کد مطلب: ۶۶۹۹
تعداد بازدید: ۲۰۲
تاریخ انتشار : ۳۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۸:۱۲
شرح زیارت جامعه کبیره | ۴۹
ديدم كسی وارد شد و به آن آقا گفت: شريف در حال احتضار است، تشريف بياوريد. من تا اين خبر را شنيدم، حركت كردم به طرف مكّه و يكسره به قصر ملک وارد شدم. ديدم او در حال احتضار است و علما و قضات اهل سنّت در اطرافش نشسته‌اند و دارند به طريق تسنّن او را تلقين می‌كنند ولی او هيچ حرفی نمی‌زند؛ پسرش هم كنار بسترش نشسته و خيلی متأثّر است.

دولت مهدی(ع) آخرين دولت‌ها


امام باقر(ع) فرمود:
اَوَّلُ ما یَنْطِقُ بِهِ القائِمُ(ع) حینَ خَرَجَ...؛
«اوّل سخنی كه امام قائم به هنگام خروجش می‌گويد اين است...».
...اَنَا بَقِیَّة اللهِ وَ حُجَّتُهُ وَ خَلیفَتُهُ عَلَیْکُم؛
من بقیّة‌اللّهم؛ من [تنها] حجّت [باقیمانده از جانب] خدا [روی زمین] و خلیفه‌ی او بر شما هستم و لذا هر كسی كه به ايشان سلام می‌كند، می‌گويد:
السَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّة اللهِ فی اَرْضِهِ؛[1]
«سلام بر تو ای تنها باقیمانده‌ی خدا روی زمین».
فرموده‌اند:
اِنَّ دَوْلَتَنا آخِرُ الدُّوَلِ؛[2]
«دولت ما آخرين دولت‌ها و حكومت ما آخرين حكومت‌هاست».
از امام صادق(ع) نقل شده است:
ما یَکُونُ هذَا الْاَمْرُ حَتّی لا یَبْقَی صِنْفٌ مِنَ‌النّاسِ اِلاّ وَ قَدْ وُلُّوا عَلَی النّاسِ؛
«اين امر [حكومت حقّه‌ی مهدی] به وقوع نخواهد پيوست تا تمام اصناف از طبقات مختلف به حكومت برسند و زمام قدرت به دست بگيرند [و ببينند كه نتوانسته‌اند عالم را اصلاح كنند]».
حَتّی لا یَقوُلَ قائِلٌ اِنّا لَوْ وُلّینا لَعَدَلْنا ثُمَّ یَقُومُ الْقائِمُ بِالْحَقِّ وَ الْعَدْلِ؛[3]
«تا وقتی ما زمام حكومت به دست گرفتيم و به اصلاح عالم پرداختيم، كسی نگويد اگر به دست ما رسيده بود، ما هم همين‌گونه عمل می‌كرديم».
ما مهلت می‌دهيم تا همه‌ی اصناف بيايند و تشكيل حكومت بدهند و ببينند آن كاری كه ما می‌کنیم از عهده‌ی كسی بر نخواهد آمد:
اِنَّ دَوْلَتَنا آخِرُ الدُّوَلِ وَ لَمْ یَبْقَ اَهْلُ بَیْتٍ لَهُمْ دَوْلَة الّا مَلَکُوا قَبْلَنا لِئَلّا یَقُولُوا إذا رَأَوْا سِیرَتَنا إذا مَلَکْنا سِرْنا بِمِثْلِ سِیرَة هَؤُلاءِ وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ تَعالی (وَ العاقِبَة لِلْمُتَّقینَ)؛[4]


عاقبت به خيری سادات گناهكار


ما اميدواريم (ان‌شاءالله) با این محبّتی كه به آن بزرگواران داريم، ما را دم مردن پاک کنند و ببرند؛ چون ما معترفيم كه آلوده‌ايم و ادّعای پاک‌‌بودن نداریم. ما گنهكاريم ولی محبّتشان را در دل داريم. اين بزرگ سرمايه‌ی ماست و سرمايه‌ی عظيمی است. اميدواريم در پرتو نور همين سرمايه، دم جان دادن، نور ايمان و يقين بر قلب ما بتابانند و تطهيرمان كنند و ببرند.
از مرحوم سيّدمحسن جبل عاملی نقل شده است:
من چند سال به مكّه می‌رفتم و خيلی اشتياق داشتم كه امام را زيارت كنم. چون در روايات آمده است كه آن‌حضرت هر سال در موسم حجّ، در مكّه تشريف‌فرما هستند و کسانی که اهليّت دارند، ممكن است آنجا به زيارت حضرت موفّق شوند؛ از این رو، من در یکی از سفرها احتمال می‌دادم موفّق شوم ولی موفّق نشدم. گفتم برگردم و سال دیگر بیایم؛ ولی چون از مکّه تا لبنان فاصله زياد است، از اين تصميم منصرف شدم و گفتم همين جا می‌مانم، شاید سال بعد (ان‌شاءالله) موفّق شوم. ماندم و سال دیگر باز موفّق نشدم. سال سوّم و چهارم و پنجم و احتمالاً تا سال هفتم به همین کیفیّت ماندم و در این مدّت با حاکم مکّه (شریف علی) آشنا شدم و با او گاهی رفت‌وآمد می‌كردم. او از شرفا و سادات مكّه و زیدی مذهب (چهار امامی) بود و اين اواخر خيلی با من گرم بود. سال آخر، ديگر از ماندن در مكّه خسته شدم و خواستم برگردم. روزی در حالی كه سخت متأثّر و پریشان‌حال بودم، برای تفرّج به بالای کوهی که در خارج مکّه بود رفتم. دیدم آن سمت کوه چمنزار مصفّایی است. با خود گفتم: عجب! من چرا در اين چند سال كه در مكّه بودم اينجا نيامدم تا لااقلّ تفریحی کرده باشم؟ از كوه پايين رفتم. ديدم وسط چمنزار خيمه‌ای برپاست. به سمت آن رفتم. ديدم وسط خيمه چند نفری نشسته‌اند و شخص بزرگواری میانشان نشسته است و مثل این‌که برای آن‌ها تدریس می‌كند. جمله‌ای به گوشم خورد اين جمله بود كه فرمود: اولاد جدّه‌ی ما حضرت صدّیقه‌ی کبری(س) (سادات) دم جان دادن، اگر منحرف هم بوده‌اند، ايمان و ولايت به آن‌ها تلقين می‌شود و عاقبت، با ايمان از دنيا می‌روند. من اين جمله را از آن بزرگ شنيدم. بعد، در همين حال، ديدم كسی وارد شد و به آن آقا گفت: شريف در حال احتضار است، تشريف بياوريد. من تا اين خبر را شنيدم، حركت كردم به طرف مكّه و يكسره به قصر ملک وارد شدم. ديدم او در حال احتضار است و علما و قضات اهل سنّت در اطرافش نشسته‌اند و دارند به طريق تسنّن او را تلقين می‌كنند ولی او هيچ حرفی نمی‌زند؛ پسرش هم كنار بسترش نشسته و خيلی متأثّر است. من هم نشستم و از این‌که خارج از مذهب حقّ از دنیا می‌رود متأثّر بودم. در همين حال، ديدم همان آقايی كه در آن خيمه ديده بودم وارد شد و بالای سر شريف نشست و من متوجّه شدم كه ديگران او را نمی‌بينند! فقط من می‌بينم (چون من به او نگاه می‌کنم ولی مردم به او توجّهی ندارند) و عجیب این‌که در من هم تصرّف شده بود و نمی‌توانستم از جا حرکت کنم یا سلام کنم! دیدم او رو به شریف کرد و فرمود:

(یا شریف، قُلْ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ الله)؛ او هم گفت: (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ الله)؛ قبلاً هر چه آن علما می‌گفتند بگو، نمی‌گفت! ولی همین که این آقا آمد و گفت: (یا شریف، قُلْ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ الله)، او هم گفت! فرمود: بگو (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله)؛ او هم گفت: (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله)؛ بار سوّم فرمود: بگو (اَشْهَدُ اَنَّ عَلیّاً وَلیُّ الله)؛ او هم بی‌تأمّل گفت: (اَشْهَدُ اَنَّ عَلیّاً وَلیُّ الله). بعد، یک‌یک ائمّه‌ی دوازده‌گانه(ع) را نام برد و به شريف اقرار به امامت آن‌ها را تلقين كرد و او هم مرتّب جواب می‌داد و اقرار می‌کرد تا به امام دوازدهم رسید. فرمود: (یا شریف، قُلْ اَشْهَدُ اَنَّکَ حُجَّة ‌الله)؛ ای شریف، بگو شهادت می‌دهم که تو حجّت خدایی. او هم گفت: (اَشْهَدُ اَنَّکَ حُجَّة ‌الله). این را که گفت، متوجّه شدم كه من دو بار است كه امام زمانم را زيارت می‌کنم و نمی‌فهمم! در چمنزار همين آقا را ديده‌ام و همان آقاست كه هم اكنون او را می‌بينم و خودش را حُجّة ‌الله معرّفی می‌کند! دفعتاً بدنم مرتعش شد امّا آن چنان از من سلب قدرت شده بود كه نمی‌توانستم از جا برخيزم و سلامی بكنم و عرض مودّتی كنم. شريف در همان لحظه جان سپرد و آن آقا رفت. پس از رفتن او، به خود آمدم و متوجّه شدم که دو بار مولای خود را زیارت کرده‌ام.[5]
عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و جَعَلَنَا اللهُ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ لِظُهورِهِ
اميدواريم خداوند به حرمت خود امام عصر(ع) قلب‌های ما را مملوّ از معرفت و محبّتشان بگرداند. در برزخ و محشر هم دست ما را از دامنشان كوتاه نفرمايد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته


خودآزمایی


1- اوّل سخنی كه امام قائم به هنگام خروجش می‌گويد را بیان کنید.
2- چرا حكومت حقّه‌ی مهدی(ع) به وقوع نخواهد پيوست تا تمام اصناف از طبقات مختلف به حكومت برسند و زمام قدرت به دست بگيرند؟
3- سرمایه‌ای که باعث تطهیر ما می‌شود، کدام است؟

پی نوشت ها

[1]ـ تفسیر صافی، ذیل آیه‌ی 86 سوره‌ی هود، نقل از اکمال‌الدّین.
[2]ـ منتخب‌الاثر، صفحه‌ی 308، ذیل حدیث 1.
[3]ـ غیبت نعمانی، صفحه‌ی 274
[4]ـ منتخب‌الاثر، صفحه‌ی 308، حدیث 1.
[5]ـ نقل از کتاب آثارالمحجّة، صفحه‌ی 80، تألیف آقای رازی.
* رادع: بازدارنده، جلوگیر.
* مشمئزّ: بیزار.
* اَکْلِ مال یتیم: خوردن مال بچّه‌ی پدرمرده.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: