کد مطلب: ۶۱۶۰
تعداد بازدید: ۳۹۸
تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۳:۴۳
فروغ ولایت در دعای ندبه | ۸
اين مشارق و مغارب، مشارق و مغارب زمين نيست؛ زيرا مردم ديگر هم اين مشارق و مغارب را كم و بيش ديده‌اند و امتيازى براى رسول اكرم(ص) نمى‌شود، بلكه مراد از اين مشارق و مغارب، مشارق و مغارب كرات و ستارگان و شموس و كهكشان‌ها و عوالمى است كه پيغمبر(ص) را خدا بر آنها سير داد و امكان دارد كه مراد هم مشارق و مغارب تمام آنها باشد؛ زيرا با اعجاز، همان‌طور كه سيردادن آن حضرت به اكثر اين مشارق و مغارب امكان پذير است، به تمام آنها نيز امكان دارد.

دعای ندبه و قرآن مجید


دعای ندبه و آیه:
وَاجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ؛
 
ايراد ديگرى به متن دعاى ندبه شده است كه: اين جمله كه راجع به حضرت ابراهيم ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ مى‌گويد:
وَسَأَلَكَ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ، فَأَجَبْتَهُ وَجَعَلْتَ ذَلِكَ عَلِيّاً.
با قرآن مخالف است، يعنى حضرت ابراهيم از تو سؤال كرد براى او زبان راستى قرار دهى در آيندگان، پس اجابت كردى او را و قرار دادى آن را علىّ و اين افترا به قرآن و حضرت ابراهيم است؛ زيرا حضرت ابراهيم، چنان كه در قرآن سوره شعرا آيه 84 گفته: وَاجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ و مقصود او اين بوده است كه آيندگان از امم درباره‌ی او خوش گفتار باشند و دروغ به او نبندند و تهمت‌هايى كه به حضرت داوود و سليمان و عيسى(ع) زدند به او نزنند و خدا او را اجابت كرده و تمام امّت‌ها، چه يهود و چه نصارى و چه مسلمين، به حضرت ابراهيم خوش‌بين و او را قبول دارند، و او را بت‌شكن مى‌دانند و اين تناسبى با جمله «وَجَعَلْتَ ذلِكَ عَلِيّاً» ندارد. خدا در كجاى قرآن حضرت ابراهيم يا مقصود او را على قرار داد؟ اصلاً «او را على قرار دادى» معنی ندارد. بله مقصود از «عليّاً» در سوره مريم ارتفاع و بلندى است براى گفتار تمام انبيا.
جواب: اين جمله‌ی دعاى ندبه از قرآن اقتباس شده و دليل بر قوّت متن آن است. شما در آيه 49 و 50 سوره مريم و آيه 83 و 84 سوره شعرا دقت كنيد و ببينيد دعاى ندبه با اين لطف تعبير چگونه مضمون اين آيات را بيان مى‌كند و قرآن و دعاى ندبه هر دو يك حقيقت را مى‌پرورانند و هيچ‌گونه مخالفتى باهم ندارند.
در سوره شعرا آيه 83 و 84، از حضرت ابراهيم نقل مى‌فرمايد كه اين‌گونه از خدا مسألت كرد:
رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ * وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ؛
«پروردگارم مرا حکمی عطا کن و به شایستگان ملحق ساز، و براى من زبان راستى در آيندگان قرار ده».
و در سوره مريم آيات 49 و 50 مى‌فرمايد:
فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَما يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلّاً جَعَلْنا نَبِيّاً * وَوَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَجَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيّاً؛
«چون ابراهيم از آنها و آنچه كه غير از خدا مى‌پرستيدند كناره‌گيرى كرد، اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم و همه را نبىّ گردانيديم و از رحمت خودمان به آنها بخشيديم و براى ايشان (يعقوب و اسحاق و ابراهيم) لسان صدق علىّ قرار داديم».
حال ملاحظه فرماييد جمله‌اى كه در دعاى ندبه است، مضمون همين آيات است و هيچ مخالفتى با قرآن در آن تصور نمى‌شود.
شما چطور اين جمله را با قرآن مخالف مى‌گيريد؟ برحسب اين آيات، نه سؤال حضرت ابراهيم از خدا قابل انكار است و نه اجابت خدا، شما مى‌گوييد مقصود از «علياً» در سوره مريم ارتفاع و بلندى براى گفتار تمام انبيا است، تا اين دو آيه را از هم جدا كنيد. چرا ضمير «لَهم» را به مرجعى كه بايد طبق سياق كلام به آن ارجاع داد، ارجاع نمى‌دهيد؟
چرا قرآن را مطابق ميل خودتان تفسير مى‌كنيد و جمله‌ی دعا را به نحو ديگر معنی مى‌نماييد، تا مخالفت درست شود و دليل بر بى‌اعتبارى دعاى ندبه بتراشيد، و جمله‌اى را كه حقّاً دليل اعتبار دعا است دليل بى‌اعتبارى آن قرار مى‌دهيد؟
عجيب است؛ شما بفرماييد: مراد از اين آيات قرآن اين است كه ابراهيم از خدا خواست كه ذكر نيك او در بين امم باقى و نام نيكش بر زبان‌ها جارى باشد و خدا هم اين دعا را مستجاب گردانيد و نام نيك او را بلند، و اسم و آوازه‌ی او را على قرار داد و اين جمله‌ی دعا را هم به همين معنی حمل كنيد، و «وَجَعَلْتَ ذلِكَ عَلِيّاً» را چنان‌كه در آيه لِسانَ صِدْقٍ عَلِيّاً به معنای على(ع) نگفتيد، در جمله دعا هم نگوييد، مختاريد. امّا چرا قرآن را به يك نحو معنی مى‌كنيد و دعاى ندبه را نحو ديگر، و بعد مى‌گوييد: دعا با قرآن مخالف است؟!
چرا مى‌گوييد: جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيّاً كه امتيازى براى حضرت ابراهيم و اسحاق و يعقوب در بين انبياى گذشته است، ارتفاع و بلندى گفتار تمام انبيا است، و آيه را برخلاف ظاهرش تفسير مى‌كنيد؟ به علاوه اگر هم مربوط به تمام انبيا باشد، چه اشكالى دارد كه اعلام اجابت دعاى حضرت ابراهيم نيز در اينجا مراد باشد؟ مگر دعاى ابراهيم نبايد مستجاب شود؟
به هر حال يا به اين نحو بگوييد، يا به تفسير مراجعه كنيد و احاديث و روايات اهل بيت(ع) را در تفسير قرآن بپذيريد و روايت على بن ابراهيم قمى، از پدرش ابراهيم بن هاشم، از حضرت امام حسن عسكرى(ع) را ملاحظه كنيد كه امام مى‌فرمايد:

وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيّاً يعنى اميرالمؤمنين ـصلوات الله علیه ـ .[1]
اگر اين حديث را در تفسير آيه مستند قرار دهيم كه طبق احاديث متواتره‌ی ثقلين و «امان و سفينه» و غير اينها، بايد همين حديث را مستند تفسير قرار بدهيم، باز هم آيه و جمله‌ی دعا باهم مطابق و موافقند، و باز هم اين جمله چون موافق با قرآن و تفسير آن مى‌شود، بر اعتبار دعا مى‌افزايد.
پس معلوم شد كه به هر نحو در تفسير آيه بگوييم، اين موضوع تأييد مى‌شود كه اين جمله‌ی دعا از كتاب خدا اخذ شده و با قرآن مجيد موافق است.


قرآن مجید و جمله: «وَأَوْطَأْتَهُ مَشارِقَكَ وَمَغارِبَكَ»


اشکال ديگرى كه به متن دعاى ندبه كرده‌اند اين است كه جمله:

«وَأَوْطَأْتَهُ مَشارِقَكَ وَمَغارِبَكَ» كه مى‌گويد پيغمبر را داخل كردى به تمام مشرق‌ها و مغرب‌ها، با آيه اوّل سوره أسری مخالف است؛ زيرا خدا در اين آيه مى‌فرمايد:
سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى؛[2]
يعنى منزّه است خدايى كه سير داد بنده‌ی خود را از مسجدالحرام تا مسجد اقصى، نه تمام مشرق‌ها و مغرب‌ها و ثانياً زمين، مشرق‌ها و مغرب‌ها دارد؛ امّا براى خدا مشرق‌ها و مغرب‌ها نيست؛ زيرا خدا همه جا هست و مكان ندارد. گوينده‌ی دعاى ندبه خدا را در وسط مشرق‌ها و مغرب‌ها قرار داده.
جواب از اين اشكال اين است كه:
اوّلاً: لفظ مشارق و مغارب در اين مقامات، صريح در اينكه مراد تمام مشارق و مغارب است، نيست. مثل اينكه مى‌گوييم: فلانى سفر دريا كرده و حيوانات دريايى را ديده يا به فلان شهر رفت و مردم آن شهر را ديد، يا مناظر فلان قارّه را تماشا كرد، يا مملكت شما را ديد، كه غرض اين است كه از اين نقاط ديدن كرده و از وضع فلان شهر يا مناظر فلان قاره يا اوضاع فلان مملكت با اطّلاع است. در اين جمله نيز ممكن است مراد اين باشد كه خدا آن حضرت را در مشارق و مغارب وارد گردانيد. بله البته بايد به قدرى باشد كه اين اطلاق كه معرض توهّم تمام افراد است، حُسن استعمال داشته باشد.
ثانياً: اين مشارق و مغارب، مشارق و مغارب زمين نيست؛ زيرا مردم ديگر هم اين مشارق و مغارب را كم و بيش ديده‌اند و امتيازى براى رسول اكرم(ص) نمى‌شود، بلكه مراد از اين مشارق و مغارب، مشارق و مغارب كرات و ستارگان و شموس و كهكشان‌ها و عوالمى است كه پيغمبر(ص) را خدا بر آنها سير داد و امكان دارد كه مراد هم مشارق و مغارب تمام آنها باشد؛ زيرا با اعجاز، همان‌طور كه سيردادن آن حضرت به اكثر اين مشارق و مغارب امكان پذير است، به تمام آنها نيز امكان دارد.
بنابراين، اگر مراد از «إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصى» در آيه شريفه بيت‌المقدس باشد، با اين جمله منافات ندارد؛ زيرا اين جمله به جريان معراج بعد از مسجد اقصى اشاره مى‌كند، و آيات و اخبار ديگر را شرح مى‌دهد. و اگر مراد از مسجد اقصى در آسمان باشد[3] كه خدا پيغمبر(ص) را به آنجا سير داد، پس سير به مشارق و مغارب كرات ديگر براى آن حضرت حاصل شد و اين جمله موافق با مضمون همين آيه نيز هست.
به هرحال و به هر نحو كه آيه تفسير شود، به هيچ وجه دلالت بر عدم ورود پيغمبر(ص) به مشارق و مغارب ندارد و مخالفتى بين دعا و قرآن از اين نظر فرض نمى‌شود.
و امّا جواب اشكال دوم: اگر كسى اندك ذوق و آشنايى به ادب و لسان عرب و عجم داشته باشد، مى‌داند معنی اين اضافه اين نيست كه خدا هم داراى مشرق‌ها و مغرب‌ها است، بلكه مقصود از اين اضافه، اضافه شىء است به مالك و صاحب و مربّى و صانع و خالقش، مثل اينكه مى‌گوييم: «سَمائُكَ وَأَرْضُكَ وَبَحْرُكَ وَبَرُّكَ»؛ يعنى آسمان و زمين تو و برّ و بحر تو. اين معنايش اين نيست كه ذات خدا آسمان و زمين، دريا و خشكى دارد، يا اينكه آسمان و زمين و برّ و بحر مكان خدا است، بلكه معنايش اين است كه او مالك و صاحب اختيار و خالق آنها است. مشارق و مغارب هم چون از آيات خدا است، به خدا اضافه مى‌شود؛ زيرا او جاعل و قرار دهنده‌ی نظام مشارق و مغارب و پديد آورنده‌ی همه است، و اگر كسى اين معنی را كه بر ذوق هيچ كس حتى عوام هم پوشيده نيست، ملتفت نشود واقعاً جاى تعجب است.


يك نكته راجع به قرآن

 

اين جمله «وَأَوْطَأْتَهُ مَشارِقَكَ وَمَغارِبَكَ» هم، جمله‌اى است كه از قرآن اقتباس شده، از آيه:
رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُما وَرَبُّ الْمَشارِقِ؛[4]
«پروردگار آسمان‌ها و زمين و آنچه ميان آنها است و پروردگار مشرق‌ها».
و نيز آيه:
فَلآ أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَالْمَغارِبِ؛[5]
«پس نه قسم به پروردگار مشرق‌ها و مغرب‌ها».
و اين دو آيه و آيه:
وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَمَغارِبَها؛[6]
«و به ارث داديم قومى را كه استضعاف مى‌شدند، مشرق‌هاى زمين و مغرب‌هاى آن».
از معجزات علمى قرآن شمرده شده است؛ زيرا با اينكه در عصر نزول قرآن، كرويت زمين و ساير كرات كشف نشده بود و زمين را ساكن و مركز مى‌دانستند، و براى آن يك مشرق و مغرب حقيقى بيشتر تصور نمى‌كردند و از قارّه‌ی جديد اطلاع نداشتند، اين آيات از مشارق و مغارب حقيقى زمين و كرات ديگر و منظومه‌هاى شمسى خبر مى‌دهد، و اعلام مى‌دارد كه به طور دائم و متوالى و متعاقب به واسطه‌ی كرويت زمين و حركت آن به دور خود، طلوع آفتاب بر هر نقطه‌اى از نقاط ارض، حقيقتاً مستلزم غروب آن از نقطه ديگر است تمام نقاط زمين، مشرق و مغرب حقيقى مى‌شود.
در ضمن، اين آيات از نظام واحدى كه در تمام اين كرات و از مشارق و مغارب صدها ميليون كره و منظومه و كهكشان برقرار است خبر مى‌دهد و نيز خبر مى‌دهد كه پروردگار و به وجود آورنده‌ی اين نظم محيرالعقول، خداى واحد يگانه است و اين معانى در اخبار نيز مطرح شده و اهل بيت رسالت(ع) هم كه مفسر قرآن هستند، ازآن خبر داده‌اند[7] كه اينجا محل بيان تفصيلات آن نيست.


خودآزمایی


1- مقصود آيه 84 سوره شعرا را بیان کنید.
2- آیا جمله: «وَأَوْطَأْتَهُ مَشارِقَكَ وَمَغارِبَكَ» با آيه اوّل سوره أسری مخالف است؟ شرح دهید.

 

پی نوشت ها


[1]. تفسير صافى، م۲، ص۴۷؛ تفسير نورالثقلين، ج3، ص339.
[2]. سوره اسراء، آیه ۱.
[3]. به كتب تفاسير مراجعه شود.
[4]. سوره صافات، آیه ۵.
[5]. سوره معارج، آیه ۴۰.

[6]. سوره اعراف، آیه ۱۳۷.
[7]. صحيفه سجاديه، «دعائه عند الصباح و المساء»؛ وسائل، ج۱، ب۱۱۶، ص۲۳۷.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: