بخش سوّم: خودسازی و فواید آن| ۱
انسان در آغاز تولّد، بدن و اندامی مناسب دارد، ولی به لحاظ اخلاق و چهرهی درونی، محض قابليت و استعداد و به اصطلاح «بالقوه» است؛ گرچه از نظر فطری موحّد و از نظر تكليفی پاك و بیگناه است، ولی آمادهی پذيرش هر خوی و خصلتی است كه برايش قابل جذب و در اختيارش باشد. قرآن میفرمايد:
و خداوند شما را از شكم مادرتان بيرون آورد، در حالی كه هيچ چيزی نمیدانستيد.[1]
نظير پارچهی سفيدی كه تار و پودش بافته شده و آمادهی رنگرزی است، سابقاً كلافها و پارچهها را پس از بافتن رنگ آميزی میكردند. پارچهی سفيد جان انسان آمادهی پذيرش هر رنگی است كه در خمره گذارند، يا بسانِ صفحه سفيدی، مهيّای پذيرش هر نوع نقاشی است.
انسان يگانه مخلوقی است كه قانون آفرينش، قلم ترسيم چهرهی درونی او را به دست خودش داده است كه هرطور كه میخواهد ترسيم كند؛ يعنی بر خلاف اندامهای جسمانیاش كه كارش در مرحلهی رحم به پايان رسيده است و بر خلاف خصلتهای روحی و روانی، انسان به مقياس بسيار وسيعی پس از تولد ساخته میشود.
تمام تأسيسات تربيتی، مكتبهای اخلاقی و تعليمات دينی و مذهبی برای راهنمايی انسان است كه آيندهی خودش را چگونه بسازد و چگونه شكل بدهد. راه راست انسان را به سوی آيندهای سعادت بخش میرساند و راه كج و انحرافها، كژراههايی است كه انسان را به سوی آيندهِ تباه كننده و شقاوت آلود میكشاند. خداوند در قرآن كريم میفرمايد:
ما راه را به انسان [اين موجود آزاد خودساز] نشان داديم تا او خود را، چه بخواهد و چه انتخاب كند. [از دو راه يكی را انتخاب خواهد كرد.] يا راهی كه ما نمودهايم و سپاسگزار ما خواهد بود و يا راه ديگر كه راه ناسپاسی است.[2]
پيشتر نيز ياد آور شديم كه جان ما در آغاز موجودی است مجرّد، ملكوتی و برتر از جهان مادّه، ليكن مجرّد تامّ و كامل نيست، مجرّدی است كه در ابتدای راه خودسازی است و موجود مجردی است كه ازجهت مرتبهی نازلهی وجودیاش به بدن وابسته است.
وجودی است دارای ابعاد و مراتب، يك بعدش مادّی و وابسته به بدن است و كارهای مادّی انجام میدهد. بعد ديگرش مجرّد و برتر از مادّه است و به امور غير مادّی میپردازد، يك مرتبهاش حيوانی جسمانی است و يك مرتبهاش انسانی ملكوتی، پس در عين حال كه بيش از يك حقيقت نيست، هم غرايز و صفات حيوانی را دارد و كارهای حيوانات را انجام میدهد، هم ازغرايز و صفات انسانی برخوردار است و كارهای انسانی میكند.
چنين موجودی ـ كه اشرف آفريدگان است ـ در آغاز، كامل و نهايی نيست، بلكه به تدريج خود را میسازد و پرورش میيابد، نيّتها، افكار، رفتارها و حركاتش شاكله و هويّت او را ترسيم میكنند و آرام آرام به كمال میرسانند. «ملكات روحی» اموری نيستند كه از بيرون بر وجود ما عارض شوند، بلكه از درون جان پديد میآيد و سازندهی هويّت انسان هستند.
اگر آدمی در مسير حيوانيت و مادّيت سير كند، در پايان به حيوانی در قيافهی انسان تبديل میشود و به چشم بينندگانی كه در همين دنيا نيز باطنبين هستند، حيوان ديده میشود و در قيامت نيز در سيمای انسانی كه حيوان شده ظاهر میگردد و اگر در مسير انسانيت سير كند، بندهی مقّرب الی الله و بهشتی میگردد و بسا از فرشتگان نيز برتر شود، زيرا قيامت روزی است كه حقيقتها نمايان میگردد و پردهها كنار میرود.[3]
حضرت اميرالمؤمنين(ع) دربارهی دانشمند فاسد میفرمايد:
چهرهی او بسانِ صورت انسان است، ولی قلبش قلب حيوان؛ راه هدايت را نمیشناسد تا پيروی كند و دروازه گمراهی و كوری را نمیشناسد تا آن را ببندد و او مردهای است بين زندگان.[4]
برخی میپرسند: رفتار ما حركاتی است پايانپذير و نابود شونده، چگونه ماهيّت درونی ما را شكل و سامان میدهند؟ پاسخ اين است كه تغييرات، تدريجی و آرام آرام است و چنين تأثيراتی، حتی در اجسام و ماديّات به چشم نمیآيد، هر رفتار ما نيز تأثير ويژه خود را میگذارد، ولی چون تأثيرها تدريجی است و همچنين در باطن و جان صورت میگيرد، برای ما محسوس و مشخص نيست.
اگر از شما بپرسند: آيا كف دست بر فلزات و آهن سخت، اثر میگذارد؟ آيا كف كفش كه چندان سفت و محكم نيست، بر سنگ اثر دارد. بسيار بعيد میدانيد، زيرا دست يا ته كفش نرم است و آهن و يا سنگ، سخت، ولی حركات زياد و تكراری، آن آثار را هويدا میسازد. میبينيم دستگيرهها، يا ميلههای داخل اتوبوس كه مكرراً در قبضهی دستهای نرم قرار میگيرد صيقلی و براق شده و ساير جاها زنگار گرفته مانده، يا سنگ فرشهايی كه زياد بر آنها رفت و آمد میشود، مثل مسير حرم اهل بيت(ع) به قدری ليز میگردد كه ناچار میشوند بارها آنها را بتراشند و همهی اين تأثير گذارهای نامحسوس به دليل تكرار و تدريج است.
يك شخصيت هنرمند؛ مثلاً نقّاش، خطّاط و يا طرّاح چيرهدست و ماهر را در نظر بگيريد، از همان آغاز كه قلم را به دستش دادند و نگارش را به او آموختند تا آخرين مراحل هنرمندی، حركت دست و قلم و ترسيم كاغذ، تكرار و تمام میشد، ولی يك چيز مهم در جانش باقی ماند كه در اخلاق به آن «ملكه» و در فرهنگ به آن هنر میگويند. اين ملكه و هنر خطاطی و... به علّت، نيّت، فكر، تكرار و تمرين شكل می گيرد. تمامی ملكات اخلاقی همين گونهاند و به تدريج و ناپيدا پديد می آيند.
اگر چشم برزخی و نافذ اهل معرفتی، به صدامها، حجّاجها و آدمكشان حرفهای بيفتد، آنان را گرگ و كفتار و درندگانی در قيافهی آدم می بيند، اين حيوانات انسان نما در جهان آخرت نيز به همين صورت باطنی محشور می شوند.
اين افراد در آغاز، مثل ساير افراد بشر، انسان بودند، در اوّلين بارهايی كه به اذيّت و آزار و قتل دست می زدند، مثل همگان ناراحت می شدند، كم كم بر اثر تكرار ظلم و قتل، نگرانی و ناراحتی آنان كم و منتفی شد و حالت بیتفاوتی به خود میگرفتند، در ادامه و تكرار خلاف و گناه كم كم به آن عادت میكردند و هنگامی كه خوی درندگی در درونشان شكل میگيرد، از اين كارهای خلاف و جنايتها، نه تنها ناراحت نمیشوند كه لذّت هم میبرند. اين جاست كه ماهيّت درونی اين افراد تغيير شكل داده و به شكل حيوان در میآيد، مگر آن كه توبه و خود را اصلاح كنند.
خودسازی، چهرهی ملكوتی و انسانی ما را حفظ و صيانت میكند و تكامل میبخشد. خودسازی جنبهی انسانی روح را تقويت میكند تا فرماندهی خواستهها و تنظيم كنندهی نيازها باشد و جان انسان، اسير جنبهی حيوانی آدمی نگردد، زيرا تنپروری، شهوترانی، بولهوسی، رياست پرستی، حيلهگری و كلاه برداری، سلطهطلبی بر منابع و منافع جهان و... برای نفس حيوانی ما بسيار شيرين و پر جاذبه و نامتناهی است. كنترل بعد حيوانی ما و رياضت و ورزيدگی برای كسب كمالات از گامهای خودسازی است.[5]
برای روشنتر شدن مفهوم خودسازی، بين انسان و برخی موجودات مقايسه مختصر ارائه میگردد.
قطرات زلال باران كه از آسمان نازل میشود ـ بیاختيار خويش ـ ممكن است دچار چند سرنوشت متفاوت و تغيير و تحوّل گردند: گاه سيلی ويرانگر میگردند، گاه پشت سدّ میمانند و در اختيار بشر قرار میگيرند و... همين آب سدّ ممكن است در مجرای لوله كشی، وسيلهای برای تنظيف و تطهير آلودگیها قرار گيرد و با صدها موادّ شيميايی يا نجاست آلوده و راهی اسفل سافلين و چاه فاضلاب گردد.
برخی آبها نيز در زمين فرو میروند و از چاه و چشمه سر در میآورند و خود را به باغها و گلستانها میرسانند و از طريق ريشهی درختان گل نه تنها باعث برگ و بار و صفا و سبزی و طراوت و بهجت میشوند كه در ساقهها بالا میروند و به گل تبديل میگردند تا صفابخش زندگانی انسان و عطر و گلاب گردند.
روح ما نيز در آغازِ راه بسانِ آبی زلال، هيچ رنگ و بويی جز توحيد ندارد، ولی در آخر مسير، سرنوشتی همانند دو نوع آب پيدا میكند: يا به فاضلابی متعفّن و يا به عطری روحافزا و فرحبخش تبديل میشود با يك تفاوت اساسی كه باران بیاراده و اختيار است، ولی انسان با اختيار و متعهد و مسئول.
جمادات، نباتات، ساير حيوانها، آبها و گازها و... هر روزه پيش چشم ما و معمولاً به دست بشر، در حال تغيير و تحوّل و سرنوشتی جديد هستند، گاهی ارزشافزوده پيدا میكنند؛ مثلاً خاكی سراميك و گلدان و... میشود، مواد نفتی، فرآوردهی پتروشيمی و لوازم خانگی و... میگردد، مجموعه اشيايی به هواپيما تبديل میگردد، يا خاك تبديل به موادّ غذايی، دارويی، تزيينی و... حيوان، لبنيات، البسه و.... میگردد. بعضی موارد هم نه تنها ارزش ندارد كه ضد ارزش و مزاحم است، مثل نجاسات، آلودگیها، ميكروبها و... البته ما در مقايسه با خودمان اشيا را بررسی میكنيم و در يك مقطع خاص.
تفاوت اساسی آنها با ما در چند نكته است:
1. برخی بیجانند و هيچگونه نقشی در ساختار آينده يا تكميل خويش ندارند و صرفاً تحت تأثير عوامل بيرون از خود دگرگون میشوند، برخی جاندارند، مثل: گياهان و حيوانات. اينها گرچه با اراده و اختيار خويش، برای تكامل و صيانت از خود تلاشهايی دارند؛ مثلاً حيوانات میكوشند اميال خود را ارضا كنند، شكم خود را سير كنند، خويش را از گزند آفات حفظ كنند، توليد نسل نمايند و ...، ولی اين نقشها، اولاً: بسيار محدود است، ثانياً: غريزی است نه تكاملی و ثالثاً: تحت اختيار انسانند نه مسلط بر انسان و... .
اگر به فرض اينها زبان و تقاضاهايی داشتند، به نتيجه نمیرسيد؛ مثلاً سنگی میگفت: آرزو دارم سنگ محراب مسجد، يا گلدانی باشم نه سنگ توالت، خاكی التماس میكرد كه مرا به درخت تبديل كنيد نه به آجر، موادّ غذايی التماس میكرد تا تبديل به نجاست و تعفّن نشود و... به خواستهاش نمیرسيد، ولی خداوند تعالی انسان را صاحب اختيار آفريده و اختيار تعيين مقصد نهايی را به دست خودش داده است. خودش مهندس، شاكلهی درونی و تغييرات و تحولات خويش است كه يا مثل آبی كه تبديل به عطر شده رشد كند، يا مثل فاضلاب راه سقوط را در پيش گيرد.
استاد شهيد مطهری(رحمه الله) در تفاوت انسان و حيوان چنين مینويسد:
دايرهی ايفای نقش انسان، نسبت به حيوان بسی وسيعتر و گستردهتر است. اين گستردگی از سه ويژگی موجود در انسان سرچشمه میگيرد:
1. وسعت دايرهی بينش و آگاهی كه از سطح طبيعت میگذرد و قوانين طبيعت را میشناسد و در راه تسخير آن به كار میگيرد.
2. وسعت دامنهی خواستهها؛ انسان موجودی است ارزشجو، آرمانخواه و كمال مطلوبخواه، آرمانهايی دارد كه مادی و از نوع سود نيست، آرمانهايی كه تنها به خود و خانوادهاش اختصاص ندارد، بلكه فراگيرندهی همهی بشريّت است، به محيط و منطقهی خاص يا قطعهای خاص از زمان، محدود نمیشود. از شادی ديگران شاد و از اندوه آنان اندوهگين میگردد. به عقيده و آرمان مقدس خود آنچنان دلبستگی پيدا میكند كه منافع خود، بلكه حيات و هستی خود را به سهولت فدای آن مینمايد. جنبهی انسانی تمدّن بشری كه روح تمدّن به شمار میرود، مولود اينگونه احساسات و خواستههای بشری است. علم و فلسفه؛ يعنی مجموع تفكرات بشری دربارهی جهان، محصول كوشش جمعی بشر است كه نظم خاص منطقی يافته است.
گرايشهای والا و معنوی و فوق حيوانی انسان آنگاه كه مبنی بر اعتقاد باشد نام «ايمان» به خود میگيرد، پس نتيجه میگيريم كه تفاوت عمده و اساسی انسان با جانداران ديگر كه ملاك «انسانيت» اوست و انسانيّت وابسته به آن است، علم و ايمان است.[6]
3. استعداد خود ساختگی ويژهای كه در انسان هست و هيچ موجود ديگر در اين جهت مانند او نيست.
توضيح: اگر برخی جاندارهای ديگر نيز به مقياس كمی قابل «ساختن» هستند و میتوان با عوامل خاص پرورشی و تربيتی، تغييراتی در آنها به وجود آورد، آنچنان كه در جهان نباتات و حيوانات مشاهده میشود، ولی هيچ يك از آنها به دست خودشان ساخته نمیشوند و اين انسان است كه آنها را میسازد و ثانياً: تغييرپذيری آنها نسبت به انسان بسيار اندك است. البته برای خودسازی انسان نيز شرايط و موانعی هست كه در آينده مطرح میشود و تا اندازهای وراثت، محيط طبيعی يا اجتماعی و... انسان را محدود میكند، ولی نابود نمیسازد.
1- رفتار ما که حركاتی است پايانپذير و نابود شونده، چگونه ماهيّت درونی ما را شكل و سامان میدهند؟
2- گستردگی دايرهی ايفای نقش انسان نسبت به حيوان از کدام ويژگیهای موجود در انسان سرچشمه میگيرد؟
[1]. نحل، آيهی 78: «وَاللهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً».
[2]. دهر، آيهی 3: «إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً».
[3]. طارق، آيهی 9: «يَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ».
[4]. نهجالبلاغه، خطبهی 87: «...فالصورةُ صورةُ إنسانٍ و القلبُ قلبُ حيوانٍ، لا يَعرِفُ بابَ الهدی فَيَتّبَعه، و لا بابَ العمی فَيصّدَ عنه، و ذلك ميّتُ الأحياءِ».
[5]. در آينده دربارهی شرايط و موانع خودسازی سخن میگوييم.
[6]. ر . ك: مرتضی مطهری، انسان و ايمان، ص 9 و همو، انسان در قرآن.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامیمسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی