هدایتناپذیری انسانهای لجوج
در خطبهی قاصعه كه شاید از طولانیترین خطبههای نهج البلاغه است، امام(ع) مطالب مختلفی بیان میكند و در قسمت پایانی آن خطبه آمده است كه فرمود: من در مكّه كنار پیامبراكرم(ص) ایستاده بودم. جمعی از سران قریش همچون ابوجهل و ابوسفیان و ولیدبن مغیره نزدایشان آمدند و بیادبانه نام پیغمبر(ص) را بردند و گفتند:
یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ قَدِ ادَّعَیْتَ عَظِیماً لَمْ یَدَّعِهِ آبَاؤُکَ وَ لا أَحَدٌ مِنْ بَیْتِکَ وَ نَحْنُ نَسْأَلُکَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَیْهِ وَ أَرَیْتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّکَ نَبیٌّ وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّکَ سَاحِرٌ کَذَّابٌ؛[۱]
«ای محمّد! تو ادّعای بزرگی كردهای، مدّعی نبوّت شدهای، سخنی میگویی كه آبا و اجدادت نگفته بودند، اگر راست میگویی ما پیشنهادی داریم. اگر آن را انجام دهی ما به تو ایمان میآوریم و اگر انجام ندادی مطمئن میشویم كه تو ساحِرِ كذّاب هستی».
فرمود: خواسته و پیشنهاد شما چیست؟ گفتند: آن درخت را صدا بزنی از ریشه كنده شود و جلو بیاید و پیش رویت بایستد. فرمود: اگر من به اذن خدا این كار را انجام دادم، ایمان میآورید؟! گفتند: بله، فرمود: آنچه را میخواهید انجام میدهم، ولی میدانم كه شما ایمان نمیآورید.
اِنّی لاَعْلَمُ اَنَّکُمْ لا تَفیئُونَ اِلَی الْخَیْرٍ؛
«میدانم كه شما حالت خضوعی نزد حقّ ندارید و به سوی خیر و نیكی باز نخواهید گشت».
وَ اِنَّ فِیكُمْ مَنْ یُطْرَحُ فِی الْقَلِیبِ، وَ مَنْ یُحَزِّبُ الاَحْزابَ؛
در میان شما كسی هست كه بر كفر خودش باقی میماند تا در چاه بدر انداخته شود و نیز كسی در میان شما هست كه نبرد احزاب را به راه خواهد انداخت و لشكركشی كرده و حزبها و گروهها را با هم جمع میكند و علیه من میشوراند و با من میجنگد.
این یك اخبار غیبی بود كه از آینده خبر داد. در میان آن جمعیّت ابوجهل و ولید و عتبه و شیبه بودند. این افراد بر كفر خود ماندند تا در جنگ بدر با پیامبر اکرم(ص) جنگیدند و كشته شدند و اجسادشان را به دستور پیامبر(ص) در چاه انداختند و اینكه فرمود: در میان شما كسی هست كه جنگ احزاب را پیش خواهد آورد منظور ابوسفیان بود. چون ابوسفیان نیز در میانشان بود و هم او بود كه گروهها را با هم جمع كرد و جنگ احزاب را پیش آورد. سپس فرمود: در عین حال من برای اینكه حجّت را بر شما و دیگران تمام كنم، به اذن خدا این كار را انجام میدهم. سپس به درخت اشاره كرد و فرمود:
یَا اَیَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ کُنْتِ تُؤْمِنِینَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِینَ أَنِّی رَسُولُ اللهِ فَانْقَلِعِی بعُرُوقِکِ حَتَّی تَقِفِی بَیْنَ یَدَیَّ بِإِذْنِ اللهِ؛[۲]
«ای درخت! اگر تو به خدا و روز قیامت ایمان داری و میدانی كه من رسول خدا هستم، از ریشه بیرون آی و نزد من بیا و به فرمان خدا مقابل من بایست».
از این جمله معلوم میشود كه عالم نباتات هم به خدا و روز قیامت و رسالت، ایمان دارند. همانطور كه در قرآن كریم داریم:
...وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ...؛[۳]
هر چیزی كه در عالم وجود دارد، تسبیح خدا میكند؛ جمادات، نباتات، حیوانات. همه در حال تسبیح و تحمید خدایند؛ ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید. شما راهی به عالم جمادات و نباتات ندارید تا بفهمید چه حالی دارند. در سورهی نور نیز میخوانیم:
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَالْاَرْضِ وَالطَّیرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ...؛[۴]
«هر آنچه كه در آسمانها و زمین است تسبیح خدا میكنند و پرندگانی كه در آسمان پرواز میكنند در حال تسبیح خدا هستند و همه علم به تسبیح خود نیز دارند...».
هم مسبّحند و هم عالِم به تسبیحند. شما كه راهی به عالم جمادات و نباتات و حیوانات ندارید، حقّ داوری ندارید و نمیتوانید منكر شوید. آن كه خالق است او اثبات مطلب میكند. به قول آن شاعر عارف:
گر تو را از غیب چشمی باز شد / با تو ذرّات جهان همراز شد
جملهی ذرّات عالم در نهان / با تو میگویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیر و با هُشیم / با شما نامحرمان ما خامُشیم
شما نامحرم هستید. صدای ما به گوش نامحرمان نمیرسد. شما مشغول آب و علف هستید. فقط با جمادات سر و كار دارید، دائم میگویید: خانهی من چنین است، ماشین من چنان است، مزرعهی من، تجارتخانهی من... شما با جمادات سر و كار دارید.
چون شما سوی جمادی میروید / محرم جان جمادان كی شوید
از جمادی در جهانِ جان رَوید / غُل غُل اجزاء عالم بشنوید
خلاصه اینكه این جملهی رسول اكرم(ص) كه به آن درخت خطاب نموده و در نهجالبلاغه نقل شده نشان میدهد كه همه چیز در حال تسبیح خداست و ایمان به خدا و رسول و روز قیامت دارد. امام علی(ع) قسم میخورد: «قسم به كسی كه او را به حقّ به مقام نبوّت مبعوث كرده است، دیدم درخت از زمین با ریشههایش كنده شد، زمین را شكافت و جلو آمد و به شدّت صدا میكرد و مانند پرندگان كه هنگام پرواز بال و پر میزنند و صدایی از خود دارند، شاخههایش به هم میخورد و صدا میكرد. تا اینكه پیش آمد و مقابل رسول خدا(ص) ایستاد». این كتاب نهجالبلاغه است كه نقل میكند، نمیتوان گفت شاید سندش صحیح نباشد.
وقتی درخت ایستاد، قریش (ابوجهلها) به هم نگاه كردند و گفتند: حالا دستور بده كه به جای اولّش برگردد و آنجا دو نیمه شود. نصفش بماند و نصفش بیاید. معلوم است كه بهانه است. فرمود: بسیار خوب. به درخت خطاب كرد كه نصف بیاید و نصف بماند. نیمی از درخت ماند و نیم دیگرش سریعتر و باشتاب بیشتر از بار اوّل نزد پیامبر(ص) آمد و صدای شدیدی داشت. آن چنان به پیغمبر(ص) نزدیك شد كه گویی میخواهد او را در آغوش بگیرد و به آنحضرت بپیچد. شاخهی بلندش را روی دوش پیغمبر(ص) افكند و بعضی از شاخههای دیگر را بر دوش من انداخت. باز آنها از روی كفر و لجاج گفتند: این بار بگو این نیمه بازگردد و به اولّی متّصل شود و بهصورت اولّش درآید. پیامبر(ص) دستور فرمود و درخت چنین كرد. دوباره به هم نگاه كردند و گفتند: ساحر ماهری است و سحری عجیب و شگفتآور دارد و گفتند: ما زیر بار حرف تو نمیرویم. مگر امثال همین آدم (منظورشان امام علی(ع) بود) حرف تو را تصدیق كنند. امّا من از كسانی هستم كه از هیچ ملامتی در راه خدا نمیترسند و از گروهی هستم كه قرآن میگوید:
... وَ لا یخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ...؛[۵]
این گروه مصداق واقعی این آیه هستند.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یسْتَمِعُ إِلَیكَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ یفْقَهُوهُ وَفِی آذانِهِمْ وَقْراً....؛[۶]
اینها هر چه ببینند، باز تصدیق نخواهند كرد، میگویند سحر و جادوست.[۷]
[۱]ـ نهجالبلاغه، خطبهی ۱۹۲.
[۲]ـ نهجالبلاغه، خطبهی ۱۹۲.
[۳]ـ سورهی اسراء، آیهی ۴۴.
[۴]ـ سورهی نور، آیهی ۴۱.
[۵]ـ سورهی مائده، آیهی ۵۴.
[۶]ـ سورهی انعام، آیهی ۲۵.
[۷]ـ صفیر هدایت (انفال/۱۵).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت