کد مطلب: ۵۴۳۵
تعداد بازدید: ۴۷۴
تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۴:۰۴
وهابیت بر سر دو راهی | ۱
تمام قراین و شواهد نیز نشان می‌دهد که عمر «وهّابی‌گری افراطی» به سر آمده و طرفداران و حامیان خود را به سرعت از دست می‌دهد و به گذشته‌ی تاریخ سپرده می‌شود، و هم اکنون آثار این فروپاشی نمایان شده است، زیرا در بطن اصول «وهّابیّت تندرو» اموری نهفته است که قابل بقا و دوام به خصوص در دنیای امروز نیست.

فصل اوّل: عوامل سقوط | ۱
 


آیا وهّابیّت به پایان عمر خود نزدیک می‌شود؟
 


ده سال پیش از فروپاشی شوروی[1]، نگارنده کتابی تحت عنوان «پایان عمر مارکسیسم»[2] به رشته‌ی تحریر درآورد. در آن کتاب بر این نکته تأکید شده بود که قراین و شواهد موجود گواهی می‌دهد که «مارکسیسم» به پایان عمر خود نزدیک شده و به زودی غروب خواهد کرد. در مقدّمه‌ی کتاب چنین آمده بود:
«به اعتقاد من امروز این واقعیّت را که برای بعضی بسیار تلخ و ناگوار و برای بعضی شاید شگفت‌آور است، باید بپذیریم که مارکسیسم ـ و محصول آن کمونیسم ـ به پایان عمر شکوفایی خود نزدیک می‌شود و هم اکنون در سراشیبی زوال قرار گرفته است.
صریح‌تر بگویم مارکسیسم ـ از نظر یک جستجوگر آزاد فکر ـ مکتبی است متعلّق به گذشته که باید کم کم در «بایگانی تاریخ» قرار گیرد!
مارکسیسم تمام تجربه‌های خود را بکار زده و با ناکامی در انجام تعهّدات خود در برابر جامعه‌ی بشری روبرو شده، مارکسیسم از نظر منطقی و فلسفی دیگر یک مکتب زنده نیست و رؤیاهایی که «مارکس» و «انگلس» و «لنین» برای دنیا داشتند در بسیاری موارد بدون «تعبیر» مانده یا نادرست از آب درآمده است!
مارکسیسم به تعبیر دیگر، مکتبی است از «مُد» افتاده و کهنه، و جنبه‌ی ایده آلیستی آن امروز به طور کامل آشکار شده است.
مارکسیسم به سوی انزوا و چند دسته‌ای با ده‌ها شاخه‌ی مختلف در کشورهای دنیا، به شکلی درآمده است که «مارکسیسم رفیق مائو» هیچ شباهتی به «مارکسیسم برژنف» ندارد و «کمونیسم رفیق تیتو» با «کمونیسم انورخوجه» و هر دو با «فیدل کاسترو» و هر سه با... متفاوت است».[3]
آری همان‌گونه که پیش بینی شده بود فروپاشی انجام گرفت و روسیّه‌ی شوروی مارکسیست با آن همه رجزخوانی‌ها و ادّعاهای بزرگ و اقرار بر این که نظام سرمایه‌داری به زودی نابود خواهد شد و مارکسیسم تمام جهان را فتح می‌کند، از هم متلاشی شد و به بایگانی تاریخ پیوست!
این پیش‌بینی نه «علم غیب» بود و نه «کهانت»، بلکه برخاسته از طبیعت مارکسیسم بود.
اکنون نیز تمام قراین و شواهد نیز نشان می‌دهد که عمر «وهّابی‌گری افراطی» به سر آمده و طرفداران و حامیان خود را به سرعت از دست می‌دهد و به گذشته‌ی تاریخ سپرده می‌شود، و هم اکنون آثار این فروپاشی نمایان شده است، زیرا در بطن اصول «وهّابیّت تندرو» اموری نهفته است که قابل بقا و دوام به خصوص در دنیای امروز نیست.
این اصول عبارتند از:
1ـ خشونت فوق‌العاده
2ـ تحمیل عقیده
3ـ تعصّب شدید و افراطی
4ـ عدم آشنایی به ارزش‌های فرهنگی
5ـ جمود و مخالفت با هر پدیده‌ی نوین
6ـ ضعف منطق و برداشت نادرست از شش واژه‌ی قرآنی
شرح این امور را در بحث‌های آینده ملاحظه خواهید کرد.

 

۱ـ خشونت فوق‌العاده

 

خشونت فوق‌العاده‌ی وهّابی‌های افراطی، چیزی نیست که بر کسی پوشیده و پنهان باشد. کشتاری که وهّابیّت در طول عمر خود از مسلمانان ـ نه کفّار حربی! ـ کرده، بسیار وحشتناک است.
سیل خونی که در شهر کربلا از شیعیان به راه انداختند، و غارت اموال، و ویرانگری شهر کربلا را همه به خاطر دارند.[4]
و از آن عجیب‌تر، کشتار هولناک طائف و خونریزی وسیع از اهل سنّت آن سامان بود.
این‌ها نشان می‌دهد که خشونت در جوهر تعلیمات وهّابیّت است، و دلیل آن همان برداشت غلطی است که از کفر و ایمان و توحید و شرک دارند و به آسانی هر کس را متّهم به شرک می‌کنند و به دنبال آن اباحه‌ی دماء و اموال است که به خواست خدا شرح آن خواهد آمد.
امام وهّابیان ـ طبق اسناد قطعی که به آن اشاره خواهیم کرد ـ مسلمانان عصر ما را به دو دلیل از مشرکان عصر جاهلیّت بدتر می‌شمرد و با چنین قضاوتی معلوم است، آنها چه بر سر مسلمانان خواهند آورد، نیازی به مراجعه‌ی تاریخ نیست، نگاهی به عصر خودمان بیندازیم.
از جمله میوه‌های تلخ این شجره‌ی خشونت، در عصر ما «طالبان» و «سپاه صحابه» و بعضی از گروه‌های دیگر مانند «القاعده» هستند و دیدیم که هر کدام از این‌ها چه تصویر زشتی از اسلام در اذهان جهانیان ترسیم کردند و ضربه‌ای را که آنها به اسلام که در حال پیشروی در جهان است، وارد آوردند ضربه‌ای جبران‌ناپذیر است.
اجازه دهید نخست کمی طالبان را بشناسیم.

 

گروه طالبان

 

در سال 1994 میلادی توّسط «ملاّ محمّد عمر» در قسمت جنوبی افغانستان در شهر «قندهار» تأسیس شد و از سال 1996 تا سال 2001 قسمت معظم کشور افغانستان را تحت سیطره‌ی خود داشت.
حرکت اوّلیه‌ی طالبان به صورت ضعیف در سال‌های بین 1979 تا 1985 شکل گرفت. در آن ایّام میان افغانستان و شوروی جنگ در گرفته بود و هرج و مرجی که در فضای افغانستان حاکم بود، فرصتی را برای حرکت طالبان بوجود آورده بود.
در دهه‌ی 1980 میلادی افغانستان توسّط اتّحادیه‌ی جماهیر شوروی به تسخیر درآمد و در طیّ این نبرد، نیروهای مجاهدین افغانستان توسط آمریکا حمایت می‌شدند، ولی سلطه‌ی شوروی بر افغانستان دیری نپایید.
بعد از عقب‌نشینی نیروهای شوروی در سال 1989 میلادی از شهرهایی نظیر «ازبک» و «تاجیک» گروه‌های کوچک دیگری نیز به قدرتی نسبی دست یافتند. در همین ایّام بود که نیروی طالبان خود را به عنوان «اسلام خواهان» معرّفی کردند.
آنها که اکثر از نژاد «پشتو» بودند، تصمیم گرفتند که بار دیگر حکومت مرکزی را در کابل تسخیر کنند و در طیّ این مدّت از ناحیه‌ی آمریکا تأمین تسلیحاتی می‌شدند!
در بدو این حرکت هزاران نفر از مردان جوان که اکثر آنها در اردوی حفاظتی آوارگان به سر می‌بردند و نیز افراد یتیم و بی سرپرست بسیاری به این گروه پیوستند.
طالبان خود را به عنوان لشکر صلح! معرّفی کردند و افراد بسیاری که بیشتر پشتو بودند و از جنگ‌های سابق و هرج و مرجی که بر این کشور حاکم بود، خسته شده بودند این گروه را حمایت می‌کردند؛ در حالی که بسیاری از افراد طالبان در مدارس وهّابیّون افراطی در پاکستان پرورش یافته بودند.
طالبان جنگ خود را در سال‌های 1994 تا 1995 در قسمت جنوب و غرب افغانستان آغاز کردند و قندهار، هرات و سایر شهرهای مجاور را به تصرّف خود درآوردند. در سال 1995 به حوالی کابل رسیدند ولی در همان سال توسّط نیروهای حکومت عقب رانده شدند. آنها همچنان در تسخیر کابل سعی کردند تا آن‌که در سال 1996 کابل را به تصرّف خود درآوردند، که نتیجه‌ی آن از بین رفتن 50000 نفر بود! «برهان الدین ربّانی» و «گلبدین حکمتیار» به سمت شمال کشور فرار کردند و طالبان نیز بعد از اشغال کابل «محمّد نجیب الله» را که از طرف شوروی در آنجا فعّالیّت می‌کرد، اعدام کردند.
در این ایّام بود که طالبان قوانین خشک مذهبی وهّابی‌های افراطی را به مرحله‌ی اجرا درآوردند.
ملاّ محمّد عمر که بالاترین عضو در نیروی طالبان بود شورایی را تأسیس کرد که متشکّل از اعضای بالارتبه‌ی طالبان بود و قانون نهایی فقط با تصویب «ملاّ محمد» به مرحله‌ی اجرا در می‌آمد!
طالبان از طریق رادیوی کابل و توسّط بلندگوهایی که بر روی کامیون‌ها مستقر کرده بودند، قوانین خود را به گوش ساکنین می‌رساندند، آنها سینماها و تئاترها را تعطیل کردند و مردان را با ضرب شلاّق مجبور به اقامه‌ی نماز در مساجد می‌کردند. مدارس دخترانه را تعطیل نمودند و کارکردن زنان در خارج از خانه نیز ممنوع گشت. در نتیجه اکثر اعضای بیمارستان‌ها از کار برکنار شدند. این در حالی بود که بسیاری از زنان، مردان خود را در جنگ از دست داده بودند و از تأمین معاش خود عاجز بودند.
طالبان بدون تشکیل دادگاه، افراد مجرم را مجازات می‌کردند و مانند گوسفند سر می‌بریدند، برای آنها مهم نبود چه کسی را می‌کشتند، شیعه یا سنّی، هر کس مخالف آنها بود از دم تیغ می‌گذراندند.
رژیم طالبان مکان امنی برای «اسامه بن لادن» ایجاد کرده بود، چرا که او در دهه‌ی 1980 به نفع افغانستان بر ضدّ رژیم شوروی اقدامات زیادی انجام داده بود و در پایان همین نبرد بود که او گروه «القاعده» را تأسیس کرد و گروه القاعده در حفظ طالبان اهتمام به سزایی داشت و همگام با طالبان با نیروی ائتلاف شمال در نبرد بود.
«بن لادن» کسی بود که آمریکایی‌ها او را به عنوان تروریستی با نبوغ و خوش استعداد تشخیص داده بودند چرا که در سال 1998 به سفارت آمریکا در کنیا و تانزانیا حمله کرده بود که در نتیجه حدود 250 یا 190 نفر کشته و بیش از 1400 نفر زخمی شدند!
به گفته‌ی آمریکایی‌ها حمله‌ی 11 سپتامبر هم توسّط بن لادن انجام شده بود و بدیهی بود که آمریکا «اسامه» را از «طالبان» طلب کند ولی رهبر طالبان این خواسته را هرگز نپذیرفت چرا که او وامدار «بن لادن» بود، و او را حافظ منافع خود می‌دانست.
در ماه اکتبر آمریکا حمله‌ی خود را بر ضدّ تروریسم آغاز کرد و در نتیجه قسمتی از حمله‌ی خود را به طالبان و القاعده معطوف داشت و انگلیس هم او را همراهی می‌کرد. در این هنگام نیروی ائتلاف شمال نیز به حرکتی بر ضدّ طالبان دست زد که از طرف آمریکا نیز حمایت می‌شد و کابل و سایر شهرهای مهم را به تصرّف درآوردند و در نتیجه در همان سال طالبان نیروی مقاومت خود را از دست داد و سرانجام در همان سال «هرات» را نیز واگذار کرد.
طالبان در زمان اوج قدرت خود، از ناحیه‌ی کشورهایی نظیر پاکستان، عربستان سعودی و آمریکا حمایت می‌شدند، ولی این حمایت دیری نپایید.
بنابر تخمین‌ها، جنبش طالبان در سال‌های 1995 و 1996 برای تداوم فعّالیّت‌ها و عملیّات خود، سالانه به 70 میلیون دلار نیاز داشته‌اند. به نوشته نشریّه‌ی هندی «تحلیل استراتژیک» بخش اعظم این بودجه از طریق عربستان سعودی تأمین می‌گردید. هفته نامه‌ی نیوزویک در یکی از گزارش‌های خود پیرامون این موضوع می‌نویسد: ریاض مهم‌ترین منبع مالی جنبش طالبان است!
«ملاّ محمّد عمر» رهبر گروه طالبان در یک سفر به عربستان سعودی با مقامات بلند پایه‌ی این کشور دیدار و گفت و گو کرد و ریاض هم مبلغ 10 میلیون دلار کمک در اختیار گروه تحت امر وی قرار داد، تا به خشونت‌های بی حساب خود ادامه دهند، ولی همان‌گونه که اشاره شد بعدها همه به آنها پشت کردند و حکومت طالبان به تاریخ سپرده شد.[5]
به هر حال به سبب خشونت‌های بی حساب طالبان، وقتی آمریکایی‌ها که خود از سردمداران خشونت در جهان هستند، به آنها حمله کردند نه تنها کسی از طالبان دفاع نکرد بلکه به سقوط آنها کمک کردند، و با تمام مشکلاتی که آمریکایی‌های استعمارگر برای مردم افغانستان به وجود آوردند، مردم افغان آنها را بر طالبان ترجیح دادند، چرا که فکر می‌کردند خشونت طالبان از خشونت آمریکایی‌ها بیش‌تر است.
همان‌گونه که گفتیم طالبان زنان و دختران را به کلّی از تحصیل بازداشتند، و با هرگونه مظاهر زندگی جدید، هر چند مفید و مثبت بود به مبارزه برخاستند و همه‌ی آن‌ها را «بدعت» می‌شمردند.
آن‌ها در حالی که افراد را به خاطر نداشتن ریش‌های بلند سرزنش و گاه بازداشت می‌کردند، کشت تریاک را در افغانستان گسترش دادند و به قاچاق موادّ مخدّر کمک شایانی کردند، در عین حال حتّی کشیدن سیگار را حرام می‌دانستند! و این به خاطر آن بود که درآمد مهمّی از کشت و قاچاق تریاک داشتند و با آن سلاح تهیّه می‌کردند و برادران دینی خود را می‌کشتند و هیچ کس نمی‌داند چگونه این تضادّ عملی را توجیه می‌کردند: کشیدن سیگار حرام، گذاردن ریش‌های بلند لازم، امّا کِشت و قاچاق موادّ حرامی مثل تریاک به طور گسترده جایز!
امّا سپاه صحابه چه کسانی بودند؟

 

خودآزمایی


1- در بطن «وهّابیّت تندرو» کدام اصول و اموری نهفته است که قابل بقا و دوام به خصوص در دنیای امروز نیست؟
2- دلیل خشونت موجود در جوهر تعلیمات وهّابیّت چیست؟
3- از جمله میوه‌های تلخ این شجره‌ی خشونت را نام ببرید.

 

پی‌نوشت‌ها

 

[1]. روسیّه‌ی شوروی در سال 1370 فروپاشید و جمهوری‌های متّحده هر کدام اعلام استقلال کردند.
[2]. این کتاب به وسیله‌ی انتشارات «نسل جوان» چاپ و منتشر گردید.
[3]. پایان عمر مارکسیسم، صفحه‌ی 10 و 11 ـ این کتاب همان‌گونه که در بالا آمد در سال 1360 حدود 10 سال قبل از فروپاشی شوروی نگاشته شد و از طرف مؤسسه انتشاراتی «نسل جوان» انتشار یافت.
[4]. عنوان المجد فی تاریخ نجد، جلد ۱، صفحه‌ی ۱۲۱ و تاریخ المملکة السعودیة، جلد ۳، صفحه‌ی ۷۳.
[5]. برگرفته از مطبوعات مشهور و سایت‌های معروف جهان.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: