کلمهی تقوا در فارسی به معنای پرهیزكاری است و مُتّقی را پرهیزگار میگویند؛ ولی این معنای حقیقی تقوا نیست، بلكه لازمهی معنای تقواست؛ یعنی از لوازم و آثار تقوا، پرهیز كردن و دوری جستن از گناه است، امّا حقیقت تقوا دوری كردن و كنار رفتن نیست؛ و لذا برخی آن را به معنای پارسایی میگیرند كه به عبارتی نگهبانی است و میگویند: انسان متّقی یعنی آدم خود نگهبان و خودنگهدار كه در محافظت روح و جان خویش از آلودگی به گناه و معصیت كوشاست. گاهی انسان از یک منطقهی بلا كنار میرود تا بلا دامنش را نگیرد و گاهی در همان منطقه میماند، ولی چنان قوی است كه آن بلا نمیتواند به دامن او برسد. مثلاً در منطقهای بیماری واگیردار میآید. بعضی از آن منطقه كنار میروند تا به آن بیماری مبتلا نشوند و بعضی كنار نمیروند، امّا واکسن ضدّ آن بیماری به خود تزریق میکنند و مصونیّت مییابند و مبتلایان را هم نجات میدهند. اوّلی از محیط مرض دور میشود تا خودش را حفظ كند و دوّمی علاوه بر حفظ خود، دیگران را هم از بلا میرهاند. كار اوّلی حكایت از ضعف میكند و كار دوّمی نشانهی قوّت است. کسی میخواهد زمین نخورد، اصلاً با کسی کُشتی نمیگیرد؛ دیگری كشتی میگیرد و حریف را هم زمین میزند؛ در نتیجه، هر دو نفر زمین نخوردهاند، امّا یكی از ناتوانی كشتی نگرفته و زمین نخورده است، دیگری با یک قهرمان كشتی گرفته و زمین نخورده است؛ میان این دو زمین نخوردن خیلی فاصله است.
حال، اگر تقوا به پرهیزگاری، یعنی كنار رفتن و دور شدن از صحنهی گناه، تفسیر شود، البتّه کمال است امّا کمال فوقالعادهای نیست و غالباً تقوای ما چنین است؛ یعنی اگر بخواهیم متّقی باشیم، باید از محیط معصیت دور شویم؛ چون آن قوّت و نیرو در ما نیست كه در میان آلودگان زندگی كنیم و خود آلوده نشویم. ما اگر میان معصیتكاران بمانیم، نه تنها نمیتوانیم مردم آلوده به گناه را نجات دهیم، بلكه خود نیز آلوده به گناه میشویم؛ و لذا وظیفهی ما همان پرهیز و كنار رفتن و دور شدن از محیط گنهكاران است. این قصّه از سعدی است كه میگوید:
بدیدم عابدی در كوهساری / قناعت كرده از دنیا به غاری
چرا گفتم به شهر اندر نیایی؟ / كه باری، بند از دل برگشایی
بگفت: آنجا پری رویانِ نغزند / چو گِل بسیار شد، پیلان بلغزند
در شهر، زیبا رویانِ دلربا فراوانند و من از آن میترسم كه با دیدن آنها دل و دین از كف بدهم؛ چرا كه در زمین پر از گِل فیلها نیز میلغزند. ما غالباً از گروه همان عابد هستیم كه اگر بخواهیم خود را نگه داریم، باید از جلوهگاه دنیا و دنیاداران كنار برویم و اگر بمانیم، آلوده میشویم. البتّه، هستند كسانی كه آن چنان قویّ و نیرومندند و واكسن ضدّ معصیت به خود تزریق كرده و قهرمان تقوا شدهاند كه از ماندن در میان گنهكاران نه تنها آلوده نمیشوند، بلكه آلودگان را نیز از لجنزارهای گناه و معصیت بیرون میكشند و این افراد در میان ما نعمتهای بزرگ خدا هستند و جدّاً از مواهب عظیم الهیاند و ما هم به آبروی آنها زندگی میكنیم. اگر خدا آب و نانی به ما میدهد و دفع بلایی میكند از بركت وجود آنها و به آبروی آنهاست كه در رأسشان وجود اقدس ولیّ زمان، امام حجّةبنالحسن عجّلالله تعالی فرجهالشّریف قرار گرفته است؛ و لذا فرمودهاند، چه بسا خداوند قریهای را به خاطر یک بندهی صالح از بلا حفظ میكند و ما باید دعا كنیم كه از این افراد متّقی واقعی در میان ما زیاد باشند تا به بركت وجود آنها از ما دفع بلا شود.
حاصل آنكه، حقیقت تقوا همان نیرو و قوّت و صلابت روحی است كه از آن تعبیر به ملكهی رادعهی[۱] نفسانیّه میشود و آدمی را از نفوذ وسوسههای ابلیسی به حومهی وجودش در امان نگه میدارد.
پینوشت
[۱]ـ رادع: بازدارنده.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی