۴- موقف چهارم: عرفات[1]
روزهای اوّل ذیحجّه، روزهاى پرغوغاى مكّه است. مانند دريايى كه از همه طرف، نهرهاى آب پرجوش و خروش در آن سرازير شود، در تمام ساعات شبانهروز، سيل جمعيّتهاى عظيم است كه با شور و هيجان و انقلاب عجيبى از تمام جهات و جوانب، سرازير مكّه مىشوند و آن بلدهی طيّبه و شهر مقدّس كه در آن ايّام، سطوت و هيبت خاصّى به خود مىگيرد، همچون مادرى مهربان كه فرزندان خود را در آغوش بپذيرد، تمام واردين را با آن كثرت معجبی كه دارند، با مهربانى تمام در آغوش گرم و با محبّت خود، جا مىدهد و نظر به بركت خارقالعادهاى كه خدا به آن شهر عنايت فرموده است، هرگز بر واردين تنگ و مضيّق نمىشود و همه با وسعت و امنيّت، در دامن «بلدالامين» احساس آرامش جسمى و روحى مینمایند.
کسانی كه وظيفهی «حجّ تمتّع» دارند و باید وظيفهی «عمره» را كه «حجّ اصغر»[2] ناميده مىشود مقدّم بدارند، آمدهاند و انجام دادهاند و به انتظار رسيدن موقع «حجّ اكبر» در مكّه به سر مىبرند و هم كسانى كه وظيفهی «حجّ قِران و اِفراد»[3] دارند و حجّ آنها مقدّم بر عمره است، فوج فوج، وارد مكّه مىشوند تا همه با هم در روز معيّن، جامهی احرام حجّ بپوشند و لبّيكگويان از مكّه خارج شده و به دامن كوه عرفات کشیده شوند.
«عمره» يك برنامهی عبادى فردى است كه مشروط به هماهنگى با ديگران نيست و هر كس مىتواند در هر روز كه بخواهد، انجام بدهد. امّا «حجّ» يك برنامهی عبادت اجتماعی است كه بايد روز معيّنى آغاز گشته و روز معيّنى خاتمه پيدا كند و اماكن خاصّ و اعمال مخصوصى دارد.
به همين جهت، تمام كسانى كه قصد شركت در مجمع عمومى حجّ را دارند، از هر نقطهی دنيا كه هستند، سعى مىكنند تا روز هشتم ذیحجّه، خود را به مكّه برسانند و آنهايى هم كه براى عذرى، تأخير كردهاند، به هر نحوی است بايد تا قبل از ظهر روز نهم، ملحق شوند.
«كاروان عظيم حجّ» بعد از ظهر روز هشتم، از مكّه به حركت در مىآيد در حالى كه سرها برهنه و تنها از لباسهاى معمولى و هميشگى، خلع گشته و هر يك دو قطعه پارچهی سفيد پوشيده و هر نفر، از وسايل زندگى به قدرى كه براى توقّف چند روز در خيمه و در ميان بيابان كافى باشد، همراه خود برداشته، با نظمى متين و برنامهاى الهامبخش و آهنگى شورانگيز از نغمهی آسمانى «لَبَّیْکَ اَللّهُمَّ لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ اِنَّ الْحَمْدَ وَ النَّعْمَةَ لَکَ وَ الْمُلْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ» كه طنين روحانى خاصّش، سراسر شهر مكّه و بيابانهاى شمال شرقى را آكنده مىسازد، حركت مىكنند.
البتّه چون جمعيّت، فوقالعاده زياد است، ناچار بايد دستهدسته و تدريجاً و در عين حال متوالياً، مسير مكّه تا عرفات را بپيمايند که درست، مقارن زوال ظهر روز نهم، همه در صحراى عرفات مجتمع گردند. لذا از ظهر روز هشتم، جنب و جوش عجيبى در مكّه به چشم مىخورد. در همه جا، انسانهاى سفيدپوش ديده مىشوند و از همه جا، نغمهی ملكوتى و آهنگ پرهيبت «لبّیک، اللّهمّ لبّیک»، به گوش مىرسد. كوچه و بازار و خيابان و داخل و خارج شهر، موج مىزند از جمعيّتى كه همه رو به سوى عرفات، در حرکت میباشند.
عرفات کجاست؟
«عرفات» بيابان صاف و هموارى است كه تقريباً در ٢۴ كيلومترى (چهار فرسخى) شمال مكّه و در دامنهی كوهى به نام «جَبَلُ الرَّحْمَة» قرار گرفته است.
«عرفات»، سرزمين بسيار مقدّسى است كه خداوند كريم، آنجا را براى ضيافت و پذيرايى از ميهمانان خود، مقرّر فرموده و سفرهی خاصّ انعام و اكرامش را در دامن «كوه رحمت» گسترانيده و از كافّهی مهمانان و واردين، دعوت به عمل آورده که در ساعت معيّن، همه با هم بر گرد خوان نعمت بىدريغش بنشينند و از بحر موّاج كرم و رحمت بىكرانش، هر يك به قدر ظرفيّت و استعداد خويش برخوردار گردند.
انسان تا بيگانهای از دنیا نشود، آشنای با خدا نمىگردد
این انسان بینوا اگر به حال خود رها شود، مانند بچّهى بیعقل و تمیزی است كه تا چشمش به بازیچههای سرخ زرد بيفتد و ذائقهاش با خوردنىهاى ترش و شيرين آشنا گردد، خود را مىبازد و هر چه دارد از دست مىافكند و با ولعى فراوان به سمت آن بازیچهها و خوردنىها مىدود.
انسان مسکین نیز با ديدن امتعهی خوش آب و رنگ دنيا و كاميابى موقّت از شهوات نفس فریبا، آنچنان از خود بیخود مىشود كه موقعيّت انسانى خود را از ياد برده و از كمالات عالیّهای كه بايد در عالم ويژهی انسانى بهدست آورد، به كلّى غافل مىشود و نداهاى الهامبخش توحيد فطرى را در پس پردههاى ضخيم علايق مادّى، بسيار ضعيف بلكه خاموش مىسازد. يك عمر با بازيچهی دنيا، سرگرم بوده و به ترش و شيرين ناچيز و بىارزش دنيا مشغول میشود و عاقبت، در پايان عمر تباه شدهاش، با روحی فقیر و قلبی سیاه، به دركات جحيم و هلاكت ابد مىغلتد.
در شب معراج، خطاب به رسول مكرّم(ص) فرمودند:
يا اَحْمَدُ اِحْذَرْ اَنْ تَكونَ مِثْلَ الصَّبِيِّ اِذا نَظَرَ اِلَى الاَخْضَرِ وَ الاَصْفَرِ وَ اِذا اُعْطِيَ شَيْئاً مِنَ الْحُلْوِ وَ الْحامِضِ اِغْتَرَّ بِهِ.[4]
ای احمد! بر حذر باش از اينكه همچون كودك باشى كه چون سبز و زردى ببيند و ترش و شيرينى داده شود، فريفتهی آن گردد.
این خطاب، به مقام بسيار شامخ و رفيع رسولالله(ص) متوجه شده است تا عالم انسانيّت، پى به موقعيّت بسيار خطير و عظيم خود ببرد و سرمايهی عزيز عمر را با بطالت و غفلت تباه نسازد.
آری! اين انسان، تا زمانى كه خود را در ميان امتعه و اشياء پرتجمّل دنيا مىبيند كه خانههاى پرنقش و نگار، فرشهاى عالى، پردههاى الوان، غذاهاى رنگارنگ، آهنگ سود و زيان كسب و كار و تجارت و بالاخره دلربايىهاى اهل و عيال و خويشان و دوستان، گرداگرد او را گرفته و مشغولش ساختهاند تا چنين است، نمىتواند به اين سادگى با خدا خلوت کرده و با آن «محبوب اصیل» راز و نيازى به ميان آورد، مجلس معارفهاى بين خود و خدا تشكيل داده و بر درجهی عرفان و محبّتش نسبت به خدا بيفزايد و بالنّتيجه كمال حقيقى و سعادت انسانى خود را به دست آورد.
لذا خداوند رحيم منّان، به منظور نجات دادن انسان از گرداب هولناك «حبّ دنيا» و رهانيدن او از لجنزار پرعفونت شهوات و اتّباع هواى، به قيد وجوب و الزام، او را از زندگى مألوف و خانه و كاشانهاش بيرون مىآورد و از تمام تجمّلات دنيايى حتّى لباس تن و كفش و كلاهش، منخلع مىسازد و در سرزمينى دورافتادهی از تمام مظاهر فريبندهی مادّى، متوقّفش میگرداند كه آنجا، نه كاخ و قصرى مىبيند و نه پرده و فرشى، نه لباس شيكى دارد و نه فرزند و زن، به یمین و یسارش میکشاند. جز يك خيمهی ساده و بىآلايش و خاك و سنگ بيابان خشك حجاز چيزى نمىبيند. از همه جا و از همه كس منقطع گشته و خيمه در دامن «جبلالرّحمة» و «دارالضّيافۀ» حضرت حق زده و آنجا به خاك نشسته است. یعنی؛ دگر، با كسى حسابى ندارد جز خدا؛ دگر در عالم، پناه و آشنايى ندارد جز خدا. مانند ميّتى كه از همه چيز زندگى جدا گشته و با يك كفن، به رحمت خدا پيوسته است.
آری! در اين موقع و با اين شرايط است كه مىتواند با خدا خلوت كند و مجلس معارفه و شناسايى بين خود و خدا تشكيل داده و خود را به عجز و بيچارگى و فقر و احتياج همهجانبه و خدا را به احاطهی علم و قدرت و قيّوميّت و قهّاريّت توأم با لطف و كرم و رحمت بىمنتها بشناسد و از صميم قلب بگويد:
عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقيباً و خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیباً.[5]
کور باد آن چشمى كه تو را نگهبان خود نبیند و زيانبار گردد تجارت [يك عمر] آن بندهاى كه بهرهاى از محبّتت نگیرد.
وظيفهی وقوف در عرفات، از ظهر روز نهم ذيحجّه شروع مىشود و مغرب آن روز به پايان مىرسد.
این عبادت بزرگ، از نظر زمان بسيار محدود است، امّا از نظر آثار و نتايج معنوى و بركات و رحمات الهى كه عايد حضّار در موقف میگردد، فوقالعاده عظيم و جليل و از حدّ تصوّر آدمى بيرون است.
امام سجّاد(ع) شنيد كه سائلى در عرفات از مردم سؤال مال مىكند؛ فرمود:
وَيْحَكَ اَغَيْرَ اللهِ تَسْأَلَ فِي هذَا الْمَقامِ اِنَّهُ لَيُرْجى لِما فِي بُطُونِ الجِبالِ في هذَا الْيَوْمِ اَنْ يَكونَ سَعيداً.[6]
وای بر تو! آيا در چنين محلّى از غير خدا طلب مینمایی و حال آنكه امروز آنچنان رحمت حق، شامل و عامّ است كه اميد آن مىرود آنچه در شكم كوههاست مشمول رحمت عامّهی حق گشته و خوشبخت و سعادتمند شوند.
(مرحوم فیض در بيان اين حديث مىگويد: سعادت هر چيزى مناسب حال خودش میباشد، بنابراين شايد مراد از سعادت آنچه در شكم كوههاست، اين باشد كه از كوه، نباتى گیاهی برويد و بعد از تحوّلات پىدرپى به صورت نطفهاى درآيد و از آن، انسان سعيدى متكوّن گردد) و در روايت ديگرى كه «مستدرك» نقل كرده، به جاى كلمهی «الجبال» كلمهی «الحبالى» آمده است كه به معناى «زنان آبستن» است و در اين صورت، معناى حديث روشنتر خواهد بود.
مردی در مسجدالحرام از امام صادق(ع) پرسيد: چه كسى گناهش از گناه همه كس بزرگتر است؟ فرمود:
مَنْ يَقِفْ بِهذَيْنِ الْمَوْقِفَيْنِ عَرَفَةَ وَ مُزْدَلِفَةَ وَ سَعى بَيْنَ هذَيْنِ الْجَبَلَيْنِ، ثُمَّ طافَ بِهذَا الْبَيْتِ وَ صَلّى خَلْفَ مَقامِ اِبْراهيمَ ثُمَّ قالَ فِى نَفْسِهِ اَوْ ظَنَّ اَنَّ اللهَ لَمْ يَغْفِرْ لَهُ فَهُوَ مِنْ اَعْظَم النّاسِ وِزْراً.[7]
کسی كه در اين دو موقف: عرفه و مشعر، وقوف كند و بين اين دو كوه [صفا و مروه] سعى نمايد و گرد اين خانه [كعبه] طواف انجام داده و نماز پشت مقام ابراهيم بجا آورد، در عين حال بعد از تمام اين اعمال، پيش خود بگويد يا گمان نماید كه خدا او را نيامرزيده است، اين آدم از همه كس، گناهش عظيمتر است [يعنى بدگمانى به خدا و يأس از رحمت خدا، گناهى بسيار بزرگ و خطرناك است].
قال ابو جعفر(ع): ما يَقِفُ اَحَدٌ عَلى تِلْكَ الْجِبالِ بَرُّ وَ لا فاجِرٌ اِلاّ اسْتَجابَ اللهَ لَهُ فَاَمَّا الْبِرُّ فَيُسْتَجابُ لَهُ في آخِرَتِهِ وَ دُنْياهُ وَ اَمَّا الفاجِرُ فَيُسْتَجابُ لَهُ فِي دُنْياهُ.[8]
امام باقر(ع) فرمودهاند: احدى از نيكان و بدان نيست كه بر اين كوهها [عرفات و مشعر] وقوف نماید مگر اينكه خدا [دعاى] او را به اجابت مىرساند [منتها، دعاى] نيكوكار نسبت به امور دنيا و آخرتش مستجاب مىشود، ولى [دعاى] آدم بدكار، دربارهی دنيايش مستجاب مىگردد.
وَ قالَ الصّادقُ(ع): ما مِنْ رَجُلٍ مِنْ اَهْلِ كُورَةٍ وَقَفَ بِعَرَفَةَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اِلاّ غَفَرَ اللهُ لِاَهْلِ تِلْکَ الْكُورَةِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ ما مِنْ رَجُلٍ وَقَفَ بِعَرَفَةَ مِنْ اَهْلِ بَيْتٍ مِنَ الْمُؤْمِنينَ إلا غفر الله لِاَهْلِ ذلِكَ الْبَيْتِ مِنَ الْمُؤمِنينَ.[9]
امام صادق(ع) فرمودهاند: هيچ مرد باايمانى از اهل يك قريه و آبادى، وقوف در عرفات نمىكند مگر اينكه خدا، تمام اهل آن آبادى را كه داراى ايمانند مىآمرزد و هيچ مردى از خانوادهی با ايمانى، در عرفات وقوف نمینمایند مگر اين كه تمام افراد مؤمن آن خانواده مشمول مغفرت خدا قرار مىگيرند.
البتّه چنانكه ملاحظه میفرمایید، در لسان روايت، داشتن سرمايهی اصلى ايمان كه منشأ بروز تقوا و اعمال صالحه است، شرط شمول مغفرت نشان داده شده است؛ بنابراين مردم طاغى و بىبندوبار، از موضوع حكم روايت خارجند و هرگز نبايد اينگونه روايات، مايهی دلگرمى آنها بوده و بهانهاى براى تجرّى و گستاخى آنان در وادى معصيت به حساب آيد.
خودآزمایی
1- تفاوت «عمره» با «حجّ» چیست؟
2- چه كسى گناهش از گناه همه كس بزرگتر است؟
3- در لسان روايت، چه چیزی شرط شمول مغفرت، بیان شده است؟
پینوشتها
1. اگرچه «عرفات» بر حسب ترتيب مناسك حجّ، موقف اوّل است، ولى بر حسب ترتيبى كه در اين كتاب منظور شد، موقف چهارم بحساب آمد.
2. ابن عَمّار قالَ: سَأَلْتُ اباعَبْدِالله(ع) عَنْ يَوْم الحَجَّ الاكْبر فَقالَ: هُوَ يَوْم النَّحرِ وَ الحَجّ الاَصْغَرِ «العُمْرَةِ»، وافى، جلد ٢، صفحهی ١٩٢، باب ١۶٩، حديث ۱.
3. كسانى كه منزلشان در مكّه است و يا فاصلهی آنها تا مكّه كمتر از شانزده فرسخ شرعى است، وظيفهی حجّ قِران و اِفراد دارند و كسانى كه از منزلشان تا مكّه شانزده فرسخ و بيشتر باشد، وظيفهی آنها حجّ تمتّع است.
4. ارشادالقلوب ديلمى، احاديث معراج، آخر كتاب.
5. جملهاى است از دعاى عرفهی امام حسين(ع).
6. وافى، جلد ٢، كتاب الحجّ، صفحهی ۴٢.
7. وافى، جلد ٢، كتاب الحجّ، صفحهی ۴٢.
8. كافى، جلد ۴، صفحهی ٢۶٢، حديث ٣٨.
9. وافى، جلد ٢، كتاب الحجّ، صفحهی ۴٢.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی