کد مطلب: ۴۷۴۵
تعداد بازدید: ۷۵۴
تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱۴۰۰ - ۱۶:۰۱
انسان ۲۵۰ ساله| ۲۲
اینکه گفته می‌شود در عاشورا، در حادثه‌ی کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد ـ که واقعاً پیروز شد ـ عامل این پیروزی، حضرت زینب بود؛ واِلّا خون در کربلا تمام شد.

فصل هفتم؛ حرکت زینب کبری (س) و سفیران کربلا| ۲


 
برای خاطر همین مجاهدت بزرگ، زینب کبری(س) نزد خداوند متعال یک مقامی یافته است که برای ما قابل توصیف نیست. شما ملاحظه کنید؛ در قرآن کریم، به‌عنوان یک نمونه‌ی کامل ایمان، خدای متعال دو زن را مثال می‌زند: ...«وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذینَ ءامَنُوا امْرَاَتَ فِرعَونَ»[1]؛ یکی زن فرعون را به‌عنوان نمونه‌ی کامل ایمان مثال می‌آورد، یکی هم حضرت مریم کبری؛ «وَ مَریَمَ ابنَتَ عِمرانَ».
یک مقایسه‌ی کوتاه بین زینب کبری و بین همسر فرعون، عظمت مقام زینب کبری را نشان می‌دهد. در قرآن کریم زن فرعون نمونه‌ی ایمان شناخته شده است برای مرد و زن، در طول زمان تا آخر دنیا. آن وقت مقایسه کنید زن فرعون را که به موسی ایمان آورده بود و دلبسته‌ی آن هدایتی شده بود که موسی عرضه کرد [با زینب کبری. همسر فرعون] وقتی در زیر فشار شکنجه‌ی فرعونی قرار گرفت، که با همان شکنجه هم ـ طبق نقل تواریخ و روایات ـ از دنیا رفت، شکنجه‌ی جسمانی او، او را به فغان آورد: «اِذْ قالَت رَبِّ ابنِ لی عِندَكَ بَیتًا فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی مِن فِرعَونَ وَ عَمَلِهِ» از خدای متعال درخواست کرد که پروردگارا! برای من در بهشت خانه‌ای بنا کن. در واقع، طلب مرگ می‌کرد، می‌خواست که از دنیا برود. «وَ نَجِّنی مِن فِرعَونَ وَ عَمَلِهِ» من را از دست فرعون و عمل گمراه‌کننده‌ی فرعون نجات بده. در حالی ‌که جناب آسیه ـ همسر فرعون ـ مشکلش، شکنجه‌اش، درد و رنجش، درد و رنج جسمانی بود؛ مثل حضرت زینب، چند برادر، دو فرزند، تعداد زیادی از نزدیکان و برادرزادگان را از دست نداده بود و در مقابل چشم خودش به قربانگاه نرفته بودند. این رنج‌های روحی که برای زینب کبری پیش آمد، اینها برای جناب آسیه همسر فرعون، پیش نیامده بود. در روز عاشورا زینب کبری این همه عزیزان را در مقابل چشم خود دید که به قربانگاه رفته‌اند و شهید شده‌اند: حسین‌بن‌علی(ع) ـ سیّدالشهداء ـ را دید، عباس را دید، علی‌اکبر را دید، قاسم را دید، فرزندان خودش را دید، دیگرِ برادران را دید. بعد از شهادت، آن همه محنت‌ها را دید: تهاجم دشمن را، هتک احترام را، مسئولیت حفظ کودکان را، زنان را. عظمت این مصیبت‌ها را مگر می‌شود مقایسه کرد با مصائب جسمانی؟ اما در مقابل همه‌ی این مصائب، زینب به پروردگار عالم عرض نکرد «رَبِّ نَجِّنی». نگفت پروردگارا! من را نجات بده. در روز عاشورا عرض کرد: پروردگارا، از ما قبول کن. بدن پاره‌پاره‌ی برادرش بر روی دست، درمقابل چشم، دل به ‌سمت پروردگار عالم، عرض می‌کند: پروردگارا، این قربانی را از ما قبول کن [اِلهی تَقَبَّل مِنّا هَذَا القُربانَ][2]. ۱۹/۱۱/۱۳۸۸
اینکه گفته می‌شود در عاشورا، در حادثه‌ی کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد ـ که واقعاً پیروز شد ـ عامل این پیروزی، حضرت زینب بود؛ واِلّا خون در کربلا تمام شد. حادثه‌ی نظامی به ظاهر با شکست ظاهری نیروهای حق در عرصه‌ی عاشورا به پایان رسید؛ آن چیزی که موجب شد این شکست نظامی ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعی دائمی بشود، آن عبارت بود از منش زینب کبری،؛ نقشی که حضرت زینب بر عهده گرفت؛ این خیلی چیز مهمی‌ست. این نشان داد که زن در حاشیه‌ی تاریخ نیست، زن در متن تاریخ قرار دارد، در متن حوادث مهم تاریخی قرار دارد. [عرض شد که] قرآن هم به این ناطق است در موارد معددی، لکن این مربوط به تاریخ نزدیک است، مربوط به امم گذشته نیست. یک حادثه‌ی زنده و ملموس است که زینب کبری‌ را انسان مشاهده می‌کند که با یک عظمت خیره‌کننده و درخشنده‌ای در عرصه ظاهر می‌شود، کاری می‌کند که دشمنی که به حسب ظاهر در کارزار نظامی پیروز شده است و مخالفین خود را قلع و قمع کرده است و بر تخت پیروزی تکیه زده است، این دشمن را در مقر قدرت خود، در کاخ ریاست خود، تحقیر می‌کند و ذلیل می‌کند و داغ ننگ ابدی را به پیشانی او می‌زند، پیروزی او را تبدیل میکند به یک شکست؛ این کارِ زینب کبری‌‌ست. زینب(س) نشان داد که می‌توان حُجب و عفاف زنانه را تبدیل کرد به عزت مجاهدانه، به یک جهاد بزرگ.
آنچه كه از بیانات زینب كبری باقی مانده است و امروز در دسترس ماست، عظمت حركت زینب كبری را نشان می‌دهد. این خطبه‌ی فراموش‌نشدنی زینب كبری در بازار كوفه یك حرف‌زدن معمولی نیست، یک اظهارنظر معمولیِ یك شخصیت بزرگ نیست؛ یك تحلیل عظیم از وضع جامعه‌ی اسلامی در آن دوره است كه با زیباترین كلمات و با عمیق‌ترین و غنی‌ترین مفاهیم در آن شرایط بیان شده است. قوّت شخصیت را ببینید، چقدر این شخصیت قوی‌ست. دو روز قبل در یك بیابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با این‌همه عزیزان و جوانان و فرزندان و اینها از بین بردند، این جمع چند ده نفره‌ی زنان و كودكان را اسیر كردند، آوردند در مقابل چشم مردم، روی شترِ اسارت، مردم آمدند، دارند تماشا می‌كنند، بعضی هم هلهله می‌كنند، بعضی گریه می‌كنند، در یك‌چنین شرایط بحرانی، ناگهان این خورشید عظمت طلوع می‌كند. همان لحنی را به‌كار می‌بَرد كه پدرش امیرالمؤمنین بر روی منبر خلافت در مقابل امت خود به‌كار می‌بُرد، همان‌جور حرف می‌زند، با همان‌جور كلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندی مضمون و معنا. ۱۰/۲/۱۳۸۹ لفظ، مثل پولاد محکم، معنا، مثل آبِ روان تا اعماق جان‌ها می‌نشیند. در آن‌چنان وضعیتی زینب کبری مثل خود امیرالمؤمنین حرف زد، تکان داد دل‌ها را، جان‌ها را و تاریخ را، این سخن ماند در تاریخ. ۲۹/۸/۱۳۹۲ «[اَمّا بَعدُ] یا اَهلَ الكوفَةِ، یا اَهلَ الخَتلِ وَ الغَدرِ وَ الخَذلِ»[3] [ای مردم کوفه، ای مردم خیانتکار و پیمان‌شکن و بی‌غیرت] ای خُدعه‌گرها، ای كسانی كه تظاهر كردید ـ شاید خودتان باور هم كردید ـ كه دنباله‌روی اسلام و اهل‌بیت هستید؛ اما در امتحان این‌جور كم آوردید، در فتنه این‌جور كوری نشان دادید. ..شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یكسان نبود. به خودتان مغرور شُدید، خیال كردید ایمان دارید، خیال كردید همچنان انقلابی هستید، خیال كردید همچنان پیرو امیرالمؤمنین هستید؛ درحالی‌كه واقعِ قضیه این نبود. نتوانستید از عهده‌ی مقابله‌ی با فتنه برآیید، نتوانستید خودتان را نجات دهید. ۱/۲/۱۳۸۹ مردم کوفه وقتی‌که سر مبارک امام حسین را بر روی نیزه مشاهده کردند و دختر علی را اسیر دیدند و فاجعه را از نزدیک لمس کردند، بنا به ضجّه و گریه کردند. فرمود: «اَتَبکونَ؟»[4] گریه می‌کنید؟ «فَلا رَقَاَتِ الدَّمعَةُ وَ لا هَدَاَتِ الرَّنَّةُ» گریه‌تان تمامی نداشته باشد [و ناله‌هایتان آرام نگیرد]. بعد فرمود: «اِنَّما مَثَلُكُم كَمَثَلِ الَّتی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ اَنكاثاً تَتَّخِذونَ اَیمانَكُم دَخَلاً بَینَكُم». ۱۸/۲/۱۳۷۷
مثل آن كسی شُدید كه پشم را می‌ریسد، تبدیل به نخ می‌كند، بعد نخ‌ها را دوباره باز می‌كند، تبدیل می‌كند به همان جسم، پشم یا پنبه‌ی نریسیده. با بی‌بصیرتی، با نشناختن فضا، با تشخیص‌ندادن حق و باطل. ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعای انقلابی‌گری؛ اما باطن، باطنِ پوك، باطنِ بی‌مقاومت درمقابل بادهای مخالف. این، آسیب‌شناسی‌‌ست.
با این بیان قوی، با این كلمات رسا، آن‌هم در آن شرایط دشوار، این‌جور نبود كه یك عده مستمع جلوی حضرت زینب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل یك خطیبی برای اینها خطبه بخواند، نه. یك عده دشمن، نیزه‌داران دشمن دوروبَرشان را گرفتند؛ یك عده مردم مختلف‌الحال، همان‌هایی كه مُسلِم را به دست ابن‌زیاد دادند، همان‌هایی كه به امام حسین نامه نوشتند و تخلف كردند، همان‌هایی كه آن روزی كه باید با ابن‌زیاد درمی‌افتادند، در خانه‌هایشان مخفی شدند؛ اینها بودند در بازار كوفه. یك عده هم كسانی که ضعفِ نفس نشان دادند، حالا هم نگاه می‌كنند، دختر امیرالمؤمنین را می‌بینند، گریه می‌كنند؛ با اینها روبه‌روست. با این عده‌ی ناهمگون، غیر قابل اعتماد، با اینها مواجه است و این‌جور محكم حرف می‌زند. این زن است، زنِ تاریخ؛ این زن، دیگر ضعیفه نیست. نمی‌شود زن را ضعیفه دانست. این جوهر زنانه‌ی مؤمن، این‌جور خودش را در شرایط دشوار نشان می‌دهد. این است كه الگوست؛ الگوی برای همه‌ی مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم. آسیب‌شناسی می‌كند انقلاب نبوی را و انقلاب علوی را. می‌گوید شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید، نتوانستید به وظیفه‌تان عمل كنید، نتیجه این شد كه جگرگوشه‌ی پیغمبر سرش بر روی نیزه رفت.[5] ۱/۲/۱۳۸۹
این در مقابل مردم در محمل اسارت. بعد هم، هم در مقابل ابن‌زیاد در کوفه، هم چند هفته بعد در مقابل یزید در شام، با آن‌چنان قدرتی سخن گفت كه، هم دشمن را تحقیر كرد، هم سختی‌هایی را كه دشمن تحمیل كرده بود، تحقیر كرد. شما می‌خواهید خاندان پیغمبر را به خیال باطل خودتان مغلوب كنید، منكوب كنید، ذلیل كنید؟ «لِلّهِ العِزَّةُ وَ لِرَسولِهِ وَ لِلمُؤمِنین»[6]. مجسّمه‌ی عزّت است زینب كبری، همچنان ‌كه حسین بن علی(ع) در كربلا، در روز عاشورا مجسّمه‌ی عزّت بود. نگاه او به حوادث با نگاه دیگران فرق دارد؛ [با] آن‌همه مصیبت، وقتی دشمن می‌خواهد او را شماتت كند، می‌گوید: «ما رَاَیتُ اِلّا جَمیلاً» آنچه دیدم زیبا بود؛ شهادت بود، داغ بود، اما در راه خدا بود، برای حفظ اسلام بود، ایجاد یك جریانی بود در طول تاریخ تا امت اسلام بفهمند كه چه ‌كار باید بكنند، چگونه باید حركت كنند، چگونه باید بایستند. این كارِ بزرگِ حماسه‌ی زینبی است؛ این عزّتِ ولیّ خدا است. زینب کبری از اولیاء‌الله است؛ عزّت او عزّت اسلام است؛ اسلام را عزیز کرد، قرآن را عزیز کرد. ۲۹/۸/۱۳۹۲
بقای دین اسلام، بقای راه خدا، ادامه‌ی پیمودن این راه به‌وسیله‌ی بندگان خدا، متکی شده است، مدد و نیرو گرفته است از کاری که حسین ‌بن ‌علی(ع) کرد و کاری که زینب کبری کرد؛ یعنی آن صبر عظیم، آن ایستادگی، آن تحمل مصائب و مشکلات. ۱۹/۱۱/۱۳۸۸ حضرت زینب در مقابل یک دنیا بدی، ظلم، بی‌انصافی، حیوان‌صفتی و قساوت، یک‌تنه ایستاد. و با این ایستادگی، توانست از روح کلی اسلام حراست و پرستاری کند. همچنان که می‌گوییم امام حسین(ع) اسلام را حفظ کرد، می‌توانیم دقیقاً ادعا کنیم که حضرت زینب(س) هم با ایستادگی خود، اسلام را حفظ کرد. این ایستادگی، یک رمز و راز و یک عامل اصلی است. ۳/۵/۱۳۸۰
حماسه‌ی زینب کبری(س) مکمل حماسه‌ی عاشورا است؛ بلکه به یک معنا حماسه‌ای که زینب کبری(س) به‌وجود آورد، احیاکننده و نگه‌دارنده‌ی حماسه‌ی عاشورا شد. عظمت کار زینب کبری(س) را نمی‌شود در مقایسه‌ی با بقیّه‌ی حوادث بزرگ تاریخ سنجید؛ باید آن را در مقایسه‌ی با خود حادثه‌ی عاشورا سنجید؛ و انصافاً این دو عِدل یکدیگرند. ۲۹/۸/۱۳۹۲ همانقدر که شهادت حسین(ع) در آن دنیای کذائی و در آن جامعه ممتاز بود و با همه‌ی شهادت‌ها تا امروز و از صدر اسلام فرق داشت و هیچ روزی در تاریخ نه در زمان پیغمبر، نه در زمان امیرالمؤمنین، نه در زمان ما با روز عاشورا قابل مقایسه نیست، همان‌طور حرکت از زینب هم همانقدر عظمت داشت. ۱۵/۱۰/۱۳۶۵
این انسان باعظمت، این بانوی بزرگ اسلام بلکه بشریت، توانست در مقابل کوه سنگین مصائب، قامت خود را استوار و برافراشته نگه‌ دارد، حتی لرزشی هم در صدای این بانوی بزرگ از این‌‌همه حادثه پدید نیامد؛ هم در مواجهه‌ی‌ با دشمنان، هم در مواجهه‌ی‌ با مصیبت و حوادث تلخ، مثل یک قله‌ سرافراز استواری ایستاد؛ درس شد، الگو شد، پیشوا شد، پیشرو شد. ۲۹/۸/۱۳۹۲
 

خودآزمایی


1- دو زن را که خدای متعال در قرآن کریم، به‌عنوان نمونه‌ی کامل ایمان، مثال می‌زند را نام ببرید.
2- مقایسه‌ا‌ی بین زینب کبری(س) و همسر فرعون بیان کنید.
3- آیا عظمت کار زینب کبری(س) را می‌شود در مقایسه‌ی با بقیّه‌ی حوادث بزرگ تاریخ سنجید؟ چرا؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1]. سوره مبارکه تحریم / آیات ۱۱ـ۱۲
[2]. مقتل الحسین (سید عبدالرزاق موسوی مقرّم، متوفی ۱۳۹۱ق)/ ص۳۰۷
[3]. احتجاج / خطبة زینب بنت علی‌بن‌ابی‌طالب بحضرة اهل الکوفه
[4]. لهوف، ص۱۴۷
[5]. بشیربن خزیم اسدی نقل می‌کند روزی که کاروان کربلا به کوفه رسید، زینب دختر علی(ع) را دیدم. به‌خدا قسم زنی باحیاتر و سخنورتر از آن بانو ندیدم. گویا به زبان امیرالمؤمنین سخن می‌گفت. ایشان اشاره‌ای به مردم کردند و فرمودند: «ساکت شوید.» ناگاه نفس‌ها قطع شد و زنگ شتران از صدا افتاد. آن بانوی داغ‌دیده پس از حمد خدا و درود بر پیامبر و خاندانش فرمودند: «ای مردم کوفه، ای مردم خیانتکار و پیمان‌شکن و بی‌غیرت! آیا می‌گریید؟ هرگز اشک چشمانتان خشک نشود و ناله‌هایتان آرام نگیرد. همانا مَثلِ شما مثال پیرزنی است که رشته نخ خود را پس از تابیدن و محکم‌کردن، پاره‌پاره کرده و باز می‌کند. سوگندهای شما در میان شما مکر و فریب است. آیا جز لاف‌زدن، فریفتن، نظیر کنیزان تملّق‌گرفتن و طعنه‌زدن بر دشمنان چیزی دارید؟ شما نظیر گیاهی هستید که از مدفوع حیوانات بروید، نقره‌ای هستید که قبرستان را به آن تزیین کرده باشند. آگاه باشید آنچه پیشاپیش برای خویشتن فرستادید بسیار بد است، زیرا دچار خشم خدا شدید و همیشه در عذاب خواهید بود! آیا گریه می‌کنید و ناله سر می‌دهید؟ بله، به‌خدا قسم که باید زیاد گریه کنید و اندک بخندید؛ زیرا از کشتن فرزند خاتم انبیاء تبرئه می‌کنید، همان‌که سرور جوانان اهل بهشت، پناهگاه نیکان شما، فریادرس مصیبت‌زدگان شما، و جایگاه رفیع حجّت شما و بزرگ و رهبر قوانین دین شما بود. آگاه باشید؛ بد گناهی را به دوش گرفتید. نابود و هلاک شوید. با ناامیدی موجه شوید، دست‌های شما بریده و شکسته باد. تجارت آخرت شما دچار زیان گردید، دچار غضب خدا خواهید شد، ذلت و تهیدستی نصیب شما شد.
وای بر شما ای مردم کوفه، آیا می‌دانید کدام جگرگوشه‌ی پیغمبر اسلام را پاره‌پاره کردید، و کدام پرده‌نشینان او را خارج کردید، و چه خونی از او ریختید و چه حرمتی را از او پایمال کردید. اگر آسمان خون ببارد تعجب می‌کنید، درحالی‌که رسوایی عذاب آخرت شما بیشتر است، و شما یاری نخواهید شد. مبادا این فریب را بخورید که خدا شما را مهلت داده است، زیرا مبادرت شما به این جنایت بزرگ خدا را از گرفتن انتقام عاجز نخواهد کرد و موقعیت خونخواهی فوت نخواهد شد، همانا خدای شما در کمین‌گاه است.»
[6]. سوره‌ی مبارکه منافقون/ آیه۸

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی سیدعلی خامنه‌ای
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: