فصل پنجم: پیامهای تاریخی| ۳
۵. عبرتآموزی
حوادث تاریخی اگر به چشم عبرت و درس گرفتن مورد مطالعه قرار گیرد، «درس آموز» است. درسهای تاریخ، مجموعهای از نکات در شناختن حوادث و بروز حالتهای اجتماعی و رخدادهای تلخ و شیرین است که با این شناخت، راه حرکت صحیح در مقاطع بعدی نیز روشنتر میشود. هرچند که درس آموختن، بیشتر در مورد حوادث مثبت و سازنده است و عبرت، در موارد منفی. به علت برخورداری حوادث و رخدادها از یکی سری علل و عوامل و زمینهها و قوانین تاریخی، تاریخ به یک «کلاس درس» تبدیل میشود، چراکه گاهی حوادثی همگون و مشابه در دورانهای مختلف پیش میآید، با زمینهها و تأثیرگذاریهای خاصّ برخی از عوامل. شناخت این نکات و درسهای سعادتبخش، هم سببساز پیش آوردن حادثههای شیرین و سازنده است، هم هشدار دهنده و بازدارنده از تکرار حوادث تلخ. قرآن کریم نیز چنین هدفی را در تبیین سرنوشت و سرگذشت اقوام پیشین و اشاره به رمز و راز حوادث و قوّتها و ضعفها و برخورداریها و شکستها و زوالها دنبال میکند. حضرت امیر(ع) نیز در نهجالبلاغه به صورت مکرّر از فلسفهی تاریخ و درسهای حوادث و عبرتهای تاریخی و بهرهگرفتن از آنها یاد میکند و به مطالعه و تأمّلِ همراه با آموختن و عبرت گرفتن از تاریخ دستور میدهد.[1]
از اینکه امام حسین(ع) حرکت تاریخی خویش در عاشورا را برای مردم اسوه و الگو معرفی میکند: «و لکم فیّ اُسوةٌ»[2] ضرورت درس آموزی و عبرتگیری از این حادثه روشنتر میشود.
حادثهی کربلا یکی از این حوادثِ «الهامبخش»، و «عبرت آموز» است.
در عین حال که برای همهی حقجویان و عدالتخواهان و مبارزان راه حق و آزادی، یکی از غنیترین منابع انگیزهآفرینی و الهامگیری است، از نگاه دیگر یکی از تلخترین حوادث و دردناکترین فجایعی است که در تاریخ اسلام به دستِ امّت پیامبر پدید آمد و جا دارد دقیقاً مطالعه شود که چه عواملی سبب شد چنان شود و به تعبیر مقام معظم رهبری:[3]
ملّت اسلام جا دارد فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر، کار کشور اسلامی به جایی رسید که همین مردم مسلمان، از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالِمشان، قاضیشان، قاریشان گرفته تا اجانب و اوباشان در کوفه و کربلا جمع شدند و جگرگوشهی همین پیغمبر را با آن وضع فجیع به خاک و خون کشیدند. خوب، باید آدم به فکر فرو برود که چرا اینطوری شد؟... کار به جایی برسد که جلوی چشم مردم، حرم پیامبر را بیاورند توی کوچه و بازار، به آنها تهمت خارجی بزنند.
در ریشهیابی چنین عقبنشینی امّت از حمایت امام خویش به نکاتی بر میخوریم که قابل تأمّل است:
الف ـ دنیاطلبی
دلبستگی به دنیا و خوگرفتن به رفاه و لذائذ زندگی، سبب میشود که افراد در هنگام نیاز به فداکاری و جانبازی، حضور لازم را در صحنهی دفاع از حق و مبارزه با باطل نداشته باشند. تأکیدهای فراوانِ پیامبران و پیشوایان دین در مورد دلبسته نشدن به زندگی مادّی برای درمان همین درد است. خود سید الشهداء(ع) نیز مردم را «بندگان دنیا» میشمارد که تا وقتی زندگیشان بر مدار دین بچرخد، دم از دین میزنند، امّا هرگاه که با بلاها و رنجها و سختیها آزموده شوند، دینداران واقعی اندک میشوند:
«اَلنّاسُ عَبیدُ الدُّنْیا... فَاِذا مُحِصُّوا بِالْبَلاء قَلَّ الدَّیّانُونَ»[4]
به ویژه اگر این دنیا طلبی از راه حرام باشد و هدیههای نامشروع و غذاهای حرام و شبههناک، شکمها را پرکرده باشد، هم دلها از درک و دریافت هدایت و حق محروم میشود، هم لقمههای حرام، دینداری و تعهّد را کاهش میدهد و عمل به وظیفه را در بوتهی فراموشی قرار میدهد. امام حسین(ع)، روز عاشورا خطاب به سپاه کوفه و نکوهش از اینکه آنان نه به سخن حق حضرت گوش میدهند و نه دعوتش را به حقّ و رشاد میپذیرند، رمز این حالت را همین گرایش به دنیای حرام میداند و میفرماید:
همهی شما فرمان مرا سرپیچی میکنید، به سخنم گوش فرا نمیدهید؛ (حق دارید، چرا که) تحفهها و هدیههاتان همه از حرام است و شکمهاتان از حرام پر شده است، پس بر دلهای شما مهر خورده. وای بر شما چرا ساکت نمیشوید، چرا گوش نمیدهید و نمیشنوید؟
«قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِیّاتُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُوُنُکُمْ مِنَ الْحَرامِ فَطُبِعَ علی قُلوبِکُمْ، وَیْلَکُم اَلا تُنْصِتوُنَ؟ اَلا تَسْمَعوُن؟»[5]
مقام معظم رهبری در یادکرد نسبت به این عامل میفرماید:
دنبال شهوترانیها و هوسها و در یک جمله دنیاطلبی رفتن و به فکر جمعآوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن اینها و فراموش کردن آرمانها، این دردِ اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد، دچار بشویم.[6]
علاوه بر اینکه گرایشهای دنیاخواهانه و ریاست طلبانه، گاهی انسانها را از نصرت حق و مبارزهی با باطل باز میدارد، گاهی هم از سوی ظالمان و اهل باطل، با بذل مال و وعدههای دنیوی، دام بر سر افراد میگسترند و دلها را به سوی خودشان جذب میکنند و این گونه پشت جبههی حق را خالی میسازند. سپاهی از پول و لشکری از مطامع دنیوی گاهی کارسازتر از ساز و برگ نظامی و جنگجویان عمل میکند. در عاشورا از این شیوه استفاده شد تا بزرگان کوفه و بصره دست از یاری امام بکشند و هوادار والی اموی شوند. به نقل تاریخ، اشراف و شخصیّتهای ذی نفوذ را با رشوههای بزرگ و پرکردن کیسهها، به سوی خود کشیدند و مودّت و یاری آنان را در جهت خویش به کارگرفتند.[7]
فریب دنیا و جلوههای آن را خوردن، آخرت را از یاد میبرد و در یک معاملهی زیانبار، انسان را به فروختن آخرت و سعادت ابدی به دنیای گذرا وا میدارد. در زیارت اربعین، از حادثهی عاشورا چنین گزارش شده است:
کسانی برای کشتن امام حسین همدست و همداستان شدند که دنیا فریبشان داد و بهرهی خویش را به چیزی فرومایه و بیارزش فروختند و آخرت خود را به بهای ناچیز و اندک معامله کردند و از روی تکبّر، در هواپرستی خود غوطه خوردند و تو و پیامبرت را به خشم آورده، پیروی از اهل دشمنی و نفاق کردند:
«وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالْاَرْذَلِ الْاَدْنی...»[8]
ب ـ غفلت
انسان پیوسته نیازمند تذکّر و یادآوری است. غفلت از اهداف و آرمانها، سبب در افتادن انسان به ورطههای شوم و لاابالیگری میشود. مردم عصر امام حسین(ع) چنان در زندگی روزمرّه غرق شده بودند که اهداف والای دین و ارزشهای متعالی مکتب و رسالتی را که در قبال دین خدا داشتند، از یاد برده بودند. مجاهدات صدر اسلام و آن همه خونهای پاک شهدا از یاد رفته بود. دشمنان نیز از همین غفلت سوء استفاده کرده، بر آنان سوار شدند و با به کارگرفتن نیروی مردم در زدودن حق و مقابله با امام معصوم، به میدان آمدند. سید الشهدا(ع) نیز پیوسته میکوشید تا پردههای غفلت را از برابر دیده و فهم و درک آنان کنار بزند.
در سخنرانیهایش در روز عاشورا بر غفلتزدایی تکیه داشت و به سپاه دشمن میفرمود که شما ما را به فریادرسی خواستید، آمدیم، اینک شمشیر اسلام را به روی خودما کشیدهاید؟ آتشی را که ما علیه دشمنان خود و شما افروختیم، بر ضد ما برافروختهاید؟ با دشمنان دین خدا برضدّ اولیاء الهی همدست شدهاید... .[9]
ج ـ رها کردن تکلیف
آنچه از سوی خدا و دین به عنوان «تکلیف» بر عهدهی مسلمانان گذاشته شده، همواره برای رسیدن به «مصالح» و جلوگیری از «مفاسد» است. اگر افراد به تکلیف خویش عمل کنند، در ابعاد مختلف، جامعه روبه پاکی و تکامل معنوی خواهد رفت. اما بیاعتنایی به تکلیف و ترک وظیفه، پیامدهایی ناگوار خواهد داشت. تکلیف هرکس به تناسب موقعیّت اجتماعیاش خاصّ او است. آنان که جایگاه ویژهای دارند و موضعگیری و عملکردشان مورد توجّه، کارساز، سرنوشتساز و الگو است، رسالتی مضاعف دارند و ترک تکلیف از سوی آنان، عواقب وخیمتری دارد. عالمان دین، افراد سرشناس و متنفّذ و موجّه، تکلیف سنگینتری دارند و اگر در برابر ظلم و بدعت و تحریف و سلطههای جائر سکوت و سازش کنند، هدر رفتن خون پاکان و تباهی زحمات تلاشگران و رواج بدعتها و ریشهدارتر شدن سلطهی ظالمان را در پی خواهد داشت.
امام حسین(ع) دربارهی کوتاهیها و سستیها و سهلانگاریهای عالمانِ وابسته به دربار یا ساکت در عصر خویش، بیانی توبیخ آمیز و تلخ دارد و به آنان میفرماید: شما با دیدن عهد الهی که شکسته میشود، فریاد بر نمیآورید و با ستمگران با مداهنه و سازشکاری رفتار میکنید و جایگاه خود را از دست میدهید. اگر از حق جدا نمیشدید و در سنّت اختلاف نمیکردید و در راه خدا رنجها و سختیها را تحمل میکردید جریان کارها دست شما بود، ولی شما ستمگران را بر خود چیره ساختید و کارها را به دست آنان سپردید که به شبهات عمل کنند و خواستههای خود را پیش برند. آنچه به آنان این سلطه را بخشید، فرار شما ازمرگ و دل بستن به این زندگی ناپایدار بود؛ در نتیجه مستضعفان را در دست ستمگران سپردید که به بردگی کشیده شوند و مقهور شوند و ظالمان به رأی خویش رفتار کنند و در منبرها و شهرها هم خطیبان به سود آنان زبان گشایند... .[10]
مقام معظم رهبری در تحلیل این مسأله، ضمن تقسیمبندی افراد جامعه به خواصّ و عوام و اینکه عوام، پیوسته دنبالهرو خواصّند و نقش خواص در جامعه بسیار مهمّ است و اگر خواص به خاطر دنیاگرایی و حفظ موقعیّت و جایگاه خود، به وظیفهی حساس خویش عمل نکنند، گاهی جریان تاریخ به گونهای دیگر پیش میآید، میفرماید:
اگر کسانی که برای جانشان راه خدا را ترک میکنند، آنجا که باید حق بگویند نمیگویند، چون جانشان به خطر میافتد، یا برای مقامشان یا برای پولشان یا برای محبّت به اولادشان برای محبّت به خانوادهشان برای محبّت به نزدیکان و دوستانشان راه خدا را رها میکنند، اگر عدّهی اینها زیاد بود، آن وقت دیگر واویلا است. آن وقت دیگر حسین بن علیها به مسلخ کربلا خواهند رفت، به قتلگاه کشیده خواهند شد، یزیدها میآیند سرکار و بنیامیه هزار ماه بر کشوری که پیغمبر(ص) به وجود آورده بود، حکومت خواهند کرد و امامت به سلطنت تبدیل خواهد شد... .
وقتی که خواصّ طرفدار حق در یک جامعه - یا اکثریت قاطعشان - آنچنان میشوند، که برای دنیای خودشان اهمیّت پیدا میکند، از ترس جان و از ترس از دست دادن مال و دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن، و تنها ماندن، حاضر میشوند حاکمیّت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمیایستند و از حق طرفداری نمیکنند و جانشان را به خطر نمیاندازند. وقتی که اینطور شد، اولش با شهادت حسین بن علی(ع) با آن وضع آغاز میشود، آخرش هم به بنیامیّه و بعد بنی عباس و بعد از بنی عباس هم سلسلهی سلاطین در دنیای اسلام تا امروز میرسد... .
وضع آن زمان این بوده است، خواصّ تسلیم بودند و حاضر نبودند حرکتی بکنند. لذا وقتی یزید بر سرکار آمد و یزید کسی بود که میشد با او جنگید و کسی که در جنگ با یزید کشته میشد، - چون یزید خیلی وضعش خراب بود، - خونش پایمال نمیشد. برای همین امام حسین(ع) قیام کرد... .
وقتی امام حسین(ع) قیام کرد، با آن عظمتی که امام حسین(ع) در جامعه اسلامی داشت، خیلی از همین خواص، پیش امام حسین(ع) نیامدند تا به او کمک کنند. ببینید به وسیلهی همین خواص چقدر وضعیّت در یک جامعه خراب میشود، خواصّی که حاضرند دنیای خودشان را به راحتی بر سرنوشت دنیای اسلام در قرنهای آینده ترجیح بدهند...
همه اینها وقتی با شدت عمل دستگاه حاکم مواجه میشوند، میبینند بناست که جانشان سلامتیشان، راحتیشان، مقامشان، پولشان به خطر بیفتد، همه پس میزنند. اینها که پس زدند، عوام مردم هم به آن طرف رو میکنند. اسامی کسانی را که از کوفه به امام حسین(ع) نامه نوشتند و دعوت کردند، نگاه کنید، اینهایی که نامه نوشتند، همه جزو آن طبقۀ خواصّاند، طبقه زبدگان و برجستگاناند...
تصمیمگیری خواصّ در وقت لازم، تشخیص خواصّ در وقت لازم، گذشت خواصّ از دنیا در لحظهی لازم، اقدام خواصّ برای خدا در لحظهی لازم، اینهاست که تاریخ را نجات میدهد، ارزشها را نجات میدهد، ارزشها را حفظ میکند. باید در لحظهی لازم حرکت لازم را انجام داد. اگر وقت گذشت، دیگر فایده ندارد...
این سنت الهی است. وقتی که از خون ترسیدیم، از آبرو ترسیدیم، از پول ترسیدیم، به خاطر خانواده ترسیدیم، به خاطر دوستان ترسیدیم، به خاطر راحتی و عیش خودمان ترسیدیم، به خاطر پیدا کردن کاسبی، به خاطر پیدا کردن خانهی یک اتاق بیشتر از خانه قبلی، وقتی به خاطر این چیزها حرکت نکردیم، بله، معلوم است ده نفر مثل امام حسین(ع) هم که بیایند و سر راه و بیایند و سر راه بیایند و سر راه قرار بگیرند، همه شهید خواهند شد، همه از بین خواهند رفت، کما اینکه امیر المؤمنین(ع) شهید شد، کما اینکه امام حسین(ع) شهید شد. خواصّ! خواصّ! طبقه خواصّ، عزیزان من، ببینید شما کجایید؟... .[11]
د ـ بیطرفی نسبت به جریان حق و باطل
تقابل حق و باطل پیوسته و دائمی است. وظیفهی مسلمان متعهّد نیز ایستادن در کنار حق و مبارزه با باطل است. نمیتوان نسبت به جریان حق و باطل بیتفاوت بود و به اسم اینکه دو گروه با هم به نزاع و جدال پرداختهاند و حق بر ما روشن نیست، خود را کنار کشید. نتیجهی این سکون و بیطرفی، تضعیف جبهه حق و تقویت ظلم است. در حادثهی جنگ صفین که درگیریِ روشن و بی ابهامِ حق و باطل بود، عدّهای به بهانهی اینکه در «فتنه» نباید وارد شد، از جبهه حق عقب نشستند تا دستشان به خونی آلوده نشود! امیرالمؤمنین آنان را نکوهش کرد و فرمود: حق را خوار کردند و باطل را یاری نکردند.
خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ یَنْصُرُوا الْباطِلَ.[12]
یعنی گرچه آنان در جبهه معاویه به یاری باطل نپرداختند، ولی با نجنگیدن در رکاب آن حضرت، مایهی سستی و ضعف در جبهه حق گشتند. کسانی همچون: عبدالله بن عمر، سعد بن ابی وقّاص، سعید بن زید، انس بن مالک، محمد بن مسلمه و...[13] در جنگ شرکت نکردند و برای خود، عذر و بهانههایی تراشیدند. ابو موسی اشعری نیز از این گروه بود.
در حرکت امام حسین(ع) نیز کسانی با همینگونه توجیهاتِ عافیتطلبانه، با امام همراه نشدند و او را تنها گذاشتند. حتی برخی علی رغم دعوتِ صریح امام حسین(ع) از آنان نسبت به مشارکت در نهضت و یاری کردن او، راه خود را به سوی دیگر کشیدند تا شاهد آن برخورد نباشند!
احنف بن قیس، در جنگهای زمان رسول خدا(ص) و نیز در نبردهایی در رکاب حضرت امیر(ع) شرکت کرده بود، ولی در حادثهی عاشورا امام حسین(ع) را یاری نکرد و به تقاضای کتبی آن حضرت پاسخ منفی داد و حتی امام را از قیام خویش نهی کرد.[14]
در حوادث تلخ صدر اسلام، نمونههایی از این عمل نکردن به تکلیف در شرایط حسّاس بر میخوریم. مجموعهی آن سهل انگاریها سبب شد که حق، منزوی گردد و باطل چیره و مسلّط شود. امام حسین(ع) در مدینه، پیش از حرکت به سوی مکّه، در گفتوگوی تندی که با مروان داشت، به صورت دردآوری به این حقیقت اشاره کرد و فرمود:
من از رسول خدا شنیدم که میفرمود: «خلافت بر آل ابی سفیان و بر مشرکانِ آزاد شده در فتح مکه و فرزندانشان (طُلقاء و فرزندان طلقاء) حرام است، پس هرگاه معاویه را دیدید که بر منبر من فراز آمده است، شکمش را بدرید!»، به خدا سوگند مردم مدینه، معاویه را بر منبر جدّم دیدند ولی کاری نکردند و به فرمان پیامبر عمل نکردند، در نتیجه خداوند آنان را به فرزندش یزید گرفتار کرد «... فَلَمْ یَفْعَلُوا ما اُمِرُوا بِهِ فَابْتَلاهُمُ اللهُ بِاِبْنِهِ یزید».[15]
در واقع، تکلیف گریزی مردم، سبب دوام سلطهی ظالمان گشت و این یک سنّت الهی و عبرت تاریخی از عاشوراست.
امام حسین(ع) در جای دیگری نیز به این سنّت و عبرت اشاره کرده است. وقتی در آن سخنان بلند خویش از عالمان درباری و ساکتان بیتفاوت و سازشکاران با ظالمان، انتقاد میکند و حرکت اصلاحی خویش را برای احیای سنّتهای دین و احکام الهی میشمارد، آنان را به نصرت خویش فراخوانده، میفرماید:
فَاِنْ لَمْ تَنْصُروُنا وَ تَنْصِفُونا قَوِیَ الظَّلَمَةُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلُوا فی اِطْفاءِ نُورِ نَبِیّکُمْ.[16]
اگر ما را یاری نکنید و با ما منصفانه رفتار نکنید، ستمگران نیرو میگیرند و در خاموش کردن فروغ پیامبرتان کار و تلاش میکنند.
این نیز درسی است بزرگ، که هواداران حق، اگر از نصرت حق و پیشوای صالح و جبهه دین کوتاهی کنند، نتیجهاش تقویت ظالمان و موفّقیّت طاغوتها در ریشه کن کردن حق و نابود ساختن پیروان آن خواهد بود.
خودآزمایی
1- چگونه پشت جبههی حق خالی میشود؟
2- امام حسین(ع) دربارهی کوتاهیها و سستیها و سهلانگاریهای عالمانِ وابسته به دربار یا ساکت در عصر خویش چه فرمودند؟
پینوشتها
[1]. از جمله: خطبهی 221 و 192 (خطبه قاصعه) نهج البلاغه، صبحی صالح.
[2]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 361.
[3]. در جمع بسیجیان و فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله(ص).
[4]. تحف العقول، ص 245.
[5]. بحار الانوار، ج 45، ص 8.
[6]. عاشورای سال 1372.
[7]. وقعة الطّف، ص 174: «امّا اشراف الناس فقداعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم، یُستمال وُدّهم و...».
[8]. مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468.
[9]. موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 424.
[10]. تحف العقول، ص 238 (ترجمه با تلخیص).
[11]. گزیدههایی از سخنرانی مبسوط و تاریخی رهبر معظم انقلاب، آیةالله خامنهای در جمع فرماندهان و بسیجیان لشکر 27 محمدرسول الله(ص)، در ۲۰/3/۷۵. (روزنامهی جمهوری اسلامی، ۲۵/2/۷۶)
[12]. نهجالبلاغه، صبحی صالح، حکمت 18.
[13]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 18، ص 115.
[14]. شاگردان مکتب ائمه، محمد عالمی دامغانی، ج 1، ص 161.
[15]. مقتل خوارزمی، ج 1، ص 184؛ موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 285.
[16]. تحف العقول، ص 239.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
جواد محدثی