آیا این جهان خدا و آفرینندهای دارد یا خود به خود و بدون علت وجود پیدا کرده است؟ اگر خدایی باشد، صفات و کارهایش چگونه است؟ آیا خدا برای ما وظیفهای تعیین کرده یا هیچگونه مسؤولیتی نداریم؟ آیا پیمبران در ادعای خود صادق بودهاند یا کاذب؟ آیا بعد از این جهان، جهان دیگری وجود دارد، و انسان به کیفر اعمالش میرسد یا نه؟
عقل انسان، بر حسب فطرت و خلقت ویژهاش، میخواهد این حقایق را کشف کند و از روی این اسرار پرده بردارد و برای پرسشهای مذکور و صدها مانند آنها، پاسخ درستی تهیه کند. عقل، این امتیاز را در خود سراغ دارد که میتواند بین عقاید صحیح و باطل و درست و نادرست، تمیز دهد و فطرتاً در صدد یافتن حقیقت و علل اشیاست، و تا به یک نقطهی ثابتی تکیه نکند، راحت و آرام نمیشود.
این قبیل موضوعات اساسی را «اصول دين» میگویند. اصول دین، مطالب و اموری است که مربوط به فکر و روح انسان است و ادله و براهین عقلی در آنها جریان دارد، و اعمال و حرکات انسان و برنامهی زندگی او، از آنها سرچشمه میگیرد در اصول دین، تقلید جایز نیست و بر هر مکلفی لازم است با دلیل و برهان آنها را به دست آورد. اگر انسان برای عقایدش شالوده و اساس محکمی تهیه کرد و بر طبق آنها برنامهی زندگیاش را استوار ساخت، روح و فکرش آرام میشود و از سرگردانی و حیرت و اضطراب درونی نجات مییابد و آنگاه میتواند با وجدان راحت به زندگی خویش ادامه دهد.
مناسبترین اوقات برای تربیت، روزگار کودکی و نوجوانی است. صفحهی ذهن و روح بیآلایش کودک و نوجوان، مانند فیلم عکاسی است که در معرض تابش نور قرار نگرفته و برای پذیرش هر نقشی آماده است.
این افراد سادهلوح، اگر به طور صحیح تحت تربیت قرار گیرند و افکار و عقاید صحیح با دلیل و برهان بر آنان عرضه شود، در روح حساس آنان نقش میبندد و جزء خمیرهی ذاتشان میشود. چنین افرادی در هر محیطی که واقع شوند و با هر کسی که معاشرت نمایند، منحرف و گمراه نمیشوند. اگر در اجتماع ناصالحی واقع شوند، به رنگ جماعت درنمیآیند، بلکه کوشش میکنند تا اجتماع را به رنگ خودشان درآورند.
متأسفانه، این طبقهی بزرگ اجتماع، از تربیت صحیح دینی محرومند و چنانکه باید و شاید مورد توجه واقع نشدهاند. عقاید دینی خودشان را معمولاً از پدران و مادران، آن هم بدون دلیل و برهان و بدون برنامه، به دست میآورند. به همین جهت، ایمان و عقیدهی آنان بر پایهی محکمی پیریزی نشده و شالودهی محکمی ندارد.
ثانیاً: برخی از موضوعات پوچ و بیاساس را از حقایق مسلم دین پنداشته به دانها عقیده دارند و با همین افکار و عقاید ابتدایی و بیمنطق، وارد دبستان و از دبستان به دبیرستان و از دبیرستان وارد محیط دانشگاه میشوند، و با افراد و عقاید مختلف سر و کار پیدا میکنند؛ چون اساس ایمانشان محکم نیست، با اندک شبهه و اشکالی، سرگردان و متحیر میشوند، و از جهت علم و دانش به حدی نرسیدهاند که بتوانند بین حق و باطل تمیز دهند و خوب و بد را از هم جدا کنند، از اینرو، نسبت به اصل دیانت بدبین میشوند و در حیرت و بلاتکلیفی قرار میگیرند. آنگاه یا به طور کلی از دین اعراض میکنند، یا دست کم، اساس اخلاق و اعمالشان متزلزل میگردد و لاابالی میشوند. نتیجهی این سهلانگاری و تربیت نادرست را همه شما به وضوح مشاهده میکنید و کسی نیست که به فکر چارهای باشد و این افراد بیگناه را از وادی انحراف و سقوط نجات دهد.
در مقابل خطر بزرگی که نسل آینده را به بیدینی و ضعف عقیده تهدید میکند، همهی افراد ملّت مسؤولند. زمامداران دین، روحانیان، پدران، مادران، مربیان و آموزگاران، گویندگان، نویسندگان و ثروتمندان، همه مسؤولیت دارند. آری همه مسؤولیم و اگر به وظیفهی خویش عمل نکنیم، نسل آینده به ما نفرین میکند و در قیامت مورد بازخواست قرار خواهیم گرفت.
باید نقشهی صحیح و برنامهی کاملی تنظیم کرد و عقاید صحیح را با منطق و دلیل در مغز افراد سادهلوح جای داد. با عقاید غلط و خرافات مبارزه نمود. باید کتابهای علمی و ساده برایشان تهیه کرد. کتابخانه تأسیس نمود. کتابهای رایگان و دستکم ارزان قیمت در اختیارشان قرار داد، و به خواندن کتاب تشویقشان نمود.
1- یکی از امتیازات عقل را شرح دهید.
2- منظور از اخلاق چیست؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامیمسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی