فصل دوّم: اصول چهارگانه اخلاق از نظر قدما |۳
در برابر منافع و فوایدی که در بالا برای عزلت و انزوا ذکر گردید زیانهای متعددی در تنهایی و فواید زیادی در معاشرت است که آنها را میتوان دلایل برتری و فضیلت معاشرت شمرد:
1ـ نخستین چیزی که اهمیت و ارزش معاشرت را روشن میسازد این است که کسب غالب ملکات فاضلهی اخلاقی تنها در اجتماع میسر است و در تنهایی ممکن نیست، زیرا بیشتر این ملکات مربوط به طرز روابط با یکدیگر میباشد. تواضع و فروتنی و محبت و ایثار و عفو و گذشت و سخاوت و بردباری و کظم غیظ و عاطفه و ترحم و تملک نفس و... در چگونگی روابط و مناسبات انسانها پیدا میشود و برای کسب این فضائل حتماً باید در دل اجتماع زندگی نمود.
از این گذشته سلامتی از مفاسد اخلاقی از قبیل حسد، تکبر، دروغ، غیبت و... بواسطهی انزوا و گوشهگیری، در حقیقت فضیلت و افتخار نیست؛
بلکه از قبیل «منتفی به انتفاء موضوع» است و درست به این میماند که شخصی برای رهایی از آلودگی به اعمال منافی عفت خود را با وسایلی محروم سازد، گرچه چنین شخصی از این آلودگی محفوظ میماند ولی این نوع پاکدامنی فضیلت نیست بلکه سلامت است. فضیلت این است که انسان در اجتماع زندگی کند و در لحظات حساس یوسف وار تا لب پرتگاه برود و تسلط خود را بر نفس خویش حفظ نماید و بازگردد (البته نه اینکه انسان عمداً و با دست خویش چنین صحنههایی را ایجاد نماید).
بنابراین برای کسب ملکات فاضله که مقیاس ارزشهای انسانی محسوب میشوند راهی جز این نیست که در اجتماع زندگی کنیم و با مردم معاشرت داشته باشیم.
و به عبارت دیگر این صفات برجسته از طریق مبارزه با شهوات و عوامل فساد بدست میآید، همانطور که استحکام و قدرت چوبهای جنگلی بواسطهی پرورش در میان طوفانهای سخت حوادث است و اگر در گوشهی انزوا و در محیطی دربسته و محدود پرورش یابند آن استحکام را از دست میدهند، همچنین افراد منزوی و گوشهگیر قدرتهای روحی و اخلاقی خود را تدریجاً از دست خواهند داد. شاید حدیث زیر نیز اشاره به همین حقیقت باشد:
در زمان پیغمبر اکرم(ص) یکی از مسلمانان برای عبادت به کوهی رفته و از مردم کنارهگیری نموده بود، وی را نزد رسول خدا(ص) آوردند حضرت به او فرمود:
لا تَفْعَلْ اَنْتَ وَلا اَحَدٌ مِنْکُمْ، لَصَبْرُ اَحَدِکُمْ فِی بَعْضِ مَواطِنِ الْاِسْلامِ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ اَحَدِکُمْ اَرْبَعِینَ عاماً»[1]
نه تو و نه هیچ یک از مسلمانان چنین نکنید، چه اینکه صبر و استقامت یکی از شما در یکی از محیطهای اسلامی بهتر از چهل سال عبادت است.
از این سخن پاسخ استدلال اول طرفداران انزوا روشن گردید.
2ـ تنهایی و عزلت مایهی بسیاری از انحرافات فکری و اعوجاج سلیقه است، زیرا انسان هر قدر هم خوش فکر و با ذوق و پرمایه باشد باز دارای اشتباهاتی است، این اشتباهات جز در برخورد با دیگران آشکار نمیگردد، در معاشرت خیلی زود انسان به اشتباهات خود پی میبرد، ولی در «گوشهی تنهایی» چون راهی برای اصلاح آنها نیست انسان به مسیرهای انحرافی خود ادامه میدهد و مانند کسی که از بیراهه میرود هرچه جلوتر برود فاصلهی او از جادهی اصلی بیشتر میگردد، و گاهی همان یک فکر انحرافی را پایهی استنباطات دیگری قرار داده و تدریجاً انبوهی از اشتباهات مغز او را فرا میگیرد و افکار او را به کلی از ارزش میاندازد.
از این بیان ضمناً پاسخ استدلال دیگر طرفداران انزوا ـ که میگویند:
تفکر در گوشهی تنهایی بهتر میسر است ـ روشن میگردد، زیرا خطر انحراف در تنهایی خیلی بیشتر است.
3ـ عیب بزرگ دیگری که در عزلت دامنگیر انسان میشود مسألهی «عُجب و خودپسندی» است، انسان روی غریزهی حب ذات معمولاً به خود و آثار خود بیش از اندازه علاقهمند است و غریزهی «حبّ ذات» در واقع مانند یک ذرّهبین، با قدرت بزرگنمایی خود، افکار و اعمال انسان را در نظرش بزرگتر از آنچه هست جلوه میدهد. به علاوه عیوب شخص را نیز کوچکتر از آنچه هست نشان میدهد و مجموع این دو جهت، عامل «عجب و خودپسندی» است.
محیط عزلت و تنهایی محیط بسیار مساعد برای پرورش بذر این صفت رذیله میباشد. ولی انسان با معاشرت و زندگی با دیگران خود را آنچنان که هست میشناسد، به میزان واقعی کمالات و فضایل خود واقف میگردد و از عیوب خویش با خبر میشود و ضمناً با افرادی که از او برجستهتر و دارای کمالات بیشتری هستند روبهرو میگردد و در نتیجه پی به نقص خود میبرد و همین موضوع ریشهی عجب را در او قطع میکند و یا به حداقل میرساند. و لذا بسیار دیده شده که افراد گوشهگیر و منزوی ادعاهای بزرگ و گاهی عجیب کردهاند که همگی حاکی از عجب و خودبینی شدید آنها بوده است.
ضمناً از این بیان یکی دیگر از فواید بزرگ معاشرت با مردم روشن گردیده و آن تشخیص عیوب خویش است، مردم ـ بخصوص آنها که با ما روابط دوستانه ندارند یا دشمن هستند ـ آیینهی خوبی برای عیوب ما محسوب میشوند که شاید اگر آنها نباشند بسیاری از عیوب ما، برای همیشه، بر ما مخفی بماند. اگر ما در گوشهی تنهایی بسر بریم این آیینه را شکستهایم و قیافهی روحی ما همچون قیافهی ناموزون کسانی خواهد بود که هرگز نگاه در آیینه نمیکنند!
یکی دیگر از عیوب گوشهگیری و انزوا، سوءظن به مردم است و در حقیقت این از آثار «عجب» میباشد که دامنگیر اینگونه افراد میشود، زیرا انسان پس از ابتلا به «خودبینی شدید» و اعتقاد افراطی به خویش و عدم مشاهدهی واکنش مناسب از مردم (تقدیر و قدردانی به اندازهای که این افراد انتظار دارند) کمکم این فکر در آنها پیدا میشود که مردم در قضاوت خود گرفتار اشتباه، سوء نیت، سوء تشخیص، غرضورزی و بیاعتنایی به ارزشها میباشند و چنین مردم حق نشناس و مغرض و بیاعتنا به فضائل، مردمی فاسد و گمراه و منحرف هستند و شایستهی هیچگونه معاشرت و آمیزش نمیباشند.
به این ترتیب گوشهگیری خود عاملی برای تشدید گوشهگیری و تقویت این روحیه و فاصله گرفتن بیشتر از مردم میگردد.
افراد گوشهگیر، کج خلق و عصبانی بار میآیند و تحمل آنها در مقابل برخوردهای ناراحتکننده با مردم بسیار کم است؛ ممکن است با مشاهدهی مختصر ناملایمی یا با شنیدن جملهای که موافق میل آنها نباشد، ناراحت شوند و به اصطلاح از کوره دررفته و عکسالعملهای خشونتآمیزی نشان دهند، البته این حکم عمومیت ندارد ولی در بسیاری از موارد دیده میشود.
اما در مقابل؛ افراد معاشرتی غالباً ملایم و خوشخلق هستند و کمتر عصبانی میشوند.
دلیل این موضوع نیز روشن است؛ حوصله و تحمل معمولاً بر اثر ممارست و مواجه شدن با ناملایمات و عادت کردن روح با آنها پیدا میشود، و چون زندگی اجتماعی طبعاً آمیخته با برخوردهای ناراحتکننده است، انسان را تدریجاً پرحوصله بار میآورد.
علاوه بر آن افراد منزوی غالباً کم نشاط هستند، بسیار کم میخندند، کمتر شوخی میکنند، در برابر خستگیها کمتر تفریح دارند و زندگی آنها یکنواخت و خستهکننده است. همین موضوع تعادل روحی آنها را به هم زده یک نوع ناراحتی در آنان ایجاد مینماید؛ و اگر عقدههایی پیدا کنند چون وسیلهای برای گشودن آنها در اختیار ندارند همواره در یک نوع نگرانی و ناراحتی روانی بسر میبرند، و این موضوع بر عصبانیت و کجخلقی آنان میافزاید.
بسیاری از علوم و دانشهاست که باید از دهان بزرگان و روش آنها و الهام گرفتن از طرز تفکر آنان بدست آورد؛ بدیهی است اینگونه علوم را تنها از طریق معاشرت میتوان تحصیل نمود، و پختگی و تجربههای گوناگون را در گوشهی انزوا نمیتوان تحصیل کرد، بلکه راه آن زندگی در دل اجتماع است؛ این را هم میدانیم که ثمرهی زندگی چیزی جز تجربههای مفید و سودمند نیست.
با توجه به حقایق فوق و فواید و زیانهایی که برای معاشرت و انزوا ذکر شد برتری نظریه و منطق طرفداران معاشرت کاملاً روشن است.
در اینجا ذکر یک نکتهی لازم به نظر میرسد و آن اینکه: با اینکه اساس زندگی هر انسانی باید بر پایهی معاشرت و آمیزش با مردم باشد ولی باز موارد استثنایی پیش میآید که در آن چارهای جز انزوا و قطع معاشرت یا لااقل تقلیل معاشرت نیست و آن در صورتی است که انسان در محیطهای بسیار مسموم و فاسدی قرار گیرد که از معاشرت در آن چیزی جز انحراف و آلودگی عاید او نشود؛ البته از چنین اجتماع و چنین محیطی باید دوری کرد همانطور که از یک اجتماع آلوده به بیماریهای واگیردار دوری میکنیم.
اعتزال و کنارهگیری ابراهیم(ع) یا اصحاب کهف نیز از این قبیل موارد بوده است.
گفتار امام صادق(ع) به سفیان ثوری نیز اشاره به همین حقیقت است، آنجا که فرمود:
«فَسَدَ الزَّمانُ وَتَغَیَّرَ الْاِخْوانُ فَرَأَیْتُ الْاِنْفِرادَ اسْکَنَ لِلْفُؤادِ»[2]
زمانه فاسد شده و دوستان دگرگون شدهاند، لذا گوشهگیری را آرامبخشتر دیدم.
و از اینجا پاسخ بسیاری از دلایل طرفداران انزوا روشن میگردد.
همچنین در مواردی که انسان دارای سوءخلق باشد که قادر به ترک آن نیست عزلت او برای حفظ مردم از سوءخلق خود، پسندیده است. حدیث «رجل معتزل فی شعب من الشعاب...» که در ادلهی طرفداران انزوا نقل کردیم شاید اشاره به همینگونه افراد باشد.
نکتهی دیگری که ذکر آن لازم است اینکه: انسان در عین معاشرت با مردم باید بعضی از ساعات شب و روز را در حال انزوا و تنهایی بسر برد تا در این ساعات بتواند به فکر و مطالعهی عمیق بپردازد و فراغت برای عبادت و توجه مخصوص و خالی از هرگونه شک و ریا نسبت به خداوند حاصل نماید، بسیاری از بزرگان در برنامهی زندگی روزانه چنین ساعاتی را داشتهاند و ممکن است قسمتی از روایات عزلت نیز اشاره به همین معنی بوده باشد.
بنابراین نخستین اصل در زندگی انسان معاشرت است، و انزوا و عزلت موارد خاصی دارد.
علمای اخلاق در کتب خود لزوم این دو اصل را در تحصیل ملکات فاضلهی اخلاقی و نجات از رذائل، تأکید کردهاند، و مسلماً بدون این دو هیچکس نمیتواند مراتب تکامل روحی و اخلاقی را بپیماید.
«مراقبت» همان توجه کامل به چگونگی اعمال و کارها قبل از انجام آن است و «محاسبه» مربوط به بررسی نتیجه و آثار عمل پس از انجام آن میباشد.
گاه میشود مختصر غفلت و بیخبری از خود، در یکی از این دو مرحله، انسان را گرفتار سرنوشت شومی میسازد که رهایی از آن به آسانی ممکن نیست.
حال روح انسان در این قسمت درست مانند جسم است انسان، برای حفظ سلامت جسم خود ناچار است مراقبتهای مختلف بهداشتی داشته باشد، پیش از خوردن هر نوع غذا و زندگی در هر محیط باید در اموری که ممکن است سرچشمهی بیماریهای گوناگون گردد دقت کند. گاهی انسان مجبور است برای پیشگیری از بیماریها تزریق واکسن کند. گاهی باید رژیمهای خاصی از نظر غذا و غیره را بپذیرد و گاه و بیگاه خود را برای معاینات دقیق طبی در اختیار پزشکان حاذق بگذارد و پس از ابتلای به بیماری و درمان آن تا مدتی باید برای جبران نقاهت و رفع آثار سوء آن، به تقویت بنیهی خویش بپردازد.
برای مبارزه با انحرافات اخلاقی و کسب سلامت روح نیز رعایت تمام این امور لازم است. بطور کلی انسانی که علاقهمند به تحصیل ملکات فاضلهی اخلاقی است باید جهات زیر را در نظر بگیرد:
1ـ باید همیشه مراقب حال خود باشد و بداند قبل از او، در همه حال، خدا ناظر و مراقب اوست، قرآن مجید میفرماید أَفَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلی کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ؛[3] از این آیه استفاده میشود که خداوند مانند کسی که بالای سر انسان ایستاده باشد نگهبان و مراقب اوست.
و نیز میفرماید:
اِنَّ اللهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً؛[4]
خداوند مراقب (اعمال) شماست.
و در حدیثی از پیغمبر اکرم(ص) نقل شده:
اُعْبُدِ اللهَ کَاَنَّکَ تَراهُ فَاِنْ لَمْ تَکُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ یَراکَ.[5]
آنچنان پرستش خدا کن که گویی او را میبینی و اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند.
جالب توجه اینکه این حدیث در تفسیر کلمهی «احسان» در آیه شریفهی
اِنَّ اللهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاِحْسانِ؛[6]
خداوند به عدل و احسان فرمان میدهد.
وارد شده یعنی؛ سرچشمهی تمام نیکیها همان «مراقبت» است.
2ـ باید پیش از هر سخن و هر عمل در انگیزه و نتیجه و پایان آن به دقت مطالعه کند چنانکه در خبر وارد شده:
اِنَّهُ یُنْشَرُ لِلْعَبْدِ فِی کُلِّ حَرَکَةٍ مِنْ حَرَکاتِهِ وَاِنْ صَغُرَتْ ثَلاثَةُ دَواوِینَ: اَلْاَوَّلُ لِمَ؛ اَلثَّانِی کَیْفَ؛ اَلثَّالِثُ لِمَنْ.[7]
هنگام انجام هر عمل هرقدر هم کوچک باشد، سه دفتر برای ثبت خصوصیات آن گشوده میشود: دفتر اول بعنوان چرا؛ و دوم چگونه؟ و سوم برای چه کس میباشد.
یعنی در دفتر نخستین انگیزههای عمل، و در دوم کیفیت عمل، و در سوم منظور و هدف نهایی آن ثبت میگردد.
مسلماً توجه به چنین حقیقتی انسان را در برابر کارهای خلاف کنترل خواهد نمود.
3ـ همه روزه باید پس از انجام کارهای روزانه اعمال خود را تحت محاسبهی دقیق قرار دهد. چنانچه گناه و خطا و خلافی از او سرزده برای اینکه ریشهدار نشود و بصورت یک حالت روحی در نیاید هرچه زودتر آثار آن را از دل و روح خود بشوید به این طریق که در عواقب شوم آن کار بیندیشد و خود را سرزنش و ملامت کند و تصمیم لازم برای مراقبت و کنترل شدیدتر در آینده اتخاذ نماید و به همان مقدار که کار خلاف مرتکب شده اعمال نیک انجام دهد تا نورانیت و صفای دل و جان او به حال اول برگردد و مانند کسی که از بیماری جسمی برمیخیزد، باید مدتی به تقویت بنیهی ایمان و روح و معنویت خود بپردازد (حقیقت توبه نیز چیزی جز اینها نیست).
موضوع «محاسبه و جبران عمل» بقدری لازم است که پیغمبر اکرم(ص) میفرمود:
اِنِّی لَاَسْتَغْفِرُ اللهَ وَاَتُوبُ اِلَیْهِ فِی الْیَوْمِ سَبْعِینَ مَرَّةً.[8]
من همه روز هفتاد بار استغفار و توبه میکنم.
ناگفته پیداست توبهی پیغمبر(ص) از گناه نیست بلکه از چگونگی طاعتهاست!
1- زیانهای گوشهگیری و انزوا را نام ببرید.
2- بطور کلی انسانی که علاقهمند به تحصیل ملکات فاضلهی اخلاقی است باید کدام جهات را در نظر بگیرد؟ مختصری درباره هر یک توضیح دهید.
3- از چگونه اجتماع و محیطی باید دوری کرد؟
[1]. فیض کاشانی، محجّةالبیضاء 4/7.
[2]. مجلسی، بحارالانوار 47/60.
[3]. سورهی رعد(۱۳) آیهی ۳۳.
[4]. سورهی نساء(۴) آیهی ۱.
[5]. مجلسی، بحارالانوار 72/279.
[6]. سورهی نحل(16) آیهی 90.
[7]. احیاءالعلوم و محجّةالبیضاء.
[8]. فیض کاشانی، محجّةالبیضاء 2/315.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت