیکوکار» از «بدکار» سزاوارتر به ستایش نیست و نه «بدکار» بیش از «نیکوکار» در خور مذمّت، نباید گنهکار سرزنش گردد و نه از اطاعت‌کننده، مدح شود!
این گفتار و عقیده‌ی بت‌پرستان و لشکریان شیطان و گواهان باطل و نابینایان در برابر حقّ است و آنها جبریّون و مجوس این امّتند! خداوند، امرِ اختیاری کرده و تکالیف آسان نموده نه کسی را مجبور به معصیت و نه مجبور به اطاعت کرده است و پیامبران را بیهوده نفرستاده و زمین و آسمان و آن چه در میان آنهاست بیهوده نیافریده است، این گمان کافران است، و وای بر آنها از آتش دوزخ. پیرمرد (بار دیگر) پرسید: پس این قضا و قدر که ما را به این راه فرستاد چه بود؟ فرمود: منظور فرمان و حکم خداست، سپس این آیه راتلاوت کرد:
و قَضی رَبُّکَ ألَّا تَعْبُدُوا إلّاإیَّاهُ...؛

پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید...».[4]


بررسی نکته‌های حدیث


در این حدیث چند موضوع شایان توجّه است:
1ـ تفسیر قضا و قدر در این جا، به قضا و قدر تشریعی فقط به خاطر این است که بحث در افعال و اعمال اختیاری بوده است نه امور تکوینی، یعنی ما هیچ گامی از روی هوا و هوس برنداشتیم بلکه همه به فرمان خدا و طبق برنامه‌ی او بوده ولی شخص سائل آن را یک نوع قضا و قدر تکوینی اجباری پنداشته بود و به همین جهت آن را مخالف با مسأله‌ی اجر و پاداش که وابسته به اختیار است، می‌دانست و امام با تفسیر خود از او رفع اشتباه کرد.
2ـ اگر قضا و قدر تکوینی به معنای اجبار انسان‌ها در اعمال خود و سلب اختیار از آنان باشد، مفاسد بی‌شماری به وجود می‌آید که امام به ده قسمت مهمّ آن اشاره فرموده است:
پاداش و کیفر، ظالمانه یا بی‌دلیل خواهد بود، و وعد و وعید، لغو و بیهوده و امر و نهی، بی‌اثر و ملامت گنهکاران، همانند ستایش نیکوکاران، نادرست، حتّی نیکوکار از بدکار برای ستایش شایسته‌تر نیست، همان طور که بدکاران به مذمّت از نیکوکاران سزاوارتر نخواهند بود.
3ـ در ذیل حدیث، امام(ع) می‌فرماید: جبر یکی از عقاید کهنه بت پرستان است همان طور که شیطان طبق آیه‌ی:
رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی...؛[5]
پیرو منطق جبر بوده، بنابراین امام، جبریّون را جنود شیطان معرّفی می‌کند و همان طور که مجوس نیز با اعتقاد به ثنویّت و استناد هر موجود «خیر» به «یزدان» و استناد هر موجود «شر» به «اهریمن» به یک نوع جبر، اعتقاد داشتند، به همین جهت قدریّون (جبریّون) را مجوس این امّت شمرده است.
4ـ جمله‌ی «لم یعص مغلوباً و لم یطع مکرهاً» اشاره به همان مسأله‌ی «امر بین‌الامرین» در قضاوقدر تکوینی است که شرح آن به زودی خواهد آمد.
سؤال مهم: اگر اعمال انسان‌ها را از دایره‌ی قضا و قدر تکوینی خارج بدانیم، نتیجه‌اش آن می‌شود که افراد انسان خالق مستقلّی برای اعمال خود باشند، و این موضوع مستلزم اعتقاد به خدایان متعدّد می‌باشد، یک خدای بزرگ که خالق تمام هستی است و یک سلسله خدایان کوچک که قلمرو و حکومتشان تنها اعمال آنها است و این با عقیده‌ی یکتاپرستان سازگار نیست، و اگر اعمال بشر را در قلمرو قضا و قدر تکوینیِ خالق هستی بدانیم، نتیجه‌ای جز جبر نخواهد داشت و با این کیفیّت تمام آثار تخدیری قضا و قدر زنده خواهد شد.
پاسخ: جواب این سؤال در گفتار پیشوایان مذهبی آمده و خلاصه‌ی آن این است که: اعمال بشر بدون شک در قلمرو قضا و قدر تکوینی هست، زیرا همان طور که گفتیم طبق قضا و قدر تکوینی، سلسله‌ی نظام علّت و معلول به خداوند منتهی می‌شود، ولی این موضوع هیچ‌گونه مخالفتی با آزادی اراده و مسئولیّت انسان در برابر اعمال او ندارد.
توضیح این که: اعمال انسان هم مستند به خود او است و هم مستند به خدا، امّا استناد آن به خود او به خاطر این است که با آزادی اراده، آن را انجام می‌دهد، و امّا استناد به خدا به خاطر این است که هستی انسان و تمام نیروهای او و حتّی آزادی اراده او از ناحیه‌ی خالق جهان آفرینش است.
قابل توجّه این که، طبق قانون علّت و معلول، این نیروها لحظه به لحظه از ناحیه‌ی مبدأ هستی به انسان می‌رسد، بنابراین هر لحظه بخواهد، هستی، قدرت و آزادی اراده‌ی او را می‌گیرد و به این ترتیب انسان در اعمال خود هیچ‌گاه او را مغلوب نساخته و از محیط قدرت او گام بیرون ننهاده، بلکه اوست که می‌خواهد انسان آزاد باشد و مسیر تکامل را با پای خود طی کند، ولی با تمام این اوصاف، اعمال انسان مستند به خود او نیز هست و چون آزادی اراده دارد، مسئولیّت آنها را به دوش می‌کشد.
این موضوع درست به آن می‌ماند که ما سوار یک قطار برقی شده باشیم که انرژی لازم برای حرکت را از سیم مخصوصی که در سرتاسر جاده کشیده شده و با حلقه‌ای به آن مربوط است دریافت می‌دارد، از نظر تکوینی ما آزادیم که این قطار را به هر سو که می‌خواهیم ببریم، به سوی مراکز پاک و در راه اهداف مقدّس و یا به سوی مراکز آلوده و در راه‌های نامشروع، ولی در عین حال از نظر مقرّرات قانونی به ما دستور داده‌اند که مسیر اوّل را بپیماییم نه مسیر دوّم را.
بدیهی‌است آن کس که سرپرست مرکز مولّد برق است، هر لحظه اراده کند، می‌تواند جریان برق را قطع نماید و قطار ما در جای خود، در همان لحظه، میخکوب خواهد شد، و در عین حال به ما مهلت می‌دهد، تا مسیر خود را انتخاب کنیم. در این جا رفتن ما به یکی از این دو مسیر به طور قطع به او و به ما استناد دارد، ولی استناد به او هیچ‌گاه از ما سلب مسئولیّت نکرده و آثار تخدیری ندارد، بلکه با احساس آزادی به ما تحرّک می‌بخشد.
مقصود از جمله‌ی «امر بین‌الامرین» نیز چیزی جز این نیست و به تعبیر فلسفی، در افعال انسان دو فاعل در طول هم قرار دارند، نه در عرض هم و به همین دلیل تضادّی با یکدیگر ندارند.
سؤال دیگر: ممکن است کسانی ایراد کنند که چه اصراری بر تعمیم مسأله‌ی قضا و قدر تکوینی نسبت به اعمال انسانی دارید که ناچار شوید خود را در مشکل «امر بین‌الامرین» قرار دهید؟
پاسخ: روح بحث این جاست که طرفداران مذهب، دو اصل را غیر قابل انکار می‌دانند، یکی اصل «توحید» که یک شعبه‌ی آن توحید افعالی است (تمام علل و اسباب جهان و اعمال و افعالی که وجود پیدا می‌کند از هستی خداوند سرچشمه می‌گیرد)، دیگری اصل عدالت پروردگار است که ممکن نیست کسی را اجبار بر عملی کند و سپس بر آن مؤاخذه نماید و یا اصولاً تکلیف و مسئولیّتی برای او قائل شود.
این جاست که بعضی برای حفظ یکی از این دو اصل، دیگری را قربانی کرده‌اند، امّا با قبول مسأله‌ی «امر بین‌الامرین» که در بالا گفته شد، هم توحید افعالی و هم عدالت ثابت خواهد بود.
خلاصه این که در مکتب «امر بین‌الامرین» هم قانون علّیت به رسمیّت شناخته شده، و هم مسئولیّت انسان و آزادی اراده‌ی او، ولی به زودی خواهیم دید که ماتریالیست‌ها و همان‌ها که مذهب را یک نوع عامل تخدیر می‌دانند، مسئولیّت و آزادی اراده را، در برابر قانون علیّت قربانی کرده و شدیدترین نوع جبر را قائل شده‌اند و عجیب این است که این گونه افراد به مسأله‌ی قضا و قدر حمله می‌کنند و آن را مانع تحرّک اجتماع می‌پندارند، در حالی که خودشان با قبول اصل جبر، سدّی در برابر حرکت‌ها ایجاد می‌کنند.


خودآزمایی


1- قضا و قدر تشریعی را توضیح دهید.
2- اگر قضا و قدر تکوینی به معنای اجبار انسان‌ها در اعمال خود و سلب اختیار از آنان باشد، چه نتایجی به وجود می‌آید؟
3- چه اصراری بر تعمیم مسأله‌ی قضا و قدر تکوینی نسبت به اعمال انسانی وجو دارد که ناچار شویم خود را در مشکل «امر بین‌الامرین» قرار دهیم؟

 

پی نوشت ها

 

[1]. سوره‌ی احزاب، آیه‌ی 36.
[2]. سوره‌ی إِسراء، آیه‌ی 23.
[3]. سوره‌ی طلاق، آیه‌ی 3.
[4]. کشف المراد، بحث قضا و قدر؛ و اصول کافی، ج 1، ص 155 «با تفاوت مختصر».
[5]. سوره‌ی حجر، آیه‌ی ۳۹.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: