بخش ششم؛ معاد و رستاخیز انرژیها!
سومین راه
*هر کبریتى که آتش مىزنیم و انرژى حرارتى خاصى که از آن آزاد مىشود، رستاخیزى را با چشم خود مىبینیم، گرما و حرارتى که شاید پنجاه سال پیش از خورشید جدا شده و همه گمان کردند نابود گردیده اما به طرز مرموزى در دل این چوب کبریت ذخیره شده و الآن رستاخیز اوست.
*و آن قطرهی نفت یا بنزینى که آتش مىزنیم و انرژى حرارتى از آن آزاد مىگردد، به احتمال قوى گرمائى است که میلیونها سال قبل، از خورشید جدا شده، و به گونهی اسرارآمیزى در اعماق زمین در این مواد، قرار گرفت و اکنون ناظر رستاخیز آن هستیم.
*چگونه قرآن در بحث معاد براى ترسیم صحنههائى از آن در این دنیا به این موضوع اشاره مىکند و رستاخیز انرژیها را با مثال جالبى در برابر دیدگان ما مجسم مىسازد!
این بحث را با دقّت مطالعه فرمایید.
سرچشمهی تمام انرژیهایى که روى زمین وجود دارد (به جزء انرژى اتمى) همه از آفتاب است. این سخن نه اغراق آمیز است و نه مبالغه، بلکه یک واقعیت است.
به عنوان مثال همهی سرچشمههاى انرژىزا را مورد بررسى قرار مىدهیم، زغال سنگ، نیروى برق، بادها، حیوانات و انسان و موجوادات زنده بطور کلى، که هر کدام از خود تولید انرژى مىکنند و چوبهاى درختان.
هنگامی که تاریخچهی هر یک را ورق مىزنیم به عامل اصلى که نور آفتاب است برخورد مىکنیم.
۱ـ «ذغال سنگ» چنانکه از نامش پیداست باقیماندهی جنگلها و درختان اعصار و قرون پیشین است که بر اثر حوادث گوناگون که بر کرهی زمین گذشته است در اعماق زمین مدفون شده، و با گذشت زمان و تحت شرایط مخصوص، تبدیل به «ذغال روسیاه» شده و به زودى خواهیم دانست که انرژى ذخیره شده در درختان از نور آفتاب مىباشد.
۲ـ «نفت» طبق آخرین نظریهها از باقیماندهی حیوانات کوچک و بزرگ دریایى اعصار گذشته است که بر اثر تغییر شرایط جوى و ارضى در اعماق زمین دفن شدهاند، و لاشههاى آنها پس از فعل و انفعالات مختلف، با قدرت نمائى عجیب دستگاه آفرینش، تبدیل به این طلاى سیاه مذاب گردیده که مىگویند چند هزار نوع فرآورده دارد که هر یک از دیگرى جالبتر و مفیدتر است ـ و به زودى خواهیم دانست که سرچشمهی پیدایش حیوانات و مواد انرژى زاى بدن آنها از دولت سر نور آفتاب است.
۳ـ «توربینها و موتورهاى مولد برق» یا باید به وسیلهی فشار آب آبشارها و سدها و حرکت در آیند، که ارتباطشان با نور آفتاب - که عامل تبخیر آب دریاها و تشکیل ابرها و نزول باران مىباشد - روشن است، و یا به کمک مواد نفتى و امثال آن به جنبش در آیند که دیدیم آنها نیز به نوبهی خود از نور آفتاب سرچشمه گرفتهاند.
۴ـ «حرکت بادها» که عاملى براى حرکت پارهاى از دستگاههاى کوچک مانند آسیابهاى بادى و یا کشتیهاى بادبانى هستند، نیز بیش از همه چیز مربوط به نور آفتاب است که تابش آن بر نقاط مختلف کرهی زمین موجب اختلاف درجهی حرارت مىشود، و مىدانیم اختلاف درجهی حرارت دو نقطه از کره زمین موجب وزش باد است.
۵ـ «حیوانات» که منبعى از انرژى محسوب مىشوند، بدون «گیاهان» نمىتوانند زندگى کنند زیرا هر حیوانى - معمولاً - یا گیاه خوار است، یا از گوشت حیواناتى که گیاه خوارند، تغذیه مىکند، حتى حیوانات دریائى که از گیاهان بسیار کوچک دریائى به نام «دیاتمه»ها و «پلانگتون»ها تغذیه مىنمایند، از این قانون مستثنا نیستند.
۶ـ پرورش گیاهان و درختان بدون استفاده از نور آفتاب - خواه بصورت تابش مستقیم یا تابش غیر مستقیم - ممکن نیست به همین دلیل در اعماق دریاها آنجا که نور آفتاب نمىتابد (عمق ششصد متر به پائین) مطلقاً گیاهى نمىروید.
البته موارد نادرى از انرژى را مىتوان یافت که از نور آفتاب سرچشمه نگیرد، مانند انرژى حاصل از جزر و مد دریاها بوسیلهی جاذبهی ماه که در پارهاى از موارد براى آبیارى، و تولید برق مورد استفاده قرار مىگیرد، و همچنین انرژى مهار نشدهی آتشفشانها و امثال آن، ولى همانطور که گفتیم، اینها بسیار نادرند.
گرمی آتش از آفتاب است!
درست است که مىگویند گرمى آتش از خود اوست، و از یک نظر هم صحیح است، زیرا هر کجا آتشى هست گرم و سوزان است و اگر سوزندگى و حرارت از آتش گرفته شود، دیگر آتش نیست و به اصطلاح این کیفیت از خواص ذاتى آتش محسوب مىشود.
ولی از سوى دیگر اگر درست بنگریم این گرمى یک روز در دل خورشید بود که وسیلهی تابش آفتاب به زمین انتقال یافت و در دل چوب درخت به طرز مرموزى جاى گرفت، و گذشت ماهها و سالها و نزول صدها برف و باران بر درخت نتوانست آن را خاموش کند.
و به عبارت سادهتر: اگر چوب کبریت شعلهاى براى آتش زدن بیرون مىفرستد و یا در حریق مدهشى در یک جنگل یا یک انبار چوب عظیم، انرژیهاى حرارتى فوق العادهاى پخش مىگردد، همه ذخایرى است که در طى دهها یا صدها یا هزاران سال آرام آرام از نور آفتاب گرفته شده، و چون یک مرتبه آن را بیرون مىدهند با چنان صحنهاى رو به رو مىشویم.
خواهید گفت چطور؟...
قانونى در علم شیمى داریم که توضیح آن اساس بحث فوق را روشن مىسازد و آن اینکه:
هر «ترکیب» و «تجزیهی شیمیایى» از دو صورت بیرون نیست یا یک انرژى مىگیرد یا آزاد مىکند.
مثلاً هنگامى که مىخواهیم چند قطره آب به دست آوریم مقدارى «اکسیژن» و «ئیدروژن» را در شیشه محکم و خشکى مىکنیم، اما مىبینیم با هم ترکیب نشدند، و تشکیل آب ندادند، یک کبریت روشن مىکنیم و در دهانهی شیشه نگاه مىداریم، صداى عظیمى که بى شباهت به صداى انفجار مواد منفجره نیست، بلند مىشود، و این دو عنصر دست به گردن هم انداخته و در هم فرو مىروند و ترکیب مىشوند، و به صورت قطرات آب در اطراف شیشه ظاهر مىگردند.
از اینجا نتیجه مىگیریم که: آب برابر است با حرارت بعلاوه اکسیژن بعلاوه ئیدروژن.
ممکن است سالها این آب را در شیشه در بستهاى نگهداریم اما به هنگامى که آن را با وسائل مخصوص آزمایشگاهى تجزیه مىکنیم مىبینیم علاوه بر اینکه «اکسیژن» و «ئیدروژن» سابق بدون کم و کاست برگشت، «حرارت» آن یک کبریت هم بازگشت نموده و دستگاه تجزیه کنندهی ما را داغ کرد.
در صورت اوّل مىگوئیم: ترکیب شیمیائى ما یک انرژى گرفت، و در صورت دوم مىگوئیم: تجزیه شیمیائى ما انرژى را آزاد کرد.
اکنون برگردیم به بررسى «چوب درختان» مطالعات شیمیائى روى آن به ما مىگوید که آنها ترکیبى هستند از اکسیژن و ئیدروژن و کربن و مقدارى املاح مختلف.
املاح را که مىدانیم از زمین گرفتهاند و اکسیژن و ئیدروژن را هم از آب. باقى مىماند «کربن» آن را هم از هوا به دست آوردهاند، زیرا یکى از گازهاى موجود در هوا گاز کربنیک است که ترکیبى از «اکسیژن» و «کربن» مىباشد.
سلولهای درختان در پرتو نور آفتاب این گاز را تجزیه کرده کربن آن را به خود جذب مىنمایند، و اکسیژن آن را آزاد مىکنند (به همین دلیل مىگوئیم درختان هوا را تصفیه مىکنند و اکسیژن به ما مىدهند، و جنگلها و فضاى سبز شهرها، براى مردمش حیات آفرینند).
ولی فراموش نکنید که گفتیم «در پرتو نور آفتاب» این جمله پر معنى است یعنى؛ به هنگام پرورش درختان و تشکیل سلولز گیاهى و ترکیب مرموز، مقدارى انرژى آفتاب نیز در درخت ذخیره مىشود و طبیعى است به هنگام سوختن چوب درخت و تجزیه شدن آن به اکسیژن و ئیدروژن (یعنى آب) و آزاد شدن کربن، و ترکیب آن با اکسیژن، همان حرارت ذخیره شده آفتاب را که سالیان دراز ضمن عمل «کربن گیرى» در خود اندوخت، یکباره بیرون مىفرستد.
***
در پایان این سخن یک نکته را فراموش نکنید که درخت مادام که سبز و زنده است و مصداق «شجر اخضر» مىباشد عمل کربن گیرى و ذخیرهی نور آفتاب را انجام مىدهد و به هنگامى که بخشکد کارى از او ساخته نیست.
***
اکنون که این بحث روشن شد، باز گردیم به قرآن مجید و ببینیم چگونه معاد و رستاخیز انرژیها را با همین مثال در برابر ما مجسم مىکند.
رستاخیز انرژیها بعد از مرگشان
از کبریتى که آتش مىزنیم تا کورههاى عظیمى که با چوب یا ذغال سنگ مىسوزند هر کدام صحنهاى از رستاخیز انرژیهاست، چگونه قرآن این حقیقت را در جملهی کوتاهى بازگو کرده است؟
سخن از صحنههاى گوناگون بازگشت به حیات و زندگى در همین جهان بود که با چشم خود مىبینیم یا از کنار آن مىگذریم و به آن دقت نمىکنیم.
قرآن مجید در عبارات کوتاه و پر مغز خود، مردم را به دقت در این مظاهر شگفت انگیز رستاخیز دعوت مىکند، از جمله تجدید حیات انرژیهاى به ظاهر مرده است.
در بحث گذشته با استدلال روشنى ثابت کردیم که تقریباً همهی انرژیهاى موجود روى زمین - به جز انرژى هستهاى - از «نور آفتاب» سرچشمه مىگیرند و مثلاً هنگامى که چوب و هیزم و برگ درختان خشک مىسوزند این حرارت و نورى که به ما تحویل مىدهند، مجموعهی نور و حرارتى است که طى سالیان دراز تدریجاً از آفتاب گرفتهاند، و اکنون در یک لحظهی کوتاه، یا چند ساعت که به سرعت مىگذرد، همه را یک جا پس مىدهند و در واقع به میدان «رستاخیز» کشیدهاند!
اکنون باز گردیم به قرآن و ببینیم در این زمینه چگونه بحث مىکند.
در ضمن آیات آخر سورهی یس (آیهی 80) به دنبال بحث دربارهی رستاخیز و معاد چنین مىخوانیم:
«اَلَّذی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الاَخْضَرِ نارًا فَاِذا اَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ؛ آن خدایى (قادر است انسانها را بار دیگر زنده کند) که از درخت سبز براى شما آتش آفرید و شما از آن براى آتش افروختن استفاده مىکنید» چه تعبیر عجیب و جالبى!
اما باید توجه داشت این آیه همانند بسیارى از آیات قرآن داراى چند معنى است: بعضى «ساده» براى فهم عموم، و در هر زمان و مکان، بعضى «عمیق» براى خواص، بعضى «کاملاً عمیق» براى زبدههاى خواص، یا اعصار و قرون آینده (نسبت به زمان نزول آیه).
نخستین معنى براى آیه که بعضى از مفسران پیشین به آن اشاره کردهاند این است که در اعصار قدیم عربها براى آتش افروختن، از چوب درختان مخصوصى به نام «مَرْخ» و «عفار»[1] که در بیابانهاى حجاز مىرویند استفاده مىکردند. آیهی مزبور اشاره به آنها کرده و مىگوید: آن خدایى که مىتواند از درون آب (درختان سبز که قسمت مهم آنها آب است) آتش بیرون بفرستد مىتواند از درون مردگان زندگى بیافریند! آیا فاصلهی «آب» و «آتش» شبیه فاصلهی «مرگ» و «حیات» نیست؟!
برای آن هستى آفرینى که آتش را در درون آب، و آب را در درون آتش نگاه مىدارد، پوشانیدن لباس زندگى بر اندام انسان پس از مرگ مشکل نیست.
و اگر از این معنى گام فراتر بگذاریم مىبینیم مسألهی خاصیت آتش افروزى بوسیلهی چوب درختان! منحصر به چوبهاى درختان «مرخ» و «عفار» نیست، بلکه در همهی درختان این خاصیت هست - اگر چه آن دو چوب بر اثر مواد و وضع مخصوص خود آمادگى بیشتر براى این کار دارند- و تمام چوبهاى درختان اگر محکم به هم بخورند جرقّه مىدهند.
به همین دلیل گاهى آتش سوزیهاى وحشتناک و وسیع در دل جنگلها روى مىدهد که هیچ انسانى عامل آن نبوده، و فقط این «آتش» زیر سر «بادها» است که شاخههاى درختان را به هم کوفتهاند و جرقهاى در میان برگهاى خشک افتاده، و سپس ادامهی وزش باد به آن آتش دامن زده است.
این همان جرقهی الکتریسته است که بر اثر اصطکاک و مالش آشکار مىگردد. این همان آتشى است که در حقیقت در دل تمام ذرات موجودات جهان (حتى در دل درختان و آبها) نهفته است، و در شرایط خاصى خود را نشان مىدهد و از «شجر اخضر»، «نار» مىآفرینند!
این معنى وسیعترى است که چشم انداز جمع اضداد را در آفرینش گستردهتر مىسازد، و بقاى در فنا را مشخصتر نشان مىدهد.
اما تفسیر و معنى عمیقترى که به کمک دانشهاى روز بر آن دست یافتهایم همان بازگشت انرژى ذخیره شده نور آفتاب به هنگام ترکیب سلولز نباتى (از کربن و اکسیژن و ئیدروژن) مىباشد که وقت سوزاندن چوب و هیزم و تجزیه شدن سلولز و ترکیب «کربن» آن با «اکسیژن» هوا، آزاد مىگردد.
این نور و حرارت مطبوعى که در زمستان درون کلبهی آن روستایى را روشن و گرم مىسازد، رستاخیز خود را آغاز کرده، و آنچه یک عمر از آفتاب گرفته بود، اکنون پس مىدهد، بدون کم و کاست، حتى به اندازهی روشنى یک شمع در یک لحظه از آن کم نشده! (دقت کنید).
شکی نیست که این معنى در زمان نزول آیه بر تودهی مردم روشن نبود، ولى همانطور که گفتیم این موضوع هیچ مشکلى ایجاد نمىکند، زیرا که آیات قرآن معانى چند مرحلهاى دارند که در سطوح مختلف براى اعصار و قرون گوناگون قابل درک و استفادهاند. معاصران قرآن از آن چیزى مىفهمیدند، و ما امروز چیزى بیشتر از آن.
دو نکتهی جالب
اتفاقاً در آیهی مورد بحث دو تعبیر به چشم میخورد که با تفسیر اخیر سازگارتر و هماهنگتر است.
۱ـ نخستین نکته این است که قرآن میگوید: «فَاِذا اَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ؛ از آن آتش روشن میکنید».
«تُوقِدُونَ» از مادهی «وُقُود» است و در لغت عرب «وقود» به معنی «آتشگیره» است نه «آتش زنه».
به عبارت دیگر هنگامی که با کبریت یا فندک چوبی را آتش میزنیم، «چوب» را در فارسی «آتش گیره» و کبریت و فندک را «آتش زنه» مینامیم، و در عربی چوب را «وقود» و کبریت و فندک را «زند، و یا زناد» مینامند ـ دقّت کنید.
بنابراین قرآن میگوید آن خدایی که درختان را «آتش گیره» شما قرار داد نه «آتش زنه» و به کمک آن نور و حرارت ایجاد میکنید هم او قادر است که مردگان را به زندگی بازگرداند و این سخن کاملاً با رستاخیز انرژیها منطبق است.
ولی آنچه مفسران دربارهی درختان آتش زنه «مرخ» و «عفار» گفتهاند با «زناد» متناسبتر است در حالی که تعبیر به وقود کرده نه زناد.
۲ـ نکتهی دیگر تعبیر «اَلشَّجَرُ الاَخْضَرُ» (درخت سبز) است که ابتدا به ذهن میزند که با چوب تر آتش افروختن ممکن نیست، چه خوب بود به جای آن «الشجر الیابس» (چوب خشک) میفرمود تا با این معنی سازگار باشد، ولی نباید فراموش کرد که تنها درختان سبزند که میتوانند عمل کربن گیری و ذخیره کردن نور و گرمى آفتاب را انجام دهند، درختان خشک، صد سال هم در معرض تابش آفتاب باشند ذرهاى بر ذخیرهی انرژى حرارتى آنها افزوده نمىشود بلکه فقط موقعى که درختان، زنده و سبزند قادر بر این کار مهم مىباشند.
پس تنها درخت سبز است که آتش گیره براى ما مىسازد و همانند یک انبار ذخیرهی انرژى، گرما و نور را به شکل مرموزى در چوب سرد و مرطوب خود نگاه مىدارد، اما هنگامى که درختها خشکیدند عمل کربن گیرى و ذخیره کردن انرژى در آنها تعطیل مىشود. این بود چهرهاى از رستاخیز انرژیها در قرآن مجید و هم یک معجزهی علمى از این کتاب آسمانى.
خودآزمایی
1- از جمله مواردی که قرآن مجید در عبارات کوتاه و پر مغز خود، مردم را به دقت در این مظاهر شگفت انگیز رستاخیز دعوت مىکند را ذکر کنید.
2- نخستین معنى و همچنین تفسیر و معنى عمیقترى که براى آیه 80 سوره یس، مفسران به آن اشاره کردهاند و را بیان کنید.
3- تفسیر تعبیر «اَلشَّجَرُ الاَخْضَرُ» در آیه 80 سوره یس را به طور مشروح بیان کنید.
پینوشتها
[1]. «مَرْخ» بر وزن چرخ و «عفار» بر وزن تبار، دو نوع چوب آتش زنه بوده که اولى را زیر قرار مىدادند و دومى را روى آن مىزدند و مانند سنگ آتش زنه جرقه از آن مىجست!
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی