رابطه خمس و جهاد
آیهی خمس با آیات جهاد نیز تناسب دارد. در سوره مبارکهی انفال راجع به جهاد هم بحث شده؛ از اوّل سوره تا آیهی بیستم تقریباً همه به جهاد مربوط است. در این آیات به غزوهی بدر و اصحاب بدر و اوصاف آنها اشاره شده است. در بخشی از این آیات میخوانیم:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ * وَ مَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ؛[1]
ای کسانی که ایمان آوردهاید، وقتی با دشمن روبرو شدید حقّ ندارید فرار کنید. مگر آنکه هدف شما کنارهگیری برای شرکت در نبردی [مجدّد] یا پیوستن به جمعی دیگر [از همرزمان] باشد. [به هر حال] پشت به دشمن کردن و از میدان جنگ فرار کردن گناه بزرگی است. مشمول غضب خدا میشوید و جای شما جهنّم خواهد بود.»
و نیز میخوانیم:
«وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ...؛[2]
وظیفه دارید در شرایط خاصّی به میدان قتال و جنگ با کفّار بروید. آنقدر بجنگید تا ریشهی فتنه کنده شود...»
و آن قدرت حاکم طاغوتی در هم بشکند تا صدّ عن سبیل الله در میان نباشد و دین همهاش از آن خدا باشد. به دنبال همین آیات جهاد، آیهی خمس آمده است. یعنی جهاد با خمس مربوط است؛ برای این که خمس انفاق مال و مجاهده با تمایلات نفسانی است. جنگ با نفس امّاره جهاد اکبر است، چنان که رسول خدا(ص) به آن سربازان مجاهد که از میدان جنگ کفّار پیروزمندانه بازگشته بودند فرمود:
«مَرحَباً بِقَومٍ قَضَوُا الْجِهادَ الاَصْغَر وَ بَقِیَ عَلَیهِمُ الْجِهادُ الاَکْبَر؛[3]
شما [که از جنگ برگشتهاید و این همه صدمهها دیده و شهید داده و زخمی شدهاید] جهاد اصغر را انجام دادهاید و جهاد اکبر باقی مانده [که جهاد با نفس امّاره] است.»
ادای خمس جنگ با نفس امّاره است. نفس امّاره میگوید: انفاق نکن، مال خودت است. زحمت کشیدی، رنج بردی، خون دل خوردی تا این مال را تهیّه کردی. اینجاست که باید به جهاد اکبر رفت؛ پا روی هوای نفس نهاد و نفس را زیر پا انداخت و رو به خدا رفت. پس ادای خمس جهاد هم هست و جهاد عزّتآور است. جهاد با کفّار عزّت و شرف میآورد. مسلمانان را از اسارت و بردگی و ذلّت نجات میدهد. به امّت اسلامی استقلال میدهد. خمس هم همین طور است. ادای خمس هم شرفآور و عزّت بخش است و اِنشاءالله توضیح داده میشود که اصلاً حفظ بنیه اقتصادی اسلام بستگی به ادای خمس دارد. حفظ حوزههای علمیّه و تعمیم فرهنگ اسلامی و همانند سدّی محکم در مقابل هَجمهی فرهنگی غرب ایستادن، با ادای خمس امکانپذیر است؛ و اگر خمس از بین برود، حوزههای علمیّه متلاشی میشوند، فرهنگ اسلامی تضعیف میگردد فرهنگ دشمن غلبه پیدا میکند. عزّت اجتماعی و حفظ فرهنگ دینی مسلمانان بستگی به همین خمس دارد. این که آیهی خمس به دنبال آیات جهاد و انفاق مال آمده، بیانگر عظمت و اهمیّت مسئلهی خمس است که هم از جنبهی انفاق مالی و هم از جنبهی جهاد با نفس و تمایلات نفسانی مورد تأکید و توجّه قرار گرفته است.
اختلاف در اصول عقاید
یکی از موارد اختلاف ما با اهل تسنّن مسئلهی خمس است. ما در اصول عقاید، در مسئلهی امامت، با آنها اختلاف داریم. رکن اساسی مذهب و دین ما امامت است. ما معتقدیم که امامت تحقّق بخش تمام اصول و معارف دینی ماست. یعنی اگر اعتقاد به توحید و نبوّت و معاد باشد ولی اعتقاد به امامت در کار نباشد، همهاش هیچ و پوچ است و بی اثر. البتّه، ما فعلا در مقام اقامهی برهان نیستیم، چون مکرّر گفته شده است.
اعتقاد ما این است که اصل امامت رکن اصیل و پایهی اساسی دین ماست که اگر نباشد، نه تنها فروع دین باطل و از بین رفته است بلکه معارف و اصول دین ما هم ارزشی نخواهد داشت، این دعا را همیشه میخوانیم:
«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي؛[4]
خدایا، خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانی رسولت را نمیشناسم، خدایا، رسولت را به من بشناسان که اگر رسولت را به من نشناسانی حجّت تو را نمیشناسم، خدایا، حجّت خود را به من بشناسان که اگر حجّت خود را به من نشناسانی گمراه خواهم شد.»
اگر حجّت و امام معصوم را نشناسم، دین ندارم، نه توحید دارم، نه نبوّت و نه چیز دیگر رسول خدا (ص) فرمودهاند:
«مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً؛[5]
کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد گویی در ایّام جاهلیّت مرده است.»
و امام صادق (ع) نیز فرمودهاند:
«مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ؛[6]
[چنین کسی] مرگ او مرگی توأم با کفر و دورویی خواهد بود.»
کسی که امام معصوم را - که از جانب خدا منصوب است - به امامت نشناسد، مرگش مرگ جاهلیّت است. یعنی اهل نجات نخواهد بود. گر چه در دنیا، بر حسب ظاهر، احکام اسلام باید بر او جاری باشد؛ امّا بعد از مرگ اهل نجات نخواهد بود و مرگش جاهلی و مرگ کفر و نفاق خواهد بود.
اهل تسنّن معتقدند که مسئله امامت هیچ نقشی در دین ندارد و حضرت علی(ع) هیچ موقعیّتی در مسائل دینی ندارد. دین همان است که پیغمبر آورده: توحید، نبوّت و معاد. بعد هم به امّت واگذار شده است. خود امّت مسئلهی حکومت را تدبیر میکنند. خیال کردهاند امامت یعنی همان حکومت و زعامت زمان اجتماعی و آن را خود مردم میتوانند اداره کنند! پس حضرت علی (ع) هیچ نقشی در دین ندارد و این اعتقاد، درست نقطهی مقابل اعتقاد ماست. ما میگوییم علی(ع) نقش اساسی در دین دارد. رسالت پیغمبر بستگی به امامت علی (ع) دارد که اگر امامت علی(ع) نباشد اصلاً رسالت نبی(ص) تحقق نمییابد. این گفتهی خداوند حکیم است که:
«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ وَ إِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ...؛[7]
ای رسول، آنچه ما (درباره علی) به تو گفتهایم به مردم بگو و اگر نگویی (و او را خلیفهی بعد از خود معرّفی نکنی، اصلاً) ابلاغ رسالت نکردهای...»
پس معلوم است که بین ما و آنها از زمین تا آسمان فاصله است، ما میگوییم اگر علی (ع) نباشد، اسلام نیست. نسبت میان اسلام و علی(ع) نسبت پوست به مغز و به بیان دیگر نسبت جسم و روح است. یعنی اگر علی(ع) نباشد، اسلام جسدی بیروح و پوستی بی مغز است. آنها میگویند خیر، اسلام بی علی هم زنده و مغزدار است.
ممکن است کسانی ما را ملامت کنند که شما چرا هر وقت دربارهی هر مطلبی بحث میکنید، با اندک مناسبتی فوراً سراغ علی(ع) میروید و در این مطلب چرا این قدر حریصید؟ ما میگوییم: بله، ما به این حرص افتخار میکنیم و عزّت و شرف خود را در همین حرص میدانیم. نه تنها ما بلکه پیغمبر هم دربارهی علی (ع) حریص بود.
در آخر سورهی توبه میخوانیم:
«لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ؛[8]
به راستی رسولی از جنس خودتان برای شما آمد که برای او دشوار است که شما به رنج و زحمت بیفتید؛ در [هدایت] حریص و در حقّ مؤمنان دلسوز و مهربان است.»
پیغمبر دربارهی شما حریص است. پیامبر دربارهی کدام یک از امور امّت حریص است؟ بسیار روشن است که او حریص در امر هدایت امّت است و از طرفی هم میداند که هدایت امّت جز با علی(ع) و فرزندان او محقّق نخواهد شد و لذا، دربارهی علی(ع) حریص بود. تا آنجا که میدانیم، همان روز اوّل که رسالت خود را ابلاغ کرد، ولایت علی(ع) را نیز ابلاغ کرد. این مصداق حرص است که هنوز رسالت خودش پا نگرفته، ولایت علی(ع) را نیز ابلاغ میکند. البتّه، آن روز مسخرهاش کردند و گفتند: هنوز رسالتش پا نگرفته، وصّی و جانشین معیّن میکند! در میان آن جمعی که همه از نزدیکان و خویشاوندانش بودند فرمود:
من از جانب خدا مبعوث به رسالت هستم و امروز، اوّل کسی که اعلام کند از من تبعیّت میکند و به یاری من برخیزد، وصیّ من خواهد بود.
همه خندیدند و مسخره کردند. تنها یک نفر از جا برخاست و گفت: من تابع تو هستم. تا سه روز و سه بار این مطلب تکرار شد و در هر سه بار علی(ع) بود که عرض کرد: من تابع تو هستم. همان جا رسول(ص) دست بر شانهی علی(ع) گذاشت و فرمود:
«هَذَا أَخِی وَ وَصِیّی وَ خَلِیفَتِی مِن بَعدی فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوهُ؛[9]
این وصیّ من و برادر من و جانشین بعد از من است. گوش به حرفش بدهید و اطاعتش کنید.»
همه خندیدند و مسخره کردند و رفتند. با وجود استهزا و تمسخر دیگران، پیامبر مأموریت الهی خود را انجام داد و حرص خودش را درباره علی (ع) نشان داد. بعد هم در طول ۲۳ سال رسالتش، همیشه به اندک مناسبتی از حضرت علی (ع) نام میبرد:
«عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ و الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ؛[10]
علی با حقّ است و حقّ با علی است.»
یا:
«اِنْ شأنَ عَلیَّ عَظِیم؛[11]
مقام علی عظیم و بزرگ است.»
پیامبر گرامی اسلام از این سنخ عبارات فراوان گفته است. در آخر عمرش هم مطلب را علنی کرد. در آن مجمع عمومی، وقتی مردم از «حجة الوداع» برمیگشتند، در کنار غدیر خم، دست علی (ع) را بلند کرد و او را نشان مردم داد و فرمود:
«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ»؛[12]
تا آخرین لحظات عمرش از علی (ع) میگفت. در یکی از مجالس فرمود:
«مَن قالَ لَا اِلهَ الَّا اللهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ؛
هر که بگوید لا اله اِلاَّ الله بهشتی است.»
آن “دو نفر” هم نشسته بودند، گفتند:
نَحنُ نَقُولُ لا اِلهَ الاَّ اللهُ؛
ما میگوییم لا اله الاّ الله.
رسول اکرم (ص) دست بر شانه علی (ع) گذاشت و فرمود:
«مِن عَلامَةِ ذلِکَ اَنْ لا تَجْلِسا مَجْلِسَهُ و لا تُکَذِّبا قَوْلَهُ؛[13]
از علامت آن [توحید] این است که اگر راست میگویید، اگر موحّدید، جای این ننشینید. [مسند او را غصب نکنید] و گفتارش را تکذیب نکنید.»
نشانه توحید شما این است. علی(ع) نشانه توحید شماست.
به هر حال، ما اگر درباره علی(ع) حرص میورزیم و در همه جا سخن از علی(ع) میگوییم، برای این است که رسول اکرم(ص) درباره علی(ع) حریص بوده است و ما به این حرص افتخار میکنیم و باید چنین حریص باشیم، چون اساس دین ماست. گذشته از دنیا، حیات ابدی ما با دین درست میشود و دین هم با علی(ع) درست میشود.
آری، رسول اکرم (ص) میدانست که اگر علی(ع) نباشد امام حسین(ع) نیست. امام حسین (ع) اگر نبود، یزید و یزیدیان دین را از بین برده و مملکت اسلامی را لجنزار کرده بودند.
اگر علی(ع) نبود، امام صادق(ع) نبود. امام صادق(ع) اگر نبود، فرهنگ شیطانی بنی امیّه و بنی عبّاس فرهنگ الهی اسلامی را از بین برده بود. او بود که توانست فرهنگ اسلامی را احیا کند و جلو فرهنگ اموی و عباسی را بگیرد. اگر علی(ع) نبود، امام زمان(عج) نبود. اگر امام زمان نباشد، دنیا ظلمتکدهای وحشتبار میشود و همه جا پر از ظلم و جور و ستم میگردد. چه کسی جز او میتواند این دنیای دیوانه را مهار کند؟ او فرزند علی(ع) است و اگر علی (ع) نبود هیچ کدام از این پاسداران دین نبودند. پس اساس اسلام و روح دین و جان قرآن همان علی(ع) است. آنها(اهل تسنّن) میگویند:
«حَسْبُنا کِتاب اللهِ؛
کتاب خدا برای ما کافی است.»
ما با داشتن قرآن نیازی به علی نداریم. بین ما و آنها در اصول دین اختلاف است؛ از نظر ما اصول عقاید حقّه بسته به ولای علی(ع) است.
خودآزمایی
1- آیا ادای خمس، جهاد هم هست؟
2- حفظ بنیه اقتصادی اسلام بستگی به چه دارد؟
3- این که آیهی خمس به دنبال آیات جهاد و انفاق مال آمده، بیانگر چیست؟
4- در اصول عقاید، شیعیان و اهل تسنن، در چه مسئلهای، با آنها اختلاف دارند؟
پینوشتها
.[1] سورهی انفال، آیات ۱۵ و ۱۶.
.[2] سورهی انفال، آیهی ۳۹.
[3] . بحارالانوار، جلد ۱۹، صفحهی ۱۸۲.
.[4] مفاتیح الجنان، دعا در غیبت امام زمان (عج)، صفحهی ۹۷۴.
[5] . محجّه البیضاء، للمولی محسن فیض الکاشانی، تهران، مکتبة الصّدوق، ۱۳۴۰ه.ش، جلد ۴، صفحهی ۱۷۴.
.[6] کافی، کتاب الحجة، باب من مات و لیس له امام، حدیث ۳.
[7] . سورهی مائده، آیهی ۶۷.
.[8] سورهی توبه، آیهی ۱۲۸.
[9] . تاریخ الامم و الملوک، للطبری، جلد ۲، صفحهی ۲۱۶، طبعة مصر، سنة ۱۳۰۰ ه.ق؛ تاریخ الکامل، لإبن الأثیر الشّافعی، جلد ۲، صفحهی ۲۲، طبعة مصر، سنة ۱۳۰۴ ه.ق.
.[10] ینابیع المودّة، للقندوزی الحنفی، صفحهی ۵۵.
.[11] بحارالانوار،جلد ۳۹، صفحهی ۲۹.
.[12] تاریخ دمشق،ابن عساکر،جلد ۱، صفحات ۳۶۴ تا ۳۶۶.
.[13] بحارالانوار، جلد۲۷، صفحهی ۲۰۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سید محمد ضیاءآبادی