فصل سوّم: پیامهای زندگی| ۳
۸. زندگیهای بیمرگ
با آن که شهید نیز جان میدهد و کشته میشود، از نوعی حیات برتر برخوردار و به تعبیر قرآن، زندهی جاوید میشود و نزد خداوند، روزی میخورد: «... بَل اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[1] برای همه، جان دادن لحظهی پایان زندگی محسوب میشود، اما برای شهدا، نه تنها لحظهی پایان نیست، بلکه آغاز مرحلهای متعالیتر و برخوردار از رزق پروردگار است.
آنان که در راه خدا زندگی خود را فدا میکنند، به «زندگی بیمرگ» دست مییابند. به تعبیر امام خمینی(قدس سرّه):
شهادت در راه خداوند، زندگی افتخارآمیز ابدی و چراغِ هدایت برای ملّتهاست.[2]
اگر انسانها در دوران حیات مادّی، منشأ اثر و حرکت و بیداری و ارشادند، مرگ شهیدان همین تأثیر را دارد و جان باختگان راه خدا، پس از شهادت نیز همچنان مشعل هدایت و راهگشای انسانها و الهامبخش حرکتاند این نیز نوعی زندگی بیمرگ است که از عاشورا میتوان الهام گرفت. باز به تعبیر حضرت امام دربارهی این زندگانیِ بیمرگ:
اینک ما شاهد آنیم که سبکبالان عاشق شهادت، بر توسن شرف و عزّت به معراج خون تاختهاند و در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور رسیدهاند و بر بسیط ارض، ثمرات رشادتها و ایثارهای خود را نظاره میکنند که از همّت بلندشان جمهوری اسلامی ایران پایدار و انقلاب ما در اوج قلّهی عزّت و شرافت، مشعلدار هدایتِ نسلهای تشنه است و قطرات خونشان سیلابی عظیم و طوفانی سهمناک را برپا کرده است.[3]
خداوند، بقای نام و یاد شهیدان را تضمین کرده است. ماندگاری راه و رسم شهدای کربلا نیز در همین مسیر است. فردای عاشورا که اسرای اهل بیت را از کربلا کوچ میدادند، زینب کبری کاروانیان را دلداری و مژده میداد که مردمی به دفن این اجساد مطهر خواهند شتافت و در کربلا نشانی بر افراشته خواهد شد و آثار قبر حسین(ع) با گذشت شب و روز هرگز محو و نابود نخواهد گشت و به رغم تلاش سخت سردمداران کفر و پیروان گمراهی برای محو آن، پیوسته آثار آن برجستهتر و والاتر خواهد شد.[4]
حضرت زینب، بار دیگر در شام و بارگاه یزید، به همین نکته اشاره فرمود و در سخنرانی پر شور و افشاگرانهاش بعد از بر شمردن جنایتهای سپاه یزید و دشمنان اهل بیت، خطاب به آن طاغوت کرد و فرمود:
فَکِدْ کَیْدَکَ وَ اسْعَ سَعْیَکَ وَ ناصِبْ جُهْدَکَ فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِکْرَنا وَ لا تُمیتُ وَحْیَنا... .[5]
هرچه میتوانی نقشه بکش و تلاش کن و بکوش، به خدا سوگند یاد ما محو شدنی نیست و وحیِ ما را هم نمیتوانی از میان برداری!
۹. شرافت شهادت
نحوهی تلقّی انسانها از زندگی و مفهوم «حیات»، جهتدهندهی عمل و موضع آنان است. در دید عاشورائیان، حیات در محدودهی تولّد تا مرگ خلاصه نمیشود، بلکه امتداد وجودی انسان به دامنهی قیامت و ابدیّت کشیده میشود. با این حساب، فرزانه کسی است که به سعدت آن دنیا بیندیشد و نعمت ابدی را به برخورداری موقّت این دنیا ترجیح دهد.
از همین رهگذر، حمایت و یاری دین و اطاعت از ولیّ خدا، زمینهساز سعادت ابدی است. شرافت در حمایت از حجّت خدا است، هرچند به کشته شدن در این راه باشد.
حبیب بن مظاهر یکی از صاحبان این دید و بصیرت است. وقتی در کربلا از امام حسین(ع) اجازه میگیرد که به میان قبیلهی خود (بنی اسد) برود و آنان را به نصرت امام فراخواند و امام اجازه میدهد، شبانه نزد آنان رفته و میگوید: من بهترین چیزی را که هرکس برای قوم خودش به ارمغان میبرد، برای شما هدیه آوردهام، دعوتتان میکنم که پسر دختر پیامبرتان را یاری کنید.... سپس ضمن ترسیم وضعیّت کربلا و در محاصره بودن امام، به آنان میگوید: «در راه نصرت او از من اطاعت کنید تا به شرافت دنیا و آخرت برسید. به خدا سوگند هریک از شما در راه خدا در رکاب پسر پیامبر شهید شود، در درجات عالی همراه رسول خدا(ص) خواهد بود.» آنان هم تصمیم میگیرند که به یاری امام آیند، ولی با سپاه عمرسعد روبهرو شده، موفق به یاری امام نمیگردند.[6]
این دیدگاه حبیب، نسبت به حیات و شرافت و معنی بخشیدن به زندگی است.
قرآن کریم، از کسانی که با فداکاری، جان خود را در راه خدا فدا میکنند، به عنوان «وفا کنندگان به پیمان» و «صادقان بر سر عهد الهی» یاد میکند: «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رجالٌ صَدَقُوا ماعاهَدُوااللهَ عَلَیْهِ» (احزاب:۲۳) این نیز شرافتی است که شهیدان از آن برخوردارند و آگاهدلان عمری برای دست یافتن به آن لحظه شماری میکنند. نمونهای دیگر از این باور را درکلام یاران امام میبینیم. وقتی حضرت از آنان خواست که هرکه میخواهد برود، سخن جملگی آنان این بود:
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی اَکْرَمَنا بِنَصْرِکَ وَ شَرَّفَنا بِالْقَتْلِ مَعَکَ، اَوَلا تَرضی اَنْ نَکُونَ مَعَکَ فی دَرَجَتِکَ یاَبْنَ رَسُولِ اللهِ؟[7]
خدایی را سپاس که کرامت یاری تو را به ما عطا کرد و ما را به وسیلهی کشته شدن در رکاب تو شرافت بخشید. ای پسر پیامبر! آیا نمیپسندی که ما نیز در درجه و رتبهی تو باشیم؟
حرّ بن یزید، نمونهی دیگری از این بصیرت را در صبح عاشورا نشان داد. وقتی برایش قطعی شد که سپاه عمر سعد با حسین(ع) خواهند جنگید، خود را در بین بهشت و دوزخ دید. لذا بهشت را برگزید و تصمیم گرفت به امام بپیوندد، هرچند در این راه، جانش را بدهد.
۱۰. شهادتطلبی
در شرایطی که انسانها اغلب برای زنده ماندنِ بیشتر تلاش میکنند، کسانی هم هستند که درک متعالیتری از فلسفه حیات و کسب مقام والایی که شهیدان راه خدا دارند، حاضرند جان خود را فدا کنند و از شهادت در راه مکتب و دین خود استقبال کنند. به چنین روحیهای که همراه با رهایی از تعلّقات دنیوی است، «شهادت طلبی» گفته میشود. مرگ در راه خدا، معاملهای پرسود با آفریدگار است، یعنی جان فداکردن و به بهشت جاوید رسیدن.
اسلام با مسلّح کردن پیروان با ایمان خویش به دیدگاه «اِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ»، آنان را چنان بار میآورد که در میدانهای جنگ نیز، چه بکشند و چه کشته شوند، پیروز باشند و به نیکویی دست یابد. اولیاء دین و پیروان خالص آنان این روحیّه را داشتند، از این رو از بذل جان در راه اسلام مضایقه نمیکردند.
صحنهی عاشورا، شهادت طلبی یاران با ایمان امام حسین(ع) در عمل تجلی یافت. خود آن حضرت نیز پیشتاز و الگوی این میدان بود. وقتی امام میخواست از مکّه حرکت کند، با خواندن خطبهای که از زیبایی مرگ در راه خدا برای جوانمردان سخن میگفت، از افراد خواست هرکس شهادتطلب است و آمادگی بذل جان و خون دارد، همراه ما بیاید:
مَنْ کانَ باذِلاً فینا مُهْجَتَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا.[8]
در میان راه، وقتی در پی دیدن خوابی و گفتن «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ»، در گفتوگویی که پسرش علیّ اکبر(ع) با پدر داشت، علی اکبر(ع) به او گفت: وقتی ما بر حقّیم، پس چه باک از مرگ؟ «اِذاً لا نُبالی بِالْمَوْتِ». این سخن علی اکبر(ع) نیز از تفکّر شهادت طلبانهی فرزند امام حکایت دارد.
تعبیر امام حسین(ع) از اینکه اگر ناچار، مرگ برای همگان حتمی است، پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد: «فَاِنْ تَکُنِ الْاَبْدانُ لِلْمَوْتِ اُنشِأَتْ، فَقَتْلُ امْرِءٍ بِالسَّیْفِ فِی اللهِ اَفْضَلُ»[9] شاهد دیگری از این روحیه در امام است.
پس از برخورد با حرّ و ممانعت او از رفتن حضرت به کوفه، با استشهاد به شعری چنین اظهار کرد:
سَاَمْضی وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی
اِذا مانَوی خیراً وَ جاهَدَ مُسْلِماً[10]
پیش میروم و مرگ، برای یک جوانمرد ننگ نیست، وقتی که انگیزهی خیر داشته باشد و مسلمانانه جهاد کند.
در نقل دیگری آمده است که پس از اشاره به آن اشعار، ضمن آسان شمردن مرگ در راه عزّت و احیای حق، فرمود: آیا مرا از مرگ میترسانی؟ تیرت به خطا رفته و گمانت بیهوده است! شما بیش از این نیست که مرا بکشید؛ آفرین به مرگ در راه خدا «... مَرْحَباً بِالْقَتْلِ فی سَبیلِ اللهِ»[11] شعار جاودانه «لا اَرَی الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً»[12] نیز کلام نورانی سید الشهدا(ع) است.
استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان، نزد ملّتهای دیگر هم ارزشمند و ستودنی است و مردم آزاده چنین مرگی را تقدیس و تمجید میکنند و آن را برتر از زندگی مذلّتبار و زیر بار ستم و همراه با ننگ و پستی میشمارند. مرگ سرخ، نوع کمال یافتهتری از حیات است و شهدا زندگان جاویدند. حسین بن علی(ع) آگاهانه به استقبال این مرگ سرخ رفت. یارانش نیز مانند خود او شهادتطلب بودند. اگر در اظهارات یاران امام حسین(ع) در شب عاشورا دقّت شود، این روحیّه در گفتارشان موج میزند و هر یک برخاسته، عشق خود را به کشته شدن در راه خدا و در حمایت از فرزند پیامبر و مبارزه با ظالمان ابراز میکردند. با آنکه حضرت بیعت خویش را از آنان برداشت که هرکه میخواهد برود، اما سخنشان چنین بود: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی اَکْرَمَنا بِنَصْرِکَ وَ شَرَّفَنا بِالْقَتْلِ مَعَکَ.[13]
سپاس خدایی را که با یاری کردن تو ما را گرامی داشت و با کشته شدن همراه تو، ما را شرافت بخشید.
حتی نوجوانی چون حضرت قاسم نیز مرگ را شیرینتر از عسل میدانست و از آن استقبال میکرد.
امام نیز آنان را همینگونه میشناخت. وقتی احساس کرد خواهرش زینب در شب عاشورا اندکی ناآرام است و در پایداری یاران تردید دارد، فرمود: به خدا سوگند آنان را آزموده و امتحان کردهام، اینان شهادتطلبانی هستند که به مرگ انس گرفتهاند، همانگونه که کودک، به سینهی مادرش مأنوس است.[14]
در همان شب، حضرت عباس(ع) در جمع بنیهاشم از آنان خواست تا نخستین کسانی باشند که به مبارزه میشتابد شما و پیشتازان شهادت باشند.
این، فرهنگ اهل بیت است. در یکی از نیایشهای امام حسین(ع) در همان روز عاشورا چنین میخوانیم:
اِلهی وَ سَیِّدی! وَدَدْتُ اَنْ اُقْتَلَ وَ اُحْیی سَبْعینَ اَلْفَ مَرَّةٍ فی طاعَتِکَ و مَحبَّتکَ، سِیَّما اِذا کانَ فی قَتْلی نُصْرَةُ دینِکَ وَ اِحْیاءُ اَمْرِکَ وَ حِفظُ ناموسِ شَرْعِکَ... .[15]
خدایا! دوست دارم که کشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار، در راه طاعت و محبّت تو، به خصوص اگر در کشته شدنم نصرتِ دین تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شریعت تو نهفته باشد.
شهادتطلبان، تفسیر نوینی از مرگ و زندگی دارند. مثل امام حسین(ع) که فرمود: مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است «مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاةٍ فی ذُلٍّ»[16] بهراحتی حاضرند شرافت شهادت در راه حق را بر زندگی چند روزه و گذرا اما در ننگ و بدنامی ترجیح دهند. آموزش حسین بن علی به آنان این بود که مرگ، تنها پلی است که شما را از سختی و تنگنای دنیا به وسعت آخرت و نعمتهای ابدی در بهشت میرساند؛ «فَمَا الْمَوْتُ اِلاّ قَنْطَرَةٌ...»[17]. با چنین دیدی بود که در صبح عاشورا با آغاز تیراندازی از سوی سپاه عمرسعد، حضرت خطاب به یاران خویش فرمود: خدا رحمتتان کند! برخیزید به سوی مرگی که چارهای از آن نیست. «قُومُوا رَحِمَکُمُ اللهُ اِلَی الْمَوْتِ الَّذی لابُدَّ مِنْهُ»[18] و این در واقع فراخوانی به سوی حیات بود، حیاتی جاویدان در سایهی مرگ سرخ.
عاشورا، فرهنگ شهادت طلبی را در پیروان اهل بیت زنده ساخت. امامان نیز این رهنمود را با الهام از عاشورا به یاران و پیروان منتقل میکردند. زائران قبور شهدا و حرم حسینی نیز این عشق به شهادت و آرزوی کشته شدن در رکاب امام و در راه خدا را بر زبان میآوردند. امروز نیز ما در زیارتنامهها این جملات را اظهار میکنیم که:
کاش من نیز با شما شهیدان بودم و به رستگاری بزرگ میرسیدم.[19]
پیام شهادتطلبی عاشورا را، رزمندگان اسلام و شهیدان انقلاب اسلامی و جبهههای دفاع مقدّس به خوبی دریافتند و از آن در مبارزه با ستم و تجاوز سود بردند. امام خمینی «قدسّ سره» بیش از همه در احیای این فرهنگ در جامعه انقلابی ما نقش داشت و جوانان را حسینی و عاشورایی بار آورد.
در سخنان و پیامهای حضرت امام، نمونههایی از همان روح حسینی و عاشورایی را میبینیم، که مجموعه این سخنان، خود کتابی مبسوط میشود. ناگزیریم تنها چند جمله را مرور کنیم:
«مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگی سیاه است و ما امروز به انتظار شهادت نشستهایم تا فردا فرزندانمان در مقابل کفر جهانی با سرافرازی بایستند.»[20]
«من خون و جان نا قابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده ساختهام و در انتظار فوز عظیم شهادتم.»[21]
«خط سرخ شهادت، خطّ آل محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوّت و ولایت به ذریّه طیّبهی آن بزرگواران و به پیروان خطّ آنان به ارث رسیده است.»[22]
«در این انگیزه است که همهی اولیاء، شهادت را در راه آن به آغوش میکشند و مرگ سرخ را اَحلی مِنَ العَسل میدانند و جوانان در جبههها جرعهای از آن را نوشیده و به وجد آمدهاند.»[23]
۱۱. بیداری حقوقی
هم دنیا در حقیقت، رؤیایی بیش نیست و عالم بیداری در آخرت است، هم اغلب انسانها در دنیا خوابند و چون بمیرند، بیدار میشوند. معیار سعادت و خوشبختی در آخرت است که حیات واقعی آنجا است، نه در دنیا که به خواب شبیهتر است. امام حسین(ع)، تلخ و شیرین دنیا را خواب، و بیداری حقیقی را در آخرت میداند و فوز و رستگاری یا شقاوت و تیرهبختی را نسبت به آخرت حساب میکند: «اِنَّ الدُّنْیا حُلْوُها و مُرُّها حُلُمٌ وَ الْاِنْتِباهُ فِی الْآخِرَةِ وَ الْفائِزُ مَنْ فازَ فیها وَ الشَّقِیُّ مَنْ شَقی فیها».[24]
بر اساس این دیدگاه، آنکه به وسعت آخرت دل ببندد، دنیا را تنگ و محدود میبیند و مرگ را پل عبور از تنگنای دنیا به گسترهی آخرت میشناسد و تلاش خویش را مصروف آن مرحله میسازد. سیدالشهدا(ع) نیز به اصحاب خویش، ضمن دستور به پایداری و صبر، یادآور میشد که مرگ، پل عبور به آخرت است و پس از گذر از آن، به بهشت گسترده و نعمتهای بیپایان میرسند: «فَمَا الْمَوْتُ اِلاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّراءِ اِلیَ الْجَنانِ الْواسِعَةِ وَ النَّعیمِ الدَّائِمِةِ»[25]
آنان که آخرت را نشناسند یا نبینند، انتقال از دنیا به آخرت نیز برایشان دشوار دشوار است. اما اگر بصیرت و بینش باشد و انسان در همین دنیا، آخرت را مشاهده کند، این بینش شهودی، انتقال به آخرت را آسان میسازد و آخرتگرایی، بر دنیازدگی چیره میشود. نحوهی شناخت از دنیا و آخرت و پیوند این دو، سهم عمدهای در نحوهی عمل انسان دارد.
سید الشهداء(ع) از کربلا، در نامهای که به محمد حنفیّه و بنیهاشم مینویسد، چنین میفرماید:
... اَمّا بَعْدُ فَکَاَنَّ الدُّنْیا لَمْ تَکُنْ وَ کأَنَّ الآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ وَالَّسلامُ.[26]
گویا دنیا از اول نبوده است و گویا آخرت همواره بوده است!
شناختی اینگونه نسبت به دنیا و آخرت، و سریان دادنِ جلوههای آخرت حتّی به دنیا، سبب میشود که آن حضرت دنیا را آنگونه ناپایدار و غیر قابل اعتماد ببیند که برای کوچیدن از آن، لحظهشماری کند.
خودآزمایی
1- قرآن کریم، از کسانی که با فداکاری، جان خود را در راه خدا فدا میکنند، به کدام عنوان یاد میکند؟
2- چرا امام حسین(ع) دنیا را غیر قابل اعتماد میدید و برای کوچیدن از آن، لحظهشماری میکرد؟
پینوشتها
[1]. آل عمران، آیهی 169.
[2]. صحیفهی نور، ج 10، ص 110.
[3]. همان، ج 20، ص 59.
[4]. مقتل الحسین، مقرّم، ص 399.
[5]. همان، ص 464.
[6]. بحار الانوار، ج 44، ص 387.
[7]. الکامل، ابن اثیر، ج 2، ص 563.
[8]. بحارالانوار، ج 44، ص 366.
[9]. همان، ص 374.
[10]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 358.
[11]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 581.
[12]. مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68.
[13]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص ۴۰۲.
[14]. همان، ص ۴۰۷.
[15]. معالی السبطین، ج 2، ص 18.
[16]. مناقب، ج 4، ص 68.
[17]. معانی الاخبار، ص 288.
[18]. بحار الانوار، ج 45، ص 12.
[19]. التهذیب، ج 6، ص 65.
[20]. صحیفهی نور، ج 14، ص 266.
[21]. همان، ج ۲۰، ص ۱۱۳.
[22]. همان، ج ۱۵، ص ۱۵۴.
[23]. همان، ج ۲۱، ص ۱۹۸.
[24]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 398.
[25]. نفس المهموم، ص 135.
[26]. بحار الانوار، ج 45، ص 87.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
جواد محدثی