بخش دوّم: پیامبر اسلام(ص) (نبوت خاصه) | ۱
برای شناخت پیامبر راستین الهی ـ از جمله حضرت محمد(ص) ـ از چند راه میتوان استفاده کرد:
1. مطالعه و بررسی دقیق در اخلاق، رفتار و کیفیت زندگی شخص مدعی پیامبری.
2. مطالعه و دقت در مجموعهی عقاید، احکام، قوانین و اخلاقیاتی که به عنوان دین معرفی میکند.
3. اخبار و بشارتهایی که از پیامبران الهی پیشین دربارهاش رسیده است.
4. انجام دادنِ کارهای خارقالعاده و معجزه، که از دیگر انسانها ساخته نیست.
با مطالعهی تاریخ صدر اسلام معلوم میشود که مسلمانان آن زمان، در پذیرفتن اسلام یکسان نبودهاند؛ یعنی همه آنان از پیامبر اسلام مطالبهی معجزه نمیکردند یا برخی در اثر مشاهدهی آن، به اسلام ایمان نمیآوردند، بلکه حصول اعتقاد و اطمینان به پیامبری آن حضرت و صدق ادعایش معمولاً از راه دیگر بوده است. در این جا به پارهای از آن راهها اشاره میشود:
از مطالعهی تاریخ صدر اسلام استفاده میشود که برخی افراد، از شخصیت فوقالعاده، اخلاق پسندیده، کردار نیک، تقیّد به راستگویی و درستکاری، امانتداری حضرت محمد(ص) و حُسنِ سابقهاش متأثر شده و از این طریق، به صدق ادعای پیامبری او اطمینان پیدا کرده و ایمان آوردهاند.
حضرت محمد(ص) قبل از بعثت و حتی از زمان کودکی، شخصیت ممتازی داشت و به خیرخواهی، امانتداری و حمایت از محرومان و مستضعفان، راستگویی و درستکاری معروف بود و کوچکترین سابقهی سویی نداشت. جمعی از مردم ادعای پیامبری آن حضرت را قبول کردند و از این طریق ایمان آوردند.
حضرت خدیجه، نخستین زنی که دعوت آن جناب را پذیرفت و اسلام آورد، را میتوان در رأس این افراد دانست، وی حضرت محمد را بهتر از دیگران میشناخت و با صفات و کمالات نفسانی و مراتب صدق و تقوای آن حضرت آشناتر بود. از اینجاست که در آغاز دعوت و قبل از دیگران دعوت او را پذیرفت و ایمان آورد. لذا همین کمالات ذاتی را به عنوان دلیل صدق ادعایش دانست و او را در تعقیب رسالت تشویق نمود.
در تاریخ آمده است که حضرت محمد(ص) بعد از اینکه در کوه حرا جبرئیل را مشاهده کرد و اولین مرحله وحی را دریافت نمود، با سرعت به منزل آمد و جریان را با همسرش (خدیجه) در میان نهاد.
خود آن حضرت میفرماید: نزد خدیجه آمدم و گفتم: بر جان خودم ترسناک هستم. آنگاه داستان مشاهدهی جبرئیل و پیام او را برایش بیان کردم.
خدیجه در جواب گفت: بشارت باد، به خدا سوگند که او هیچگاه تو را خوار و ذلیل نمیگرداند. به خدا قسم! تو صله رحم میکنی، راستگو و امانتداری، سختیهای زندگی دیگران را تحمّل میکنی، مهماننواز هستی و در سختیهای روزگار به مردم کمک میکنی.[1]
رسول خدا(ص) گاهی همین موضوع را شاهد صدق نبوتش قرار میداد و از مردم میخواست که نبوتش را بپذیرند.
بلاذری مینویسد: وقتی آیهی «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ» بر حضرت محمد(ص) نازل شد، بر کوه صفا بالا رفت و با صدای بلند، مردم قریش را صدا زد. قریش نیز صدایش را شنیده و گفتند: محمد بر کوه صفا است و شما را فرا میخواند. همه به سویش شتافته و گفتند: ای محمد! برای چه ما را صدا زدی؟
فرمود: اگر به شما خبر بدهم که سواران دشمن پشت این کوه آماده حمله هستند آیا گفتار مرا تصدیق میکنید؟ گفتند: بله، سخن تو را تصدیق میکنیم، زیرا تو نزد ما متهم به دروغگویی نیستی و هیچگاه دروغی را از تو نشنیدهایم.
فرمود: پس من شما را از عذاب شدید قیامت بیم میدهم. ای فرزندان عبدالمطلب! ای فرزندان عبد مناف! ای فرزندان زهره! (تا این که طوایفی از قریش را نام برد). خدا به من امر کرده که خویشان نزدیکم را به اسلام دعوت کنم. من برای دنیای شما مالک سودی نیستم و برای آخرت شما بهرهای را نمیشناسم، جز این که بگویید: لا اله الا الله.[2]
علیبن ابیطالب(ع) نیز از همین طریق اسلام را پذیرفت. او اولین مردی است که در آغاز بعثت، در اثر شناخت و اطمینانی که نسبت به آن حضرت داشت دعوتش را قبول کرد و ایمان آورد.
ابوبکر نیز از همین طریق مسلمان شد. ابوالفداء از ابن اسحاق نقل کرده است: ابوبکر قبل از بعثت با حضرت رسول معاشرت داشت و صداقت، امانت داری، نیکوسرشتی و کرامت اخلاقی او را در حدی میدانست که از دروغ گفتن به مردم مصونیت دارد؛ چه رسد بر دروغ بستن به خدای متعال.[3]
اکثر مسلمانان صدر اسلام از همین طریق ایمان آوردند، چون به راستگویی، پاکی، امانتداری و درستکاری او اطمینان داشتند و میدانستند که هرگز دروغ نگفته و نمیگوید. لذا ادعای نبوت و رسالت او را از راه یقین قبول کردند و ایمان آوردند.
در آیندهی نزدیک دربارهی شخصیت ممتاز و جذّاب حضرت محمد(ص) و اخلاق و صفات و کردار نیک آن بزرگوار بحث خواهیم کرد.
در شناخت حقانیت و آسمانی بودن یک دین و تصدیق پیامآور آن میتوان از طریق مطالعه و کنجکاوی در متن عقاید و دستورهای اخلاقی آن دین استفاده کرد. اگر عقاید پیشنهادی آن دارای ویژگیهایی از قبیل:
مطابقت با موازین عقل، مخالف اوهام و خرافات، جامع و گشایندهی مشکلات اخلاقی ـ اجتماعی مردم، دعوت مردم به اخلاق و کردار نیک و نهی آنها از مفاسد اجتماعی و اخلاقی بود معلوم میشود که آن دین، حق و آسمانی است و آورندهاش از طرف خدا آمده و پیامبر واقعی خداست.
اما اگر عقاید آن دین، موهوم و باطل و احکامش سست و بی پایه باشد و نتواند با مشکلات اجتماعی و اخلاقی مبارزه نماید، معلوم میشود که مدعی آن دروغگو و دین او باطل و پوچ است.
جمعی از مسلمانان صدر اسلام نیز از همین طریق اسلام را پذیرفتند. آنان بعد از مطالعه و تفکر در عقاید و قوانین اسلام به این نتیجه رسیدند که پیشنهاد و تدوین چنین عقاید عالی و صددرصد صحیح و کامل نمیتواند توسط یک انسان درس نخوانده، آن هم در اجتماع عقبمانده و منحط بتپرستی و مفاسد اخلاقی جزیرةالعرب ارائه شده باشد، بلکه باید از جانب خدا باشد. در اینجا به نمونههایی از آن اشاره میشود:
عمروبن عنبسه میگوید: در آغاز بعثت، در مکه خدمت رسول خدا(ص) رسیدم، در حالی که در خفا زندگی میکرد. عرض کردم: شما کی هستید؟ فرمود: پیامبر هستم. گفتم: پیامبر کیست؟ فرمود: فرستادهی خدا.
گفتم: واقعاً خدا تو را فرستاده است؟ فرمود: آری. گفتم: برای چه فرستاده؟ گفت: برای این که تنها خدا را عبادت کنی، شریکی برایش قرار ندهی، بتها را بشکنی و با خویشانت ارتباط خوب داشته باشی. گفتم: برای چیزهای خوبی تو را فرستاده است ... عمر میگوید: با شنیدن این سخن اسلام را قبول کردم.[4]
ابوالفداء دربارهی اسلام آوردن خالدبن سعید مینویسد: خالد، رسول خدا(ص) را ملاقات کرد و گفت: تو ما را به چه امری دعوت میکنی؟ آن حضرت فرمود: ایمان به خدای یگانه و نبوت محمد و دست برداشتن از پرستش سنگی که نه میشنود، نه زیان میرساند، نه میبیند، نه نفعش به کسی میرسد و عبادتکنندگانش را از غیر آنها تشخیص نمیدهد.
در این هنگام خالد گفت: (أشهد أن لا إله إلّا الله و أشهد أنّک رسول الله).
پس رسولخدا از اسلام آوردن او شادمان گشت.[5]
سخنانی که در میان مهاجران مسلمان و نجاشی، پادشاه حبشه، رد و بدل شد همین راه را تأیید میکند.
ابن اثیر داستان هجرت مسلمانان را تفصیلاً بیان کرده که اجمالش این است:
در سال پنجم بعثت جمعی از مسلمانان که از زجر و شکنجه دشمنان به ستوه آمده بودند، ناچار شدند برای حفظ جان و دین خود به حبشه هجرت نمایند. پس از مدتی قریش دو نفر را با هدیههای فراوانی به سوی حبشه فرستاد تا مسلمانان فراری را بگیرند و به مکه بازگردانند. فرستادگان حضور نجاشی آمدند و تقاضاهای خود را بیان کردند. نجاشی مسلمانان پناهنده را به دربار احضار کرد و گفت: این چه دینی است که شما آیین پدرانتان را ترک کرده و حتی به دین ما یا سایر ادیان هم داخل نشدهاید؟
جعفربنابی طالب ـ سخنگوی مسلمانان ـ در جواب گفت: ما در زمان جاهلیت، بتها را پرستش میکردیم، گوشت حیوان مرده را میخوردیم، کارهای زشت انجام میدادیم، با خویشان خود قطع رابطه میکردیم، با همسایگان بدرفتاری داشتیم، نیرومندان ما حق ضعیفان را پایمال میکردند.
تا این که خدا پیامبری را برای ما فرستاد که نسب او را میشناختیم و به صداقت و امانتداری و پاکدامنی او اطمینان داشتیم. او ما را به توحید و نفی شرک و ترک پرستش بتها دعوت نمود. ما را به راستگویی، ادای امانت، ارتباط با خویشان، احسان به همسایگان و اجتناب از گناهان؛ از جمله قتل نفس امر کرد. از ارتکاب کارهای زشت، شهادت باطل و خوردن مال یتیم نهی کرد. ما را به نماز خواندن و روزه گرفتن فراخواند. جعفر تعدادی دیگر از دستورهای اسلام را نیز بیان کرد. بعد از آن گفت:
ما به پیامبر اسلام ایمان آوردیم و او را تصدیق نمودیم. حرام اورا حرام و حلال او را حلال دانستیم. لذا مورد تجاوز و تعدی دوستانمان قرار گرفتیم؛ ما را مورد عذاب و شکنجههای شدید قرار دادند تا از دینمان دست برداریم و به بتپرستی برگردیم. چون بر ما غلبه کردند مورد ستم واقع شدیم و مانع انجام وظایف دینی ما شدند، به کشور شما هجرت نمودیم و امیدواریم در این جا مورد ستم قرار نگیریم.
نجاشی گفت: آیا چیزی از آن چه از جانب خدا برای شما آورده به همراه دارید؟ جعفر گفت: آری و بعد چند آیه از سورهی «كهيعص» را برایش خواند.
نجاشی و اُسقفهای حاضر از شنیدن آیات گریستند. نجاشی گفت: این سخنان و آن چه بر عیسی نازل شده از یک منبع نورانی است، شما در کشور ما آزاد هستید، هر کجا خواستید بروید، به خدا سوگند! هیچ گاه شما را تسلیم آنان نخواهم کرد.[6]
بنابراین، روش مطالعه و بررسی در عقاید و احکام دین را میتوان به عنوان یک وسیلهی شناخت ادیان حق معرفی نمود. بسیاری از مردم صدر اسلام و بعد از آن از این طریق به اسلام گرویدهاند، در این زمان نیز گروهی از حقیقتجویان از این طریق به اسلام میگروند.
در خاتمه تذکر این نکته را لازم میدانیم: گرچه جمع کثیری از مسلمانان صدر اسلام و بعد از آن به صحت ادعای پیامبر اسلام اطمینان و یقین پیدا کرده و به اسلام گرویدهاند و یقینشان حجت است، ولی ممکن است راههای مذکور برای دیگران الزامآور و قانعکننده نباشد. لذا نمیتوان بدین وسیله با دیگران احتجاج نمود. بنابراین اینها را میتوان از شواهد صدق معرفی کرد، نه از جملهی براهین قطعی و قابل احتجاج.
1- از چند راه میتوان برای شناخت پیامبر راستین الهی استفاده کرد؟
2- ابوبکر از چه طریقی مسلمان شد؟
[1]. الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 478.
[2]. انساب الاشراف، ج 1، ص 120.
[3]. ابوالفداء، السيرة النبويه، ج 1، ص 433.
[4]. همان، ص 442.
[5]. همان، ص 445.
[6]. الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 79.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت