کد مطلب: ۶۱۳۲
تعداد بازدید: ۱۸۶
تاریخ انتشار : ۰۸ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۱:۴۰
شرح زیارت جامعه کبیره | ۲۹
اهل كوفه شيعه بودند، دوستدار خاندان علی(ع) بودند؛ ولی بدبخت‌ها آماده‌ی دفاع از حجّت زمان نبودند، بلکه با دست خودشان امامشان را قطعه‌قطعه‌ کردند؛ همان‌ها که مانند ما (بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی) هم می‌گفتند و روز دوازدهم محرّم در کوفه مردانشان بر سر و سینه‌ی خود می‌زدند و زنانشان موهای سرشان را می‌كندند؛ يعنی، دوستدار خاندان علی(ع) بودند، امّا آماده‌ی دفاع از آن‌ها نبودند.

علّت غیبت حضرت مهدی(عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَهُ الشَّریفَ)


اکنون حجّت خدا روی زمین و در میان بشر حضرت امام حجّة‌بن‌الحسن المهدی ـ عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَهُ الشَّریفَ ـ است که دلیل و برهان بر دين و قاطع عذر بندگان خداست تا نگويند اگر حجّت آسمانی معصوم در دسترس ما بود، ما دنبالش می‌رفتيم. آری، خدا آن امام معصوم(ع) را خلق نکرده بود، مردم بر خدا حجّت داشتند، نه خدا بر مردم؛ يعنی، می‌توانستند اعتراض كنند و بگويند: خدايا، تو ما را بی‌رهبر معصوم گذاشتی و ما راه را پيدا نكرديم. ولی خدا حجّت را خلق كرده و او هم الآن زنده و آماده است و غيبت او به علّت صلاحیّت نداشتن بشر در پیروی است.
...لِئَلاّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّة...؛[1]
برای این‌که مردم بر خدا حجّت نداشته باشند و عذر نداشتن رهبر معصوم نياورند، او حاضر و آماده است. شما از خود صلاحيّت و اهلیّت نشان دهيد تا ميان شما بيايد و وقتی آمد، دنبالش حركت كنيد و به سعادت ابدی برسيد؛ ولی شما دارای چنين آمادگی نيستيد؛ شاهدش این‌که يازده امام از پدرانش ميان شما آمدند و شما آن‌ها را كشتيد. فرق علی(ع) را با شمشير شكافتيد، جنازه‌ی معصوم امام حسن(ع) را تیرباران کردید و بدن قطعه‌قطعه‌ی حسین(ع) را زیر سم اسب‌ها لگدمال كرديد. ابوبكر و عمرها و معاويه و يزيدها را روی سر نشانديد. خدا می‌گويد: شما جامعه‌ی بشر امتحان خود را داده‌ايد. ديگر نمی‌توانيد عذری بياوريد و از من گلايه‌ای داشته باشيد كه چرا رهبر معصوم برای ما خلق نكردی؟ خلق كردم. چرا در ميان مردم ظاهر نکردی؟ ظاهر كردم. نه يكی و نه دوتا و نه سه تا. يازده امام معصوم ميان شما ظاهر كردم، ولی شما همه را يا با شمشير كشتيد يا مسموم كرديد و يا در زندان از بين برديد. اين آخرينشان است؛ اگر در ميان شما ظاهر شود، او را هم می‌كشيد و اگر او كشته شود، نظام عالم مختلّ می‌شود و لذا برای حفظ نظام عالم بايد زنده و غايب از شما باشد تا روزی که صلاحیّت در شما پيدا شود. آن روز او ظاهر می‌شود.
حاصل آن كه، هم قرآن موجود است و حاضر، هم مجری قرآن زنده است و حاضر. نقص از شماست كه آمادگی پيروی از او را ندارید. به گفته‌ی مرحوم خواجه نصير طوسی(ره):
وُجُوُدُه لُطْفٌ وَ تَصَرُّفُهُ لُطْفٌ آخَرٌ وَ عَدَمُهُ مِنّا؛
«وجود امام لطف خداست و تصرّفش در عالم لطف دیگری و عدم تصرّفش از ناحیه‌ی ماست [این ما هستیم که از خود صلاحیّت نشان نمی‌دهیم]».


كوتاهی مردم كوفه در حمايت از امام زمان خود


مردی در بين راه كربلا به امام حسين(ع) گفت: آقا، دل‌های مردم كوفه با شماست ولی شمشيرشان نيز آماده‌ی فرود آمدن بر شماست. اهل كوفه شيعه بودند، دوستدار خاندان علی(ع) بودند؛ ولی بدبخت‌ها آماده‌ی دفاع از حجّت زمان نبودند، بلکه با دست خودشان امامشان را قطعه‌قطعه‌ کردند؛ همان‌ها که مانند ما (بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی) هم می‌گفتند و روز دوازدهم محرّم در کوفه مردانشان بر سر و سینه‌ی خود می‌زدند و زنانشان موهای سرشان را می‌كندند؛ يعنی، دوستدار خاندان علی(ع) بودند، امّا آماده‌ی دفاع از آن‌ها نبودند. وضع امام زمان(ع) نیز اكنون چنين است. مردم محبّ آن‌حضرت هستند و در فراقش گريه می‌كنند و دعای ندبه و اشعار عاشقانه می‌خوانند؛ امّا اگر بيايد با او همان‌گونه رفتار می‌كنند كه با پدرانش كردند. او ۳۱۳ نفر جانباز واقعی می‌خواهد. اگر پيدا بشوند، می‌آيد؛ امّا 313 نفری که هر نفرش بتواند امّتی را حركت دهد و كشوری را اداره كند؛ حاصل آن‌كه:
(للهِ الْحُجَّة الْبالِغة؛
«خدا بر بشر حجّت دارد».
با نصب امام معصوم اتمام حجّت كرده و راه عذر را به روی بشر بسته است. نه در دنيا می‌تواند به خدا اعتراض كند نه در عالم آخرت. الآن حجّت معصوم بيش از هزار و صد سال است كه در ميان شماست؛ از همين هوای شما استنشاق می‌كند، زير همين آسمان شما زندگی می‌كند، روی همين زمين شما در رفت‌وآمد است و در عين حال، از شما آمادگی نمی‌بيند تا در ميانتان ظاهر شود.


اهل بیت(ع) در دنيا و آخرت بر ما حجّتند


اَلسَّلامُ عَلَی حُجَجِ اللهِ عَلَی اَهْلِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَة وَ الْاُولَی؛
حجّت بودن اهل بیت(ع) بر مردم دنيا روشن است و در اين‌باره توضيحاتی داده شد. در آخرت نیز حجّت بودنشان معلوم است و به اذن خدا فرمانروای محشرند. آنجا (قَسیمُ النّارِ وَ الْجَنَّة) اميرالمؤمنين(ع) است. شفیعه‌ای که شفاعتش ردّ ندارد، صدّیقه‌ی کبری، قرّة‌العین رسول، حبیبه‌ی ربّ‌العالمین، است. آن دری از درهای بهشت که بیش از سایر درها به روی اهل محشر باز است و پرجمعیّت‌ترین است، باب‌الحسین است.
(صَلَّی اللهُ علیک یا مولانا یا ابا عبدِالله الحسین؛
امّا مقصود از حجّت بودنشان در «اُولی» چیست که در جمله‌ی زیارت آمده:
السَّلامُ عَلَی حُجَجِ اللهِ عَلَی اَهْلِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَة وَ الْاُولَی؛
برای کلمه‌ی «اُولی» معانی مختلف گفته شده است؛ بعضی احتمال داده‌اند كه مراد دوران رجعت باشد، از آن نظر كه نسبت به عالم آخرت دوران ابتدا و اوّل است و برخی گفته‌اند: اعصار گذشته از انبياء(ع) و امّت‌های پيشين مراد است كه اهل بيت حضرت خاتم‌الانبیاء(ع) حجّت بر آن‌ها از آدم تا خاتم نيز بوده‌اند؛ همچنان كه درباره‌ی حضرت صدّیقه‌ی کبری(س) آمده است:
هِیَ الصِّدّیقَة الْکُبْرَی وَ عَلَی مَعْرِفَتِها دارَتِ الْقُروُنُ الْاُولَی؛[2]
«پیشینیان، از پیامبران و امّت‌هایشان، بر محور معرف آن نور خدا می‌چرخیده‌اند».
احتمال ديگر اين كه، مراد از «اولی» عالم ذرّ باشد که عالمی قبل از اين عالم بوده و گفته شده آنجا از آدميزادگان اقرار به ربوبیّت خدا و نبوّت خاتم‌الانبیاء(ص) و ولایت علیّ مرتضی(ع) گرفته‌اند و ما از چگونگی آن آگاهی نداريم و شايد بهتر اين باشد كه بگوییم: ما اجمالاً می‌دانیم که در رتبه‌ی متقدّم بر این عالم طبع، عالمی يا عوالمی وجود دارد و ما از تفاصيل آن عوالم اطّلاعی نداريم و همين قدر معتقديم كه ائمّه‌ی هدی(ع) حجّت بر آن عوالم نيز هستند. به طور گذرا از كنار اين جملات عبور می‌کنیم، چون تفصيل مطالب را مجالی نيست.


انبياء و اوليا چون حقّ را دیده‌اند، هیچ اختلافی با هم ندارند


مَعادِنِ حِکْمَة ‌اللهِ؛
«امامان(ع) معدن‌های حکمت خدا هستند».
مَعْدِن، چنان‌که در گذشته اشاره شد، به محلّ تولید اشیاء اطلاق می‌شود که اشیاء از آن نشأت می‌گيرند. حكمت يعنی علم به حقايق اشياء آن چنان كه هستند و اين به معنای واقعی‌اش منحصر به ذات اقدس حقّ است ـ جَلّ جَلاله و عَظُمَ شَأنه ـ زیرا تنها و خالق اشیاء است و احاطه به حقايق مخلوقات خود دارد:
...وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ؛[3]
او حکیم بالذّات است و كسانی كه به اذن و اراده‌ی او مصونیّت از خطا در ادراک دارند و علمشان موهبتی از جانب حكيم علی الاطلاق است، آن‌ها نيز حكيم بالاذن هستند. البتّه، اصطلاحاً نيز به فيلسوف، حكيم و به فلاسفه، حكما می‌گويند؛ يعنی، آنان كه از طريق اقامه‌ی برهان و استدلال عقلی به اثبات مطالب می‌پردازند، ولی هيچ‌گاه از خطا و اشتباه در نيل به حقایق مصونيّت ندارند. شاهدش اين است كه با هم اختلاف نظر دارند؛ يعنی، با این‌که همگی سرو كارشان با ابزار عقل و برهان و استدلال و قياس و صغری و کبری و نتیجه است، با يكديگر از نظر نتايج فلسفی، اختلافات فراوان دارند و همين اختلاف نظر كاشف از اين است که قطعاً حدّاقلّ یکی از اين صاحب‌نظران اشتباه رفته است؛ زيرا اگر همه به حقّ رسیده باشند، ديگر اختلافی نخواهند داشت، چنان‌كه ميان انبياء(ع) اختلافی نبوده و هرگز پيامبری پیامبر ديگر را تخطئه نكرده است. دو امام معصوم هيچ‌گاه با هم اختلاف نداشته‌اند. اين كاشف از این است که همگی حقّ را می‌ديده‌اند و می‌بينند و همگی در پرتو اذن خدا متّصف به صفت حكمتند و معدن حكمة ‌الله هستند. ديگران از قبيل افلاطون و ارسطو و فارابی و بوعلی و... اگر حكيم ناميده شده‌اند، حكيم اصطلاحی هستند، نه حكيم واقعی كه به حقايق اشياء، آن‌چنان كه هست، پی برده باشند.


علم به جهل، خودش علم است


جمله‌ای از افلاطون نقل كرده‌اند كه منصفانه است. او می‌گويد:
لَیْسَ لَنا مِنْ فَضیلَة الْعِلْمِ سِوَی الْعِلْمِ بِاَنّا لا نَعْلَمُ؛
«ما هیچ بهره‌ای از فضيلت علم نداريم، جز این‌که می‌دانیم كه نمی‌دانیم».
این حرف خردمندانه‌ای است که بهره‌ی علما از علم همين است كه علم به جهل خود دارند؛ فرق آنان با مردم ديگر اين است كه مردم نمی‌فهمند و نمی‌دانند كه نمی‌فهمند ولی علما نمی‌فهمند و می‌دانند كه نمی‌فهمند. علم به جهل، خودش علم است. جهل بسيط* پایه‌ی ارتقاء به عالم علم است و جهل مركّب* سقوط به وادی‌های بدبختی دائمی است؛ زيرا دو جهل روی هم انباشته شده است؛ يكی این‌که نمی‌فهمد و ديگر این‌که نمی‌فهمد كه نمی‌فهمد و می‌پندارد كه می‌فهمد؛ چنين كسی هيچ‌گاه به فكر فهميدن نمی‌افتد و هميشه در عالم جهل می‌ماند.
آن كس كه بداند و بداند كه بداند / اسب سَبَق از گنبد گردون بجهاند
آن كس كه نداند و بداند كه نداند / لنگان خرک خویش به منزل برساند
و آن كس كه نداند و نداند كه نداند / در جهل مرکّب ابدالدّهر بماند
آدمی كه مريض باشد و بفهمد كه مريض است، خودش را به اين طبيب و آن طبيب می‌رساند تا بالاخره راهی به سوی بهبود خويش می‌گشايد؛ امّا آدمی كه مبتلا به بيماری‌های گوناگون است و هيچ آگاهی از بيماری خود ندارد و بلكه اعتقاد به سلامت كامل خود دارد، طبيعی است كه هيچ‌گاه به فكر طبيب و درمان نخواهد افتاد و هميشه با بيماری دست به گريبان خواهد بود. قرآن كريم می‌فرماید:
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْاَخْسَرِینَ أعْمالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاة الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً؛[4]
«بگو آيا می‌خواهيد به شما بگوييم بدبخت‌ترين و زيانكارترين مردم كيانند؟ آن كسانی هستند كه راه را گم كرده‌اند و از بيراهه می‌روند؛ ولی در عين حال، معتقدند كه شاهراه همان است كه آن‌ها می‌روند».
اينان هيچ‌گاه به فكر يافتن راه و راهنما نمی‌افتند و عاقبت سر از درّه‌های هولناک هلاک ابدی در می‌آورند.


خودآزمایی


1- علّت غیبت حضرت مهدی(عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَهُ الشَّریفَ) چیست؟
2- امّا مقصود از حجّت بودنشان در « السَّلامُ عَلَی حُجَجِ اللهِ عَلَی اَهْلِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَة وَ الْاُولَی» چیست؟
3- بدبخت‌ترين و زيانكارترين مردم چه کسانی هستند؟

 

پی نوشت ها


[1]ـ سوره‌ی نساء، آیه‌ی 165.
[2]ـ بحارالانوار، جلد 43، صفحه‌‌ی 105.
[3]ـ سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 4.
* جهل بسیط: ندانستن فردی که فهمیده است که نمی‌داند.
* جهل مرکّب: ندانستن فردی که نفهمیده است که نمی‌داند.
[4]ـ سوره‌ی کهف، آیات 103 و 104.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: