امام هادی(ع) از آغاز تولّد تا آغاز خلافت متوکّل عبّاسی| ۷
در عصر امامان، بخصوص در دوران خلافت بنی عبّاس، بویژه در عصر امامت امام هادی(ع) مکتبهای مختلفی به وجود آمد و به دنبال آن، کشمکش آرا و عقاید، موجب صحنههای ناگوار میشد. دستهای مرموز خلفا نیز برای کمرنگ جلوه دادن مکتب سازنده تشیّع، مکتبهای دیگر را تأیید میکرد و به صفآرایی در برابر مکتب تشیّع قرار میداد. کار به جایی رسید که بخش مهمّی از حوزه تدریس امام هادی(ع) در راه مبارزه با این مکتبها و گروهکها تلاش میکرد.
طرفداران جبر از یک سو، گروهک واقفیّه (که پس از امام کاظم(ع) امامت امامان دیگر را قبول نداشتند و میگفتند امام کاظم(ع) زنده است)؛ از سوی دیگر، گروهک صوفیّه، غُلات از سوی سوم و چهارم، هر کدام برای خود برنامهای و بدعتی ساخته بودند؛ در این میان بحث جنجالبرانگیز و بیفایده «خلق قرآن» (که آیا قرآن خالق است یا مخلوق؟ قدیم است یا حادث؟) همچنان افکار را به خود متوجّه ساخته بود.
امام هادی(ع) محکم و استوار در سنگر تشیّع، به هدایت مردم میپرداخت و با تبیین اصول اسلام و پاسخ به بدعتها و ایرادها و انحرافها، از حریم اسلام ناب که همان تشیّع راستین بود، دفاع و نگهبانی مینمود. در اینجا با ذکر نمونههایی، نظر شما را به چند فراز از مبارزات فرهنگی امام هادی(ع) در برابر بدعتها و گروهکها جلب میکنیم:
امام هادی(ع) در برابر صوفیّه
اسلام در همه امور طرفدار اعتدال است و پیروانش را از افراط و تفریط برحذر میدارد. گاهی برای بعضی از امامان(ع) از نظر اقتصادی و موقعیّت زمانی، شرایطی به وجود میآید که آنها در لباس و غذا و زندگی، برنامهای در سطح پایین برمیگزیدند تا زندگی برای نیازمندان، ناگوار نباشد؛ با این که برنامه اصلی امامان(ع) در شرایط غیر استثنایی، اعتدال و حدّ متوسّط بود.
گروهی با تمسّک به زندگی امیر مؤمنان علی(ع)، خود را به تزهّد و زهدنمایی زدند و کمکم در برابر امامان مانند امام صادق(ع) تا امام حسن عسکری(ع) جبهه گرفتند و بدعت صوفیگری را به وجود آوردند. آنها گستاخی را به حدّی رساندند که با صراحت به امام اعتراض میکردند که چرا لباس نو و گرانقیمت پوشیده است. مانند اعتراض سفیان ثوری زهد فروش تیرهدل به امام صادق(ع) [1] و اعتراض آنها به برنامۀ امام رضا(ع) و پاسخ آن حضرت.[2]
مبارزات امامان(ع) با آنها در حدّی بود که امام رضا(ع) فرمود:
«مَنْ اَنْکَرَهُمْ فَکَاَنَّمَا جَاهَدَ الْکُفَّارَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللهِ:
کسی که صوفیّه را انکار کند مانند آن است که در رکاب رسول(ص) با کافران نبرد کرده است.»[3]
روزی امام هادی(ع) یکی از شیعیان را دید که یک عدد ماهی را به دست گرفته و با وضع نامنظّم (و صوفیمنشانه و بینزاکت) میبرد. در ضمن گفتاری به او فرمود:
«یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ اِنَّکُمْ قَدْ عاداکُمُ الْخَلْقُ فَتَزَیَّنُوا لَهُم بِما قَدرْتُمْ عَلَیْهِ:
ای گروه شیعیان! شما دشمن زیاد دارید. هرقدر میتوانید نظم و بهداشت و نظافت ظاهر خود را در برابر آنها رعایت کنید و خود را بیارایید.»[4]
محمّد بن حسین بن ابی خطّاب میگوید: با امام هادی(ع) در مسجد النّبی نشسته بودیم. ناگاه جماعتی از صوفیان وارد مسجد شدند و به گرد هم حلقه زدند و به ذکر «لا إله إلا الله» مشغول شدند.
امام هادی به ما رو کرد و فرمود:
«لَا تَلْتَفِتُوا اِلى هؤُلاءِ الخَدّاعِينَ، فَاِنَّهُمْ خُلَفاءُ الشَّياطِينَ وَ مُخَرِّبُوا قَواعِدَ الدّينِ ...:
به این دغلبازان توجّه نکنید، آنها جانشینان شيطانها و ویرانگران بنیادهای دین هستند. آنها برای آسایش جسم، پارسایی میکنند. شبزندهداری آنها برای تحصیل غذاهای چرب و شیرین است. عمری را با ریاضت و سختی میگذرانند تا فرصت گناهکاری بیابند. گرسنگی میکشند تا به خوانهای رنگین برسند. اذکار آنان برای فریفتن مردم و جلب دلهای احمقهای سادهلوح است، تا بارهای آنها را بر دوش نهند ...
«مَنْ ذَهَبَ اِلَى زِيارَةِ اَحَدٍ مِنْهُمْ حَيّاً وَ مَيِّتاً فَكَاَنَّما ذَهَبَ اِلَى زِيارَةِ الشَّيْطانِ وَ عَبَدَةِ الْاَوْثانِ ...:
کسی که به دیدار زنده و مُرده آنها برود، گویی به دیدار شیطان و بتپرستان رفته است. کسی که به یکی از آنها کمک کند، گویا به یزید و معاویه و ابوسفیان کمک کرده است.»
یکی از شیعیان حاضر به امام هادی(ع) عرض کرد: «گرچه به امامت شما معتقد و معترف باشد؟»
امام هادی(ع) خشمگین به او نگریست و فرمود:
«از این تصوّرات برحذر باش، کسی که امامت ما را پذیرفته باشد، برخلاف روش و خشنودی ما گام برنمیدارد. آیا نمیدانی که آنها پستترین فرقههای صوفیان هستند؟ سپس فرمود:
«وَ الصُّوفِیَّةُ كُلُّهُمْ مِنْ مُخَالِفِينَا، وَ طَرِيقَتُهُمْ مُغَايِرَةٌ لِطَرِيقَتِنَا، وَ اِنْ هُمْ اِلَّا نَصارَى وَ مَجُوسِ هذِهِ الْاُمَّةِ ...:
همه فرقههای صوفیان از مخالفان ما هستند و برنامه و روش آنها با برنامه و روش ما مغایرت دارد. آنها قطعاً نصاری و مجوس این امّت هستند. آنها کسانی هستند که در خاموش نمودن نور خدا سعی میکنند. خداوند نور خود را کامل میکند گرچه کافران نپسندند.»[5]
امام هادی(ع) در برابر واقفيّه
چنان که در شرح زندگی امام رضا(ع) گفتیم یکی از گروهکها که در برابر امامان راستین، صف کشیدند و موجب مزاحمتها شدند، گروهک واقفیّه بودند که معتقدند امام کاظم(ع) زنده است و آخرین امام و مهدی این امّت میباشد.
امام هادی(ع) در برابر آنها و سمپاشیهای آنها موضعگیری قاطع داشت؛ تا آنجا که یکی از شیعیان نامهای به امام نگاشت و در ضمن آن نامه پرسید:
«قربانت گردم شما این افراد ممطوره[6] را میشناسید؟ آیا در قنوت نماز آنها را نفرین و لعن کنیم؟» امام هادی(ع) در پاسخ نوشت:
«نَعَمْ اُقْنُتْ عَلَيْهِمْ في صَلاتِكَ:
آری، در قنوت نمازت آنها را نفرین کن.»[7]
امام هادی(ع)در برابر غُلات
غُلات گروهکی جدا شده از شیعیان بودند که راه افراط را پیموده و در مورد امامان، غلوّ میکردند، یعنی آنان را خدا و در حدّ خدا میدانستند.
امامان(ع) در برابر آنها موضع قاطع و خشن گرفتند و آنها را نجس دانسته و از خود طرد مینمودند.
یکی از شیعیان در مورد چند نفر از غُلات و رفتار آنها، برای امام هادی(ع) نامه نوشت و کسب تکلیف کرد، امام هادی(ع) در پاسخ نوشت:
«لَيْسَ هذَا مِنْ دِينِنا فَاعْتَزِلُوهُمْ:
برنامه آنها از دین ما نیست، از آنها دوری کنید.»[8]
از روایات و گفتار علما استفاده میشود که سران غُلات و بدعتگزاران در عصر امام هادی(ع) افراد زیر بودند:
1- علی بن حسکه قمّی
2- محمّد بن نصير فهری
3- حسن بن محمّد بن بابای قمّی
4- قاسم بن يقطين
5- هاشم بن ابي هاشم
6- ابو السّهری
7- ابن ابی الزّرقا
8- جعفر بن واقد
9- ابو الغمر
10- فارِس بن حاتم
11- مشغوذ پسر فارِس و...[9]
امام هادی(ع) به یارانش دستور فرمود: «هرکجا که فارِس بن حاتم و پسرش مشغوذ را ببینند، به آنها حمله کرده و آنها را بکشند.» و فرمود:
«لعنت خدا بر فارِس بن حاتم، به نام ما، مردم را میفریبد و آنها را به بدعت دعوت میکند. هرکس او را بکُشد رواست؛ زیرا خون او هدر است. کیست که مرا از شرّ او راحت کند و او را بکشد؛ در این صورت من در پیشگاه خدا، بهشت را برای او ضامن میشوم.»[10]
امام هادی(ع) یکی از دوستانش به نام ابوجُنید را دید و مبلغی پول به او داد و به او فرمود: «با این مبلغ اسلحه تهیه کن و نزد فارِس برو و او را اعدام کن.»
ابو جُنید با آن پول شمشیری خرید و آن را به امام هادی(ع) نشان داد. امام(ع) آن را نپسندید و فرمود این شمشیر را با وسیلۀ دیگر عوض کن، ابو جنید آن را با یک ساطور عوض کرد و به امام هادی(ع) نشان داد، امام فرمود: «این خوب است.»
ابوجنيد به سراغ فارِس رفت. هنگامی که او بین نماز مغرب و عشا از مسجد بیرون میآمد، به او حمله کرد و با ساطور بر سرش کوبید. او هماندم افتاد و مُرد. ابوجنید را دستگیر کردند، ولی چون نشانه قاتل بودن را در او ندیدند، آزادش نمودند.[11]
نیز روایت شده امام هادی(ع) در مورد محمّد بن نصير فهری و حسن بن محمد بن بابای قمّی نامهای به یکی از شیعیان نوشت که ترجمهاش این است:
«من از فِهری و حسن بن محمّد بن بابای قمّی بیزارم و تو و همه شیعیان را از آشوب او برحذر میدارم. آنان را لعنت میکنم. آنها به نام ما میخورند و فتنهانگیزی و مزاحمت میکنند. خداوند آنها را عذاب میکند و گرفتار فتنه سازد. ابن بابا گمان میکند که من او را به نبوّت برانگیختهام و او «باب» من است. خدا او را لعنت کند. شیطان بر او چيره شده و او را گمراه نموده، خدا در دنیا و آخرت او را عذاب نماید.»[12]
خودآزمایی
1- به چه دلیل خلفا، مکتبهای دیگر را مقابل مکتب تشیّع قرار میدادند؟
2- نظر امام هادی(ع) درباره صوفیان چه بود؟
زمانیکه جماعتی از صوفیان وارد مسجد النّبی شدند، امام هادی(ع) درباره آنها چه فرمود و منظور از اذکار آنان را چه بیان داشتند؟
3- «غُلات» چه تفکری داشتند و موضع امام هادی(ع) درباره آنها چه بود؟
پینوشتها
[1] فروع کافی، ج 6، ص 442.
[2] سفینة البحار، ج 2، ص 55 و 56.
[3] سفینة البحار، ج 2، ص 57.
[4] فروع کافی، ج 6، ص 480.
[5] سفينة البحار، ج ۲، ص ۵۸.
[6] شیعیان، گروهک واقفیّه را مَمْطوره (سگ باراندیده) مینامیدند؛ زیرا همانگونه که سگ باراندیده به هر جا رود و بدنش به هرچه برسد، آن را نجس میکند، واقفيّه نیز در میان شیعیان رفت و آمد میکردند و به هر که میرسیدند، روحش را نجس مینمودند. (بحار، ج ۸۵، ص ۲۰۳).
[7] رجال الكشّی، ص ۳۹۱.
[8] الأئمة الاثني عشر، هاشم معروف، ج ۲، ص ۴۶۳.
[9] همان مدرک، ص ۴۶۴ و ۴۶۵.
[10] همان مدرک، ص ۴۶۴.
[11] بحار، ج ۵۰، ص ۲۰۵.
[12] وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۵۵۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی