پیامبر اسلام(ص) قبل از پیامبری| ۸
۴- انسان کشی
از رسمهای غلط جاهلیّت این بود که نه تنها دختران را زنده به گور میکردند، بلکه از ترس فقر و تهیدستی، پسران را نیز میکشتند (چنانکه با کمال تأسف این طرز فکر غلط در زمان ما نیز به شکل دیگری انجام میشود، کودکان بیگناه را در عالم جنین ار طریق «کورتاژ» میکشند) آیهی ۱۵۱ سوره انعام اشاره به همین مطلب کرده میفرماید:
«وَ لا تَقْتُلُوا اَوْلادَكُمْ مِنْ اِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَاِیّاهُمْ:
فرزندانتان را از ترس فقر نکشید ما آنها و شما را روزی میدهیم».
۵- وضع زن در جاهلیّت
یکی از وحشتناکترین رسوم و عادتهای شوم دوران جاهلیّت، دخترکشی بود، آن هم در زشتترین صورتش، یعنی انسانی ضعیف و بیدفاع را زنده زنده به گور کنند، یا گردن بزنند و یا از بالای کوه، به پایین پرت کنند تا بمیرد!
احساس مردم جاهلیّت در مورد زنان، چنین بود، که آنها را در ردیف حیوانات قرار میدادند، بلکه پستتر از حیوان به دلیل اینکه، حیوان را زنده زنده در گور نمیکردند ولی دختران را زنده زنده در گور میکردند.
در قرآن، آیه ۵۸ سورهی نحل میخوانیم: «وقتی که به آنها مژده داده میشد همسرش دختر آورده، چهرهاش از این خبر، سیاه میشد و خشم و اندوه او را فرا میگرفت، از مردم پنهان میگردید و با خود میگفت آیا او را با کمال ننگ و خواری نگهدارم یا او را در زیر خاک پنهان سازم».
در اینجا به این چند نمونه تاریخی در این رابطه دقّت کنید:
گوستاولبون دانشمند جامعهشناس فرانسوی مینویسد: رسم دخترکشی در جاهلیّت چنان رائج بود همچنان که بچّههای سگ را در آب میانداختند، دخترها را زنده به گور میکردند، شیوع این عادت را از مصاحبه ذیل که بین قیس رئیس طائفه بنی تمیم و حضرت محمّد (ص) اتفاق افتاده میتوانید بفهمید:
روزی قیس دید پیامبر اسلام، یکی از دختران خود را روی زانو نشانده است. از او پرسید: این گوسفند بچّه چیست که این چنین او را میبوئی؟ فرمود: «این دختر من است».
قیس گفت: «به خدا من دخترهای زیادی داشتم و همه را زنده به گور کردم و هیچ یک را اینگونه نبوئیدم»، حضرت محمّد (ص) فریاد زد: «وای بر تو، خدا رحم را از دل تو بیرون برده و قدر بهترین نعمتهایی را که خداوند به انسان عنایت کرده نشناختی؟»[1].
نمونه دیگر: صعصعة بن ناجیه (جدّ فرزدق، شاعر اهلبیت (ع) است)، او مرد شریفی بود، در زمان جاهلیّت با بسیاری از عادتها، مخالفت کرد، تا جایی که ۳۶۰ دختر را خرید و از مرگ نجات داد، پس از آنکه اسلام آورد، ماجرای خریداری دختران را به عرض پیامبر (ص) رسانید و عرض کرد: «آیا من ثوابی دارم؟» پیامبر فرمود: «چه کردی، جریان را بیان کن!».
صعصعه گفت: دو ناقه (شتر ماده) از من گم شد، برای پیدا کردن آنها سوار بر جَمَل (شتر نر) شدم، در بیابانی آنها را پیدا کردم، در راه مراجعت، دو خانه در بیابان نظرم را جلب کرد، به طرف آنها رفتم، دیدم در یک اطاق پیرمردی نشسته است، با او گرم صحبت بودیم، ناگهان از اطاق دیگر زنی صدا زد: زائید زائید.
پیرمرد پرسید: چه زائید؟ زن پاسخ داد: دختر زائیده است، پیرمرد گفت: «او را در خاک دفن کنید»، گفتم او را نکشید، من جان او را میخرم، سپس دو ناقه و یک جَمَل را که بر آن سوار بودم دادم تا او را نکشند و برای خود نگهدارند، و در دوران عمرم ۳۶۰ دختر، هر کدام را با دو ناقه و یک جَمَل خریدم و نجات دادم.
پیامبر (ص) فرمود: «بسیار کار بزرگی انجام دادهای، پاداشش نزد خدا محفوظ است»[2].
۶- بتپرستی در جاهلیّت
بتپرستی در جاهلیّت به اوج خود رسیده بود، هر دستهای برای خود بت و بتهایی داشتند و آنها را با انواع پرستشها میپرستیدند، به طوری که مینویسند: شمارهی بتها به ۱۶ هزار بت رسید که ۳۶۰ بت آنها به تعداد شماره روزهای سال، بتهای معروف بودند، و ۹ بت آن از بتها بزرگ و معروف و رسمی بودند که عبارتند از بتهای:
۱- یَعوق ۲- نسر ۳- یَغوث ۴- بَعْل ۵- وُدّ ۶- عُزّی ۷- سُواع ۸- لات ۹- مَنات
این بتها را به شکلهای مختلف از چوب یا فلز یا سنگ یا عاج «دندان فیل» میساختند، بت «عُزی و منات» مخصوص قبیلهی قریش بود، بت «هُبَل» (که از بزرگترین بتهای این قبائل است) مخصوص قبیلهی اَوْس و خزرج بود، بت «لات» مخصوص قبیلهی ثقیف در طائف بود، قبیلهی هَمْدان، بت «یَعوق» و قبیلهی هَذَیل، بت «یَغوث» و قبیله مَذْحِج بت «نَسر» (کرکس) و قبیلهی کلب بت «وُدّ» و قبیله الیاس، بت «بَعْل» و قبیله هذیل، بت «سواع» را میپرستیدند[3].
جلو بتها گوسفند و گاو و شتر قربانی میکردند، و به دور آنها طواف مینمودند، و حتّی داخل کعبه را پر از بت کرده و به قصد پرستش بتها، اطراف کعبه طواف میکردند.
***
دربارهی بت و بتپرستی، قصّههای عجیبی نقل میکنند، به یک نمونه زیر توجّه کنید:
مینویسند: مردم جاهلیت معتقد بودند که مردی بنام «اَساف» در یمن، عاشق زنی بنام «نائله» شد، هر دو به عنوان زیارت به مکّه آمدند، وقتی که داخل کعبه شدند، وقتی که اطراف کعبه خلوت شد، با هم زنا کردند، روز بعد، زائران دیدند که آن دو نفر به صورت جمادی مسخ شدهاند، برای اینکه مردم عبرت بگیرند، آن دو را در میان کعبه گذاشتند، پس از مدتی آن دو نفر خدا شدند و مورد پرستش مردم جاهلیت قرار گرفتند.
روزی ابوذر زنی را کنار کعبه دید که سرگرم دعا و راز و نیاز است، و در دعا با حال گریه میگفت: «ای نائلهای اَساف حاجت مرا برآور».
ابوذر سخت ناراحت شده او را بباد استهزا گرفت و گفت: «ای زن! نائله را به عقد همسری اساف درآور».
زن متوجّه ابوذر شد، فریاد کشید که این شخص از آئین ما خارج شده، جوانان بتپرست قریش به سر رسیدند و به ابوذر حمله کردند، که اگر وساطت گروهی از دودمان بنیبکر نبود، معلوم نبود که ابوذر جان سالمی بدر برد[4].
۷- خرافات و بیهودهگرایی
مردم جاهلیّت در خرافات و افسانهپرستی غرق بودند، در اینجا به این نمونهها توجّه کنید.
۱- جمعی از آنها هنگام طواف کعبه، لخت مادرزاد میشدند و صوت میکشیدند و کف میزدند و نام این وحشیبازی را عبادت خدا میگذاشتند[5].
۲- برای رفع نگرانی و ترس، از وسائل زیر استفاده میکردند:
موقعی که وارد روستایی میشدند و از بیماری وبا یا دیو میترسیدند برای رفع ترس در برابر دروازه روستا، ده بار صدای الاغ میدادند و گاهی این کار را با آویختن استخوان روباه به گردن خود، انجام میدادند.
۳- اگر در بیابان گم میشدند، پیراهن خود را پشترو میکردند و میپوشیدند، و هنگام مسافرت از خیانت زنان خود میترسیدند، برای کسب اطمینان نخی را بر ساقه و یا شاخهی درختی میبستند، هنگام بازگشت اگر نخ به حال خود باقی بود مطمئن میشدند که زن آنها خیانت نکرده و اگر باز یا مفقود میگردید، زن را به خیانت متّهم میکردند.
۴- اگر دندان فرزند آنان میافتاد، آن را با دو انگشت به سوی خورشید پرتاب کرده میگفتند: «ای آفتاب، دندانی بهتر از این بده».
۵- زنی که بچّهاش نمیماند اگر هفت بار بر کشتهی مرد بزرگی قدم میگذاشت، معتقد بودند که بچّه او باقی میماند...
۶- به گردن مار گزیده و عقرب گزیده، زیور آلات طلائی میآویختند و معتقد بودند که اگر مسّ و قلع همراه خود داشته باشد میمیرد، اگر شخصی میمرد، به احترام او شتری را با طرز دردناکی در کنار قبر او دفن میکردند...[6]
این امور بیهوده و خرافات، چون زنجیری گران دست و پای زندگی آنها را گرفته و نمیگذاشت، قدمی به پیش آیند و به سوی نجات و تکامل راه یابند، پیامبر اسلام (ص) با شدّت با خرافهپرستی آنها مبارزه کرد، و محیط آنها را از این آلودگیهای فکری که بر عقل و اندیشهی آنها چیره شده بود پیکار سخت کرد.
۸- لجاجت و یکدندگی
مردم جاهلیّت در راه آئین خرافی خود به قدری یک دنده و لجوج بودند که حاضر نبودند به هیچ وجهی از آن دست بکشند، حتّی در روایات آمده میگفتند: «اگر به ما بگویی کوه ابوقُبیس را با دست خود برداریم، برای ما آسانتر از گفتن «لا اِلهَ اِلاّ الله» است؟! مرگ را با چشم خود میدیدند، در عین حال از بتپرستی دست نمیکشیدند.
برای حفظ مرام بیهودهی خود، حاضر نبودند زیر بار روم و ایران بروند و میگفتند: «ما در همین وضع نابسامان فقر و فلاکت میسازیم اما زیر بار مرام دیگر و روش دیگر نمیرویم، تا روش نیاکان ما، آسیب نبیند».
روایت شده: ولیدبن مُغَیره در حال مرگ گریه میکرد، گفتند چرا گریه میکنی؟ گفت:
«گریهام برای آن است که بعد از من، آئین پسر ابن ابیکبشه (اشاره به پیامبر (ص)) رائج شود و توسعه یابد، و دین ما از بین برود».
ابوجهل به او گفت: از این نظر خاطر جمع باش، ما از پیشرفت او جلوگیری میکنیم».
ولید گفت: «اکنون مرگ برایم گوارا است».
گفتار امیر مؤمنان علی(ع) دربارهی وضع جاهلیّت
بهتر این است که این قسمت را با ذکر سخنانی از امیر مؤمنان علی(ع) پایان بریم:
آن حضرت در یکی از خطبههایش چنین میفرماید:
«شما ای گروه عرب! در زمان جاهلیّت زشتترین مرام را داشتید، و در بدترین وضع بهسر میبردید، در میان زمینهای سنگلاخ، میان مارهای پرزهر، آب لجن سیاه میآشامیدید، غذای آلوده میخوردید، خون یکدیگر را میریختید و از خویشان دوری میکردید، بتها در میان شما نصب شده بود، غرق در فساد بودید، که خداوند توسّط پیامبر اسلام (ص) شما را نجات داد»[7].
در سخنی دیگر میفرماید:
«خداوند محمّد (ص) را هنگامی به پیامبری برانگیخت که مردم، گمراه و سرگردان بودند، و در راه فساد و فتنه قدم برمیداشتند، هوی و هوس و کبر و نخوت آنها را فرا گرفته بود، غرق در جهل و نادانی بودند، و در میان پریشانی و گرفتاری غوطه میخوردند، خداوند پیامبر اسلام (ص) را برای نجات آنها فرستاد، و او آنها را با کوشش و سعی فراوان، نصیحت کرد و به سوی حکمت و آگاهی راهنمایی نمود»[8].
با توجّه به وضع مردم جاهلیّت و وضع سایر نقاط جهان به عمق سخن پیامبر (ص) پی میبریم که فرمود:
«ما اُوذِیَ نَبِیٌّ بِمِثْلِ ما اُوذِیتُ:
هیچ پیامبری در راه ابلاغ رسالت مانند من آزار ندید».
خودآزمایی
1- آیهی ۱۵۱ سوره انعام اشاره چه مطلبی کرده است؟
2- شمارهی بتها در زمان جاهلیت چند عدد بود؟ و ۹ بت از بتها بزرگ و معروف و رسمی را نام ببرید.
3- چرا ولیدبن مُغَیره در حال مرگ گریه میکرد؟
پینوشتها
[1]- تمدن اسلام و عرب گوستاولبون (ترجمه سیدهاشم حسینی)، ص ۵۰۳ – منظور از قیس در عبارت فوق، قیسبن عاصم است که وقتی قبول اسلام کرد، روزی به رسول اکرم (ص) عرض کرد که دوازده نفر از دخترانم را زنده به گور کردهام، چه باید کنم؟ حضرت فرمود: «از طرف هر یک از آنها یک برده آزاد کن» (اسد الغابه، ج ۴، ص ۲۱۹، - استیعاب، ج ۳، ص ۲۲۳).[2]- قاموس الرجال، ج ۵، ص ۱۲۵.[3]- تاریخ مفصل اسلام، ص ۲۰ – مجمع البحرین.[4]- ابوذرالغفاری، علاّمه محسن امین، ص ۹.[5]- چنانکه در آیه ۳۵، سورهی انفال، به این مطلب اشاره شده است.[6]- اقتباس از فروغ ابدیّت، ج ۱، ص ۳۵ تا ۴۱.[7]- نهجالبلاغه، خطبه ۲۶.[8]- نهجالبلاغه، خطبه ۹۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی