علم و آگاهی حضرت زهرا
اسماء بنت عمیس، همسر جعفر طیار میگوید: هنگام شهادت حضرت زهرا(س) در کنار او بودم. به من فرمود:
اِنَّ جَبْرِئیلَ أَتَی النَّبِیَّ لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ بِکَافُورٍ مِنَ الْجَنَّۀِ، فَقَسَمَهُ أَثْلَاثاً، ثُلْثاً لِنَفَسِهِ، وَ ثُلْثٌ لِعَلِیٍّ وَ ثُلْثٌ لِی وَ کَانَ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً.
فَقَالَتْ یَا أَسْمَاءُ اِیتِنِی بِبَقِیَّۀِ حَنُوطِ وَالِدِی فَضَعِیهِ عِنْدَ رَأْسِی وَ انْتَظِرِینِی هُنَیْهَۀً ثُمَّ ادْعِینِی فَاِنْ أَجَبْتُکِ وَ اِلَّا فَاعْلَمِی أَنِّی قَدْ قَدِمْتُ عَلَی أَبِی.[۱]
هنگام وفات پیامبر(ص)، حضرت جبرئیل، مقداری از کافور بهشتی برای رسول خدا آورد پیامبر(ص) آن را سه قسمت کرد. یک قسمت آن را برای خود برداشت، و قسمت دیگر آن را به علی(ع) و قسمت آخر را برای من گذاشت که (وزن) آن چهل درهم بود.
ای اسماء آن مقدار کافور را بیاور و کنار سرم بگذار، اندکی صبر کن و در انتظار من باش سپس مرا صدا بزن، اگر جواب تو را ندادم، بدان که به پدرم رسول خدا(ص) ملحق شدهام.
اسماء میگوید: اندکی صبر کردم و آنگاه فاطمه(س) را صدا زدم، جوابی نشنیدم، دانستم که به ملکوت اعلی پیوسته است.
«سَلمی اُم بنی رافع» نقل میکند که: در لحظههای واپسین زندگانی حضرت زهرا(س) در خدمتش بودم، آبی برای غسل و شستشوی بدن خواست. فورا آماده کردم. سپس فرمود: لباسهای تازهی مرا بیاورید.
لباسهای آن حضرت را آوردم، آنها را پوشید و وارد اطاق خود شد، و در بستر استراحت رو به قبله قرار گرفت، آنگاه خطاب به من فرمود:
قالَت: یا اُمّاهُ، اِنّی مَقْبُوضَةٌ اَلآنَ، اِنّی قَدْ فَرَغْتُ مِنْ نَفْسی و اِنّی قَدٍ اِغْتَسَلْتُ فَلا یَکْشِفُنی أَحَدٌ.
ای مادر! من در همین لحظه، قبض روح میشوم و به سوی پروردگارم خواهم رفت، به درستی که از جانم فارغ شدم. من غسل کردهام (و با لباسهای پاکیزه آرمیدم،) پس هیچکس لباس از تن من برنگیرد.[۲]
پس از آن دست راست خود را زیر سر نهاد، و روی به قبله آرمید و جان به جان آفرین تسلیم فرمود.
ابن عباس نقل میکند: حضرت زهرا(س) در لحظههای واپسین شهادت، دست حسن و حسین(ع) را گرفت و به طرف قبر رسول خدا شتافت، سپس بین قبر و منبر پیامبر(ص) دو رکعت نماز خواند، پس از نماز، حسن و حسین(ع) را در آغوش خود فشرد و با آنها وداع نمود و فرمود: «پدرتان علی(ع) در حال نماز خواندن است، پیش پدر بمانید.» آنگاه خود به سوی منزل حرکت کرد، همسر جعفر طیار «اسماء» را صدا زد و فرمود:
قالت: لا تُفاقِدینی فَاِنّی فی هذَا الْبَیْتِ واضِعَۀٌ جَنْبی ساعَۀً، فَاذِا مَضَتْ ساعَۀٌ وَ لَمْ أَخْرُجْ فَنادینی، فَاِنْ أَجَبْتُکِ فَادْخُلی وَ اِلّا فَاعجلَمی أَنّی اُلْحِقْتُ بِرَسُولِ اللهِ(ص).
ای اسماء! جایی نمیروم، در این اطاق ساعتی استراحت میکنم. پس از گذشت یک ساعت، اگر از اطاق بیرون نیامدم، مرا صدا کن. اگر جوابت دادم وارد شو، اما اگر پاسخی نشنیدی بدان که به رسول خدا(ص) پیوستهام (و از این دنیا بار سفر بستم).[۳]
حضرت زهرا(س) در ساعات آخر زندگانی خویش با امام علی(ع) رازی را افشا کرد، و از لحظههای وفات خویش خبر داد:
قالت: یَا أَبَا الْحَسَنِ رَقَدْتُ السَّاعَۀَ فَرَأَیْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اللهِ(ص) فِی قَصْرٍ مِنَ الدُّرِّ الْأَبْیَضِ، فَلَمَّا رَآنِی قَالَ(ص): «هَلُمِّی اِلَیَ یَا بُنَیَّۀِ فَاِنِّی اِلَیْکِ مُشْتَاقٌ» فَقُلْتُ وَ اللهِ اِنّی لَأَشَدُّ شَوْقاً مِنْکَ اِلَی لِقَائِک، فَقَالَ: «أَنْتِ اللَّیْلَۀَ عِنْدِی» وَ هُوَ الصَّادِقُ لِمَا وَعَدَ وَ الْمُوفِی لِمَا عَاهَدَ.
ای اباالحسن! در همین ساعت به خواب رفته بودم، محبوبم، رسول خدا را در قصری از مروارید سفید دیدم، چون مرا دید، فرمود: دخترم! به نزد من بشتاب که سخت مشتاق توام، پاسخ دادم: سوگند به خدا، اشتیاق من برای زیارت شما شدیدتر است، در این هنگام پدرم فرمود: تو امشب در پیش ما خواهی بود، رسول خدا آن چه وعده دهد، راست است و به آن چه عهد و پیمان بندد وفا میکند.[۴]
در زمزمههای شاعرانه، از مشکلات اقتصادی، و سپس به شهادت حضرت ابا عبدالله(ع) در کربلا، اشاره میفرماید:
أَمْسَوْا وَ هُمْ أَشْبالی / اَصْغَرُهُمْ یُقْتَلُ فِی الْقِتالِ
بِکَرْبَلا یُقْتَلُ بؤغْتِیالٍ / لِقاتِلیِهِ الْوَیْلُ مَعْ وَ بالٍ
فرزندانم دیشب را گرسنه به روز آوردند، کوچکترین آنان («حسین») در میدان جنگ کشته میشود.
در کربلا فرزندم را با حیله و تزویر شهید میکنند، نکبت و عذاب بر قاتلانش باد.[۵]
عمار یاسر نقل میکند: روزی حضرت فاطمه(س) خطاب به حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
أُدْنُ لِأُحَدِّثَکَ بِما کانَ وَ بِما هُوَ کائِنٌ وَ بِما لَمْ یَکُنْ اِلی یَوْمِ الْقِیامۀِ حِینَ تَقُومُ السّاعَۀُ.
(علی جان!) نزدیک بیا تا اطلاع دهم، شما را از آنچه در گذشته اتفاق افتاد و آن چه در حال به وقوع پیوستن است و آن چه در آینده رخ خواهد داد.[۶]
هنگام وفات غمبار رسول خدا(ص)، تا سخنان پدر را شنید که فرمود: «برای فرزندانم گریه میکنم (أبکی لذریّتی)»؛ حضرت زهرا(س) به شدت گریست.
رسول خدا(ص) فرمود: «دخترم گریه مکن، آرام باش!»
حضرت فاطمه(س) پاسخ داد:
لَسْتُ أَبْکی لِما یَصْنَعُ بی مِنْ بَعْدِكَ وَلکِنّی أَبْکی لِفِراقِکَ یا رَسُولَ الله.
(پدرم) برای آن چه بعد از تو بر ما روا میدارند، گریه نمیکنم، بلکه گریهی من از فراق و دوری تو است ای رسول خدا.[۶]
بعضی در مبارزه و دفاع، از آیندهی خویش بیخبرند، و گروهی نمیدانند که سرنوشت آنها در جهاد و مبارزه به کجا میانجامد؟
اما یگانه دخت پیامبر(ص) از آیندهی دفاع و مبارزهی خویش با خبر بود، و از شهادت خود خبر میداد؟
روزی به امام علی(ع) فرمود:
قالت: یا اَبَا الْحَسَنِ اِنَّ رَسُولَ اللهِ(ص) عَهِدَ اِلَیَّ وَ حَدَّثَنی أَنّی اَوَّلُ اَهْلِهِ لُحُوقاً بِهِ وَ لابُدَّ مِنْهُ فَاصْبِرْ لِأَمْرِ اللهِ تَعالی وَ ارْضَ بِقَضائِهِ.
ای اباالحسن! همانا رسول خدا(ص) با من پیمان بسته و خبر داده است که من اول کسی خواهم بود که به آن حضرت میپیوندم و گریزی از آن نیست، در برابر اوامر و فرمان و خواست خداوند بزرگ بردبار و به حکم او راضی باش.[۷]
[۱]. کشفالغمة، ج 2، ص 62 و بحارالانوار، ج 43، ص 166.
[۲]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 364 و بحارالانوار، ج 43، ص 183.
[۳]. کشفالغمه، ج 2، ص 62 و وسائلالشیعه، ج 2، ص 31.
[۴]. کتاب عوالم، ج 11، ص 491 و بحارالانوار، ج 43، ص 179 حدیث 15.
[۵]. کتاب امالی، ص 258 و کتاب عوالم، ج 11، ص 588.
[۶]. بحارالانوار، ج 43، ص 8 و ریاحینالشریعه، ج 1، ص 185.
[۷]. امالی، ج 1، ص 191 و ریاحینالشریعه، ج 1، ص 239.
[۸]. صحیح ترمذی، ص 249 و صحیح بخاری، ج 5، ص 21 و ج 6، ص 10.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد دشتی