دوران کودکی حضرت علی(ع) بهترتیبی که مختصراً اشاره شد در تحت مراقبت و سرپرستی حضرت پیامبر(ص) بدان صورت گذشت. زمانی که حضرت محمّد(ص) به پیامبری مبعوث شدند اوّلین شخصی که از مردان بهآن حضرت ایمان آورد، حضرت علی(ع) بود.
بسیاری از محدّثان و تاریخنویسان نقل میکنند که پیامبر اکرم(ص) روز دوشنبه به رسالت مبعوث شد و حضرت علی(ع) فردای آن روز ایمان آورد.[1]
و پیش از آنها خود پیامبر(ص) پیشتازی حضرت علی(ع) را در پذیرفتن اسلام و مقدّم بودن آن حضرت را بر دیگران در جمع اصحاب و یاران خود اینچنین بیان کردند:
نخستین کسی که در روز رستاخیز با من در کنار حوض (کوثر) ملاقات میکند پیشقدمترین شما در اسلام، علی ابن ابیطالب(ع) است.[2]
احادیث و روایات نقل شده از پیامبر(ص) و امیر مؤمنان(ع) و پیشوایان بزرگ ما و نیز آراء محدّثان و مورّخان دربارهی سبقت امام(ع) بر دیگران بهاندازهای زیاد است که این مختصر گنجایش آن را ندارد، مرحوم علاّمه امینی در جلد سوّم کتاب «الغدیر» به طور تفصیل در این مورد سخن گفته است.
ما فقط در این زمینه بهنقل چند جمله از خود حضرت علی(ع) و نقل یک داستان تاریخی اکتفا میکنیم، خود حضرت میفرماید:
«اَنَاعَبدُاللهِ وَأخُو رَسُولِ الله(ص) وَ اَنَا الصّدیّقُ الاَکبَرُ لایقُولُها بَعدی اِلّا کاذِبُ مُفتَری وَ لَقَد صَلَّیتُ مَعَ رَسُولِ الله(ص) قَبلَ الناسِ بِسَبعِ سِنینَ وَاَنَا اَوَّلُ مَن صَلّی مَعَهُ[3]»
«من بندهی خدا و برادر پیامبر(ص) و صدّیق بزرگم، این سخن را پس از من جز دروغگوی افترازن نمیگوید من با رسول خدا(ص) هفت سال پیش از مردم نماز گزاردهام و اولین کسی هستم که با او نماز گذارد.»
در یکی از سخنان خود میفرماید: در آن روز اسلام جز بهخانهی پیامبر(ص) و خدیجه(س) راه نیافته بود و من سومین شخص این خانواده بودم[4] و یا در جای دیگر سبقت خود را بهاسلام، اینچنین بیان کرده است.
«اَللهُمَّ اِنّی اَوَّلُ مَن اَنابَ وَسَمَعَ وَاَجابَ لَم یَسبِقنی اِلاّ رَسُولُالله(ص) بالصَّلوۀ»
«خدایا من نخستین کسی هستم که بهسوی تو بازگشت و پیام تو را شنید و بهدعوت پیامبر تو پاسخ گفت، و پیش از من جز پیامبر خدا(ص) کسی نماز نگذارد.»
امّا داستان:
عفیف کندی میگوید: در یکی از روزها برای خرید لباس و عطر وارد مکّه شدم و در مسجدالحرام در کنار عبّاس بن عبدالمطلب نشستم. وقتی که خورشید به اوج بلندی رسید ناگهان دیدم مردی آمد و نگاهی بهآسمان کرد و سپس رو به کعبه ایستاد، چیزی نگذشت که نوجوانی بهوی ملحق شد و در سمت راست او ایستاد، سپس زنی وارد شد و در پشت سر آن دو قرار گرفت و آنگاه هرسه با هم مشغول عبادت و نماز شدند. من از دیدن این منظره که در میان بتپرستان مکّه سه نفر حساب خود را از جامعه جدا کرده و خدایی جز خدای مردم مکّه را میپرستند در شگفت ماندم، رو بهعبّاس نموده و گفتم «امر عظیم» او نیز این جمله را تکرار کرد و سپس افزود: آیا این سه نفر را میشناسی، گفتم: نه. گفت: نخستین کسی که وارد شد و جلوتر از دو نفر دیگر ایستاد، برادرزادهی من محمّد بن عبدالله(ص) است و دومین نفر برادرزادهی دیگر من علی ابن ابیطالب(ع) است و سومین شخص همسر محمّد(ص) است و او مدّعی است که آیین وی از جانب خداوند بر او نازل شده است و اکنون در زیر آسمان خدا کسی جز این سه از این دین پیروی نمیکند.[5]
مأمون خلیفهی عبّاسی که در دوران خلافت خود به هر دلیلی به تشیّع و پیروی از حضرت علی(ع) تظاهر میکرد روزی در یک انجمن علمی که چهل تن از دانشمندان عصر خود و از آن جمله «اسحاق» را گرد آورده بود رو بهآنان کرد و گفت: روزی که پیامبر خدا(ص) مبعوث بهرسالت شد بهترین عمل چه بود؟
اسحاق گفت: ایمان بهخدا و رسالت پیامبر او.
مأمون دوباره پرسید آیا سبقت بهاسلام در شمار بهترین عمل نبود؟
اسحاق گفت: چرا، در قرآن مجید میخوانیم؛
(وَالسّابِقونَ السّابِقُون اُولئِکَ المُقَربُون) و مقصود از سبقت در آیه همان پیشتازی در پذیرش اسلام است.
مأمون باز پرسید: آیا کسی بر علی(ع) در پذیرش اسلام سبقت جسته است یا اینکه علی(ع) نخستین کس از مردان است که به پیامبر(ص) ایمان آورده است؟
اسحاق گفت: علی(ع) نخستین فردی است که بهپیامبر(ص) ایمان آورد، اما روزی که او ایمان آورد در سنین کودکی بهسر میبرد (یا بهتعبیر دیگر هنوز به سنّ تکلیف نرسیده بود) و نمیتوان برای ایمان آوردن در سنین کودکی ارزش قائل شد، امّا ابوبکر اگرچه بعدها ایمان آورد، ولی روزی که به صف خداپرستان پیوست فرد کاملی بود و لذا ایمان و اعتقاد او در آن سنّ ارزش دیگری داشت.
مأمون پرسید، علی(ع) چگونه ایمان آورده؟ آیا پیامبر(ص) او را بهاسلام دعوت کرد یا اینکه از طرف خدا به علی(ع) الهام شد که آیین و روش اسلام را بپذیرد؟ هرگر نمیتوان گفت که اسلام حضرت علی(ع) از طریق الهام از جانب خدا بوده است زیرا در این صورت باید بگوییم ایمان وی بر ایمان پیامبر(ص) برتری داشته است، بهدلیل اینکه گرویدن و مبعوث شدنش به توسّط جبرییل و راهنمایی او بوده است نه اینکه از جانب خدا مستقیماً به وی الهام شده باشد.
بدین ترتیب باید بگوییم ایمان آوردن حضرت علی(ع) به دعوت پیامبر(ص) صورت گرفته است، آیا پیامبر(ص) از پیش خود این کار را انجام داده یا بهدستور خدا بوده است؟ هرگز نمیتوان گفت که پیامبر اکرم(ص) حضرت علی(ع) را بدون فرمان و اذن خدا بهاسلام دعوت کرده است و قطعاً باید گفت که دعوت حضرت علی(ع) بهاسلام از جانب پیامبر(ص) به فرمان خدا بوده است آیا خدای حکیم دستور میدهد که پیامبرش کودک غیرمستعدّی را که ایمان داشتن و ایمان نداشتن او یکسان است دعوت بهاسلام کند؟ لذا باید گفت که شعور و درک امام در دوران کودکی بهحدّی بوده که ایمان وی با ایمان بزرگسالان برابری میکرده است.[6]
جا داشت که مأمون در این باره پاسخ دیگری نیز بگوید و خلاصهی آن این است: هرگز نباید به اولیای الهی از دید فرد عادی نگریست و دوران کودکی آنان را همانند دوران کودکی دیگران دانست همانطوری که در میان پیامبران(ع) نیز کسانی بودند که در کودکی به عالیترین درجه از فهم و کمال و درک حقایق رسیده بودند و در همان ایّام کودکی شایستگی داشتند که خداوند سبحان سخنان حکیمانه و معارف بلند الهی را به آنان بیاموزد. دربارهی یحیی(ع) قرآن کریم چنین میفرماید:
(یا یَحْییٰ خُذِ الکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیناهُ الحُکمَ صَبیّا[7])
«ای یحیی کتاب را با کمال قدرت(کنایه از عمل بهتمام محتویات آن) بگیر و ما بهاو حکمت دادیم در حالی که کودک بود.»
برخی میگویند مقصود از حکمت در این آیه، «نبوّت» است و برخی دیگر احتمال میدهند که مقصود از آن معارف الهی است، در هر صورت مفاد آیه حکایت میکند از این که انبیاء و اولیای الهی با یک رشته استعدادهای خاص و قابلیتهای فوقالعاده آفریده میشوند و حساب دوران کودکی آنان با کودکان دیگر جداست.
حضرت مسیح(ع) در نخستین روزهای تولد خود بهامر الهی، زبان بهسخن گشود و فرمود:
(اِنِّی عَبدُالله آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبیّا)[8]
«من بندهی خدا هستم به من کتاب داده شده و مرا پیامبر قرار داده است»[9]
1- اوّلین شخصی که از مردان که به حضرت محمد(ص) ایمان آورد، چه کسی بود؟
2- چرا نمیتوان گفت که اسلام حضرت علی(ع) از طریق الهام از جانب خدا بوده است؟
3- مقصود (مقصودهای) از حکمت در این آیه 12 سوره مریم را شرح دهید.
[1]- المستدرک حاکم ج 2/112
[2]- همان ج 3/136
[3]- تاریخ طبری ج 2/213
[4]- نهجالبلاغه خطبهی 187
[5]- تاریخ طبری ج 2/212، کامل ابن اثیر جلد 2/22 و...
[6]- عقدالفرید، ج 3/43 پس از اسحاق، جاحظ در کتاب «العثمانیه» این اشکال را تعقیب کرده و ابوجعفر اسکافی در کتاب «نقصالعثمانیه» بهطور گسترده پیرامون اشکال بهبحث و پاسخ پرداخته است و تمام گفتگوها را ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه ج 13/218 تا 295 ذکر کرد.
[7]- سوره مریم آیه 12
[8]- سوره مریم آیه 30
[9]- نظیر آنچه که دربارهی حضرت علی(ع) و حضرت عیسی و یحیی گفته شد دربارهی برخی از امامان معصوم ما دیده شده که در دوران کودکی مسائلی پیچیده عقلی و فلسفی را پاسخ گفتهاند مانند سؤالاتی که ابوحنفیه از امام کاظم(ع) و یحیی ابن اکثم از حضرت جواد(ع) میکردند و پاسخهایی که میشنیدند و تمام آنها در کتابهای حدیث و تاریخ ضبط شده است.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله علی تهرانی