قبلاً گفته شد كه انسان با اين كه يك حقيقت بيش نيست، ولى مركب است از جهات متعددى مانند: جسم طبيعى، جسم نامى، حيوان و نفسِ مجردِ ملكوتى. امّا حقيقت انسان همان روح مجرد ملكوتى است كه در عين وحدت، واجد همهی مراتب پايينتر مىباشد.
در اين جا لازم است يادآور شويم كه در علوم عقليه به اثبات رسيده كه اگر چه نفس انسان در آغاز وجود، يك گوهر مجرد ملكوتى و برتر از ماده است، امّا در آن زمان حقيقتى ساخته شده و كامل نيست، بلكه موجودى مجرد بوده و نسبت به كمالات، بالقوه است. از جهت مرتبهی نازلهی وجودش به بدن تعلق دارد و كارهاى مادى را انجام مىدهد و به همين لحاظ حركت و استكمال دارد.
اين موجود عجيب كه خدا در بارهاش مىفرمايد: «فَتَبارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الخالِقِينَ» در آغاز وجود واجد همهی كمالات نيست، بلكه به تدريج ساخته و كامل مىشود و قوهها و استعدادهايش به فعليت مىرسند. انسان از آغاز وجود تا آخرين لحظههاى زندگى، پيوسته در طريق حركت و تكامل است. نهايت اين كه همهی انسانها در يك طريق و به سوى يك هدف در حركت نيستند، بلكه به طور كلى در يكى از دو طريق در حركت و تكاپو هستند:
يا در طريق حيوانيت بوده و به پرورش و ارضاى غرايز و نيروهاى حيوانى و تقويت خصلتها و خوىهاى حيوانى مشغول مىشود، تا اين كه در باطن ذات به صورت يك حيوان واقعى؛ بلكه حيوانتر مىشود، زيرا نيروى عقل خويش را به استخدام غرايز و قواى حيوانى در آورده، اعمالى را انجام مىدهد كه از ساير حيوانات ساخته نيست. حيوانى است كه از طريق انسانيت و با استفاده از عقل، حيوان شده كه از ساير حيوانات، به مراتب خطرناكتر و پليدتر خواهد بود.
يا در طريق انسانيت و پرورش و تكميل فضايل و مكارم انسانى واقع مىشود و به سوى انسان كامل و قرب الى الله حركت مىكند تا به مقامى برسد كه از فرشتگان مقرب الهى نيز فراتر رود در اين راه به مقاماتى نائل مىشود كه فرشتگان از رسيدن بدانها عاجزند.
هدف پيامبران نيز دعوت به همين طريق بوده است. پيامبران به انسانها مىگفتند: شما انسانيد و خود انسانى خودتان را فراموش نكنيد، زندگى شما زندگى حيوانى نباشد، بلكه طورى زندگى كنيد كه در خور انسان باشد. اگر انسانيت خود را فداى تمايلات حيوانى كنيد، در زيان خواهيد بود. چه زيانى بالاتر از اين كه شخصى انسانيتاش را ناديده گرفته و از عمل به لوازم آن اعراض كند، در عوض جنبهی حيوانيت خود را پرورش دهد و در صراط حيوانيت طى طريق نمايد.
قرآن مىفرمايد:
اى پيامبر به آنها بگو: زيانكاران كسانى هستند كه نفس (انسانى) و اهل بيت خودشان را در قيامت ببازند و اين است خسران آشكار.[1]
حضرت على(ع) فرمود:
تعجب مىكنم از كسى كه براى يافتن گمشدهی خود تلاش مىكند، در صورتى كه نفس خود را گم كرده، ولى در صدد يافتن آن نيست.[2]
بنابراين در تربيت انسان بايد به جنبههاى انسانى او اصالت داد و در پرورش جنبههاى حيوانى هم كارى كرد كه در خدمت نفس ملكوتى قرار گيرد، نه اين كه مزاحم او شود.
انسان دو «خود» دارد: خود حيوانى و خود انسانى كه در واقع دو نوع زندگىِ حيوانى و انسانى او را تشكيل مىدهند. براى هر يك از دو زندگى هم نيازمندىهايى دارد كه مبادى آنها در باطن ذاتش نهاده شده است. از اين جهت كه حيوان است، نياز به آب، غذا، مسكن، لباس و هوا دارد و احساس گرسنگى، تشنگى و لذت بردن از نوشيدن و غذا خوردن در وجودش نهاده شده است. هم چنين براى اين كه نوع انسان ادامه يابد، غريزهی جنسى و لذت بردن از ارضاى آن در وجودش تعبيه شده است.
انسان براى حفظ حيات و ادامهی زندگى و تأمين ما يحتاج بدن، نياز به كار و كوشش دارد و در اسلام نه تنها از اين امر نهى نشده، بلكه تأكيد و سفارش هم شده است. ليكن بايد توجه داشت كه تأمين زندگى حيوانى مقدمه و طفيلى است، نه هدف و اصيل. پس اگر كسى به زندگى حيوانى و لذتجويى اصالت داد و در زندگى هدفى جز خوردن، نوشيدن، آرميدن، پوشيدن و شهوترانى نداشت، به ضلالت و گمراهى افتاده است، زيرا روح ملكوتى و عقل انسانى خويش را از حاكميت انداخته و در زندانخانهی فراموشى محبوسش ساخته است. چنين فردى را نمىتوان انسان ناميد، بلكه حيوانى است به صورت انسان.
عقل دارد، ولى آن چنان منزوى شده كه نمىتواند فضايل و مكارم انسانى را بفهمد و تعقيب كند، به همين جهت از حيوانات هم پستتر است. چنين فردى در آيات و احاديث مذمت شده است. از باب نمونه:
خداوند در قرآن مىفرمايد:
آيا نمىنگرى آن كس را كه خداى خود را هواى نفس قرار داد و خدا او را دانسته، گمراه كرد و مُهر بر گوش و قلبش نهاد و بر ديدگانش پردهی ظلمت كشيد، پس جز خدا كيست كه او را هدايت كند؟ آيا پند نمىگيريد؟[3]
اميرالمؤمنين(ع) فرمود:
مغبون كسى است كه سرگرم دنيا باشد و بهرهاش را از حيات آخرت از دست بدهد.[4]
همچنين فرمود:
چه بد تجارتى است كه دنيا را ارزش نفس خود بدانى و آن را در عوض آنچه در نزد خداست بستانى.[5]
علاوه بر آن انسان يك «خود» انسانى هم به اعتبار نفس مجرد ملكوتى دارد. از اين جهت گوهرى است مجرد و ملكوتى و برتر از ماده و براى استكمال خويش نيازمندىهايى نيز دارد كه از سنخ نيازمندىهاى حيوانى و جسمانى نيستند، بلكه برتر از ماده بوده كه با روح مجرد ملكوتى و نفخهی الهى سنخيت و تناسب دارند كه شناخت و تمايل به آنها در باطن آن گوهر شريف ملكوتى نهاده شده است.
اگر انسان خود را به درستى بشناسد و به باطن ذات و روح انسانى خود بنگرد، مشاهده مىكند كه از عالم تجرد، علم، قدرت، كرامت، رحمت، جود، نور، احسان، عدالت و بهطوركلى از عالم كمال آمده و با آن عالم سنخيت و تناسب دارد. در اين ديدگاه است كه به كمال مطلق و ارزشهاى انسانى علاقهمند مىشود و احساس مىكند كه با به كار بستن آن ارزشها مىتواند نفس خويش را از مرتبهی نازلهی حيوانيت به مقام شامخ انسانيت صعود دهد و در مدارج كمال طى طريق كند تا به مقام قرب الهى نائل شود.
در اين جاست كه جايگاه ارزشهاى اخلاقى روشن مىشود و آن عبارت است از: يك سلسله كمالات روحانى و معنوى كه روح ملكوتى انسان تناسب آنها را با نيازمندىهاى استكمالى خويش درك كرده و حكم مىكند كه بايد اينها را انجام دهم. «بايد»هاى اخلاقى از كرامت و شرافت نفس سرچشمه مىگيرند و براى رسيدن به علوّ ذات و كمال روحانى به كار گرفته مىشوند؛ مثلاً اگر مىگويد: بايد در راه حق ايثار كنم، بدين معناست كه ايثار براى تعالى و تكامل روح من سودمند است و بايد با ايثار به اين اعتلاى ذاتى برسم.
انسان اگر به فطرت كمال آشناى خود مراجعه كند و به دور از هوا و هوسها خوب بينديشد، مىتواند فضايل و ارزشهاى اخلاقى و همچنين رذايل و ضد ارزشهاى اخلاقى را بيابد.
همهی انسانها در اين درك مقدس توافق دارند، حال اگر بعضى انسانها از چنين درك گرانبهايى محرومند بدين جهت است كه هوسها و تمايلات شديد حيوانى، نور عقلشان را خاموش ساخته و خود جانشين آن شده اند.
قرآن نيز درك فضايل و مكارم را فطرى انسانها مىداند و مىگويد:
قسم به نفس و آن كه او را نيكو بياراست و راه انحراف و تقوا را به او الهام كرد. پس هر كس كه نفس خود را تهذيب و پرورش نمود به فلاح و رستگارى رسيد و هر كس كه او را با «گناه و اخلاق زشت» آلوده ساخت، زيان برد.[6]
اگر انسان شخصيت انسانى خويش را شناخت و تقويت كرد، فضايل و مكارم در او زنده مىشود و از رذايل بيزار مىگردد. چنين انسانى هيچگاه راضى نمىشود كه راستى را رها كند و نفس خود را با دروغ بيالايد، امانتدارى را ترك كند و دنبال خيانت برود، عزت نفس را به باد دهد و خويشتن را به ذلت بيندازد، احسان را رها كند و به مردم آزارى بپردازد.
اميرالمؤمنين(ع) فرمود:
هر كس كه نفس خود را گرامى بدارد، شهوتهاى نفسانى در نظرش پست خواهد بود.[7]
نيز فرمود:
نفس گوهرى است گرانبها، هر كس آن را حفظ كرد، او را به مقامى عالى خواهد رسانيد و هر كس كه در نگهدارىاش كوتاهى نمود، او را به پستى خواهد كشيد.[8]
همچنين فرمود:
هر كس كه به شرافت نفس خويش پى برد، او را از پستى شهوتها و آرزوها حفظ خواهد كرد.[9]
و فرمود:
هر كس كه نفسى شريف داشت تن به ذلت سؤال نخواهد داد.[10]
نيز فرمود:
هر كس كه نفس انسانى خود را شناخت، او را با انجام كارهاى فانى و زودگذر به پستى نمىكشد.[11]
در مورد تربيت افراد بايد از اين اصل بسيار مهم استفاده كرد. بايد در شناخت انسانيت و ارزشهاى انسانى، به انسانها كمك نمود و به آنان تفهيم كرد كه شما انسان هستيد و براى كمالات و ارزشهاى والاى انسانيت آفريده شدهايد، مبادا خودتان را حيوان بدانيد و همتتان را در ارضاى غرايز و خواستهاى آن مصروف بداريد، كه زيان خواهيد برد. شما انسان و امانتدار الهى هستيد، در اين جهان آمدهايد تا به وسيلهی علم و عمل و به كار گرفتن مكارم اخلاق، نفس خويش را پرورش داده و به سوى كمال نامتناهى سير و صعود كنيد.
1- همهی انسانها از چند طریق در حركت و تكاپو هستند؟ توضیح دهید.
2- همهی انسانها در کدام درك مقدس توافق دارند؟
3- توضیح دهید در مورد تربيت افراد بايد از کدام اصل بسيار مهم استفاده كرد؟
[1]. زمر (39) آيه 15: «قُلْ إِنَّ الخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ القِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الخُسْرانُ المُبِينُ».
[2]. غررالحكم، ص 455: «عجبتُ لمن يُنشِد ضالّتَه و قد أضلَّ نفسَه فلَا يطلُبها».
[3]. جاثيه (45) آيه 23: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ أَفَلا تَذَكَّرُونَ».
[4]. غررالحكم، فصل اول، شمارهی 2031: «المغبون من شَغلَ بالدنيا و فاتَه حظُّه من الآخرِة».
[5]. نهج البلاغه، خطبه 32: «لبئس المتجرأن ترى الدنيا لنفسك ثمناً و ممّالك عنداللهِ عوضاً».
[6]. شمس (91) آيات 7 ـ 10: «وَنَفْسٍ وَما سَوّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها * وَقَدْ خابَ مَنْ دَسّاها».
[7]. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 499: «من كَرُمَت عليه نفسُه هانَت عليه شَهواتُه».
[8]. غررالحكم، ص 224: «إنّ النفس لجوهرةٌ ثمينةٌ من صانها رفَعَها و من ابتَذلَها وَضَعَها».
[9]. همان، ص 710: «مَن عَرف شرفَ معناه صانَه عن دناءَةِ شهوتِه و زورِمُناه».
[10]. همان، ص 669: «من شرفت نفسُه نَزَّهها عن ذلّةِ المطالب».
[11]. همان، ص 699: «من عرف نفسه لم يهنها بالفانيات».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت