بخش اوّل: جهان بینیِ الهی و مادی؛ آثار و نتایج | ۱
من کیستم؟ از کجا آمدهام؟ آیا خود به خود آمدهام و خود به خود میروم؟
یا دیگری مرا آورده است و او نیز مرا میبرد؟ آیندهام چیست و به کجا میروم؟ ...؟ آیا با مرگ زندگی من پایان مییابد؟ یا بعد از مردن هم زندگی من همچنان ادامه خواهد داشت؟ ...؟ آیا این جهان عظیم خود به خود و اتفاقی به وجود آمده یا آفریدگاری دارد؟ و آیا ...؟
این قبیل سؤالها برای هر انسان خردمندی ـ به ویژه هنگام نوجوانی و بلوغ ـ مطرح میشود و میکوشد که پاسخ درستی برای آنها بیابد و نفس کنجکاو خویش را قانع کند.
مؤمنان و کافران، برای سؤالهای فوق، جوابهایی دارند که در اینجا میآوریم:
انسان مؤمن، جهان را مجموعهای پیوسته و منظم و همآهنگ میداند که خود به خود به وجود نیامده است، بلکه آفریدگاری دانا و توانا و حکیم آن را آفریده و اداره میکند. جهان با یک سلسله قوانین دقیق و نظامی استوار، که از مشیت و ارادهی خدای بزرگ سرچشمه میگیرند، نگهداری و اداره میشود و اگر افاضات و الطاف الهی نباشد، لحظهای باقی نمیماند، مؤمن عقیده دارد که جهان یک واحد منظم و هدفداری است که با خواست حکیمانهی الهی به وجود آمده است و هر چیزی به جای خویش نیکوست و این نظام دقیق و همآهنگ به سوی یک هدف عالی در حرکت است.
در بینش انسان مؤمن، موجودات جهان در وجود و بقای خویش نیازمند آفریدگار جهاناند: اگر لطف خدا نبود، موجودی آفریده نمیشد و اگر احسان او نباشد موجودی باقی نمیماند. بر این اساس، مؤمن هر یک از موجودات را آیه و نشانهای از لطف و قدرت و عظمت پروردگار جهان میداند.
مؤمن، مرگ را نیستی و بطلان و پایان زندگی نمیداند، بلکه مرگ را انتقال به سرای جاویدان آخرت و سرآغاز زندگی جدید میداند. انسان مؤمن بر این عقیده است که زندگی در این جهان پوچ و بیهدف نیست بلکه دوران آمادگی و پرورش نفس و زمان تحصیلِ زاد و توشه برای آخرت است، انسان مؤمن بر این عقیده است که افراد نیکوکار با افراد بدکار یکسان نیستند و هر دو دسته جزای اعمالشان را حتماً خواهند دید: خدا به افراد نیکوکار در جهان آخرت، پاداش اعمال نیکشان را خواهد داد و نیکوکاران در آن سرای زیبا و جاویدان در کمال خوشی و آسایش زندگی خواهند کرد. افراد بدکردار نیز به کیفر اعمال بدشان خواهند رسید و در آن جهان، زندگیِ سخت و دشواری خواهند داشت.
مؤمن، سعادت آیندهی خویش را در گرو اعمال و کردار و گفتار و اخلاق نیک میداند و همواره در تلاش است که اسباب سعادت اخروی خود را فراهم سازد و از زشتیها و بدیها دوری جوید.
انسان مؤمن به وجود خدا ایمان دارد و او را آفریدگار و مالک و اداره کنندهی همه جهان و جهانیان میداند. مؤمن بر این عقیده است که ذاتی برتر و بزرگتر و عظیمتر به نام «الله» این جهان را آفریده و اداره میکند، او را دانا و توانا و مهربان و همیشه زنده و پاینده میداند. انسان مؤمن، الله را سرچشمهی همه خیرات و خوبیها و کمالات میداند. خدا را یگانه و غنی و بینیاز میداند که همهی جهان و جهانیان به او نیاز و احتیاج دارند، اوست که جهان و جهانیان را نگه میدارد و اداره میکند، اوست که زمین و آسمان را حفظ میکند و اگر لحظهای قطع فیض کند همه نابود میگردند. او با هر چیز و هر کسی هست و همه جا حاضر و ناظر میباشد و هیچ چیز و هیچ کس، همانند و همتای او نیست.
به عقیدهی انسان مؤمن، پیامبران انسانهای پاک و کاملی هستند که برای نشان دادن راه کمال به انسانها برگزیده شدهاند، زیرا که خدای حکیم انسانها را در حال تحیّر و جهالت رها نکرده است، بلکه پیامبران معصومی را برایشان فرستاده و برنامههای لازم را برای زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی، مادی و معنوی و دنیوی و اخروی در اختیارشان قرار داده تا انسانها را ارشاد و هدایت کنند و برنامههای حیاتبخش و سعادت آفرین را در اختیار آنها بگذارند.
(از کجایی)
خدای علیم و قدیر، با لطف و رحمت خویش، مرا با زیباترین خلقت آفریده است (در کجایی؟).
در جهانی گذرا و متغیّر هستم که خدای حکیم آن را آفریده و اداره میکند.
در این جهان زندگی میکنم تا با رهبریهای انبیای الهی و اوصیای آنان خود را و اخلاق و فضایل انسانی خود را رشد و پرورش دهم و آمادهی برخورداری از حیات جاودان و نعمتهای بیکران اخروی گردم (به کجایی).
به سوی جهان پایدار و جاویدان آخرت میروم و در آن جا پاداش و جزای همهی اعمالم را خواهم دید. مرگ پایان زندگی نیست بلکه انتقال از زندگی دنیا و سرآغاز زندگی جدید دیگری است (به کجایی).
من کیستم؟ چه مسئولیتی دارم؟ از کجا آمدهام و چه کسی مرا به وجود آورده است؟ در کجا هستم و هدف از آمدنم چه بوده است؟ به کجا میروم و سرانجام زندگیام چه خواهد شد؟ ...؟
همانگونه که گفتیم این قبیل سؤالها برای هر انسانی مطرح میشود و هر انسان صاحب عقل و خردی با تلاش فکری و کنجکاوی خود میخواهد پاسخ درست آنها را بیابد و وجدان خود را آرام سازد. یقیناً این سؤالها برای کافران هم مطرح میشود. لیکن آنها در این باره درست فکر نمیکنند، عقل و اندیشهی خود را دربارهی این مسائل اساسی به خوبی به کار نمیگیرند. علاقه به امور دنیا و هواپرستی پرده بر بصیرت و عقلشان افکنده است لذتجوییهای بیحساب سرگرم و غافلشان ساخته است. از تفکر و اندیشه در این باره میگریزند و گاهی هم که فراغتی پیدا میکنند و ندای وجدان خود را میشنوند، فوراً خود را منصرف میسازند و حتی خود را فریب میدهند و با ظن و گمان، خویشتن را دل گرم میسازند. کافر، پاسخی از روی یقین و اطمینان ندارد، بلکه بر پندار خویش چنین میگوید:
من کیستم؟
... حیوانی هستم به نام انسان و همانند سایر حیوانات میخورم و میآشامم و برای ارضای تمایلات و خواستهها و نیازهایم به این طرف و آن طرف میروم. در تأمین خواستههایم از هر قید و حدی رها هستم.
در مقابل وجودی برتر مسئولیت و تعهدی ندارم.
از کجا آمدهام؟
کافر در پاسخ این سؤال به پندار خویش چنین میگوید: یک موجود مادی هستم، کسی مرا نیافریده است، از سوی خالقی آگاه، آفریده نشدهام، بر حسب تصادف به وجود آمدهام. چنان نیست که آفریدگاری دانا و توانا و برتر، با حکمت و هدف مرا آفریده باشد، در آفرینش من هدف و آیندهنگری در کار نیست.
در کجا هستم؟
در جهانی صرفاً مادی و بیهدف و ناآگاه و در کنار موجودات و حیوانات و انسانهایی که آنها هم ناآگاهانه پدید آمدهاند و همه چون من بیهدف و سرگردانند نه در آفرینش من و نه در آفرینش جهان، آگاهی و هدف در کار نبوده است.
به کجا میروم؟
به سوی بیماری و پیری و رنجوری و ناتوانی و در نهایت به سوی نابودی و نیستی.
زندگی در دیدگاه فرد کافر چنین سیری دارد:
از نیستی آغاز میشود، ناآگاهانه رشد میکند و بالا و بالاتر میرود تا دوران کودکی را پشت سر میگذارد، به هنگام جوانی نشاط و توانایی به اوج میرسد و جوان بر بلندترین قلهی زندگی مینشیند. اما افسوس که این نشاط و توانایی زود سپری میشود و انسان پس از مدتی کوتاه به سوی پایین حرکت میکند و در مسیر فرود و سقوط ضربهها میخورد و رنجها میکشد، بیماریها، گرفتاریها به او هجوم میآورند، نیروی جوانی به تدریج کاسته میشود و قوای جسمی و بدنی رو به افول میرود. چشم و گوش و دست و پا ضعیف میشوند و اندک اندک از کار میافتند، دوران نشاط و هوسرانی تمام میشود و دوران ضعف و فرسودگی فرا میرسد، فرزندان و دوستان بیمهر و بیوفایی میکنند و او را با مشکلات تنها میگذارند ... و سرانجام به درهی نیستی سقوط میکند و زیر سنگ و خاک مدفون میگردد ....
سرانجامِ زندگی در پندار کافر، چنین بیهوده، وحشتناک و دردآور است.
وه که چه سرانجام تاریکی است. کافر گمان میکند که پایان کارش سقوط در درهی هولناک نیستی است. به همین جهت در ایام زندگی از یاد مرگ میگریزد و به هنگام هجوم پرسشها و مخصوصاً دربارهی آیندهی زندگی و مرگ، با هر وسیلهای میخواهد خود را منصرف کند.
با لهو و لعب و هوسرانیهای زشت و بیحساب میکوشد تا عقل و هوشیاری وجدان خویش را خاموش سازد و حتی اگر مدت کوتاهی هم شده اعصابش را آرامش بخشد. اما مگر وجدان پرسشگر انسان و عقل کنجکاو او از پاسخ خواهی دست بر میدارند؟
تصور بیهودگی و نابودی و نیستی برای کافر، بسیار تلخ و دردناک و رنجآور است. این فکر و تصور همانند مار زهرآگین به باطن جانش مرتباً نیش میزند و زهر میریزد و در رنج و عذابش قرار میدهد. چه بهتر که عقل خویش را به کار گیرد و پاسخهای درست و قانع کنندهای بیابد.
۱- جهان از دیدگاه مؤمنان چگونه است؟
۲- عقاید مؤمنان درباره پیامبران را بیان کنید.
۳- سیر زندگی در دیدگاه فرد کافر چگونه است؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی