همانطور که در نهادِ انسان میل به ترقّی و نیکوکاری و اعمال صالحه مانند پرستش خدا و راستی و وفا و شکر منعم و ترحّم و عدالت و اعانت فقرا و اجتناب از کارهای زشت و اعمال سیئه مانند: کفر نعمت و نادرستی و دروغ و بیوفایی و ستم و حقکشی آفریده شده، در وجود او قوه دیگری است که با آن خوبی را از بدی و صلاح را از فساد و خیر را از شر و حق را از باطل تمییز میدهد. اما ضعف و ناتمامی و محدودیت انسان که همهی قوای او را احاطه کرده این قوه را نیز بینصیب نگذارده و دایره ادراکات بشر را تنگ و محدود نموده است و او را با تمام معلوماتی که تحصیل کرده و یا بعداً تحصیل مینماید، در برابر مجهولات بیشماری که تصور بسیاری از آنها هم برای او محال است، قرار داده است. انسان باید برای کم کردن این مجهولات قدمهای بزرگ بردارد و تا آنجایی که فکر و حواس او به او اجازه میدهد سعی و کوشش نماید و در عین حال معترف باشد که او بسیار حقیر و کوچک، و جهان خلقت بسیار عظیم و بزرگ است و معلومات او هر چقدر هم باشد، متناهی و مطالب مجهول نامتناهی است. خداوند متعال در قرآن مجید میفرماید:
وَ لَوْ أَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللهِ؛[1]
«اگر هر درختی از درختهای روی زمین قلم شود و دریای محیط، مرکب گردد و هفت دریا بر آن افزوده شود که کلمات (و مخلوقات) خدا نوشته شود، کلمات الهی تمام نگردد».
انسان هر چند فکرش عالی باشد، از عهده تنظیم یک برنامه عملی صحیح و عادلانه و تشریع تعالیم جامع و مفیدی که از هر جهت عالم بشریت را اداره نماید بر نخواهد آمد، و نخواهد توانست تنها به کمک خرد و اندیشه خود، نیکیها را از بدیها و معروف را از منکر تشخیص دهد، مصالح و مفاسد همه امور را ادراک نماید. بشر هر چه در قوه فهم و ادراک، کامل و برجسته شود از فهم بسیاری از حقایق اظهار عجز میکند. از حضرت باقرالعلوم(ع) مروی است که فرمود:
یَابْنَ آدَمَ! لَوْ اکَلَ قَلْبَکَ طائرٌ لَمْ یُشْبِعْهُ وَبَصَرُکَ لَوْ وُضِعَ عَلَیْهِ خَرْقُ ابْرَهٍ لَغَطّاهُ تُریدُ أنْ تَعْرِفَ بِهِما مَلَکُوتَ السَّمواتِ وَالْارْض؛[2]
«ای فرزند آدم! هرگاه پرندهای دل تو را بخورد او را سیر نمیسازد و اگر سرِ سوزنی در چشم تو گذارده شود آن را میپوشاند (و کور میشوی)، با این چشم و دل میخواهی ملکوت آسمانها و زمین را بشناسی؟».
زمین در جنب این نه طاق خضرا / چو خشخاشی بود بر روی دریا
تو خود بنگر از این خشخاش چندی / سزد گر بر بروت خود بخندی
چه بسا از مسائلی که درک انسان از فهم آنها قاصر، و چه بسا مطالبی که اصلاً قوّه فهم آن به او داده نشده است که:
وَ مَا أُوتِیتُم مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً؛[3]
امروزه که دنیای علم این همه ترقی نموده و نیروی دانش و فکر بشر این همه مجهولات را معلوم ساخته است، باز هم مسلم است که معلومات انسان اگرچه میلیونها سال دیگر از عمر او بگذرد در مقابل مجهولاتش حقیر و ناچیز است. و اگر ما به غیر از این حواس و راههای ارتباطی که با این عالم داریم حواس دیگری میداشتیم محققاً بر اسرار بیشتری اطلاع پیدا میکردیم. لذا قرآن مجید نسبت به شخص اول عالم (یعنی پیغمبر اسلام(ص) خطاب میفرماید که:
وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً؛[4]
از این مطالب هم که بگذریم بیشتر افراد به واسطه نظریات و مقاصد شخصی که دارند و در اثر آنکه تحت تأثیر عوامل بسیاری مانند خواهشهای نفسانی و تربیت خانوادگی و محیط قرار گرفتهاند، در بسیاری از نظریات و آرایی که اظهار میدارند متّهماند. پس نمیتوان میزان تمیز خیر و شرّ، حقّ و باطل و خوب و بد را به طور کلی «عقل» دانست. خصوصاً که افراد در درجات استعداد و فهم و شعور و ادراک متفاوتاند و بسیار اتفاق میافتد که چیزی را که یک عقل آن را خوب و معروف تشخیص داده، عقل دیگر در خوبی آن تردید میکند، بلکه یک نفر در یک موقع یک عملی را خوب تشخیص میدهد در حالی که در موقع دیگر آن را بد و منکر شناخته بود. قضاوت ما راجع به اعمال و رفتار دیگران با قضاوتی که در کردار و روش خود و کسان خود مینماییم یکسان نیست.
در اینجا است که به یک نکته از نکات و حکمتی از حکم بعث رسول و انزال کتب بر میخوریم و کمال احتیاج جامعه انسانیت را به معلمین الهی و راهبران آسمانی که در روشنایی وحی و الهام مصالح و مفاسد هر چیزی را میبینند و منکر را از معروف جدا میکنند احساس میکنیم و میفهمیم که همانطور که چشم ظاهر انسان در رؤیت اجسام و دیدن مبصرات به کمک یک نور خارجی مانند نور چراغ یا نور آفتاب محتاج است، چشم باطن یعنی عقل و هوش هم در درک مصالح و مفاسد بسیاری از امور به یک نور و روشنایی خارجی احتیاج دارد.
اینجا است که به درجه تأثیر دعوت پیغمبران(ع) در اصلاح امور و نشان دادن مصالح و مفاسد اعمال و کارها و تمیز حق از باطل آشنا میشویم.
در حالی که قوانین و آداب و مقرراتی که ساخته فکر ناقص بشر است هرگز این نتیجه را نخواهند داشت.
مراجعه به احکام و تعالیم دین مقدس اسلام و تکالیف واجب، حرام، مکروه و مستحب و خلاصه همه وظایفی که برای یک نفر مسلمان معین شده ما را از تقدیم هر توضیحی در این خصوص بینیاز میسازد، زیرا هر باانصافی پس از دقت در تعالیم اسلامی شهادت میدهد که میزان تشخیص معروف از منکر و حق از باطل، فقط دین اسلام است که به تمام نیکیها امر و از همه بدیها نهی نموده است. از حضرت رسول اکرم(ص) روایت شده است که فرمود:
ما مِنْ شَی ء یُقرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ وَیُباعِدُکُمْ مِنَ النّارِ إلّا وَ قَدْ امَرْتُکُم بِهِ. وَ ما مِنْ شَیء یُقَرِّبُکُم مِنَ النّارِ وَ یُباعِدُکُم مِنَ الْجَنّهِ إلّا وَ قَد نَهَیتُکُم عَنْهُ؛[5]
«چیزی نیست که شما را به بهشت نزدیک کند و از دوزخ دور کند مگر اینکه شما را به انجام آن فرمان دادم و چیزی نیست که شما را به دوزخ نزدیک کند و از بهشت دور کند مگر اینکه شما را از انجام آن بر حذر داشتم.
1- چرا انسان نمیتواند یک برنامهی عملی صحیح و عادلانه که از هر جهت عالم بشریت را اداره نماید را به کمک خرد خویش تنظیم کند؟
2- به چه دلیل نمیتوان میزان تمیز خیر و شرّ، حقّ و باطل و خوب و بد را به طور کلی «عقل» دانست؟
[1]. لقمان، ۲۷.
[2]. کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۹۳، ح ۸ (باب النهی عن الکلام فی الکیفیة)؛ صدوق، التوحید، ص ۴۵۵، ح ۵؛ فیض کاشانی، الوافی، ج ۱، ص ۳۷۴.
[3]. اسراء، ۸۵. «و شما از دانش جز اندکی داده نشدهاید».
[4]. طه، ۱۱۴. «پروردگارا دانش مرا افزون کن».
[5]. کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۷۴، ح ۲ (باب الطاعة والتّقوی)؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۷.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی