کد مطلب: ۵۷۱۲
تعداد بازدید: ۱۹۴
تاریخ انتشار : ۰۵ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۲:۴۱
اسلام و تعلیم و تربیت | ۱۱
علاوه بر آن انسان يك «خود» انسانى‌ هم به اعتبار نفس مجرد ملكوتى‌ دارد. از اين جهت گوهرى‌ است مجرد و ملكوتى‌ و برتر از ماده و براى‌ استكمال خويش نيازمندى‌‏هايى‌ نيز دارد كه از سنخ نيازمندى‌‏هاى‌ حيوانى‌ و جسمانى‌‏ نيستند، بلكه برتر از ماده بوده كه با روح مجرد ملكوتى‌ و نفخه‌ی الهى‌ سنخيت و تناسب دارند كه شناخت و تمايل به آن‏ها در باطن آن گوهر شريف ملكوتى‌ نهاده شده است.

پرورش نفس انسانى‏‌


قبلاً گفته شد كه انسان با اين كه يك حقيقت بيش نيست، ولى‏‌ مركب است از جهات متعددى‏‌ مانند: جسم طبيعى‏‌، جسم نامى‏‌، حيوان و نفسِ مجردِ ملكوتى‏‌. امّا حقيقت انسان همان روح مجرد ملكوتى‏‌ است كه در عين وحدت، واجد همه‌ی مراتب پايين‏تر مى‏‌باشد.
در اين جا لازم است يادآور شويم كه در علوم عقليه به اثبات رسيده كه اگر چه نفس انسان در آغاز وجود، يك گوهر مجرد ملكوتى‏‌ و برتر از ماده است، امّا در آن زمان حقيقتى‏‌ ساخته شده و كامل نيست، بلكه موجودى‏‌ مجرد بوده و نسبت به كمالات، بالقوه است. از جهت مرتبه‌ی نازله‌ی وجودش به بدن تعلق دارد و كارهاى‏‌ مادى‏‌ را انجام مى‏‌دهد و به همين لحاظ حركت و استكمال دارد.
اين موجود عجيب كه خدا در باره‏اش مى‏‌فرمايد: «فَتَبارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الخالِقِينَ» در آغاز وجود واجد همه‌ی كمالات نيست، بلكه به تدريج ساخته و كامل مى‏‌شود و قوه‏ها و استعدادهايش به فعليت مى‏‌رسند. انسان از آغاز وجود تا آخرين لحظه‏هاى‏‌ زندگى‏‌، پيوسته در طريق حركت و تكامل است. نهايت اين كه همه‌ی انسان‏ها در يك طريق و به سوى‏‌ يك هدف در حركت نيستند، بلكه به طور كلى‏‌ در يكى‏‌ از دو طريق در حركت و تكاپو هستند:
يا در طريق حيوانيت بوده و به پرورش و ارضاى‏‌ غرايز و نيروهاى‏‌ حيوانى‏‌ و تقويت خصلت‏ها و خوى‏‌هاى‏‌ حيوانى‏‌ مشغول مى‏‌شود، تا اين كه در باطن ذات‏ به صورت يك حيوان واقعى‏‌؛ بلكه حيوان‏تر مى‏‌شود، زيرا نيروى‏‌ عقل خويش را به استخدام غرايز و قواى‏‌ حيوانى‏‌ در آورده، اعمالى‏‌ را انجام مى‏‌دهد كه از ساير حيوانات ساخته نيست. حيوانى‏‌ است كه از طريق انسانيت و با استفاده از عقل، حيوان شده كه از ساير حيوانات، به مراتب خطرناك‏تر و پليدتر خواهد بود.
يا در طريق انسانيت و پرورش و تكميل فضايل و مكارم انسانى‏‌ واقع مى‏‌شود و به سوى‏‌ انسان كامل و قرب الى‏‌ الله حركت مى‏‌كند تا به مقامى‏‌ برسد كه از فرشتگان مقرب الهى‏‌ نيز فراتر رود در اين راه به مقاماتى‏‌ نائل مى‏‌شود كه فرشتگان از رسيدن بدان‏ها عاجزند.
هدف پيامبران نيز دعوت به همين طريق بوده است. پيامبران به انسان‏ها مى‏‌گفتند: شما انسانيد و خود انسانى‏‌ خودتان را فراموش نكنيد، زندگى‏‌ شما زندگى‏‌ حيوانى‏‌ نباشد، بلكه طورى‏‌ زندگى‏‌ كنيد كه در خور انسان باشد. اگر انسانيت خود را فداى‏‌ تمايلات حيوانى‏‌ كنيد، در زيان خواهيد بود. چه زيانى‏‌ بالاتر از اين كه شخصى‏‌ انسانيت‏اش را ناديده گرفته و از عمل به لوازم آن اعراض كند، در عوض جنبه‌ی حيوانيت خود را پرورش دهد و در صراط حيوانيت طى‏‌ طريق نمايد.
قرآن مى‏‌فرمايد:
اى‏‌ پيامبر به آن‏ها بگو: زيان‏كاران كسانى‏‌ هستند كه نفس (انسانى‏‌) و اهل بيت خودشان را در قيامت ببازند و اين است خسران آشكار.[1]
حضرت على‏‌(ع) فرمود:
تعجب مى‏‌كنم از كسى‏‌ كه براى‏‌ يافتن گمشده‌ی خود تلاش مى‏‌كند، در صورتى‏‌ كه نفس خود را گم كرده، ولى‏‌ در صدد يافتن آن نيست.[2]
بنابراين در تربيت انسان بايد به جنبه‌‏هاى‏‌ انسانى‏‌ او اصالت داد و در پرورش جنبه‏‌هاى‏‌ حيوانى‏‌ هم كارى‏‌ كرد كه در خدمت نفس ملكوتى‏‌ قرار گيرد، نه اين كه مزاحم او شود.


تمايلات حيوانى‌ و ارزش‏هاى‌ انسانى‌‏


انسان دو «خود» دارد: خود حيوانى‌ و خود انسانى‌ كه در واقع دو نوع زندگىِ حيوانى‌ و انسانى‌ او را تشكيل مى‌‏دهند. براى‌ هر يك از دو زندگى‌ هم نيازمندى‌‏هايى‌ دارد كه مبادى‌ آن‏ها در باطن ذاتش نهاده شده است. از اين جهت كه حيوان است، نياز به آب، غذا، مسكن، لباس و هوا دارد و احساس گرسنگى‌، تشنگى‌ و لذت بردن از نوشيدن و غذا خوردن در وجودش نهاده شده است. هم چنين براى‌ اين كه نوع انسان ادامه يابد، غريزه‌ی جنسى‌ و لذت بردن از ارضاى‌ آن در وجودش تعبيه شده است.
انسان براى‌ حفظ حيات و ادامه‌ی زندگى‌ و تأمين ما يحتاج بدن، نياز به كار و كوشش دارد و در اسلام نه تنها از اين امر نهى‌ نشده، بلكه تأكيد و سفارش هم شده است. ليكن بايد توجه داشت كه تأمين زندگى‌ حيوانى‌ مقدمه و طفيلى‌ است، نه هدف و اصيل. پس اگر كسى‌ به زندگى‌ حيوانى‌ و لذت‏جويى‌ اصالت داد و در زندگى‌ هدفى‌ جز خوردن، نوشيدن، آرميدن، پوشيدن و شهوت‏رانى‌ نداشت، به ضلالت و گمراهى‌ افتاده است، زيرا روح ملكوتى‌ و عقل انسانى‌‏ خويش را از حاكميت انداخته و در زندان‏خانه‌ی فراموشى‌ محبوسش ساخته است. چنين فردى‌ را نمى‌‏توان انسان ناميد، بلكه حيوانى‌ است به صورت انسان.
عقل دارد، ولى‌ آن چنان منزوى‌ شده كه نمى‌‏تواند فضايل و مكارم انسانى‌ را بفهمد و تعقيب كند، به همين جهت از حيوانات هم پست‏تر است. چنين فردى‌ در آيات و احاديث مذمت شده است. از باب نمونه:
خداوند در قرآن مى‌‏فرمايد:
آيا نمى‌‏نگرى‌ آن كس را كه خداى‌ خود را هواى‌ نفس قرار داد و خدا او را دانسته، گمراه كرد و مُهر بر گوش و قلبش نهاد و بر ديدگانش پرده‌ی ظلمت كشيد، پس جز خدا كيست كه او را هدايت كند؟ آيا پند نمى‌‏گيريد؟[3]
اميرالمؤمنين(ع) فرمود:
مغبون كسى‌ است كه سرگرم دنيا باشد و بهره‌‏اش را از حيات آخرت از دست بدهد.[4]
هم‏چنين فرمود:
چه بد تجارتى‌ است كه دنيا را ارزش نفس خود بدانى‌ و آن را در عوض آنچه در نزد خداست بستانى‌.[5]
علاوه بر آن انسان يك «خود» انسانى‌ هم به اعتبار نفس مجرد ملكوتى‌ دارد. از اين جهت گوهرى‌ است مجرد و ملكوتى‌ و برتر از ماده و براى‌ استكمال خويش نيازمندى‌‏هايى‌ نيز دارد كه از سنخ نيازمندى‌‏هاى‌ حيوانى‌ و جسمانى‌‏ نيستند، بلكه برتر از ماده بوده كه با روح مجرد ملكوتى‌ و نفخه‌ی الهى‌ سنخيت و تناسب دارند كه شناخت و تمايل به آن‏ها در باطن آن گوهر شريف ملكوتى‌ نهاده شده است.
اگر انسان خود را به درستى‌ بشناسد و به باطن ذات و روح انسانى‌ خود بنگرد، مشاهده مى‌‏كند كه از عالم تجرد، علم، قدرت، كرامت، رحمت، جود، نور، احسان، عدالت و به‏طوركلى‌ از عالم كمال آمده و با آن عالم سنخيت و تناسب دارد. در اين ديدگاه است كه به كمال مطلق و ارزش‏هاى‌ انسانى‌ علاقه‏مند مى‌‏شود و احساس مى‌‏كند كه با به كار بستن آن ارزش‏ها مى‌‏تواند نفس خويش را از مرتبه‌ی نازله‌ی حيوانيت به مقام شامخ انسانيت صعود دهد و در مدارج كمال طى‌ طريق كند تا به مقام قرب الهى‌ نائل شود.
در اين جاست كه جايگاه ارزش‏هاى‌ اخلاقى‌ روشن مى‌‏شود و آن عبارت است از: يك سلسله كمالات روحانى‌ و معنوى‌ كه روح ملكوتى‌ انسان تناسب آن‏ها را با نيازمندى‌‏هاى‌ استكمالى‌ خويش درك كرده و حكم مى‌‏كند كه بايد اينها را انجام دهم. «بايد»‌هاى‌ اخلاقى‌ از كرامت و شرافت نفس سرچشمه مى‌‏گيرند و براى‌ رسيدن به علوّ ذات و كمال روحانى‌ به كار گرفته مى‌‏شوند؛ مثلاً اگر مى‌‏گويد: بايد در راه حق ايثار كنم، بدين معناست كه ايثار براى‌ تعالى‌ و تكامل روح من سودمند است و بايد با ايثار به اين اعتلاى‌ ذاتى‌ برسم.
انسان اگر به فطرت كمال آشناى‌ خود مراجعه كند و به دور از هوا و هوس‏ها خوب بينديشد، مى‌‏تواند فضايل و ارزش‏هاى‌ اخلاقى‌ و هم‏چنين رذايل و ضد ارزش‏هاى‌ اخلاقى‌ را بيابد.
همه‌ی انسان‏ها در اين درك مقدس توافق دارند، حال اگر بعضى‌ انسان‏ها از چنين درك گران‏بهايى‌ محرومند بدين جهت است كه هوس‏ها و تمايلات شديد حيوانى‌، نور عقلشان را خاموش ساخته و خود جانشين آن شده ‏اند.
قرآن نيز درك فضايل و مكارم را فطرى‌ انسان‏ها مى‌‏داند و مى‌‏گويد:
قسم به نفس و آن كه او را نيكو بياراست و راه انحراف و تقوا را به او الهام كرد. پس هر كس كه نفس خود را تهذيب و پرورش نمود به فلاح و رستگارى‌ رسيد و هر كس كه او را با «گناه و اخلاق زشت» آلوده ساخت، زيان برد.[6]
اگر انسان شخصيت انسانى‌ خويش را شناخت و تقويت كرد، فضايل و مكارم در او زنده مى‌‏شود و از رذايل بيزار مى‌‏گردد. چنين انسانى‌ هيچ‏گاه راضى‌ نمى‌‏شود كه راستى‌ را رها كند و نفس خود را با دروغ بيالايد، امانت‏دارى‌ را ترك كند و دنبال خيانت برود، عزت نفس را به باد دهد و خويشتن را به ذلت بيندازد، احسان را رها كند و به مردم آزارى‌ بپردازد.
اميرالمؤمنين(ع) فرمود:
هر كس كه نفس خود را گرامى‌ بدارد، شهوت‏هاى‌ نفسانى‌ در نظرش پست خواهد بود.[7]
نيز فرمود:
نفس گوهرى‌ است گران‏بها، هر كس آن را حفظ كرد، او را به مقامى‌ عالى‌ خواهد رسانيد و هر كس كه در نگه‏دارى‌‏اش كوتاهى‌ نمود، او را به پستى‌ خواهد كشيد.[8]
هم‏چنين فرمود:
هر كس كه به شرافت نفس خويش پى‌ برد، او را از پستى‌ شهوت‏ها و آرزوها حفظ خواهد كرد.[9]
و فرمود:
هر كس كه نفسى‌ شريف داشت تن به ذلت سؤال نخواهد داد.[10]
نيز فرمود:
هر كس كه نفس انسانى‌ خود را شناخت، او را با انجام كارهاى‌ فانى‌ و زودگذر به پستى‌ نمى‌‏كشد.[11]
در مورد تربيت افراد بايد از اين اصل بسيار مهم استفاده كرد. بايد در شناخت انسانيت و ارزش‏هاى‌ انسانى‌، به انسان‏ها كمك نمود و به آنان تفهيم كرد كه شما انسان هستيد و براى‌ كمالات و ارزش‏هاى‌ والاى‌ انسانيت آفريده شده‏ايد، مبادا خودتان را حيوان بدانيد و همتتان را در ارضاى‌ غرايز و خواست‏هاى‌ آن مصروف بداريد، كه زيان خواهيد برد. شما انسان و امانتدار الهى‌ هستيد، در اين جهان آمده‏ايد تا به وسيله‌ی علم و عمل و به كار گرفتن مكارم اخلاق، نفس خويش را پرورش داده و به سوى‌ كمال نامتناهى‌ سير و صعود كنيد.


خودآزمایی


1- همه‌ی انسان‏ها از چند طریق در حركت و تكاپو هستند؟ توضیح دهید.
2- همه‌ی انسان‏ها در کدام درك مقدس توافق دارند؟
3- توضیح دهید در مورد تربيت افراد بايد از کدام اصل بسيار مهم استفاده كرد؟

 

پی نوشت ها

 

[1]. زمر (39) آيه 15: «قُلْ إِنَّ الخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ القِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الخُسْرانُ المُبِينُ».
[2]. غررالحكم، ص 455: «عجبتُ لمن يُنشِد ضالّتَه و قد أضلَّ نفسَه فلَا يطلُبها».
[3]. جاثيه (45) آيه 23: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلى‌‏ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلى‌‏ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلى‌‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ أَفَلا تَذَكَّرُونَ».
[4]. غررالحكم، فصل اول، شماره‌ی 2031: «المغبون من شَغلَ بالدنيا و فاتَه حظُّه من الآخرِة».
[5]. نهج ‏البلاغه، خطبه 32: «لبئس المتجرأن ترى‌ الدنيا لنفسك ثمناً و ممّالك عنداللهِ عوضاً».
[6]. شمس (91) آيات 7 ـ 10: «وَنَفْسٍ وَما سَوّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها * وَقَدْ خابَ مَنْ دَسّاها».
[7]. نهج ‏البلاغه، كلمات قصار، شماره 499: «من كَرُمَت عليه نفسُه هانَت عليه شَهواتُه».
[8]. غررالحكم، ص 224: «إنّ النفس لجوهرةٌ ثمينةٌ من صانها رفَعَها و من ابتَذلَها وَضَعَها».
[9]. همان، ص 710: «مَن عَرف شرفَ معناه صانَه عن دناءَةِ شهوتِه و زورِمُناه».
[10]. همان، ص 669: «من شرفت نفسُه نَزَّهها عن ذلّةِ المطالب».
[11]. همان، ص 699: «من عرف نفسه لم يهنها بالفانيات».

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: