امام صادق(ع) در عصر امامت خود| ۱
امام صادق(ع) وصیّ و جانشین امام باقر(ع)
امام باقر(ع) در روزهای آخر عمر، مواریث و نشانههای امامت را در میان فرزندانش به امام صادق(ع) سپرد، و او را به عنوان جانشین و امام بعد از خود معرّفی نمود، در هر فرصتی این موضوع را با تعبیرات گوناگون بیان کرد، در اینجا به ذکر یکی از آن بیانات میپردازیم:
جابر بن یزید جُعفی میگوید: از امام باقر(ع) در مورد قائم (به امر خدا بعد از خودش یعنی دربارهی امام پس از خود) سؤال شد، آن حضرت دست خود را بر سر امام صادق(ع) زد و فرمود:
«هذا وَ اللهِ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ:
سوگند به خدا، این قائم آل محمّد (یعنی قیام کننده به امر امامت) است.»
عَنْبسه میگوید: بعد از رحلت امام باقر(ع) به محضر امام صادق(ع) رفتم و حدیث جابر را یادآور شدم، فرمود: «جابر راست گفته است.» سپس (برای رفع شبهه از تعبیر قائم) فرمود: «گویا به نظر شما هر امامی بعد از امام قبل، قائم (به امر خدا) نیست؟»1 (بلکه هر امامی قائم میباشد)
در جستجوی امام بر حقّ و رسیدن به حقّانیت امام صادق(ع)
کَلْبی نسّابه (نسب شناس) میگوید: (پس از رحلت امام باقر) به مدینه رفتم و در مورد امام بعد از امام باقر(ع) بی اطّلاع بودم، به مسجد رفتم و در آنجا جماعتی از قریش را دیدم و از آنها پرسیدم: «اکنون عالِم (امام) خاندان رسالت کیست؟»
گفتند: عبدالله بن حسن (بن حسن بن علی بن ابیطالب، معروف به عبدالله محض) است.
کَلْبی می گوید: به خانهی عبدالله رفتم، و درِ خانه را زدم، مردی بیرون آمد که گمان کردم خادم او است، به او گفتم: «از آقایت برای من اجازه بگیر تا به خدمتش برسم.»
او رفت و بازگشت و گفت: «اجازه داده شد، بفرمایید.»
من وارد خانه شدم، پیرمردی را دیدم که با جدّیت مشغول عبادت است، سلام کردم، پرسید کیستی؟
گفتم: کَلْبی نَسّابه هستم.
گفت: چه میخواهی؟
گفتم: آمدهام از شما مسأله بپرسم؟
گفت: آیا با پسرم محمّد ملاقات کردهای؟
گفتم: نه، نخست به حضور شما آمدهام.
گفت: بپرس.
گفتم: مردی به همسرش گفته:
ا«َنْتِ طالِقًُ عَدَدَ نُجُومِ السَّماءِ:
تو به عدد ستارههای آسمان طلاق داده شدهای»، حکم این مسأله چیست؟
عبدالله: به شمارش آغاز ماه «جَوْزا» طلاق واقع میشود (یعنی چنین طلاقی، سه طلاقه است زیرا ماه جَوْزا، سوّمین برج سال است) و بقیّه (تا ستارههای دیگر آسمان) وَبال و مجازات، بر طلاق دهنده است.
کلبی نسّابه میگوید با خود گفتم: این یک مسأله (که جوابش را ندانست).
سپس گفتم: دربارهی مسح بر روی کفش (که در پا است) چه میفرمایی؟
عبدالله: مردم صالح مسح کردهاند، ولی ما مسح بر کفش نمیکنیم.
کَلْبی گوید: با خود گفتم این هم مسألهی دوّم (که جواب کامل نداد)
سپس پرسیدم: آیا خوردن گوشت ماهی جِرَّی (بدون پولک) چه صورت دارد؟
عبدالله: حلال است، ولی ما خاندان خوردن آن را ناپسند میدانیم.
کَلْبی میگوید: با خودم گفتم: این سوّمین مسأله (که جوابش را ندانست)
سپس پرسیدم: نوشیدن نبیذ (شراب خرما) چه صورت دارد؟
عبدالله: حلال است ولی ما اهل بیت، آن را نمیآشامیم.
کَلْبی میگوید از نزد عبدالله برخاستم و از خانهی او بیرون آمدم و با خود گفتم: این جمعیّت (قریش در مسجد) به اهل بیت(ع) دروغ بستهاند (و به دروغ عبدالله را به عنوان امامِ بعد از امام باقر(ع) به من معرفی کردهاند) به مسجد رفتم، جماعتی از قریش و سایر مردم در مسجد بودند، بر آنها سلام کردم، و از آنها پرسیدم: «اعلم خاندان رسالت کیست؟»
باز گفتند: عبدالله بن حسن (مُثَنّی)
گفتم: من نزد عبدالله رفتم ولی چیزی (از علم و دانش) را در نزد او نیافتم.
در این میان، مردی سر بلند کرد و گفت: نزد جعفر بن محمّد (امام صادق) برو، که او اَعلم افراد خاندان رسالت است.
یکی از حاضران، او را سرزنش کرد، من دریافتم که حسادت باعث شده که آن مردم به جای امام صادق(ع)، عبدالله را معرّفی میکنند، و مرا در آغاز به راه نادرست فرستادند، به آن مرد گفتم: «عزیزم! من به دنبال همان هستم که تو نام بردی.»
همان دم به در خانهی امام صادق(ع) رفتم و اجازهی ورود گرفتم...
و به محضرش رسیدم، آن بزرگوار، دستش را به پیشانیش زد و فرمود:
«دروغ گفتند کسانی که از خدای بی همتا عدول کردند و به سوی گمراهی دوری رفتند، و در ضرر و زیان آشکار افتادند»، ای برادر کَلْبی! خداوند میفرماید:
«وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ اَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُروُناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً:
و (همچنین قوم عاد و ثمود و اصحاب رَسّ (گروهی که درخت را میپرستیدند) و اقوام بسیار دیگری را که در این میان بودند هلاک کردیم» (فرقان- 38)
آیا (تو که نسب شناس هستی) نَسَب اینها را میشناسی؟ گفتم: نه.
آنگاه هر چهار سؤال خود را پرسیدم: آن حضرت پاسخ صحیح داد، سپس امام صادق(ع) برخاست.[1]
نسّابهی کَلْبی میگوید در این هنگام (که امام برحقّ را شناخته بودم) برخاستم و دستم را بر روی دست دیگرم میزدم و با احساسات گرم به خود میگفتم:
«اِنْ کانَ شَیْءٌ فَهَذَا:
اگر موضوع امامت در کار باشد، امام بر حقّ همین است.»
از آن پس «نسّابه کلبی» تا آخر عمر، در حالی که به خاندان رسالت(ع) اعتقاد و محبّت داشت، خدا را پرستید.[2]
طاغوتهای عصر امام صادق(ع)
نظر به این که امام صادق(ع) در سال 114 هجری قمری به امامت رسید، و در سال 148 به شهادت نایل شد، در این مدّت (34 سال) با پنج طاغوت اموی و دو طاغوت عبّاسی روبرو بود، به این ترتیب:
1- هشام بن عبدالملک، دهمین خلیفه اموی (11 سال)
2- ولید بن یزید بن عبدالملک (حدود یک سال)
3- یزید بن ولید بن عبدالملک (پنج ماه و دو شب)
4- ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (70 روز از سال126)
5- مروان بن محمّد، مشهور به مروان حمار (حدود شش سال)
6- عبدالله بن محمّد، معروف به سّفاح، نخستین خلیفه عبّاسی (حدود پنج سال)
7- منصور دوانیقی (حدود11سال)
سرانجام امام صادق(ع) عصر سلطنت منصور دوانیقی (در سال148) به شهادت رسید، و منصور در سال 158 درگذشت.[3]
امام صادق(ع) در برابر این طاغوتها نه تنها هرگز تسلیم نشد و روی خوش به آنها نشان نداد، بلکه با موضعگیری قاطع در برابر آنها قرار گرفت و آنها را طاغوت خواند، و با افشاگریهای خود، مردم را از پیروی آنها برحذر داشت.
خودآزمایی
1- امام صادق(ع) برای رفع شبهه از تعبیر قائم چه فرمودند؟
2- پس از شهادت امام باقر(ع) مردمی که در مسجد بودند چه کسی را به عنوان جانشین ایشان معرفی کردند؟
3- امام صادق(ع) در زمان حیات خویش با چند طاغوت روبرو شدند؟
پینوشتها
1. اصول کافی، ج1، ص307.
[1]. خلاصهی پاسخ امام (ع) این بود که ذکر ستاره در طلاق، چیز زیادی است، و طلاق یک طلاق به حساب میآید، و مسح روی کفش جایز نیست، و گوشت ماهی بی پولک، حرام است و نبیذ خرما حلال است، به این ترتیب که مقداری خرما در میان ظرفی بریزند، و مقداری آب روی آن بریزند و مدّتی بماند، و بخورند حلال است.
[2]. اقتباس و تلخیص از اصول کافی، ج1، ص349-351.
[3]. اقتباس از تتمّةه المنتهی، ص82 تا128.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی