بخش سوّم: علل قیام امام حسین (ع) | ۷
ازجمله به نقل ابی مخنف از عقبة بن ابی عیزار، در بیضه،[1] این خطبه را برای اصحاب خویش و سپاه حرّ خواند، بعد از حمد و ثنای خدا فرمود:
«أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ رَسُولَ الله(ظ) قَالَ: مَنْ رَأَی سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلّاً لِحُرُمِ اللهِ نَاکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ(ص) یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللهِ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَلَا قَوْلٍ کَانَ حَقّاً عَلَی اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ. أَلَا وَإِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّیْطَانِ، وَتَرَکُوا طَاعَةَ الرَّحْمَنِ، وَأَظْهَرُوا الْفَسَادَ، وَعَطَّلُوا الْحُدُودَ وَاسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْءِ، وَأَحَلُّوا حَرَامَ اللهِ، وَحَرَّمُوا حَلَالَهُ، وَأَنَا أَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ....».[2]
در این خطبه امام(ع) مسئولیت شدید مسلمانان را در برابر آنهمه منکرات و علت قیام خویش را اعلام کرد، فرمود:
«ای مردم! رسول خدا(ص) فرمود: هرکس ببیند سلطان ستمکاری را که حرامهای خدا را حلال قرار دهد، و عهد خدا را بشکند، و مخالف سنت پیغمبر(ص) باشد و در میان بندگان خدا به گناه و ستم، کار کند، ولی او در برابر این سلطان، با کار و یا با گفتارش مبارزه نکند، سزاوار است بر خدا که او را در جایگاهی که برای عذاب سلطان مقرر شده وارد سازد. آگاه باشید که این مردم ملازم اطاعت شیطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده و فساد را آشکار و حدود را تعطیل، و فیء و بیتالمال را به خود اختصاص داده و حلال خدا را حرام، و حرام او را حلال ساختهاند، و من سزاوارترین کس هستم که بر آنان انکار کند».[3]
اگر کسی بگوید در چنان وضعی که برای حسین(ع) پیش آمده بود، شرایط وجوب امر به معروف موجود نبود؛ زیرا ازجمله شرایط آن احتمال تأثیر است که معلوم بود یزید و پیروانش نه از حکومت کنار میروند و نه از روش خود دست برمیدارند، و شرط دیگر آن نیز امن از ضرر است که آن هم موجود نبود.
پاسخ این است که:
ما شرایط احکام و خصوصیات و فروع آن را باید از حسین(ع) استفاده کنیم و استوارترین دلیل بر جواز شرعی هر عمل این است که حسین(ع) آن را انجام داده باشد، و به عبارت دیگر: گفتار و رفتار آن حضرت از ادلّه احکام شرعیه است.
پس فرضاً اگر دلیلی که دلالت بر اشتراط امر به معروف به احتمال تأثیر و امن از ضرر دارد، به عموم یا اطلاق شامل این مورد هم بشود، همان اقدام حسین(ع) مخصِّص یا مقیِّد آن خواهد بود، و میفهمیم که در این مورد دو شرط نامبرده در وجوب دخالت ندارد و باید امر به معروف و نهی از منکر نمود هرچند احتمال تأثیر داده نشود و معرض ترتّب ضرر هم باشد.
مسلّم نیست که شرعاً در هر مورد، وجوب امر به معروف و نهی از منکر، مشروط به امن از ضرر باشد، بلکه میتوان گفت در بعضی موارد عکس آن ثابت است و باید اهمیت مصلحت امر به معروف و نهی از منکر را با ضرر و مفسدهای که از آن متوجّه میشود سنجید، اگر مصلحت آن اهّم و شرعاً لازمالاستیفا باشد، مثل بقای دین، تحمل ضرر لازم است و ترک امر به معروف جایز نیست.
به بیان دیگر: فرق است بین امر به معروف و نهی از منکرهای عادی و معمولی که غرض بازداری اشخاص از معصیت و مخالفت، و واداری آنها به اطاعت و انجام وظیفه است، و بین امر به معروف و نهی از منکری که جنبه عمومی و کلی داشته و احیای دین، بقای احکام و شعائر به آن وابسته باشد و ترک آن موجب خسارتها و مصائب جبرانناپذیر و تقویت کفار و تسلط آنان بر مسلمانان شود، مثل آنکه در عصر حکومت یزید ملیّت جامعه اسلام در خطر تغییر و تبدیل به ملیّت کفر واقع شده بود و اوضاع و احوال نشان میداد که عنقریب دین از اثر و رسمیت افتاده و فاتحه اسلام خوانده میشود. در صورت اول، امر به معروف و نهی از منکر مشروط به امن از ضرر است و در صورت دوم وجوب، مشروط به امن از ضرر نیست و باید با احتمال تأثیر و عدم ترتّب مفسده بزرگتر، دین را یاری کرد و خطر را از اسلام دفع نمود اگرچه به فدا کردن مال و جان برسد.
احتمال تأثیر بر دو نوع است: گاهی شخصی را که اکنون آماده یا مشغول معصیتی است میخواهیم نهی از آن منکر کنیم، اگر احتمال تأثیر ندهیم، نهی از منکر واجب نیست و گاهی نهی از منکر مینماییم و بالفعل احتمال تأثیر نمیدهیم ولی میدانیم در آینده مؤثر واقع میشود در این صورت، نهی از منکر واجب، و با صورت احتمال تأثیر فعلی فرق ندارد.
مثل آنکه احتمال بدهیم اگر با فِرَق ضالّه یا مؤسسات فساد مبارزه کنیم و معایب و مفاسد و مقاصد سوء آنها را به گوش مردم برسانیم و اعلام خطر کنیم، پس از مدتی دستگاهشان بیمشتری و برچیده میشود یا اثر آنها در فساد اجتماع کمتر و یا حداقل از گسترش بیشتر تبلیغات و فسادشان جلوگیری به عمل میآید و اگر کارگردانان آنها دست از خیانت بر ندارند در اثر نهی از منکر تبلیغات سوء آنها باعث گمراهی نخواهد گشت، در این مورد امر به معروف و نهی از منکر با احتمال تأثیر آن در آینده، واجب است.
در دنیای معاصر هم بیشتر مللی که توانستهاند بندهای اسارت خویش را پاره کنند و به آزادی و استقلال برسند برای مبارزه، همین راه را انتخاب کردند، با فداکاری و تحمل ناملائمات، دشواریها، سختیها و تهییج احساسات، دشمنان خود را در افکار محکوم و پایههای تسلط و نفوذ آنان را متزلزل و به تدریج ساقط میسازند و در این مبارزات آن افرادی که پرچم به دست گرفتند پیروز شدند و خونهایشان بهای آزادی جامعه و برافتادن نفوذ بیگانه است، و این پیکار را اگر چه نتیجهاش در آینده ظاهر میشود، موفقیتآمیز و افتخار میشمارند؛ زیرا غرض، ریاست و حکومت نیست، بلکه هدف، اصلاح و نجات جمعیت است.
مردان خدا نیز برای هدفهای عالی انسانی و الهی خود، گاهی چنین مبارزاتی دارند. یعنی بااینکه میدانند دشمنان خدا خونشان را میریزند و سرشان را بالای نیزه میکنند ولی باز هم برای نجات اسلام و توحید، پیکار و جهاد مینماید تا عکسالعمل قیام آنها به تدریج مردم را بیدار، و مسیر تاریخ را عوض کند.
حسین(ع) با وضعی که پیش آمده بود، و احکام قرآن و موجودیت اسلام را شدیدترین خطرات تهدید میکرد، و آینده اسلام، تاریک و مبهم، بلکه معلوم بود که عنقریب خورشید نورانی اسلام غروب، و دوران شرک و جاهلیت بازگشت خواهد کرد، نمیتوانست با در نظر گرفتن احتمال یا قطع به ضرر، دست روی دست بگذارد و در خانه بنشیند و ناظر این مصیبات برای عالم اسلام شود.
حسین(ع) کاملاً از خطری که متوجّه دین شده بود آگاه بود لذا در همان آغاز کار که مروان در مدینه به آن حضرت توصیه کرد که با یزید بیعت کند، و به اصطلاح او محترم و با خاطری آسوده زندگی نماید، فرمود:
«إِنَّا للهِ، وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ وَعَلَی الْإِسْلَامِ اَلسَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْاُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ».[4]
پس از استرجاع فرمود: «باید با اسلام وداع کرد؛ زیرا امّت به راعی و شبانی مانند یزید مبتلا شده است»، یعنی وقتی یزید زمامدار مسلمین شود معلوم است که اسلام به چه سرنوشتی گرفتار میشود؛ آنجا که یزید است، اسلام نیست، و آنجا که اسلام است، یزید نیست.
در مقابل چنین خطر و منکری حسین(ع) باید به پا خیزد، و دفاع کند و سنگر اسلام را خالی نگذارد هرچند خودش و عزیزانش را بکشند، و خواهران و دخترانش را اسیر کنند؛ زیرا حسین(ع) بقای اسلام و بقای احکام اسلام را از بقای خودش مهمتر میدانست، پس جان خود را فدای اسلام کرد.
شرط احتمال تاثیر هم موجود بود بلکه حسین(ع) یقین به تأثیر داشت و میدانست که نهضت و قیام او، اسلام را حفظ میکند و حرکت او ضامن بقای دین خواهد بود، میدانست که اگر بنیامیه او را ـ که فرزند پیغمبر و مرکز تحقق آمال معنوی و اسلامی مردم، و شریفترین و گرامیترین خلق و محبوبترین افراد در قلوب جامعه است ـ بکشند دیگر قدرتشان درهم شکسته میشود، و چنان سیل خشم و نفرت مردم به سویشان سرازیر میشود که حال هجوم به اسلام در آنها از میان میرود، و باید موقعیت دفاعی به خود بگیرند تا بتوانند چند صباحی پایههای لرزان حکومت کثیف خود را از سقوط نگاه دارند.
میدانست که شهادت او و اسارت اهلبیت ماهیّت بنیامیّه و عداوتهای آنها را با اسلام و شخص پیغمبر(ص) آشکار میسازد و عکسالعمل قتل او ریشههای اسلام را در دلها استوار کرده و حسّ تمرّد و سرپیچی از اوامر امویین را در همه ایجاد مینماید و احساسات اسلامی و شعور دینی مردم را بیدار و زنده میکند.
میدانست که وقتی بنیامیه او را کشتند، مردم دستگاه خلافت و حکومت را در مسیر خلاف مصالح اسلام و مسلمین میدانند و آن را نمایندهی افکار جامعههای مسلمان نمیشناسند و معلوم است حکومتی که دشمن دین و خاندان رسالت شناخته شد، هرچند مدت کوتاهی بر ظاهر مردم فرمانروایی کند، نخواهد توانست با سوءاستفاده از مسند رهبری اسلامی جامعه را گمراه و اندیشهها را منحرف سازد.
فاجعه کربلا دنیای اسلام را تکان داد و مثل آن بود که شخص پیغمبر(ص) شهید شده باشد، و در تمام شهرها احساسات خشمآگین مردم نسبت به بنیامیه به جوش آمد و انقلابهای ضدّ امویین یکی پس از دیگری شروع شد تا آن حکومتی که به اسم اسلام، از شرک و کفر ترویج میکرد ساقط شد و آن خونهای پاکی که از اهل بیت ریخته شد بهای نجات اسلام و شور و هیجان دینی مردم علیه بنیامیه بود.
پس معلوم شد که امر به معروف و نهی از منکر حسین(ع) ازنظر قواعد عمومی و فقهی نیز لازم و از واجبات بوده است و حسین(ع) در راه ادای این تکلیف از جان خود و عزیزترین و لایقترین جوانان و برادران و یاران چشم پوشید و همه را فدای مقاصد بزرگ و عالی اسلامی کرد، و بااینکه سیل مصائب به سوی او هجوم آورد ثابت و پایدار ایستادگی کرد، و از دین و هدف خود دفاع نمود.
و باآنکه اطفالش را در شدت زحمت تشنگی میدید، و کودکانش را برابر چشمش به فجیعترین وضعی کشتند، به قدر یک سرسوزن از برنامه کار و ادای وظیفه منحرف نشد.
آری، قیام حسین(ع) امر به معروف و نهی از منکر بود. مبارزه با ظلم و ستم و کفر و ارتجاع واقعی بود.
اما تاریخ امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلم و کفر نشان نمیدهد که یک نفر مانند حسین(ع) را با زن و بچه و عائله انبوه، لشکری ستمگر، احاطه کرده باشد و خواهران و دخترانش را در معرض اسیری مشاهده کند، و بیش از هفتادزخم شمشیر و نیزه از دشمن خورده باشد و درعین حال عزّت و کرامت نفس خود را حفظ کرده و به دین و وظیفه خود وفادار مانده باشد.
این حسین(ع) بود که در راه امر به معروف و نهی از منکر چنان قوّت قلب و شجاعتی در روز عاشورا اظهار کرد که از عهده آن همه امتحانات بزرگ برآمد و در بین شهدای راه حقّ، رتبه اول را حائز شد.
این حسین(ع) بود که پیدرپی علاوه بر آن زخمهایی که به جسمش میرسید، مصیبتهایی از داغ جوانان و شهادت برادران و برادرزادگان، و طفل شیرخوار که هرکدام شجاعترین افراد را از پا در میآورد و ناچار به تسلیم میسازد، بر او وارد میشد و روح پر از ایمان و دل لبریز از صبر و یقین او را متزلزل نمیکرد.
این حسین(ع) بود که در ادای وظیفه نهی از منکر، با این همه شدائد و سختیها عذری نیاورد و برای ترک آن بهانهجویی نکرد و مصداق این حدیث مشهور نبوی گردید:
«سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ عَمِّی حَمْزَةُ وَرَجُلٌ قَامَ إِلَی إِمَامٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ وَنَهَاهُ فَقَتَلَهُ»؛[5]
سرور شهیدان، عموی من حمزه است و مردی است که علیه پیشوایی ستمگر قیام کرد و او را امر به معروف و نهی از منکر نمود و سپس به دست آن ظالم کشته شد».
1- در خطبهای که امام حسین(ع) برای اصحاب خویش و سپاه حرّ خواند، مسئولیت شدید مسلمانان را در برابر آن همه منکرات و علت قیام خویش را چه اعلام کردند؟
2- به کدام دلایل در چنان وضعی که برای امام حسین(ع) پیش آمده بود، شرایط وجوب امر به معروف موجود نبود؟
3- توضیح دهید چگونه معلوم میشد که امر به معروف و نهی از منکر حسین(ع) ازنظر قواعد عمومی و فقهی نیز لازم و از واجبات بوده است؟
[1]. یکی از محلهایی که امام(ع) در مسیر حرکتشان به کربلا برای استراحت در آنجا توقف کردند و فرصتی پیش آمد که امام(ع) برای بار دوّم با سپاهیان حرّ سخن بگوید.
[2]. طبری، تاریخ، ج4، ص304؛ ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج4، ص48؛ معتمدالدوله، قمقام زخار، ج1، ص353.
[3]. اگر کسی بخواهد بیش از این به اهمیّت امر به معروف و نهی از منکر و نکوهش مسامحه در آن ازنظر حسین(ع) آگاه شود، به خطبهای که حسن بن علی بن شعبه حرانی در تحفالعقول (ص237 ـ 239) از آن حضرت روایت کرده است مراجعه نماید. اینک ترجمه بعضی از قسمتهای این خطبه به طور نقل به معنا و مضمون:
«ای مردم! عبرت بگیرید به آنچه خدا اولیای خود را به آن اندرز داده، و آن نکوهش احبار یهود و نصاری است که فرمود: لَوْلَا یَنْهَیهُمُ الرَبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ؛ (مائده، 63) و فرمود: لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی إِسْرائیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَ عیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ * کَانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ؛ (مائده، 78 ـ 79).
خدا بر آنها عیب گرفت برای آنکه از ستمگران، کردار زشت و فساد میدیدند و آنان را برای منافعی که از آنها میبردند و بیمی که داشتند، نهی از منکر نمیکردند و حال آنکه خدا میفرماید: از مردم نترسید و از من بترسید و فرموده است: مؤمنین و مؤمنات اولیای یکدیگرند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند.
خدا به این علت، نخست امر به معروف و نهی از منکر را نام برد که اگر این فریضه برپا شود، تمام واجبات آسان و دشوار، برپا میشوند؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام و رد مظالم و مخالفت با ستمکاران است. با آن فیء و غنیمتها تقسیم و صدقات از موارد معینه گرفته و بجا و به مورد به مصرف میرسد.
شما ای گروهی که به دانش مشهور و به نیکوکاری مذکور و به خیرخواهی مردم معروفید! خدا در دل مردم مهابت و احترام شما را قرار داده است. آیا نیست که به این همه عزّت و بزرگی نایل شدهاید، برای اینکه در قیام به حقّ خدا، به شما چشمداشت دارند باآنکه شما در بیشتر حقوق خدا کوتاهی میکنید! شما نه مالی بذل نمودهاید و نه مردمی هستید که در راه خدا فداکاری کرده باشید، و نه با کسان و نزدیکان خود (که دشمن خدایند) دشمنی کردهاید، با این حال تمنّای بهشت خدا و همجواری با پیغمبران خدا و امان از عذاب او را دارید! من از آن میترسم که برخلاف این آرزو به عقابی از عقابهای خدا گرفتار شوید برای اینکه شما از مقام خود سوءاستفاده میکنید.
نه در مقام و منزلتی که دارید به وظیفه خود رفتار میکنید و نه کسانی را که انجام وظیفه مینمایند یاری میکنید. شمایید که اگر بر اذیّت شکیبایی کرده و در راه خدا متحمل مؤونه (خرج و زحمت) شدید، مرجع و مصدر امور میگشتید، ولی ظلمه را بر منزلت خود تمکین دادید و امور الهی را به آنها واگذاشتید تا آنها به شبهات و شهوات خود رفتار نمایند. شما با ترس از مرگ و راضی شدن به این زندگی فانی، آنها را بر خود مسلط نموده و ضعیفان را به دست بیداد آنها سپردید. پس گروهی به قهر و استعباد آنان گرفتار و گروه دیگر برای ضعف امور معیشت مغلوب شدهاند. آنان موافق هواها و دلخواه خود رفتار مینمایند و به اشرار اقتدا کرده و به خدای جبار گستاخ شدهاند. بر منبر هر شهری سخنگویی زشتگو (مانند آنان که به امیرالمؤمنین(ع) ناسزا میگفتند) گذاردهاند.
عجبا و چگونه تعجّب نکنم و حال آنکه روی زمین را خیانتکاران و عمال نامهربان گرفتهاند خدا حاکم و قاضی است در آنچه در آن نزاع داریم. خدایا تو میدانی آنچه از ما صادر شده نه برای رغبت و طمع در سلطنت است و نه برای دادگرفتن از دشمن، بلکه میخواهیم معالم دین تو را آشکار کرده و در شهرهای تو اصلاح را اظهار میکنیم، میخواهیم ستمدیدگان در ضمان امان قرار گرفته و سنن و فرائض و احکام تو معمول شود. پس شما (ای مردم) اگر ما را یاری نکنید و انصاف ما را ندهید ستمکاران بر شما چیره گردند و در خاموش کردن نور پیغمبر(ص) شما اقدام مینمایند.
وَحَسْبُنا اللهُ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْهِ أَنَبْنَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ
[4]. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص17؛ ابنطاووس، اللهوف، ص18؛ مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص326؛ بحرانی اصفهانی، عوالمالعلوم، ص175. «ما از آن خداییم و ما به سوی او باز میگردیم. از اسلام باید خداحافظی کرد آنگاه که امّت اسلامی به زمامداری مانند یزید گرفتار شود».
[5]. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج35، ص416؛ قندوزی، ینابیعالموده، ج2، ص94.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی