با این که اعتقاد به قداست فوق العادهی صحابه که از پارهاى جهات شبیه به عصمت است، نه در قرآن مجید آمده و نه در سنّت، بلکه از کتاب و سنّت و تاریخ، ضدّ آن استفاده مىشود، و حتّى گفته مىشود در قرن اوّل چنین اعتقادى وجود نداشته، باید دید چرا و به چه دلیل این مسأله در قرون بعد مطرح شده است.
به نظر مىرسد گزینش این اعتقاد، چند دلیل داشته است:
1ـ خوشبینانهترین فرض همان است که در بعضى از بحثهاى گذشته آمد که عدّهاى چنین مىپنداشتند که اگر قداست کامل صحابه از دست آنها گرفته شود، حلقهی اتّصال میان آنها و پیامبر(ص) بریده خواهد شد، زیرا کتاب الله و سنّت پیامبر(ص) توسّط آنها به ما رسیده است.
ولى پاسخ این سخن روشن است، زیرا هیچ کس همهی صحابه را ـ خداى نکرده ـ نادرست و دروغگو نمىداند، چرا که در میان آنها افراد ثقه و مورد اعتماد فراوان بودند و همانها مىتوانند حلقهی اتّصال ما با پیامبراکرم(ص) باشند، همانگونه که ما دربارهی یاران اهل بیت(ع) مىگوییم.
جالب این که در قرون بعد نیز همین مشکل وجود دارد، زیرا امروز ما با چندین واسطه خود را به عصر رسول خدا(ص) مىرسانیم، ولى هیچ کس نمىگوید همهی این واسطهها ثقه و صادق القول هستند و همگى داراى قداستند و اگر غیر از این باشد، دین ما از بین مىرود.
بلکه همه مىگویند باید روایات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، کتب رجال نیز براى همین مقصود یعنى شناخت ثقات از غیر ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعى دارد دربارهی صحابه همانگونه عمل کنیم که در رابطه با دیگران عمل مىکنیم؟!
2ـ این تصوّر که «جرح» یعنى ایراد نقص بر بعضى از صحابه، مقام شامخ پیامبر اسلام(ص) را پایین مىآورد، پس به این دلیل جایز نیست.
باید از کسانى که به این دلیل تمسّک مىجویند پرسید: آیا قرآن سختترین حملات را به منافقانى که اطراف پیامبر را گرفته بودند نکرده است؟ آیا وجود منافقان در لابهلاى یاران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والاى آن بزرگوار کاسته است؟ ابداً!
خلاصه همیشه و در هر زمان، حتّى در عصر همهی پیامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمىزده است.
3ـ اگر مسألهی جرح و نقد اعمال صحابه پیش آید، به موقعیّت خلفاى نخستین لطمه مىزند، بنابراین براى حفظ آنها باید روى مسألهی قداست صحابه تأکید کرد، تا کسى نتواند مثلاً کارهایى که در زمان عثمان در مورد بیتالمال و غیر آن انجام گرفت و امثال آن را زیر سؤال ببرد و بر خلیفه ایراد بگیرد که چرا چنین کرد و چنان کرد!
حتّى معاویه و کارهاى او مانند مخالفت با پیشواى مسلمین (على(ع)) و به راه انداختن جنگهاى خونین و کشتار مسلمانان، را مىتوان به این وسیله توجیه کرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت.
البتّه مفهوم این سخن آن است که این قداست را سیاستمداران قرون نخستین پایه ریزى کردند، همانگونه که تفسیر آیهی «أولوا الأمر» به حاکمان هر زمان ـ به مفهوم وسیع کلمه ـ که حتّى شامل حکّام ظالم بنى عبّاس و بنى امیّه مىشود، نیز زاییدهی برنامه ریزى سیاسى حکّام بود، و تصوّر نمىکنم نتیجهی این سخن باب طبع طرفداران قداست تمام صحابه باشد.
4ـ گروهى دیگر عقیده دارند، اعتقاد به قداست صحابه به خاطر دستورى است که در بعضى از آیات قرآن و احادیث نبوى(ص) وارد شده است.
البتّه این ظاهراً بهترین توجیه است، ولى هنگامى که این دلیل را مورد نقد و بررسى قرار مىدهیم روشن مىشود که در آیات و روایات مزبور چیزى که آنها مىخواهند مطلقاً یافت نمىشود.
مهمترین آیهاى که بدان تمسّک جستهاند آیهی زیر است:
«(وَالسَّابِقُونَ الْأوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَّضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى تَحْتَهَا الْأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)؛
پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و آنها که به نیکى از آنان پیروى کردند، خداوند از آنان خشنود است و آنها (نیز) از خدا خشنودند، و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جارى است، جاودانه در آن مىمانند، و این پیروزى بزرگى است».[1]
بسیارى از مفسّران اهل سنّت در ذیل این آیه حدیثى (از بعضى از صحابه، از پیامبر) نقل کردهاند که مضمونش چنین است: «جمیع أصحاب رسول الله فى الجنّة محسنهم و مسیئهم» و در آن به آیهی فوق استناد شده است.[2]
جالب این که آیهی فوق مىگوید، تابعین در صورتى اهل نجاتند که در نیکىها از صحابه پیروى کنند (نه در بدىها) و مفهومش این مىشود که بهشت براى صحابه تضمین شده است، آیا مفهوم این سخن، آزاد بودن آنها در گناهان است؟!
آیا پیامبرى که براى هدایت و اصلاح مردم آمده، ممکن است یاران خود را استثنا کند و گناه آنها را نادیده بگیرد، در حالى که قرآن دربارهی زنان پیامبر(ص) که از نزدیکترین صحابه بودند مىگوید: اگر گناه کنید مجازات شما دو چندان است.[3]
نکتهی قابل توجّه این که هرگونه ابهامى در این آیه باشد، آیهی 29 سورهی فتح آن را برطرف مىکند، زیرا صفات یاران راستین پیامبر(ص) را چنین شرح مىدهد:
«(أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللهِ وَرِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ)؛
آنها در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند، آنها را پیوسته در حال سجود و رکوع مىبینى، در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند، آثار سجده در صورتشان نمایان است».
آیا کسانى که آتش جنگ جمل و صفّین را برافروختند و بر ضدّ امام وقت شوریدند و دهها هزار نفر از مسلمانان را به کشتن دادند، مصداق این صفات هفتگانه بودند؟ آیا در میان خود مهربان بودند؟
آیا شدّت عمل آنها در برابر کفّار بود یا در برابر مسلمین؟!
خداوند در ذیل همین آیه، جملهاى بیان فرموده که مقصد و مقصود را روشنتر مىسازد، مىفرماید:
«(وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً)؛
خداوند به کسانى از آنها (یاران پیامبر) که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند وعدهی آمرزش و پاداش عظیمى داده است».[4]
بنابراین وعدهی مغفرت و اجر عظیم فقط براى کسانى است که داراى ایمان و عمل صالح باشند و لا غیر. آیا کسانى که کشتار مسلمین را در جنگ جمل و مانند آن به راه انداختند یا بیت المال را در عهد عثمان حیف و میل کردند، داراى عمل صالح بودند؟
جالب این که خداوند پیغمبران بزرگ خود را به خاطر یک ترک أولى مورد مؤاخذه قرار داد؛ آدم را به سبب یک ترک أولى از بهشت بیرون فرستاد.
یونس را به دلیل ترک أولى مدّتى در شکم ماهى، در ظلمات ثلاث زندانى کرد.
نوح را به علّت شفاعت براى فرزند گنهکارش مورد مؤاخذه قرار داد؛ آیا باور کردنى است که صحابهی پیامبر اسلام را از این قانون مستثنا کند.
1- انگیزهی اصلی عقیدهی تنزیه را بیان کنید.
2- کتب رجال براى کدام مقصود است؟ چرا؟
3- آیه 100 سوره توبه، شرط نجات تابعین را کدام مورد معرفی میکند؟
[1]. سورهی توبه، آیهی 100.
[2]. تفسیر کبیر فخر رازى و تفسیر المنار، ذیل آیهی فوق.
[3]. سورهی احزاب، آیهی 30.
[4]. سورهی فتح، آیهی 29.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت