کد مطلب: ۶۴۵۱
تعداد بازدید: ۳۴۳
تاریخ انتشار : ۱۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۶:۵۷
شرح حال و زندگی حضرت امیرالمؤمنین(ع) | ۳
درنتیجه این فرمان، بر ملّت عراق به ‏ویژه کوفیان آنچنان فشاری آمد که احدی از شیعیان از ترس مأموران مخفی معاویه نمی‏توانست راز خود را حتّی به‏ دوستان ابراز کند مگر اینکه قبلاً سوگندش می‏داد که راز او را فاش نسازد.[2] معاویه برای سومین بار به‏نمایندگان سیاسی خود در استان‏های سرزمین اسلامی نوشت که شهادت شیعیان علی(ع) را در هیچ مورد نپذیرند.

جلوگیری از گسترش فضائل حضرت علی(ع)


تاریخ بشریّت کمتر شخصیّتی را چون حضرت علی(ع) سراغ دارد که دوست و دشمن است دست به‏دست هم دهند تا فضائل برجسته و صفات عالی او را مخفی دارند و در عین حال، مکارم و مناقب او عالم را پُر کند.
خلیل ابن احمد دانشمند بزرگ ادبیات عرب در این زمینه می‏گوید: وقتی از او سؤال شد درباره‏ی علیّ ابن ابی‏طالب(ع) چه می‏گویی گفت چه بگویم در حقّ مردی که دوستان او مناقبش را از ترس دشمنانش پنهان کردند و دشمنان او از حسدی که داشتند آنچه می‏دانستند نگفتند، ولی در میان این دو کتمان و دو مخفی‏داری آنقدر فضیلت از او بروز کرد که تمام جهان را فرا گرفت.
تلاش‏های ناجوانمردانه خاندان اموی در محو آثار و فضائل خاندان علوی فراموش ناشدنی است. کافی بود کسی به دوستی حضرت علی(ع) متّهم شود و دو نفر به‏این دوستی گواهی دهند، آن‏گاه نام او از فهرست کارمندان دولت حذف شود و حقوق او از بیت‏المال قطع گردد، معاویه در یکی از بخشنامه‏های خود به ‏استانداران و فرمانداران چنین خطاب کرد و گفت: اگر ثابت شد که فردی دوستدار علی(ع) و خاندان اوست نام او را از فهرست کارمندان دولت محو کنید و حقوق او را قطع و از همه‏ی مزایا محرومش سازید.
در بخشنامه‏‌ی دیگری گام را فراتر نهاده و به‏طور مؤکّد دستور داد که گوش و بینی افرادی را که به‏دوستی خاندان علی(ع) تظاهر کنند، ببرند و خانه‌‏های آنان را ویران نمایند.[1]
درنتیجه این فرمان، بر ملّت عراق به ‏ویژه کوفیان آنچنان فشاری آمد که احدی از شیعیان از ترس مأموران مخفی معاویه نمی‏توانست راز خود را حتّی به‏ دوستان ابراز کند مگر اینکه قبلاً سوگندش می‏داد که راز او را فاش نسازد.[2] معاویه برای سومین بار به‏نمایندگان سیاسی خود در استان‏های سرزمین اسلامی نوشت که شهادت شیعیان علی(ع) را در هیچ مورد نپذیرند.
امّا این سخت‏گیری بیش از حدّ نتوانست جلوی گسترش فضائل خاندان علی(ع) را بگیرد، از این جهت، معاویه برای بار چهارم به‏استانداران وقت نوشت:
«به کسانی که مناقب و فضائل عثمان را نقل می‏کنند احترام کنید و نام و نشانی آن را برای من بنویسید تا خدمات آنان را با پاداش‏های سنگین جبران کنم.»
یک چنین نویدی سبب شد که در تمام شهرهای بازار، جعل دروغ, به‏صورت نقل فضائل عثمان، داغ و پررونق شد و راویان فضائل از طریق جعل احادیث درباره‏ی خلیفه‏ی سوم ثروت کلانی به‏چنگ آوردند. کار به‏جایی رسید که معاویه خود نیز از انتشار فضائل بی‏اساس و رسوا ناراحت شد و این بار دستور داد که از نقل فضائل عثمان نیز خودداری کنند و به‏نقل فضائل دو خلیفه‏ی اوّل و دوم و صحابه‏ی دیگر همّت گمارند و اگر محدّثی درباره‏ی ابوتراب (یعنی حضرت علی(ع)) فضیلتی نقل کند فوراً شبیه آن را درباره‏ی یاران دیگر پیامبر(ص)‏ جعل کنند و منتشر سازند، زیرا این کار برای کوبیدن دلیل‏ها و سخنان شیعیان علی(ع) ‏مؤثرتر است.
مروان ابن حکم از کسانی بود که می‏گفت دفاعی که علی(ع) از عثمان کرد هیچ کس نکرد ولی در عین حال، ورد زبان همین مروان لعن کردن بر حضرت علی(ع) بود، وقتی به ‏او اعتراض کردند که با چنین اعتقادی درباره‏ی علی(ع)، چرا به‏ او ناسزا می‏گویی در پاسخ گفت:
پایه‏های حکومت ما جز با کوبیدن علی(ع) و لعن کردن او محکم و استوار نمی‏گردد. برخی از آنان با آن که به‏پاکی و عظمت و سوابق درخشان حضرت علی(ع) معتقد بودند ولی برای حفظ مقام و موقعیّت خود به‏آن حضرت و فرزندانش ناسزا می‏گفتند.
عمر بن عبدالعزیز می‏گوید:
پدرم فرماندار مدینه و از گویندگان توانا و نیرومند بود و خطبه‏ی نماز جمعه را با کمال فصاحت و شیرینی و جاذبه ایراد می‏کرد ولی چون مجبور بود طبق بخشنامه حکومت شام، در میان خطبه علی(ع) و خاندان او را لعن کند، هنگامی که سخن به‏این مرحله می‏رسید ناگهان در بیان خود دچار لکنت می‏شد و چهره‏ی او دگرگون می‏گشت و سلامت سخن را از دست می‏داد. من از پدرم علّت را پرسیدم گفت: اگر آنچه را که من از علی(ع) می‏دانم، دیگران نیز می‏دانستند کسی از ما پیروی نمی‏کرد، و من با توجه به‏مقام منیع علی(ع) به‏او ناسزا می‏گویم، زیرا برای حفظ موقعیّت آل مروان ناچارم چنین کنم.[3]
به هرحال دل‏های بنی‏امیّه مالامال از دشمنی حضرت علی(ع) بود. وقتی گروهی به‏معاویه نصیحت کردند که دست از این کار بردارد، گفت این کار را آنقدر ادامه خواهم داد که کودکان ما با این فکر بزرگ شوند و بزرگانمان با این فکر پیر شوند. بدین ترتیب شصت سال تمام برفراز منابر و در مجالس وعظ و خطابه و درس و حدیث، ناسزا گفتن به‏حضرت علی(ع) در میان خطبا و محدّثان وابسته به‏دستگاه معاویه ادامه داشت و به‏حدّی مؤثر افتاد که می‏گویند:
روزی حجاج به‏مردی تندی کرد و با او به‏خشونت سخن گفت و او که فردی از قبلیه‏ی «بنی‏ّأزد» بود، به‏حجاج گفت:
ای امیر با ما اینطور سخن مگو، ما دارای فضیلت‏هایی هستیم!
حجاج از فضائل او پرسید و او در پاسخ گفت:
یکی از فضائل ما این است که اگر کسی بخواهد با ما وصلت کند یا از ما دختر بگیرد، اوّل از او می‏پرسیم که آیا ابوتراب را دوست دارد یا نه؟ اگر کوچک‏ترین علاقه‏ای به‏او داشته باشد هرگز با خویشاوندی او موافقت نمی‏کنیم، عداوت ما با خاندان علی(ع) به‏حدّی است که در قبیله‏ی ما مردی پیدا نمی‏شود که نام او حسن یا حسین و دختری نیست که نام او فاطمه باشد. اگر به‏ یکی از افراد قبیله‏ی ما گفته شود که از علی(ع) بیزاری بجوید فوراً از فرزندان او نیز بیزاری می‏جوید.[4]
براثر پافشاری خاندان اُمیّه در مخفی‏سازی و انکار فضائل حضرت علی(ع) و ترویج و تشویق لعن و ناسزا گفتن به‏آن حضرت این امر چنان در دل‏های پیر و جوان رسوخ کرده بود که آن را یک عمل مستحب می‏شمردند!، روزی که عمر بن عبدالعزیز تصمیم گرفت این لکّه‏ی ننگ را از دامن جامعه‏ی اسلامی پاک سازد تربیت یافتگان مکتب اموی اعتراض کردند که خلیفه می‏خواهد سنّت اسلامی را از بین ببرد.
به هرحال نقشه‏‌های ناجوانمردانه بنی‏امیّه نقش برآب شد و کوشش‏های مستمر آنان نتیجه معکوس داد، و سبب شد درباره‏ی آن حضرت بررسی بیشتری صورت گیرد و شخصیّت امام(ع) دور از جنجال‏های سیاسی مورد قضاوت قرار گیرد تا آنجا که عامر نوه‏ی عبدالله زبیر دشمن خاندان علوی(ع) به‏ فرزند خود سفارش کرد:
که از بدگویی در باره‏ی علی(ع) دست بردارد زیرا بنی‏امیّه او را شصت سال در بالای منبرها ناسزا گفتند ولی نتیجه‏ای جز بالا رفتن مقام و محبوبیّت علی(ع)  و جذب دل‏ها به ‏سوی وی نگرفتند.


حديث يوم الدّار


اولين روزی که شخصيّت اجتماعی حضرت علی(ع) به‏عنوان فرد شماره‏ی دو تاريخ اسلام بروز کرد وقتی بود که فرمانی از سوی خداوند متعال صادر شد که:
(وَأنْذِرْ عَشيرَتَکَ الْاَقْرَبين)[5]
«بستگان نزديک خويش را از عذاب الهی بترسان.»
رسول خدا(ص) به‏ دنبال اين فرمان، به‏حضرت علی(ع) دستور دادند که چهل و پنج نفر از شخصيّت‏های بزرگ بنی‏هاشم را به‏مهمانی دعوت کنند و غذايی از گوشت، همراه با شير برای پذيرايی آماده سازد.
مهمان‏ها همگی در وقت معيّن به ‏حضور پيامبر(ص) شتافتند پس از صرف غذا، ابولهب عموی پيامبر(ص) با سخنان سبک خود مجلس را از آمادگی برای طرح دعوت و تعقيب هدف بيرون برد و مهمانی بدون نتيجه به‏پايان رسيد.
 روز بعد دوباره همان افراد منهای ابولهب به‏خانه رسول خدا(ص) دعوت شدند و همان‏گونه از آنان پذيرايی به‏عمل آمد. پس از صرف غذا پيامبر(ص) سخنانی را در آن محفل ايراد فرمودند که بخشی از آن عبارت است از:
هيچ کس از مردم برای اهل خود بهتر از آنچه من برای شما آورده ام نياورده است که شما را به‏وحدانيّت خدا و رسالت خويش دعوت می‏کنم چه کسی از شما در اين راه مرا کمک می‏کند تا برادر و وصی و نماينده‏ی من در ميان شما باشد؟
سکوتی آميخته با بهت و حيرت بر مجلس حاکم شده و همه سر به ‏زير افکنده و در فکر فرو رفته بودند که ناگهان حضرت علی(ع) که سن او در آن روز از پانزده سال تجاوز نمی‏کرد سکوت را درهم شکست و برخاست و رو به ‏پيامبر(ص) کرده و گفت: ای پيامبر خدا من تو را در اين راه ياری می‏کنم. سپس دست خود را دراز کرد تا دست او را به ‏عنوان پيمان فداکاری بفشرد.
پيامبر(ص) دستور دادند که علی(ع) بنشيند و بار ديگر سؤال خود را تکرار کرد، بار ديگر علی(ع) برخاست و آمادگی خود را اعلام کرد که اين بار هم پيامبر(ص) به ‏او دستور داد بنشيند. در نوبت سوم نيز همچون دو نوبت قبل، جز علی(ع) کسی برنخاست و تنها او بود که به ‏پا خواست و پشتيبانی خود را از هدف مقدّس پيامبر(ص) اعلام کرد. در اين موقع، پيامبر(ص) دست خود را بر دست حضرت علی(ع) زد و کلام تاريخی خود را درباره‏ی حضرت علی(ع)، در مجلس بزرگان بنی‏هاشم چنين بر زبان آوردند:
هان ای خويشان و بستگان من، بدانيدکه علی(ع) برادر و وصی و خليفه‏ی من در ميان شماست.[6]
بنا به‏نقل سيره‏ی حلبی، رسول اکرم(ص) بر اين جمله دو مطلب ديگر نيز افزود و گفت: او وزير و وارث من نيز هست.[7]
بدين‏گونه در آغاز رسالت و در زمانی که جز عدّه ای قليل، کسی به‏آيين وی نگرويده بود، رسول خدا(ص) اولين وصی خود را تعيين فرمودند.
از اينکه پيامبر(ص) در يک روز، نبوت خود و امامت حضرت علی(ع) را همزمان اعلام و اعلان کرد می‏توان مقام و موقعيّت امامت را به‏نحو روشن، فهم و ارزيابی کرد و دريافت که اين دو مقام از يکديگر جدا نيستند و همواره امامت، مکمّل و متمّم رسالت است.
اين سند تاريخی را گروهی از محدّثان و مفسّران شيعی و غير شيعی با همين ترتيبی که ذکر شد نقل کرده‏اند و اين جريان را از اسناد فضائل و مناقب امام(ع) دانسته‏‌اند.
يکی از محقّقان به‏نام اسکافی درباره اين فضيلت تاريخی که حضرت علی(ع) در محضر پدر و عموها و شخصيّت‏های برجسته‏ی بنی‏هاشم با پيامبر(ص) پيمان فداکاری بست و آن حضرت نيز او را برادر و وصی و خليفه‏ی خود خواند، داد سخن داده چنين می‏گويد: کسانی که می‏گفتند ايمان امام(ع) در دوران کودکی بوده است، دورانی که کودک در آن خوب و بد را به‏درستی تشخيص نمی‏دهد، درباره‏ی اين سند تاريخی چه می‏گويند؟
آيا ممکن است پيامبر(ص) رنج پختن غذای جمعيت زيادی را بر دوش کودکی بگذارد ؟ و يا به‏کودک خردسالی فرمان دهد که آنان را برای ضيافت دعوت کند؟ آيا صحيح است پيامبر(ص) کودک نابالغی را رازدار نبوت بداند و دست در دست او بگذارد و او را برادر و وصی و نماينده‏ی خود در ميان مردم معرّفی کند؟
مسلّماً خير، بلکه بايد گفت علی(ع) در آن روز از لحاظ قدرت جسمی و رشد فکری به‏حدّی رسيده بود که برای همه‏ی اين کارها شايستگی داشت لذا اين نوجوان هيچگاه با نوجوانان ديگر اُنس نگرفت و در جرگه‏ی آنان وارد نشد وبه بازی با آنان نپرداخت، و بلکه از لحظه ای که دست پيمان خدمت و فداکاری به‏رسول خدا(ص) دراز کرد، در تصميم خود راسخ بود و پيوسته گفتار خود را با کردار توأم می‏ساخت و در تمام مراحل زندگی انيس پيامبر(ص) بود.[8]


خودآزمایی


1- معاویه در بخشنامه‌‏های خود به ‏استانداران و فرمانداران در مورد ابراز محبت به علی(ع) چه خطاب کرد؟
2- چرا مروان ابن حکم به حضرت علی(ع) ناسزا می‌گفت؟
3- اولين روزی که شخصيّت اجتماعی حضرت علی(ع) به‏‌عنوان فرد شماره‌‏ی دو تاريخ اسلام بروز کرد چه زمانی بود؟

 

پی نوشت ها


[1]- شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید ج 11/44 و 45
[2]- شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید ج 11/44 و 45
[3]- شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید ج 13/221
[4]- فرحۀ الغری نوشته‏ی سیّد ابن طاوس ص 13
1- سوره‏ شعراء آيه214
[6] - تاریخ طبری ،إبن جریر طبری ، ج 2 ، ص 319
[7] - السیرۀ الحلبیۀ، أبو الفرج حلبی ، ج 1 ص 406
[8] - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 13 / 244

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله علی تهرانی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: