پیامبر اسلام(ص) قبل از پیامبری| ۶
فرزندان پیامبر(ص)
پیامبر(ص) بنا بر مشهور از خدیجه(س) دارای شش فرزند بود و از «ماریه قبطیه»، همسر دیگرش، یک فرزند به نام ابراهیم داشت.
فرزندان آن حضرت از خدیجه (س) به این ترتیب بودند:
۱- قاسم ۲- عبدالله، این دو قبل از هجرت از دنیا رفتند اوّلی قبل از بعثت و دوّمی بعد از بعثت. ۳- رقیّه ۴- امّ کلثوم، این دو به ترتیب همسر عثمان شدند، اوّلی در اوائل ازدواج وفات کرد و دوّمی در سال نهم هجرت، از دنیا رفت. ۵- زینب که همسر اَبیالعاص شد و در سال ۸ هجرت از دنیا رفت. ۶- فاطمه زهرا(س).
ابراهیم نیز در سال هشتم هجرت چشم به جهان گشود و در سال دهم هجرت در حالی که یک سال و ده ماه و چند روز از عمرش گذشته بود، جان سپرد[1].
هنگامی که پیامبر(ص) رحلت کرد، جز فاطمه زهرا(س) فرزندی نداشت.
پیامبر(ص) در مرگ ابراهیم گریه کرد، شخصی به آن حضرت گفت: «تو ما را از گریه نهی میکنی ولی خودت گریه میکنی؟».
پیامبر(ص) فرمود: «این گریه نیست بلکه رحم و مهربانی است، کسی که رحم نکند مشمول رحمت الهی نمیشود»[2] [یعنی گریهی ذلّت و اعتراض نیست بلکه گریه عاطفی است که از قلب مهربان سرچشمه میگیرد].
قابل توجّه اینکه: روزی پیامبر(ص) حسین(ع) را روی زانوی راستش و ابراهیم را روی زانوی چپش نشانده بود، گاهی حسین را و گاهی ابراهیم را میبوسید، در همین هنگام جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و گفت: «خداوند به تو سلام میرساند و میفرماید: «در مورد این دو کودک، هر دو را با هم باقی نمیگذارم، یکی از آنها را فدای دیگری کن، اختیار با تو».
پیامبر(ص) نگاهی به ابراهیم کرد و گریست و نگاهی به حسین(ع) نمود و گریه کرد سپس فرمود: «مادر ابراهیم کنیز است اگر ابراهیم از دنیا رفت تنها من غمگین میشوم ولی هرگاه حسین(ع) از دنیا رفت هم من محزون میشوم و هم مادرش فاطمه(س) و هم پدرش علی(ع) و من تنها اندوه خودم را برمیگزینم، ابراهیم را فدای حسین(ع) کردم».
سه روز بعد از این ماجرا، ابراهیم از دنیا رفت از آن پس هرگاه پیامبر(ص) حسین(ع) را میدید که به پیش میآید او را به سینهاش میچسباند و میبوسید و میفرمود: «پسرم ابراهیم را فدای حسین(ع) نمودم»[3].
گریهی پیامبر(ص) روی قبر ابراهیم
پس از آنکه پیامبر(ص) پیکر فرزندش ابراهیم را به خاک سپرد، چشمانش پر از اشک شد فرمود: «چشم؛ اشک میریزد و دل غمگین است ولی سخنی که موجب خشم خدا شود نمیگویم».
سپس پیامبر(ص) گوشهای از قبر را دید که به طور کامل درست نشده با دست خود آن را موزون و صاف کرد و آنگاه فرمود:
«اِذا عَمِلَ اَحَدُکُمْ عَمَلاً فَلْیُتْقِنْ:
هرگاه یکی از شما کاری را انجام داد، البتّه آن را محکم و استوار انجام دهد»[4].
مبارزهی شدید پیامبر(ص) با امور بیاساس
هنگامی که ابراهیم پسر پیامبر(ص) از دنیا رفت، در آن روز تصادفاً خورشید گرفت، مردم گفتند: «خورشید نیز در مرگ ابراهیم غمگین شد و این نشانهی عظمت پیامبر(ص) است»، پیامبر(ص) بیدرنگ قبل از دفن جنازهی ابراهیم، مردم را به مسجد دعوت کرد و بالای منبر رفت و فرمود: «ای مردم! خورشید و ماه دو نشانه از نشانههای خدا است و به امر خدا به مسیر خود ادامه میدهند و هرگز به خاطر مرگ کسی گرفته نمیشوند، هر وقت خورشید یا ماه گرفت، نماز آیات بخوانید» سپس از منبر پائین آمد و نماز آیات را با جماعت خواندند و بعد به علی فرمود: «پیکر فرزندم ابراهیم(ع) را برای دفن آماده کن» علی(ع) او را غسل داد و کفن کرد و سپس حاضران او را دفن نمودند.
چون نماز بر جنازهی ابراهیم خوانده نشد بعضی از حاضران گفتند: «پیامبر(ص) بر اثر اندوه زیاد نماز بر جنازهی فرزندش را فراموش کرد» پیامبر(ص) بیدرنگ به آنها فرمود: «نخواندن نماز به خاطر اندوه زیاد نبود بلکه خداوند به من فرمان داده که بر جنازه کسی که نماز میخواند (نماز بر او واجب شده است) نماز بخوانم».
هنگام دفن جنازهی ابراهیم حضرت علی(ع) داخل قبر شد بعضی از حاضران گفتند «بنابراین وارد شدن انسان به داخل قبر فرزندش حرام است» پیامبر(ص) به آنها فرمود: «ورود پدر به قبر فرزندش حرام نیست، اینکه من وارد قبر فرزندم نشدم به این علّت بود که مبادا با باز کردن گره کفن فرزندم چشمم به او بیفتد و بیتاب گردم و در نتیجه پاداشم در نزد خدا تباه شود»[5].
به این ترتیب پیامبر(ص) در یک حادثه به طور سریع از سه امر بیاساس و خود درآورده جلوگیری فرمود.
پیامبر امین و راستگو
قبل از آنکه پیامبر (ص) در چهل سالگی به مقام پیامبری برسد همهی مردم او را به عنوان امین و راستگو میشناختند و هرگز در او گناه و انحرافی ندیده بودند.
در این رابطه به دو فراز تاریخی زیر توجّه کنید:
۱- اعتراف ابوسفیان به راستگویی محمّد(ص)
در آن هنگام که پیامبر(ص) پیامبری خود را آشکار نمود، مشرکان قریش که یکی از آنها ابوسفیان بود شدیداً با او مخالفت نمودند در همین ایّام ابوسفیان با کاروان تجاری خود به شام رفت و در شام با هِرَقْل امپراطور روم ملاقات کرد، هِرَقْل از ابوسفیان در مورد پیامبر(ص) سؤالاتی کرد و ابوسفیان پاسخ داد، یکی از سؤالات او این بود که: «آیا قبل از نبوّت محمّد(ص) هیچگاه از او دروغی شنیده بودید؟»
ابوسفیان جواب داد: «نه، او در میان ما از هر جهت راستگو بود»[6].
۲- رفع اختلاف شدید با نصب حجرالاسود توسّط پیامبر(ص)
هنگامی که ۳۵ سال از عمر پیامبر(ص) گذشت (۵ سال قبل از بعثت) قبیلههای مختلف مردم مکّه تصمیم گرفتند که کعبه را ویران کرده و نوسازی نمایند، همه دست به دست هم دادند و بنای ساختمان کعبه را به پایان رساندند و در پایان در مورد نصب «حجرالاسود» در جای خود اختلاف شدید بین آنها به وجود آمد، هر یک از آن قبائل میخواست این افتخار نصیب او گردد، اختلاف به قدری داغ و شدید شد که دودمان «بنوعبدالدّار» ظرفی پر از خون آوردند و با دودمان «بنوعدی» هم پیمان شدند، دست خود را به نشان مرگ در آن خون میزدند و به این عنوان که آمادهاند تا سرحدّ مرگ بجنگند.
در این بحران شدید یکی از ریشسفیدان آنها به نام «ابومُغیرةبن عبدالله» که پیرمردترین افراد اهل مکّه بود چنین پیشنهاد کرد:
«هرکس اکنون به عنوان نخستین نفر از در مسجد [که در آن وقت «باب بنیشیبه» نام داشت و اکنون به آن «باب السّلام» میگویند] وارد شد او را «داور» قرار دهیم و به حکم او عمل کنیم».
همهی قبائل این پیشنهاد را پذیرفتند و اجتماع کردند چشمها به آن در دوخته بود ناگاه دیدند محمّد(ص) به عنوان نخستین نفر از آن در وارد شد همین که او را دیدند فریاد زدند:
«هذا الْاَمِینُ، رَضِینا، هذا مُحَمَّد:
این امین است به داوری او راضی شدیم این محمّد(ص) است».
وقتی که پیامبر(ص) به آنها رسید آنها ماجرا را به پیامبر(ص) گفتند، پیامبر(ص) بیدرنگ به آنها فرمود: «پارچهای بیاورید».
پارچهای آوردند، پیامبر(ص) حجرالاسود را در میان آن پارچه نهاد و به هریک از قبیلهها فرمود: «هر کدام یک نفر نماینده نزد من بفرستید» آنها چنین کردند، پیامبر(ص) به نمایندگان فرمود: «هرکدام گوشهای از پارچه را بگیرید و حجرالاسود را بلند نموده به نزدیک جایگاهش بیاورید»، آنها چنین کردند آنگاه پیامبر(ص) حجرالاسود را برداشت و در جای خود نهاد[7].
به این ترتیب شدیدترین اختلاف در پرتو تدبیر حکیمانهی محمّد(ص) با سادهترین روش برطرف گردید.
از این حادثه دست کم سه مطلب مهم فهمیده میشود: ۱- مردم قبل از بعثت، پیامبر اسلام(ص) را امین میدانستند ۲- مردم در عصر جاهلیت از نظر تمدّن و اخلاق در انحطاط شدید به سر میبردند ۳- پیامبر(ص) در تدبیر امور و حلّ مشکلات سیاسی و اجتماعی در جایگاه بسیار ارجمندی قرار داشت.
خودآزمایی
1- پیامبر(ص) چند فرزند داشتند؟
2- سه امر بیاساس و خود درآوردهای که پیامبر(ص) در حادثه وفات فرزندش ابراهیم، به طور سریع از آنها جلوگیری کرد را بیان کنید.
3- از حادثه رفع اختلاف شدید با نصب حجرالاسود توسّط پیامبر(ص) چه مطالبی فهمیده میشود؟
پینوشتها
[1]- بحار، ج ۲۲، ص ۱۵۱ و ۱۵۲.
[2]- همان مدرک.
[3]- بحار، ج ۲۲، ص ۱۵۳.
[4]- فروع کافی، مطابق نقل بحار، ج ۲۲، ص ۱۵۷.
[5]- بحار، ج ۲۲، ص ۱۵۵ و ۱۵۶.
[6]- فضائل الخمسه فی صحاحالسّته، ج ۱، ص ۱۵۲، به نقل از صحیح بخاری؛ مکاتیبالرّسول، ج ۱، ص ۱۰۹.
[7]- سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۰۴ تا ۲۱۰.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی