نمونههایی از گفتار و رفتار امام هادی(ع) |۴
برطرف شدن بیماری با نَهِیب امام هادی(ع)
در شهر سامرّا یکی از شیعیان به بیماری بَرَص گرفتار شد، زندگیش سخت و تنگ گردید، روزی به یکی از دوستانش به نام ابوعلی فِهِری گفت: «به چنین دردی گرفتار هستم و زندگیم تلخ و پر از رنج شده است.»
ابوعلی به او گفت: یک روز سر راه امام هادی(ع) بنشین، وقتی که آن حضرت را دیدی، از او درخواست کن برای رفع بیماریت تو را دعا کند.
او یک روز بر سر راه امام هادی(ع) نشست، هنگامی که امام هادی(ع) را دید که در آنجا عبور میکند، به سویش جهید تا از او تقاضای دعا کند، امام هادی(ع) که مهر و لطفش شامل حال همه بود، با دست به او اشاره کرد و سه بار فریاد زد:
«تَنَحَّ عافاکَ اللهُ:
دور شو! خدا تو را عافیت بخشد!»
بیمار دور شد و نزدیک نیامد و با ابوعلی ملاقات کرده و ماجرا را به او گفت، ابوعلی گفت: امام هادی(ع) قبل از آنکه تو تقاضای دعا کنی، برای تو دعا کرده و فرموده: «برو که به زودی عافیت مییابی.»
بیمار به خانهی خود بازگشت و شب را خوابید، وقتی که صبح شد، در بدن خود هیچگونه آثار بیماری ندید و خود را به طور کامل سالم یافت.[1]
مسلمان شدن قیصر روم از پاسخ امام هادی(ع)
قیصر روم برای یکی از خلفای عبّاسی، در ضمن نامهای نوشت: «ما در کتاب انجیل دیدهایم که هرکس از روی حقیقت سورهای بخواند که خالی از هفت حرف باشد، خداوند جسدش را بر آتش دوزخ حرام میکند و آن هفت حرف عبارت است از: «ث، ج، خ، ز، ش، ظ، ف»، ما هرچه بررسی کردیم، چنین سورهای را در کتابهای: تورات و زبور و انجیل نیافتیم، آیا شما در کتاب آسمانی خود، چنین سورهای را دیدهاید؟»
خلیفهی عبّاسی، دانشمندان را جمع کرد، و این مسأله را با آنها در میان گذاشت، آنها از جواب آن درماندند، سرانجام این سؤال را از امام هادی(ع) پرسیدند، آن حضرت در پاسخ فرمود: آن سوره، سورهی «حمد» است، که این حروف هفتگانه در آن نیست.
پرسیدند: فلسفهی نبودن این هفت حرف، در این سوره، چیست؟
فرمود: حرف «ث» اشاره به «ثبور» (هلاکت) و حرف «ج» اشاره به «جَحِیم» (نام یکی از دَرَکات دوزخ) و حرف «خ» اشاره به «خبیث» (ناپاک) و حرف «ز» اشاره به «زقّوم» (غذای بسیار تلخ دوزخ) و حرف «ش» اشاره به «شقاوت» (بدبختی) و حرف «ظ» اشاره به «ظلمت» (تاریکی) و حرف «ف» اشاره به آفت است.
خلیفه، این پاسخ را برای قیصر روم نوشت، قیصر پس از دریافت نامه، بسیار خوشحال شد و به اسلام گروید و در حالی که مسلمان بود از دنیا رفت.[2]
عزّت نفس و توکّل امام هادی(ع) به خدا
یکی از شیعیان به نام ابوموسی میگوید: یک روز به محضر امام هادی(ع) رفتم و عرض کردم «ای آقای من! این شخص (متوکّل عبّاسی) مرا طرد کرده و شهریهی مرا قطع نموده و خاطر مرا رنجانیده است، فقط از اینرو که اطّلاع یافته من از دوستان و شیعیان شما هستم، اگر شما در مورد ترحّم به من به او درخواست و سفارش کنی، او سخن شما را میپذیرد، شایسته است لطف کنید و با درخواست و سفارش خود از متوکّل عبّاسی، در مورد من کار مرا سامان دهید.»
امام هادی فرمود: ناراحت نباش به خواست خدا کارت سامان مییابد.
ابوموسی میگوید: آن روز شب شد، در همان شب، چند نفر از فرستادههای متوکّل به در خانهام آمدند و مرا طلبیدند، از خانه بیرون آمدم دیدم فتحبن خاقان (وزیر متوکّل) در کنار در ایستاده است، به من گفت: «چه شده که این مرد (متوکّل) مرا امشب به زحمت انداخته و برای احضار تو مرا به اینجا فرستاده است؟»
ابوموسی میگوید: (همراه فتحبن خاقان) به خانهی متوکّل روانه شدم، دیدم بر مسند خود نشسته، تا مرا دید، به من رو کرد و گفت:
«ای ابوموسی! ما از تو غافل شدیم و تو هم ما را از یاد بردی، تو چه طلبی از ما داری؟»
گفتم: صلهی فلانی و فلان شهریّه و فلان مبلغ و ...
متوکّل دستور داد: دو برابر همهی این مطالبات را به من دادند.
تعجّب کردم، به فتحبن خاقان گفتم: آیا امام هادی(ع) به اینجا آمد؟
گفت: نه، گفتم: آیا امام هادی(ع) نامهای برای متوکّل نوشت؟
گفت: نه، من به سراغ کار خود رفتم، فتحبن خاقان پشت سرم آمد و به من گفت: «بدون شکّ تو از امام هادی(ع) تقاضای دعا کردهای، از اینرو متوکّل نسبت به تو رام شده و نیازها و حقوقت را پرداخته است، از شما میخواهم که از طرف من از امام بخواه که برای من نیز دعا کند.»
ابوموسی میگوید: بعد از این ماجرا به محضر امام هادی(ع) رفتم، آن حضرت تا چهرهی مرا دید، فرمود: «از چهرهات پیدا است که راضی و شادمان هستی.»
عرض کردم: «آری ای آقای من به برکت الطاف و عنایات شما، ولی به من گفتند که شما نزد متوکّل نرفتهای و از او درخواستِ سفارش در مورد من ننمودهای.»
امام هادی(ع) فرمود: «خداوند متعال میداند که ما در نیازها جز به ذات پاکش به هیچکس پناه نمیبریم، و در گرفتاریها تنها به خدا توکّل میکنیم، هرگاه از درگاه او درخواستی کنیم، اجابت میکند، میترسیم از اینکه به غیر او متوجّه شویم، خداوند توجّه و عنایتش را از ما برگرداند.»
عرض کردم: فتحبن خاقان از من خواست تا از شما تقاضا کنم برایش دعا کنی.
امام هادی(ع) فرمود: «فتح در ظاهر با ما دوستی میکند ولی در باطن از ما دوری مینماید، استجابت دعا در مورد کسی رخ میدهد که شایستگی آن را داشته باشد، هرگاه تو در اطاعت خدا اخلاص نمودی و به حقّانیت رسول خدا(ص) و حقّ ما اقرار کردی، سپس از درگاه خدا چیزی را خواستی، خداوند تو را محروم نخواهد کرد.»
عرض کردم: «ای آقای من به من دعایی بیاموز که در میان دعاها، به آن اختصاص یابم و نتیجه بگیرم.
امام هادی(ع) فرمود: من در بسیاری از اوقات، خدا را با این دعا، میخوانم و از درگاه خداوند خواستهام که هر کس در کنار قبرم، این دعا را بخواند، خداوند او را ناامید نکند و آن دعا این است:
«یا عُدَّتِی عِنْدَ الْعُدَدِ، وَ یا رَجـائِی وَ الْمُعْتَمَدُ، وَ یا کَهْفِی وَ السَّنَدُ، وَ یا واحِـدُ وَ یا اَحَدُ، وَ یا قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ، أَسْئَلُکَ اَللّهُمَ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَهُ مِنْ خَلْقِکَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِی خَلْقِکَ مِثْلَهُمْ اَحَـداً، صَلِّ عَلی جَماعَتِهِمْ وَ افْعَلْ بِی کَیْتَ وَ کَیْتَ:
«ای یاور من هنگام یاریها، و ای امید و اعتمادگاه من، و ای پناهگاه و تکیهگاه استوار، و ای یکتا و ای بیهمتا و ای «قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ» از درگاهت مسألت دارم به حقّ آن مخلوقاتی که هیچکس را در مقام، مانند آنها نیافریدی، بر جماعت آنها، رحمت فرست و فلان حاجت و فلان نیازم را برآور!»[3]
***
از این فراز جالب، چند درس مهم میآموزیم:
۱- امام هادی(ع) به مشکلات بینوایان توجّه میکرد و آنها را رفع مینمود.
۲- امام هادی(ع) در مورد دوستانش، دعا میکرد، دعایی که به استجابت میرسید.
۳- آن حضرت، عزّت خود را حفظ مینمود، و از تقاضا کردن از فردی مانند متوکّل دوری میجست.
۴- با توکّل خالص به خدا، از دست زدن به دامن این و آن دوری مینمود.
۵- دشمنی مانند فتحبن خاقان، به عظمت مقام امام اقرار میکرد، و از او التماس دعا مینمود.
۶- آن حضرت برای فردی مثل فتحبن خاقان که منافق بود، دعا نکرد و به ما آموخت که برای صالحان دعا کنیم نه برای منافقان و دشمنان.
۷- امام هادی(ع) دعای مخصوصی آموخت که سراسر آن توحید و اخلاص است و ضمناً این درس را میآموزد که اولیای برجستهی خدا را هنگام دعا، در درگاه الهی واسطه قرار دهیم.
۸- او ضمانت کرد که اگر آن دعا را در کنار قبرم بخوایند، از درگاه خدا خواستهام شما را ناامید نکند.
خودآزمایی
1- چرا قیصر روم مسلمان شد؟
2- فلسفهی نبودن هفت حرف «ث، ج، خ، ز، ش، ظ، ف»، در سوره حمد چیست؟
3- امام هادی(ع) فرمودند، استجابت دعا در مورد کسی رخ میدهد؟
4- از این درسنامه، چه نکات مهمی میآموزیم؟
پینوشتها
[1] خرائج راوندی، مطابق نقل بحار، ج ۵۰، ص ۱۴۶.
[2] شرح شافیه ابی فراس، مطابق نقل منتخب التّواریخ، ص ۷۹۵.
[3] بحار، ج ۵۰، ص ۱۲۷ و ۱۲۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی