موضعگیریهای امام کاظم(ع) در برابر طاغوتها| ۲
2- از جنایات هولناک منصور
منصور دوانیقی در سال 158 ه.ق از دنیا رفت، او در سالها یا ماههای آخر عمر، کلیدهای یکی از خزانههایش را به عروسش، همسر مهدی عبّاسی به نام «ریطه» سپرد و به او وصیّت کرد که تا زنده هستم آن خزانه را باز نکن و بعد از من با حضور خلیفهی من (مهدی عبّاسی) آن را باز کن.
منصور از دنیا رفت، ریطه گمان میکرد در آن خزانه، جواهرات و گنجینههای بسیار و بینظیر وجود دارد، سرانجام پس از مرگ منصور، همراه شوهرش به سوی آن خزانه رفت و درِ آن را گشود، ناگاه دیدند پیکر مقدّس بیش از صد نفر از سادات علوی که کشته شدهاند در آنجا کنار هم چیده شده و نام و نشان هر کدام در کنار آنها نوشته شده است...
منصور با این وصیّت میخواست، پسرش را بر ضدّ علویان تحریک کند و به او بگوید که اگر میخواهی در سلطنت باقی باشی، همین سیاست خشن را نسبت به امامان، اهل بیت(ع) و منسوبان آنها اختیار کن.[1]
اینک میپرسیم: آیا برای امام کاظم(ع) در چنان عصر و شرایطی، انتخاب چه راهی بهتر بود؟
آیا بهتر آن نبود که با تربیت شاگرد و نهضت فکری و زمینهسازی به افشاگری و آگاهی بپردازد؟
قرائن و شواهد تاریخی بیانگر آن است که راه معقول و نتیجهبخش همین راه بود و آن حضرت نیز همین راه را برگزید.
جلوس عید و هدیه به مرثیّهخوان امام حسین(ع)
از حوادث تلخ و شیرین زندگی امام کاظم(ع) در عصر منصور این که: منصور از امام کاظم(ع) تقاضا کرد که روز عید نوروز به طور رسمی در مجلس دربار، برای سلام و شادباش بنشیند، و هرچه مردم به عنوان هدیه میآورند بپذیرد، امام(ع) این تقاضا را رد کرد و فرمود: «اخباری را که از جدّم رسول خدا رسیده بررسی کردم، خبری در مورد عید نوروز نیافتم، جلوس در چنین روزی از مراسم فارسیان است و اسلام آن را محو نمود، معاذالله از این که چیزی را که اسلام محو کرده، من آن را زنده نمیکنم.»
منصور: این مراسم را به خاطر سیاست و تدبیر امور ارتشیان انجام میدهیم، تو را به خدای بزرگ سوگند میدهم در این مجلس بنشین، امام ناگزیر در محل تهنیت نشست، سرلشگران و اعیان و رجال کشور به محضرش میرسیدند و تبریک میگفتند و هدایایی را تقدیم میکردند.
امام خادمی را معیّن کرده بود که صورتحساب آن هدایا را ثبت کند، در ساعت آخر پیرمردی صاف دل آمد و به امام عرض کرد: «ای پسر دختر رسول خدا! من فقیر هستم و دستم از مال دنیا تهی است، سه شعری را که جدّم در رثا جدّت امام حسین(ع) سروده میخوانم و آن را به شما اهداء مینمایم، سپس آن سه شعر را چنین خواند:
عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلاکَ فِرِنْدُهُ/ یَوْمَ الْهِیاجِ وَ قَدْ عَلاکَ غُبارُ
وَ لِاَسْهُمٍ نَفَذَتْکَ دُون حَرائِرٍ/ یَدْعُونَ جَدَّکَ وَ الدُّمُوعُ غِزارٌ
اَلّا تَقَضْقَضَتِ السِّهامُ وَ عاقَها/ عَنْ جِسْمِکَ الْاِجْلالُ وَ الْاِکْبارُ:
«در شگفتم آن شمشیرهای برّندهای که تیزی آن در روز درگیری عاشورا بر روی پیکر غبارآلودت وارد شدند.
و نیز در شگفتم از آن تیرهایی که در برابر چشم بانوان حرم در پیکرت فرو رفتند، در حالی که بانوان جدّت را صدا میزدند و چشمانشان پر از اشک بود.
چرا سر و صدای آن تیرها از پیکر مقدّس و با شکوهت دور نشدند و به جای دیگر نرفتند؟»
امام کاظم(ع) به او فرمود: «هدیهات را پذیرفتم در اینجا بنشین، خداوند به تو برکت دهد» آنگاه امام به خادم فرمود: نزد رئیس (منصور) برو و مجموع هدایایی را که آورده شده به او گزارش بده، و بگو آنها را چه کنم، خادم رفت و بازگشت و گفت: منصور میگوید: همهی آنها را به تو بخشیدم، اختیار آنها با خودت.
امام کاظم(ع) همهی آن هدایا را به آن پیرمرد بخشید.[2]
به این ترتیب امام با اتّخاذ این روش، هم به منصور و درباریانش فهماند که ما به هدایا و زرق و برق دنیا دل نبستهایم، و هم پیرمرد شیعه و نیازمند را که خاطرهی امام حسین(ع) قهرمان و سمبل مبارزه با طاغوتها را تجدید نمود، شاد کرد و به این ترتیب امام کاظم(ع) در عید نوروز، در درونِ کاخ طاغوتیان با بیان مظلومیّت حسین(ع) طاغوتیان را محکوم نمود.
نگاهی بر حوزه علمیّه و شاگردان امام کاظم(ع)
پس از شهادت امام صادق(ع)، امام کاظم(ع) شاگردان برجستهی پدر را به گرد خود جمع کرد و با عنایت مخصوص به آنها، در حفظ آنها و پاسداری از دانشگاه جعفری تلاش فراوان نمود و با مناظرات خود با دانشمندان بزرگ معروف اهل تسنّن و با خلفا و دیگران، همه را تحت الشّعاع خود درآورد، شاگردان تربیت شدهاش مانند: صفوان، بهلول، یونس بن عبدالرّحمن، محمّد بن ابی عُمیر و... نیز هر کدام استوانههایی برای حفظ حوزهی تشیّع بودند، با این که از نظر سیای در سختترین شرایط بودند با همّت والای خود به پاسداری از دانشگاه جعفری پرداختند و در پیرامون شمع وجود پر برکت امام کاظم(ع)، بر رونق آن دانشگاه افزودند.
سیّد بن طاووس نقل میکند: جماعتی از یاران خاصّ امام کاظم(ع) از بستگان و شیعیانش در محضر او، حاضر میشدند و صفحههای نازک و لطیفی از ابنوس و قلم، به همراه خود داشتند، هنگام که امام کاظم(ع) سخن میگفت یا مسألهای را فتوا میداد، آنها آنچه را میشنیدند، مینوشتند.
محدّث قمی میگوید: در دست ما کتاب «مسائل علیّ بن جعفر» موجود است، که مجموعهای از سؤالات علی بن جعفر است که از برادرش امام کاظم(ع) پرسیده و پاسخهای آن حضرت میباشد، فقهای ما در استنباط احکام، به این کتاب مراجعه میکنند، علاّمه مجلسی این کتاب را در جلد چهارم بحارالانوار (چاپ قدیم) {و جلد10 بحار، صفحهی249 به بعد، چاپ جدید} آورده است.[3]
هشام بن حکم: یکی از شاگردان برجسته امام صادق(ع) بود، که پس از شهادت آن حضرت، به امام کاظم(ع) پیوست و از محضر او بهرههای فراوان جست، و با مناظرات و استدلالهای قاطع و خلل ناپذیرش از حریم ولایت، تلاش و کوشش بسیار نمود.
امام کاظم(ع) دربارهی عقل و خرد و آثار آن، مطالب عمیق و بلند معنی بر اساس آیات قرآن، به هشام آموخت که از سی فراز تشکیل میشود، که به راستی مجموعهی عظیم فرهنگی و گنجینهی ژرف فکری اسلام است.
امام کاظم(ع) در آغاز هر فراز، به او میفرماید:
یَا هِشَامُ! (ای هشام).[4]
در یکی از آن فرازها چنین آمده:
«یا هِشامُ! اِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ دَلِیلاً وَ دَلِیلُ الْعَقْلِ التَّفَکُّرُ، وَ دَلِیلُ التَّفکَّرِ الصَّمْتُ، وَ لِکُلِّ شَیْءٍ مَطِیَّةٌ وَ مَطِیَّةٌ الْعَقْلِ التَّواضُعُ، وَ کَفَی بِکَ جَهْلاً اَنْ تَرْکَبَ ما نُهِیتَ عَنْهُ:
ای هشام! برای هر چیزی راهنمایی هست، راهنمای عقل، اندیشیدن است و راهنمای اندیشیدن، خاموشی است و برای هر چیزی مركبي است و مركب عقل، تواضع و فروتني است، براي ناداني تو همين بس كه كاري انجام دهي كه از آن نهي شدهای.»[5]
خودآزمایی
1- منصور با وصیّت به پسرش میخواست به او چه بگوید؟
2- امام کاظم(ع) با بخشش هدایای عید نوروز به مرثیّهخوان امام حسین(ع)، به منصور و درباریانش چه چیزهایی را فهماند؟
3- محدّث قمی یکی از کتابهایی که فقها در استنباط احکام به آن مراجعه میکنند را چه کتابی عنوان کرد؟
پینوشتها
[1] الائمة الاثنی عشر (هاشم معروف)، ص 324 و 325 .
[2] مناقب آل ابیطالب ، ج 4، ص 319.
[3] انوار البهیّة محدّث قمی، ص 290.
[4] اصول کافی، ج 1، ص 13 تا 20 (کتاب العقل و الجهل، حدیث12).
[5] همان مدرک، ص 16.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی