چگونه زبان دشمن به شرح افتخارات حضرت علی(ع) گشوده شد و مجلسی كه برای بدگویی از او تشكیل شده بود به مجلس ثنا خوانی وی تبدیل گشت؟
شهادت امام مجتبی(ع) به معاویه فرصت داد كه در حیات خود زمینهی خلافت را برای فرزندش یزید فراهم سازد و از بزرگان صحابه و یاران رسول خدا(ص) كه در مكّه و مدینه زندگی می كردند بیعت بگیرد، تا دست فرزند او را به عنوان خلیفهی اسلام و جانشین پیامبر(ص) بفشارند.
به همین منظور، معاویه سرزمین شام را به قصد زیارت خانهی خدا ترك گفت و در طول اقامت خود در مراكز دینی حجاز با صحابه و یاران رسول خدا(ص) ملاقاتهایی كرد، وقتی از طواف كعبه فارغ شد در «دارُالنَّدوه» كه مركز اجتماع سران قریش در دوران جاهلیّت بود، استراحت كرد و با سعد وقّاص و دیگر شخصیّتهای اسلامی كه در آن روز اندیشهی خلافت و جانشینی یزید بدون جلب رضایت آنان عملی نبود به گفتگو پرداخت.
خود بر روی تختی كه برای او در همان دارالنّدوه آماده كرده بودند نشست و سعد وقّاص را نیز در كنار خود نشاند، او محیط جلسه را مناسب دید تا از امیر مؤمنان(ع) بدگویی كند و به او ناسزا گوید، این كار، آن هم در كنار خانه خدا و در حضور صحابه پیامبر(ص) كه از سوابق درخشان و جانبازی و فداكاری امام علی(ع) آگاهی كاملی داشتند، كار آسانی نبود زیرا می دانستند تا چندی پیش محیط كعبه و داخل و خارج آن مملوّ از معبودهای باطل بود كه به وسیله حضرت علی(ع) سرنگون شدند و او به فرمان پیامبر(ص) گام بر شانه های مباركش نهاد و بتهایی را كه خود معاویه و پدران وی سالیان دراز آنها را می پرستیدند از اوج عزّت به پرتگاه ذلّت افكند و همه را درهم شكست، اكنون معاویه می خواهد با تظاهر به توحید و یگانه پرستی، از بزرگترین جانباز راه توحید كه در پرتو فداكاری های او درخت توحید در دلها ریشه دوانید و شاخ و برگ آورد، استفاده كند و به او ناسزا بگوید.
سعد وقّاص كه در باطن از دشمنان امام(ع) بود و به مقامات معنوی و افتخارات بارز آن حضرت رشك می برد، و روزی كه عثمان به وسیله مهاجمان مصری كشته شد همه مردم با كمال میل و رغبت، امیر مؤمنان(ع) را برای خلافت و زعامت انتخاب كردند، جزو چند نفر انگشت شماری بود كه از بیعت با امام(ع) امتناع ورزیدند، هنگامی كه عمّار او را به بیعت حضرت علی(ع) دعوت كرد سخنی زننده به عمّار گفت، عمّار جریان را به عرض امام(ع) رسانید، حضرت فرمود: حسادت او را از بیعت و همكاری با ما باز داشته است.
تظاهر سعد به مخالفت با امام(ع) به حدّی بود كه روزی كه خلیفه دوّم به تشكیل شورای خلافت فرمان داد و اعضای شش نفری شورا را تعیین كرد و سعدوقّاص و عبدالرحمن بن عوف پسر عموی سعد و شوهر خواهر عثمان را از اعضای شورا قرار داد، افراد خارج از شورا با بینش خاصّی گفتند كه عمر با تشكیل شورایی كه برخی از اعضای آن را سعد و عبدالرحمن تشكیل می دهند می خواهد برای بار سوّم دست حضرت علی(ع) را از خلافت كوتاه سازد و نتیجه همان شد كه پیش بینی شده بود. حالا امروز سعد علی رغم سابقه عداوت و مخالفت های خود با امام(ع) هنگامی كه مشاهده كرد معاویه به علی(ع) ناسزا می گوید به خود می پیچید و روبه معاویه كرد و گفت:
مرا بر روی تخت خود نشانیده ای و در حضور من به علی(ع) ناسزا می گویی؟ به خدا سوگند هر گاه یكی از آن سه فضیلت بزرگی كه علی(ع) داشت من داشتم بهتر از آن بود كه آنچه آفتاب بر آن می تابد مال من باشد.
1. روزی كه پیامبر(ص) او را در مدینه جانشین خود قرار داد و خود به جنگ «تبوك» رفت به علی(ع) چنین فرمود: «موقعیّت تو نسبت به من، همان موقعیّت هارون(ع) است نسبت به موسی(ع)، جز اینكه پس از من پیامبری نیست.»
2. روزی كه قرار شد پیامبر(ص) با سران «نَجران» كه مسیحی بودند به«مباهله» بپردازد، دست علی(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین را گرفت و فرمود: «پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند.»
3. روزی که در معرکه خیبر مسلمانان قسمت های مهمّی از دژهای یهودیان خیبر را فتح کرده بودند ولی دژ «قموص» که بزرگترین دژ و مرکز دلاوران آنها بود، هشت روز در محاصره سپاه اسلام بود و مجاهدان اسلام قدرت فتح و گشودن آن را نداشتند، سر درد شدید رسول خدا(ص) مانع از آن شده بود که شخصاً در صحنه نبرد حاضر شود و فرماندهی سپاه را بر عهده بگیرد و هر روز پرچم را به دست یکی از سران سپاه میداد و همه آنان بدون نتیجه بازمیگشتند، روزی پرچم را به دست ابوبکر داد و روز بعد آن را به عمر سپرد ولی هردو، بی آنکه کاری صورت دهند به حضور رسول خدا(ص) بازگشتند. ادامه این وضع برای رسول خدا(ص)، گران و دشوار بود لذا فرمود:
فردا پرچم را به دست کسی میدهم که هرگز از نبرد نمیگریزد و پشت به دشمن نمیکند، او کسی است که خدا و رسول خدا او را دوست دارند و خداوند این دژ را به دست او میگشاید.
هنگامی که سخن پیامبر(ص) را برای حضرت علی(ع) نقل کردند او رو به درگاه الهی کرده عرض کرد:
«اللّهُمَّ لا مُعطِیَ لَمْا مَنَعت َ و لا مانِعَ لَما اَعطَیتَ»
«پروردگارا ! آنچه تو عطا کنی بازگیرندهای برای آن نیست و آنچه را که تو ندهی، دهندهای برای او نخواهد بود.»
سعد ادامه داد: هنگامی که آفتاب طلوع کرد یاران رسول خدا(ص) دور خیمهی او را گرفتند تا ببینند این افتخار نصیب کدام یک از یاران او میشود، وقتی پیامبر(ص) از خیمه بیرون آمد گردن ها به سوی او کشیده شد و من در برابر پیامبر(ص) ایستاده بودم و منتظر بودم شاید این افتخار از آن من گردد و شیخین بیش از همه آرزو میکردند که این افتخار نصیب آنان شود ناگهان پیامبر(ص) فرمود علی(ع) کجاست؟ به حضرتش عرض شد که وی به درد چشم دچار شده است و استراحت میکند، «سلمۀ ابن اکوع» به فرمان پیامبر(ص) به خیمه حضرت علی(ع) رفت و دست او را گرفته و به حضور پیامبر(ص) آورد.
پیامبر(ص) در حق وی دعا کرد و دعای ایشان در حق او مستجاب شد آنگاه پیامبر(ص) زره خود را به حضرت علی(ع) پوشانید و ذوالفقار را بر کمر او بست و پرچم را به دست او داد و یادآور شد که پیش از جنگ، آنان را به آیین اسلام دعوت کن و اگر نپذیرفتند به آنان بفهمان که میتوانند زیر لوای اسلام با پرداخت جزیه (مالیات مخصوص اقلیّتها) و خلع سلاح، آزادانه زندگی کنند و بر آیین خود باقی بمانند و اگر هیچ کدام را نپذیرفتند راه نبرد را در پیش بگیر، و بدان که هرگاه خداوند فردی را به وسیله تو راهنمایی کند بهتر از آن است که شتران سرخ موی مال تو باشد و آنها را در راه خدا صرف کنی.[1]
سعد وقّاص پس از آنکه قسمت فشردهای از این جریان را، که به طور گسترده آوردیم، نقل کرد مجلس معاویه را به عنوان اعتراض ترک گفت.[2]
1- چرا معاویه سرزمین شام را به قصد زیارت خانه خدا ترك کرد؟
2- سه فضیلت بزرگ (از نظر سعد وقّاص) كه حضرت علی(ع) داشت را بیان کنید.
[1] - صحیح بخاری ج 5 ،ص 22 و صحیح مسلم ج 7 ،ص 120
[2] - المستدرک،حاکم نیشابوری،ج 3،ص 107و 108
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله علی تهرانی