کد مطلب: ۳۳۰۸
تعداد بازدید: ۹۱۰
تاریخ انتشار : ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۳:۳۰
حجاب و عفاف| ۶۳
یکی از فلسفه ها و حکمت های حجاب حداکثری و جلباب این است که این نوع از پوشش و حجاب، نشانه‌ی ظاهری از صلاح و عفاف باطنی است و از این رو، عامل مهمّی در مقابل آزار مزاحمان و در نتیجه باعث صیانت و حفاظت زنان می گردد.

رنگ جلباب

 
شواهد و قرائن متعدّد لغوی و تاریخی تأیید می کند که رنگ جلباب مشکی بوده است. قبلاً در بحث معنای جلباب بیان شد که جلباب از ریشه لغوی جلب به معنای یک نوع پوشش تامّ و کامل است که در فارسی چادر نامیده می شود. کتاب لغوی «معجم الوسیط» نوشته است: «الجلب من کل شی غطائه و من اللیل ظلامه/ جلب از هر چیزی به معنای پوشش و پرده آن است و مراد از جلبِ لیل نیز پرده‌ی تاریک و چادر شب است». ابن منظور در کتاب لغوی «لسان العرب» نیز گفته است: «جلابیب اللیل: استاره المظلمة/ مراد از جلباب های شب، پرده های تاریک شب است».
بعضی دیگر از نویسندگان کتاب های لغت مثل فیروز آبادی (القاموس المحیط)، شرتونی (اقرب الموارد) و صفی پور (منتهی الارب فی لغة العرب) نیز ذیل بررسی ریشه‌ی «جلب» ذکر کرده اند که «جلب لیل» به معنای پرده و چادر سیاه شب است. برخی کتاب های لغوی معتبر اصیل مانند «تهذیب اللغه» [ج 11 ص 66 (ریشه‌ی جلب)، بیروت، دار احیاء الترات العربی الطبعة الاولی 1421 ه.ق] و «لسان العرب» [ج 2 ص 315 (ریشه‌ی جلب)، بیروت، دار احیاء التراث العربی] نیز پس از ذکر این مصراع از شعر عربی: «و جلب اللیل یطرده النهار/ روشنایی روز پرده و چادر مشکی شب را از بین می برد»، تصریح کرده اند که: «اراد بجلب اللیل: سواده/ (یعنی) شاعر در این شعر از جلب لیل، سیاهی شب را قصد کرده است». به نظر می رسد دو ویژگی گستردگی پوشش، و سیاه و مشکی بودن، باعث شده است که در برخی اشعار، شب از این جهت به چادر مشکی تشبیه شود و در برخی فرهنگ های فارسی نیز چادر و چادر مشکی به معنای مجازی و کنایه از آسمان و شب تاریک به کار رود (بنگرید به: فرهنگ عمید، ذیل واژه‌ی چادر).
این موارد برخی از قرائن و شواهد در مشکی بودن رنگ جلباب با توجّه‌ی به ریشه‌ی لغوی این کلمه (جلب) است، امّا علاوه بر این در برخی از کتاب هایی که درباره‌ی انواع لباس های اسلامی نوشته شده است نیز جلباب به پرده و پوشش گسترده‌ی مشکی که بانوان روی لباس های دیگر می پوشند معنا شده است مانند: خطیب عدنانی در کتاب «الملابس و الزینة فی الاسلام (فی اسماء و انواع الملابس القدیمة و الحدیثة)» ص 190 می نویسد: «الجلباب: کساء اسود تلبسه المراة فوق ثیابها»، جلباب عبای سیاهی است که زن روی لباس هایش می پوشد.
همچنین برخی قرائن و شواهد تاریخی نیز اثبات می کند که رنگ جلباب مشکی بوده است، با این توضیح که قرآن به زبان عربی مبین نازل شده تا برای همه‌ی مردم خصوصاً مردم عربِ عصر نزول، قابل فهم باشد. بنا بر این باید بررسی نمود زنان مؤمن عرب عصر نزول که در آن روزگار مخاطب آیه بوده اند، از واژه‌ی حجاب چه برداشتی داشته اند و تبادر ذهنی آن ها از این واژه چه بوده است؟ و به عبارت دیگر چه معنا و مفهومی از جلباب به ذهن آن ها سبقت و پیشی می گرفته؟ سیوطی در تفسیر «الدّرّ المنثور» از امّ سلمه، همسر گرامی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله قضیه‌ی تاریخی نقل کرده است که مبیّن تبادر ذهنی زنان عرب به هنگام نزول آیه‌ی جلباب (سوره احزاب/ آیه 59) است. امّ سلمه می گوید: «لمّا نزلت هَذِه الْآيَة {يدنين عَلَيْهِنَّ من جلابيبهنّ} خرج نساء الْأَنْصَار كَأَنَّ على رؤوسهنَّ الْغرْبَان مِن أكسيه سود يلبسنها»، وقتی آیه‌ی جلباب «یدنین علیهن من جلابیبهن» نازل شد، زن های انصار از خانه هایشان خارج شدند در حالی که پوشش های مشکی داشتند، گویی که کلاغ بالای سر آن ها نشسته است.[1]
در کتاب «عون المعبود فی شرح سنن ابی داود» ج 11 ص 159 [نشر مدینه منوره، چاپ دوم، 1389ه ق]، در توضیح قضیه‌ی یاد شده آمده است: «چون پوشش هایی که زنان انصار به عنوان جلابیب از آن استفاده کرده بودند دارای رنگ مشکی بوده است، پوشش آنان به کلاغ تشبیه شده است». در سنن ابی داود و تفاسیر مهمّی مانند تفسیر المیزان، روح المعانی آلوسی و بسیاری از تفسیرهای دیگر در ذیل آیه‌ی جلباب، جریان تاریخی فوق را نقل کرده اند. لازم به ذکر است که جایی در تاریخ و حدیث گزارش نشده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله نسبت به این پوشش اعتراضی نموده و یا از استفاده‌ی آن نهی کرده باشند، بنا بر این، سکوت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در مقابل رنگ مشکی پوشش زنان انصار نیز، دلیل بر تقریر و تأیید حجاب با پوشش مشکی از سوی ایشان است.
افزون بر قضیه‌ی تاریخی فوق، گزارش های تاریخی فراوانی وجود دارد که استمرار حجاب و پوشش مشکی در قرن های پس از صدر اسلام را نیز ثابت می کند. به عنوان مثال «دزی» صاحب کتاب معتبر «فرهنگ البسه مسلمانان» که تحقیق های زیادی در زمینه‌ی نحوه‌ی پوشش مسلمانان انجام داده است، در صفحه‌ی 129 و 130 کتابش، به نقل از «تورنر» در کتاب «یادداشت های یک سیاحت در شرق» می گوید: «زنان طبقه‌ی بالاتر چه مسلمان چه مسیحی هنگام بیرون شدن از خانه، خود را در یک روپوش ابریشمی سیاه می پوشند». وی همچنین به نقل از «بوکینگهام» در کتاب «مسافرت هایی در بین النهرین» می نویسد: «زنان دیار بکر گاهی چادر بزرگی از ابریشم مشکی - که در میان زنان توانگر قاهره مرسوم است- می پوشند».
بنا بر این همان طور که از قرائن مختلف و متعدّد مذکور پیداست، رنگ جلباب از صدر اسلام تا حتّی قرن ها متمادی پس از آن مشکی بوده است.


حکمت استفاده از جلباب (حجاب حداکثری)


معمولاً در کتاب های تفسیر و کتاب های مربوط به حجاب، درباره‌ی فلسفه و حکمت پوشش جلباب دو احتمال بیان شده است:
 

احتمال اول

 
پوشش جلباب برای تمایز و جدایی زنان آزاد از زنان کنیز و برده بوده است. چراکه در زمان صدر اسلام و هنگام نزول آیات مربوط به حجاب، زنان غیر مسلمان و کنیزان، پوشش مناسبی نداشتند و به همین دلیل گاهی از سوی اراذل و اوباش مورد اذیت و آزار قرار می گرفتند؛ لذا به زنان آزاد دستور داده شده که بدون جلباب و حجاب کامل از خانه خارج نشوند تا از کنیزان تشخیص داده شوند و مورد مزاحمت و اذیت جوانان مزاحم قرار نگیرند. طبرسی در تفسیر مجمع البیان می نویسد: «ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ يعنى اين نزديك تر است به اين كه شناخته شوند بزىّ خودشان كه اين ها زنان آزاد و نجيبه هستند و كنيز نيستند پس اهل هوا و شهوات ايشان را با مزاح و شوخى و متلك گفتن خود اذيت نكنند، چون آن ها با كنيزان شوخى مي كردند، و چه بسا بود كه منافقين از شوخى با كنيزان تجاوز كرده و سر بسر زنان آزاد و نجيبه هم مي گذاشتند، پس وقتى به ايشان مي گفتند چرا اين كار را كردى، مي گفتند ما خيال مي كرديم كنيز و برده هستند، پس خدا عذر ايشان را قطع نمود».[2] این احتمال در تفاسیر اهل سنّت چون: تفسير روح البيان ج ‏7 ص 240، الدّرّ المنثور في تفسير المأثور ج ‏5 ص 221، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم ج ‏11 ص 263 و الكشّاف عن حقائق غوامض التنزيل ج ‏3 ص 560 و ...، نیز آمده است.
به نظر برخی از اندیشمندان اسلامی، اگر علّت دستور به پوشیدن حجاب و جلباب را فقط برای امتیاز زنان مسلمان از کنیزان بدانیم، این احتمال خالی از اشکال نیست چراکه لازمه‌ی آن این است که مزاحمت نسبت به کنیزان اشکالی نداشته باشد، در حالی که مزاحمت حتّی در مورد کنیزان نیز گناه است، پس منافقین و اوباش نمی توانستند کنیز بودن را عذری برای اذیت کردن آنان بدانند. یکی از قراین و شواهدی که نادرستی این مطلب را اثبات می کند این است که عمومیت تعبیر «نساء المؤمنین» در آیه‌ی جلباب، هم شامل زنان مؤمن آزاد و هم شامل زنان کنیز می شود، بنا بر این خارج کردن کنیزان از عموم آیه نیازمند دلیل واضح و روشنی است که وجود ندارد. ابو حيّان محمّد بن يوسف اندلسی در کتاب «البحر المحیط فی التفسیر» در این باره می نویسد: «و الظاهر أن قوله: وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يشمل الحرائر و الإماء، ...، فيحتاج إخراجهن من عموم النساء إلى دليل واضح». ظاهراً کلام خداوند که فرمود: [زنان مؤمنین]، شامل زنان آزاد و کنیزان می شود پس خارج شدن کنیزان از عمومیت نساء (زنان) در آیه نیاز به دلیل روشنی دارد.[3]        
              

احتمال دوم

 
دستور پوشش جلباب برای تمایز و شناخته شدن زنان عفیف و مقّید به حفظ حریم ها از غیر ایشان است. در تفسیر المیزان هر دو احتمال مطرح شده و در پایان همین احتمال دوّم را قوی تر می داند: «[ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ] أي ستر جميع البدن أقرب إلى أن يعرفن أنهن أهل الستر و الصلاح فلا يؤذين أي لا يؤذيهن أهل الفسق بالتعرض لهن. و قيل: المعنى ذلك أقرب من أن يعرفن أنهن مسلمات حرائر فلا يتعرض لهن بحسبان أنهن إماء أو من غير المسلمات من الكتابيات أو غيرهن و الأول أقرب». یعنی: پوشاندن تمام بدن برای زنان نزدیک تر است به این که به اهل پوشش و صلاح شناخته شوند تا مورد اذیت قرار نگیرند یعنی اهل گناه با تعرّض به ایشان آزارشان ندهند. و گفته شده: این کار نزدیک تر به آن است که این زنان به مسلمانِ آزاد بودن شناخته شوند تا با گمان به این که کنیز یا غیر مسلمان –اهل کتاب یا غیر آن- هستند مورد تعرّض قرار نگیرند، و (امّا) قول اوّل به واقعیّت نزدیک تر است.[4]
استاد شهید مطهری در این رابطه می گوید: «مطلبى كه از اين آيه (سوره‌ی احزاب/ آیه 59) استفاده مى ‏شود و يك حقيقت جاودانى است، اين است كه زن مسلمان بايد آن چنان در ميان مردم رفت و آمد كند كه علائم عفاف و وقار و سنگينى و پاكى از آن هويدا باشد و با اين صفت شناخته شود، و در اين وقت است كه بيماردلان كه دنبال شكار مى‏ گردند از آن ها مأيوس مى ‏گردند و فكر بهره كشى از آن ها در مخيّله ‏شان خطور نمى ‏كند. مى ‏بينيم كه جوانان ولگرد هميشه متعرّض زنان جلف و سبك و لخت و عريان مى ‏گردند. وقتى كه به آن ها اعتراض مى ‏شود كه چرا مزاحم مى ‏شوی، مى ‏گويند اگر دلش اين چيزها را نخواهد با اين وضع بيرون نمى‏ آيد. اين دستور كه در اين آيه آمده است مانند دستورى است كه در بيست و پنج آيه قبل از اين آيه خطاب به زنان رسول خدا وارد شده است: [فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَولِ فَيَطْمَعَ‏ الَّذى فى قَلْبِهِ مَرَضٌ] يعنى در سخن گفتن رقّت زنانه و شهوت آلود كه موجب تحريك طمع بيماردلان مى ‏گردد به كار نبريد. در اين آيه دستور وقار و عفاف در كيفيت سخن گفتن را بيان مى ‏كند و در آيه مورد بحث دستور وقار در رفت و آمد را. ما قبلًا گفتيم كه حركات و سكنات انسان گاهى زبان دار است. گاهى وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن معنى‏ دار است و به زبان بى ‏زبانى مى ‏گويد دلت را به من بده، در آرزوى من باش، مرا تعقيب كن. گاهى برعكس با بى‏ زبانى مى ‏گويد دست تعرّض از اين حريم كوتاه است».[5]
تفسیر نمونه می نویسد: «در اين كه منظور از شناخته شدن چيست؟ دو نظر در ميان مفسّران وجود دارد كه منافاتى با هم ندارند. نخست اين كه در آن زمان معمول بوده است كه كنيزان بدون پوشيدن سر و گردن از منزل بيرون مى‏ آمدند، و از آن جا كه از نظر اخلاقى وضع خوبى نداشتند گاهى بعضى از جوانان هرزه مزاحم آن ها مى‏ شدند، در اين جا به زنان آزاد مسلمان دستور داده شد كه حجاب اسلامى را كاملا رعايت كنند تا از كنيزان شناخته شوند و بهانه ‏اى براى مزاحمت به دست هرزگان ندهند. بديهى است مفهوم اين سخن آن نيست كه اوباش حق داشتند مزاحم كنيزان شوند، بلكه منظور اين است كه بهانه را از دست افراد فاسد بگيرند. ديگر اين كه هدف اين است كه زنان مسلمان در پوشيدن حجاب سهل ‏انگار و بى اعتنا نباشند مثل بعضى از زنان بى بند و بار كه در عين داشتن حجاب آن چنان بى ‏پروا و لاابالى هستند كه غالباً قسمت هايى از بدن هاى آنان نمايان است و همين معنى توجّه افراد هرزه را به آن ها جلب مى ‏كند».[6] در واقع تفسیر نمونه هر دو احتمال را ممکن می داند و هیچ منافاتی میان آن ها قائل نمی شود، به عبارتی میان هر دو احتمال جمع کرده و هر دو را صحیح می داند. یعنی حجاب (جلباب) هم موجب تمایز مسلمان از غیر مسلمان و کنیز می شود (که در آن زمان موجب می شد تا دست بیماردلان و مزاحمان از بهانه خالی باشد) و هم باعث می گردد تا زنان به عفّت و پاکی شناخته شوند. بنا بر این جلباب هم نشانه‌ی مسلمان بودن یک بانو است و هم علامت عفّت و پاکی او.
نتیجه آن که یکی از فلسفه ها و حکمت های حجاب حداکثری و جلباب این است که این نوع از پوشش و حجاب، نشانه‌ی ظاهری از صلاح و عفاف باطنی است و از این رو، عامل مهمّی در مقابل آزار مزاحمان و در نتیجه باعث صیانت و حفاظت زنان می گردد. همچنین این امر اگر رواج پیدا کرده و همگانی شود، درصد ارتکاب گناهان و جنایات مختلف را به شکل زیادی پایین می آورد و موجب ازدیاد امنیت و به دنبال آن آسایش و پیشرفت در عرصه های گوناگون خانواده و جامعه خواهد شد.[7]
 

خودآزمایی

 
1- دو قرینه برای مشکی بودن جلباب ذکر کنید؟
2- با توجّه به آیه 59 سوره‌ی احزاب، حکمت جلباب را توضیح دهید؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1] الدر المنثور في التفسير بالمأثور (جلال الدين السيوطي) جلد 6 ص 659 [الناشر: دار الفكر – بيروت].
[2] ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج ‏20 ص 177.
[3] البحر المحيط في التفسير ج ‏8 ص 504.
[4] الميزان في تفسير القرآن ج ‏16 ص 339.
[5] مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى ج ‏19 ص 504.
[6] تفسير نمونه ج ‏17 ص 427.
[7] در این نوشتار از کتاب «پرسمان حجاب» (حسین مهدی زاده) ص 91 تا 95 و 99 تا 101 استفاده‌ی فراوان شد.
 
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکی‌زاده
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: